انحرافات فکری تقی زاده همچنان در جامعه ما جاری است
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است.
استاد قاسم تبریزی در این قسمت از گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا به ادامه معرفی تقی زاده پرداخته است. وی معتقد است اندیشه های انحرافی تقیزاده به عنوان یک جریان در جامعه معاصر جاری است. استاد تبریزی منشا انحراف های تقی زاده را درس خواندن او در مدرسه آمریکایی هم زمان با دروس طلبگی می داند. او تقی زاده را موسسه حزب دموکرات و در تصویب حکمِ اعدام شیخ فضلالله نوری در هیئت مدیره مجلس شریک و مسبب می داند و ترور آیت الله سید عبدالله بهبهانی را به دستور تقی زاده می داند و به نامه جاسوس حرفه ای انگلیس، ادوارد براون خطاب به آخوند خراسانی برای اشاره می کند. با هم متن مصاحبه استاد تبریزی را مطالعه می کنیم.
«تقیزاده» از تولد تا مرگ
گفتیم که یکی از چهرههای غربگرا، غربپذیر، غربزده و مدافع و مروج غربزدگی، سید حسن تقیزاده است. تقیزاده مربوط به گذشته نیست که بگوییم یک روز متولد شد و یک روز مرد؛ اگر اینگونه بود ما نگاه تاریخی به آن میکردیم و میگذشتیم. ولی تقیزاده از نظر سیاسی، فکری و ایدئولوژیکی در یک جریان در جامعه ما جاری است؛ چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم. در اینجا یک اشاره گذرا به گاهشمار زندگی تقیزاده داریم که هر کدام از اینها جای تأمل و تحلیل دارد.
او در در 29 رمضان 1295 قمری، برابر با 5 مهر 1257 شمسی به دنیا آمد. پدرش آسید محمدتقی اردوبادی در سال 1314 قمری فوت کرد؛ سالی که ناصرالدینشاه کشته شد. تقیزاده در سال 1316 قمری با محمدعلیخان تربیت، از عناصر فراماسون و غربگرا و ضد دین مدرسه تربیت را تأسیس میکند. در همین سال، یک کتابفروشی نیز در تبریز تأسیس میکنند. این کتابفروشی پاتوق کسانی بود که با دین و فرهنگ اسلامی معارض بودند و یا به غربزدگی گرایش داشتند.
در سال 1317 قمری به مدرسه آمریکاییها میرود. در آنجا در کنار درسخواندن، زبان انگلیسی نیز میآموزد. به قول خودش جغرافیا و برخی مطالب علمی را در مدرسه آمریکاییها میخواند؛ با اینکه طلبه بود و هنوز عبا و عمامه داشت. شاید بتوان گفت یک بخشی از زمینههای وابستگی، از نظر فکری و نگاه از اینجا آغاز میشود.
در همین سال علوم جدید را نزد یکی از آمریکاییها که متنهای انگلیسی را درس میداد میخواند. در سال 1322 قمری، یعنی سه سال قبل از انقلاب مشروطه، با محمدعلیخان تربیت مجله گنجینه را منتشر میکند.
سال 1324 قمری انقلاب مشروطه که شروع میشود، او در تبریز بود. در آنجا با انگلیسها در ارتباط بود؛ او مردم را از مسیر تظاهرات به کنسولگری انگلیس میبرد تا آنجا پناهنده شوند.
در سال 1324 قمری با پیروزی انقلاب مشروطه، به عنوان نماینده مردم تبریز وارد مجلس میشود. او با جریانات قفقازیها یا سوسیال دموکراتها هماهنگ میشود و در یک سالواندی که در تهران است، در بمب انداختن به کالسکه محمدعلیشاه مشارکت میکند، علیه محمدعلیشاه صحبت میکند و حتی به مسائل نوامیس داخلی دربار اشاره دارد. در نهایت محمدعلیشاه که مرد مستبد، دیکتاتور و قصیالقلبی بود، به مجلس حمله میکند. تقیزاده با علیاکبر دهخدا و عدهای دیگر به سفارت انگلیس پناهنده میشوند و توسط انگلیسها با امنیت کامل از ایران خارج میشود.
در سال 1326 قمری که دوباره مجلس تأسیس میشود، او به عنوان نماینده به مجلس میآید. در این دوره او عضو هیئتمدیره مجلس میشود. در این دوره، هیئتمدیره عموماً افراد فراماسون، ضد دین و ضد روحانیت بودند.
تقیزاده را باید در آن جریان ببینیم. آن هیئتمدیره کسانی هستند که قانون اساسی را خلاف اسلام میخواستند. درحالیکه اینها بهعنوان یک جریان غربگرا، فراماسون و سکولار سعی میکنند مسیر مشروطه را منحرف کنند، شیخ فضلالله نوری بهعنوان یک عالم معترض و جزو رهبران این مشروطه، در زاویه حضرت عبدالعظیم تحصن میکند. یکی از کسانی که در کنار تقیزاده و جزو فراماسونهاست، دکتر ولیالله نصر است؛ پدر سید حسین نصر. او در این دوره، که نماینده مجلس است، در تاریخ 12 رجب 1325، در مجلس سخنرانی میکند و علیه شیخ میگوید: «در این روزنامه بنده هم مکرر نظر کرده و دیدهام که نسبت کفر و زندقه به اکثر دادهاند. (روزنامه شیخ را میگوید) و این خطاب من به تمام ملت است که این وکلا را شما انتخاب کردید که از جنس اصناف و وکیل معرفی شده نسبت به آن وکیل دانسته، فی الواقع آن نسبت به آن صنف داده میشود. به ما که میگویند زندقه یعنی صنف بقالها، عطارها یا چی، آنها هم اینطوری هستند... مکرر لایحه از طرف اصناف آمده که اظهار دلسوزی کردند. صحیح است. من وکیل یک صنف هستم. باید بگویم که این انجمن اصناف که لایحه نوشتهاند و جواب خواستهاند مقصودشان این است که این ساکنین زاویه مقدسه (مقصودش شیخ فضلالله و مدافعین مشروطه مشروعه است) میخواهند هممسلکان ما را منحرف نمایند. مردم عوام هستند. هنوز اساس مشروطه قوام نگرفته باید جلوگیری شود؛ لذا خواهان برخوردند». یعنی با این حرکت و برخورد با شیخ، در این هیئتمدیره، مقدمات اعدام شیخ در مجلس تصویب میشود؛ اگرچه مجریاش به ظاهر یپرمخان ارمنی است یا رئیس دادگاهش شیخ ابراهیم زنجانی است که او هم جزو همین جریان فراماسون است.
تاسیس حزب دموکرات
تقیزاده در دوره دوم نیز به مجلس میرود و در سال 1327 قمری عضو هیئتمدیره میشود. در همین زمان حزب دموکرات را تأسیس میکند. 4 خصوصیت را برای این حزب برمیشماریم که نیاز به تحلیل و بررسی دارد: اول، ضد اسلام و ضد دین است و از اول اصل را بر انفکاک دیانت از سیاست گذاشته است؛ خصوصاً اولین حزب رسمی است که در ایران تشکیل میشود. دوم، اعضا و رهبرانش یا فراماسون و یا ضد اسلاماند. سوم، مروج ناسیونالیسم است. و چهارم، کار ترور و توطئه را این حزب آغاز میکند.
حزب دموکرات تا قبل از کودتا فعال بوده است (بعضی میگویند تا جنگ جهانی اول) و بهعنوان حزب اکثریت در مجلس بوده و در جذب افراد ضد دینی نقش داشته است. روزنامه و ارگان رسمیاش، ایران نو بود. قبلاً اشاره کردیم که مدیریتش با محمدامین رسولزاده بود. مطالعه آن روزنامه، قابل توجه است.
ترور آیتالله بهبهانی
در مجلس، بعد از شهادت شیخ فضلالله نوری، اینها به دنبال خارج کردن روحانیت از صحنه هستند. ما در مجلس فقط دو روحانی قابلتوجه و قوی داریم؛ یکی آیت الله سید محمد طباطبایی و دیگری آیت الله سید عبدالله بهبهانی. سید عبدالله بهبهانی متوجه انحراف اینها میشود و در چند جلسه با اینها مجادله میکند؛ هم با تقیزاده و هم با اعضای حزب و جریان فراماسونری. در یک جلسه حتی سید را تهدید میکنند که شما دخالت میکنی و قدرتطلب هستی، اینجا مجلس است و جای قدرتطلبی شما نیست. سرانجام آیت الله سید عبدالله بهبهانی و دوستانش توسط اعضای حزب ترور میشوند.
بعد از ترور، با توجه به آن مجادلات، انگشت اتهام در ابتدا به تقیزاده است و بعد به حیدرخان عمواوغلی و جریان سوسیال دموکراتهای قفقازی. اینها با حزب همکاری میکردند. حیدرخان، با اینکه خودش را سوسیال دموکرات میداند، عضو حزب دموکرات است. اینکه چگونه یک فراماسونِ انگلیسی با یک سوسیال دموکراتِ چپگرا در کنار هم قرار میگیرند، جای بررسی و دقت بیشتری دارد.
بزرگعلوی در خاطراتش میگوید در تظاهرات، شعار مردم این بود که (با این مضمون) تقیزاده دستور میدهد، شقیزاده به قتل میرساند. تقیزاده در مجلس نیز مطالبی خلاف اسلام و درباره مسئله جدایی دین از سیاست میگوید؛ که مرحوم آیت الله ملا محمدکاظم خراسانی و آیت الله میرزا عبدالله مازندرانی، حکم تکفیر سیاسی و فکری تقیزاده را میدهند؛ که او یک آدم منحرف و اندیشه سیاسیاش ضد اسلام است. او نباید در هیچ شغلی از مشاغل جامعه باشد. متن این فتوا در کتابهای مختلفی از جمله در رسائل مشروطه یا کتاب تاریخ تحولات ایران از آقای موسی حقانی آمده است. بعد از این فتوا، هیئتمدیره یا همان جریان فراماسون مجلس، به او مرخصی میدهند تا از ایران خارج شود؛ که مبادا اتفاقی برای او بیفتد. حقوقش نیز در جای خود محفوظ بوده است.
تقیزاده در تشکیلات بهاییِ سفارت ایران در آمریکا
تقیزاده به انگلستان میرود. در آنجا با ادوارد براون که قبلاً نیز مرتبط بود، ارتباط دارد. ادوارد براون، یکی از جواسیس برجسته انگلستان در ایران است. تقیزاده، مدتی در انگلستان بود. در سال 1328 قمری یک سفری به آذربایجان میرود. عجیب است که از آنجا به آمریکا میرود و حدود سه ماه (برخی نه ماه و نوزده ماه نیز نقل میکنند) در تشکیلات بهاییتِ آمریکا بود. تقیزاده، مهمان نبیلالدوله، نفر دوم سفارت ایران در آمریکاست. نبیلالدوله از بهاییهای فعال، و همسرش نیز بهایی بود. آنها در آنجا مبلغ بهاییت بودند. بعدها نبیلالدوله در آمریکا میماند و مروج بهاییت است. اینکه در این مدت چه گذشته است اطلاعی نداریم. تقیزاده فقط میگوید او از ما پذیرایی میکرد و اطلاع دیگری نمیدهد. فقط میدانیم همسرش، مبلغ بهاییت بوده است. ما در اسناد داریم که خودش از بهاییهای فعال کاشان بوده است.
رضا افشار نیز که بعداً از رجال رضاخان شد، در آنجا بهعنوان یک بهایی بوده است. بعدها رد پای رضا افشار را در نهضت جنگل میبینیم؛ بهعنوان یک نفوذی به آنجا میرود و مسئول امور مالی نهضت جنگل میشود و تمام بودجه و پول نهضت جنگل را میدزدد و به فرانسه میرود. ضرباتی هم به نهضت جنگل میزند که بگذریم.
بههرحال تقیزاده، دوباره به انگلستان برمیگردد و فعالیتش را شروع میکند.
این نکته را هم اشاره کنیم که درست همزمان با خروج تقیزاده از ایران، رهبری حزب دموکرات را، سلیمانمیرزا اسکندری به عهده میگیرد. او بهظاهر یک آدم سوسیالیست است و در دوره رضاخان، حزب سوسیالیست را تأسیس میکند و وزیر فرهنگ رضاخان میشود. بعدها نیز مؤسس حزب توده میشود. میگویند سلیمانمیرزا اسکندری، از نفوذیهای انگلستان در جریان چپ ایران بوده است. در مورد مزدور انگلیس بودنش سند نداریم. این را تحلیل میکنیم، ولی فقط نظر ما نیست؛ خیلی از افراد این نظر را دارند. امام(ره) نیز نظرش این بود که او انگلیسی است. امام میگوید او با ما در سفر مکه بود. یک پسرخواندهای هم داشت که به آنجا آورده بود. بههرحال او فعالیتش را در حزب دموکرات شروع میکند و معلوم است که از خارج از کشور با حزب مرتبط است.
در همین دوران، ادوارد براون، همان جاسوس حرفهایِ انگلیس، نامهای به آخوند خراسانی مینویسد و آخوند خراسانی را به تقوا دعوت میکند!؛ شما که رئیس مسلمین هستید و آدم با تقوایی هستید، چگونه به یک آدم مؤمن (تقیزاده) تهمت زدید و در خارج از کشور منزوی کردید که در زندگی بدی بهسر میبرد. آخوند جواب خوبی به او میدهد که رئیس مسلمین بر همه اوضاع مسلط است و اطلاعات کامل دارد.[1] با فتوای آخوند و میرزا عبدالله، در داخل کشور اختلاف میشود؛ عدهای میگویند او مرتد است و عدهای میگویند دوره ارتداد گذشته است. آخوند دوباره در جواب علمای تبریز مینویسد من عنوان ارتداد به او ندادم، ولی او فساد سیاسی و عقیدتی دارد و نباید در مشاغل باشد. بعدها مرحوم آمیرزا عبدالله مازندرانی نیز یک بیانیه بر همین اساس میدهد.
تشکیل کمیته برلین
در دوره جنگ جهانی اول، سفیر ایران در آلمان، حسینقلیخان نواب است. او از فراماسونهای بسیار کارآزموده و از عناصر وابسته به سیاست انگلیس است. تا آخر عمر نیز همانطور بود؛ یک چهره حسابشده برای سیاست انگلیس در ایران! او با دولت آلمان وارد مذاکره میشود تا یک عده از ایرانیانی که مخالف روس و انگلیس هستند، در آلمان فعالیت کنند. دولت آلمان نیز قبول میکند. اینها میآیند و در سال 1334 قمری در دوره جنگجهانی اول، در آلمان کمیته برلین را تأسیس میکنند. انگلیسها در این دوره، دو کمیته تشکیل میدهند؛ کمیته برلین هندیهای ساکن آلمان و کمیته برلین ایرانیهای ساکن آلمان. اعضای این کمیته ایرانی، از عناصر ضد اسلام یا فراماسون هستند؛ جمالزاده، پورداوود، محمدحسین کاظمزاده ایرانشهر، حسینقلیخان نواب، تقیزاده و سه چهار نفر دیگر هستند. بعدا مفصل به کمیته برلین میپردازیم.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی
[1] متن نامه دیگر ادوارد براون جاسوس انگلیس خطاب به حضرت آیت الله العظمی محمد کاظم آخوند خراسانی (ره): «حجة الاسلاما؛ تعليقۀ كريمه كه چند ماه قبل از اين در جواب عريضه اي كه به جهت اظهار بعضي ملاحظات در حقّ سياست دولتين انگليس و روس نسبت به ايران به سرافرازي اين كمينۀ خيرخواه! ايران مرقوم فرموده بودند ... عرض ديگري كه اگر جسارت نباشد مي خواستم عرض بكنم اين است كه درين اواخر دو كاغذ داشتم از آقاي سيّد حسن تقي زاده ...چون در مدّتي كه اينجا بود خيلي آشنا بوديم و كمال صدق و درست كاري او را ببراهين قاطعه و دلائل ساطعه ثابت كردم، و بعد مسموع شد كه قدري تند روي مي كند، حتي در افواه افتاد كه [از جانب شما علمي نجف] تكفير شده است اگر چه بعد معلوم شد كه اين خبر اصلي ندارد باري محض آن دوستي كه در ميان ما بود به ايشان نوشتم كه تند روي نكنند و خصوصاً به قدر مقدور حضرات آيات الله را تقويت بنمايند، كه اميد ايران بل اميد اسلام در ايشان مركوزست، و اين همه فداكاري ها در راه حبّ الوطن كرده اند ... شخصي كه اينقدر جوياي بهبودي وطن خود باشد ولو خودش در ميان هلاك و مضمحل شود آيا جاي افسوس نيست كه چنين در گوشۀ عزلت افتاده باشد؟
پاسخ آخوند خراسانی (ره) به این نامه از این قرار است: « حضرت العالم الفاضل دكتر ادوارد برون (دامت افاضاته و فضائله) مقام رياست روحاني مسلمين جعفري خاطر آن جناب را مسبوق مي نمايد. رقيمۀ كريمۀ آن جناب فخامت نصاب را با يك خوشوقتي كامل مطالعه كرده بر تمام مطالبش مطّلع شدم، نصايح مشفقانه و ارشادات خالصانه را با يك توجه مخصوص استقبال كرده ملاحظۀ آنها را باعث عواطف مفرّحه و ارتياح حسيّات باطنيۀ خودم تصور نمودم ... از بابت وزير خارجۀ سابق آقاي حسينقلي خان نوّاب و آقاي تقي زاده و ساير دوستان صميمي ايران ،رياست روحاني كاملاً مطلع است و خيرخواهي و خدمات آنها را مسبوق است، امّا بدبختانه اين تغييرات ...به واسطۀ آنكه خادم خيلي زود با خائن مشتبه مي شود .. مع ذلك اميد است كه به زودي تمام امورات تدارك شده كارها به اشخاص لايق سپرده شوند. حالا حسيّات صميمانۀ خودم را تكرار كرده و به همين قدر اكتفا مي نمايم.
محمد كاظم خراساني»
منبع: مجلّۀ يادگار، سال اوّل، شمارۀ 2، صفحۀ 46 تا 51- مجموعۀ خطوط مشاهير دكتر قاسم غني.
هم چنین قابل دسترسی در نشانی: bou.ac.ir/Portal/home/?news/4476/127168/91683/
(ویراستاری)