دورویی و غربزدگی، ابزار نفوذ تقی زاده ها از مشروطه تا امروز
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است.
استاد قاسم تبریزی در این قسمت از گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا به ادامه معرفی تقی زاده پرداخته است. وی معتقد است برای شناخت تقیزاده باید کسانی را که به هر طریقی با او مرتبط بودند بشناسیم. استاد تبریزی با اشاره به گوشه هایی از زندگی سیاسی تقی زاده، اندیشه سکولار، دورویی، دشمنی با مراجع تقلید و علما، ضدیت با حجاب و انحصارگرایی را از بارزترین ویژگی های تقی زاده عنوان می کند.
با هم متن مصاحبه استاد تبریزی را مطالعه می کنیم.
گوشه هایی از زندگی سیاسی تقی زاده
بعضی از افراد به دلیل توان و برنامه، به جریان ماندگار تبدیل میشوند. تقیزاده، یک شخص نبود، بلکه یک جریان بود که هنوز هم ادامه دارد. تا زمانی که بخشی از جامعه در بیخبری است، قدرتها برای اهدافشان از چنین افرادی پشتیبانی میکنند. تقیزاده در تاریخ معاصر ما تأثیرگذار بود؛ در مشروطه، دوره رضاخان، دوره محمدرضا تا مرگش هیچ وقت از پا ننشست؛ حتی زمانی که او را با چرخ ویلچیر به مجلس سنا یا کنگرههای ایرانشناسی میبردند، زیر نظر غربیها بود. در اینجا بخشهایی از زندگی تقیزاده را بیان میکنیم.
بزرگعلوی: تقیزاده در خانواده ما از منفورترین افراد بود
این را، بزرگعلوی برای ما نقل میکرد، در کتابش نیز اشاره میکند؛ میگفت در خانواده ما، تقیزاده، از منفورترین افراد بود و همیشه مادرم نفرینش میکرد که او باعث منحرف شدن پدرمان بود. البته علوی آدم شرابخوار و بزهکاری نیز بوده است. بههرحال سیدابوالحسن، یکی از اعضای فعال لژ بیداری بود و به خاطر ثروت و وضع مالی خوبی که داشت، به حزب کمک زیادی میکرد.
محمد علیخان فروغی، مشهور عام و خاص است. او تا 1320، بهخصوص دوران رضاخان، استاد اعظم لژ بیداری است. در مجلس دوم در نوشتن قانون اساسی نقش داشت. مدیریت جریان غربگرا و مدیریت حکومت با اوست. با روی کارآمدن رضاخان، وزیر جنگ میشود. در جریان کشف حجاب و قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد، او نخست وزیر است. مرحوم آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری تلگرافی به شاه میزند که این کشف حجاب خلاف شرع و خلاف صریح قرآن است و نباید صورت بگیرد. فروغی و ولیالله نصر، نامه تهدیدآمیزی به شیخ مینویسد که «تو چگونه جرأت کردی به اعلیحضرت تلگراف بفرستی! میدانی که چه خطای بزرگی مرتکب شدی! اگر اعلیحضرت بداند تو را نابود میکند».
در خاطرات فروغی آمده است که در پاسخ یکی گفت «نمیدانم خدایی هست یا نیست، اصلاً چیزی از اینها نمیدانم». فروغی یک چنین آدمی است. او در مدرسه علوم سیاسی و حاکمیت نقش برجستهای داشت.
ولیالله خان نصر نیز از رجال ماسون است. او پدر دکتر حسین نصر است. او نیز مدتی رئیس مدرسه سیاسی بود. مدرسه علوم سیاسی جای بررسی بیشتری دارد؛ چون مکان تربیت دیپلماتها و رجال سیاسی ما بود. ابوالحسن فروغی و محمدعلی فروغی نیز جزو مدرسان آنجا بودند و القاء غربگرایی میکردند.
علاوه بر فروغی، حسینقلیخان نواب نیز از چهرههای برجسته و نشاندار سیاست انگلیس در ایران بود؛ بهویژه بعد از مشروطه وزارت امور خارجه در انحصار او بود. اگر رجال وزارت امور خارجه را در آن دوره بررسی کنیم متوجه میشویم که چه فاجعهای در مملکت ما رخ داده است.
برای شناخت تقیزاده، باید افراد مرتبط با او را شناخت
وقتی تاریخ مشروطه را بررسی میکنیم، نمیتوانیم تأثیر انحرافی تقیزاده و افرادی مانند حسینقلیخان نواب و حیدرخان عمواوغلی، ولیالله نصر و مجموعههایی که بودند را نادیده بگیریم. برای شناخت تقیزاده باید کسانی را که به هر طریقی با او مرتبط بودند بشناسیم.
شیخ ابراهیم زنجانی، همراهِ همیشگیِ تقیزاده
در کمیته تحولات که بعد از مشروطه تشکیل میشود، هم تقیزاده عضو است و هم شیخ ابراهیم زنجانی. هر دو در حزب دموکرات نیز هستند. حزب دموکرات، هم در ایجاد رعب و وحشت در مخالفین جریان مشروطة غربی نقش داشت و هم ترور میکرد. به لحاظ فرهنگی نیز شعارش جدایی دین از سیاست بود. شیخ ابراهیم زنجانی، عضو تشکیلات فراماسونریِ لژ بیداری بود. او از همان ابتدا یک ضدیت خاصی با مراجع و علما داشت. آیتالله العظمی سید عزالدین زنجانی(ره) که بسیار باسواد، فاضل و خوشفکر بود، میگفت در زنجان، زنجانی به عنوان یک فرد یهودی مطرح بود که با اسلام ضدیت داشت؛ چون در مسائل دینی تحلیلهای خاص خود و تفسیربهرأی داشت. زنجانی تا پایان عمر (10 آذر 1313) با تقیزاده ارتباط داشت و به او وفادار بود.
حجتالاسلام شیخ علی ابوالحسنی- خدا رحمت کند ایشان را- درباره شیخ ابراهیم زنجانی، یک کار تحقیقی تحلیلی و مستند بسیار خوبی انجام داد.
مخالفت با جریان اسلامی مجلس و علمای اسلام
در مجلس دوم شورای ملی، حزب دموکرات یک فراکسیون داشت و تقیزاه رئیس آن فراکسیون بود. در مجلس بین حزب دموکرات و آیت الله سید عبدالله بهبهانی و آیتالله سید محمد طباطبایی اختلافاتی بود. تقیزاده، با جریانهای اسلامی و جریانهای مستقل مجلس مخالف بود. شهادت آیتالله بهبهانی نیز در دوره مجلس دوم اتفاق افتاد. در مجلس سوم نیز آیتالله سید حسن مدرس، دستگیر، تبعید و به شهادت رسید. تقیزاده از مخالفین آیتالله مدرس بود و نسبت به ایشان کینه و عداوت داشت. او با عبدالبها سه دیدار داشت.
از خصوصیات تقیزاده این بود که روش منافقانهای داشت و به صورت علنی مکنونات قلبی خود را مطرح نمیکرد. به قول امروزیها زیر پای فرد را خالی یا دیگران را وادار به درگیری میکرد. این روش را، فروغی هم داشت؛ لذا کمتر در آثار این دو فرد حرف صریحی میبینید.
تقیزاده در شهادت شیخ فضلالله دست دارد. او میگوید «شیخ آدم خودرأیی بود، با دربار بود، ولی خطا کرد، او را گرفتند و کشتند». همچنین درباره سید عبدالله بهبهانی میگوید «او در مجلس تندروی و انحصارطلبی داشت. میگویند احتمالاً حیدرخان عمواوغلی او را کشت»؛ درحالیکه حیدرخان بازوی نظامی حزب دموکرات و از نزدیکترین افراد تقیزاده بود.
سیری در دوستان تقیزاده در لژهای انگلیسی-آمریکایی
تقیزاده در دهههای 20، 30 و40 در لژهای مختلف، و قبل از آن در لژ بیداری، مأموریت خود را انجام میداد. تقیزاده، از مشروطه تا 48، یک عنصر جداناپذیرِ تشکیلات فراماسونری است؛ بنابراین باید او را در تشکیلات دید، نه به عنوان یک فرد.
حکیمالملک، حسینقلیخان نواب، محمدعلیخان فروغی، محمدعلی تربیت و ولیالله نصر، هر کاری انجام دادهاند در راستای سیاست فراماسونری است؛ که هر کدام در جایگاه خودشان مأموریت خاصی دارند. فروغی در جایگاه استاد اعظم، هر موقع نیاز باشد باید نخستوزیر باشد و هر جا لازم باشد باید برجسته باشد. تقیزاده باید تشکیلات دیگر را بگرداند.
وثوقالدوله و قوامالسلطنه، از اعضای تشکیلات لژ بیداری بودند. کارنامه این دو نفر در عرصه سیاست، مشخص است؛ قراردادها و فعالیتهایشان یکی دو تا نیست.
میرزا ابوالحسنخان فروغی، برادر فروغی تا سال 1328، رئیس مدرسه علوم سیاسی و یکی از اعضای مهم لژ بیداری بود. در مجلهای که برای پدرش بود، مطالبی در جهت غربگرایی منتشر میکرد. یک کتاب اخلاق داشت که ترجمه و تألیف بود. او آن کتاب نودوچند صفحهای را، متنِ درسی مدرسه علوم سیاسی قرار داد. در این کتاب، نه یک آیه قرآن و نه یک حدیث میبینید و همه، نقل قول از اروپاییهاست.
محمدعلیخان تربیت قبلاً به محمدتقیخان تبریزی معروف بود؛ وقتی کتابخانه تربیت را تأسیس کرد به تربیت مشهور شد. او از سال 1317 قمری تا زمان فوتش (1318) در کنار تقیزاده بود. او برادری داشت به نام علیمحمد تربیت، که بازوی کار تقیزاده بود. تقیزاده او را فرزند خودش میدانست. گویا او در ترور آیتالله بهبهانی دست داشت؛ که بعداً توسط طرفداران شیخ فضل الله نوری و آسید عبدالله بهبهانی کشته میشود. تقیزاده همیشه حسرت او را میخورد.
ابراهیم حکیمی یا حکیمالملک، رشته تخصصیاش طبابت بود. دوره مظفرالدینشاه طبیب شاه بود. بعد در لژ فراماسونری آمد و جزو رجال مملکت شد. از مشروطه به بعد حتی در دهه 20 سه بار نخست وزیر شد و تا سال 40 فعال بود. زمانی که تقیزاده در سال 29 به اروپا میرود، او به جای تقیزاده رئیس مجلس سنا میشود. وقتی تقیزاده از اروپا برمیگردد، ریاست را به تقیزاده میسپارد. آن طور که رائین نقل میکند حکیمی میگوید من مدتی استاد اعظم لژ بیداری بودم. برادری هم به نام ابوالحسن حکیمی داشت که او هم جزو فراماسونها بود.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی