گفتمان ملی گرایی در پی اسلام ستیزی و تامین منافع آمریکا بود
اشاره:
خبرگزاری رسا برای بازشناسی تعامل جریان های تاریخ نویس معاصر با دین، سلسله گفت و گوهای تفصیلی «نگاهی به پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر» را با استاد قاسم تبریزی انجام داده است.
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ادامه گفت و گو با خبرگزاری رسا در موضوع تاریخنگاران ملی گرا، به معرفی احزاب ملی گرا می پردازد، احزابی مانند: حزب مردم به رهبری اسدالله علم، حزب ملیون به رهبری منوچهر اقبال، حزب ایران نوین به رهبری حسنعلی منصور و هویدا، حزب اراده ملی به رهبری سید ضیاءالدین طباطبایی، حزب ایران (میهن) کریم سنجابی. با هم متن گفت و گوی اختصاصی استاد تبریزی با خبرنگار خبرگزاری رسا را می خوانیم.
«حزب»، ریشه در تفکر و فرهنگ غرب دارد
«حزب» کار سیاسی میکند تا جامعه را به استقلال و آزادی برساند؛ اما در اینجا وقتی بررسی میکنید میبینید احزاب نهتنها وضعیت بهتری ندارند که بدتر هم هستند؛ چون «احزاب» که ریشه در تفکر و فرهنگ غربی دارند: یک، مبانی ناسیونالیسم را از غرب گرفتهاند؛ دو، احزاب در شکل، عمل و هدف از فرهنگ ما بر نخاسته و تقلید از غرب است. همه احزاب ما اینگونه است؛ به همین دلیل احزاب نهتنها در جامعه ما عملکرد سازنده نداشت، بلکه باعث تشتت و شقاق و دشمنی و کینه در جامعه شد.
احزاب سیاسی در غرب: یک، در قالب چارچوب قانون کار میکند؛ دو، در ذیل حاکمیت فعالیت میکند (منظور از حاکمیت رئیس جمهور نیست، منظور نظام حاکم است)؛ سه، بر اساس منافع و امنیت و وحدت ملی حرکت میکند؛ چهار، جامعه را به وحدت میرساند؛ پنج، فهم سیاسی و آگاهی سیاسی جامعه را بالا میبرد. این کلیت اهداف احزاب در غرب است. دعواهایی هم که میکنند، ظاهری است نه باطنی؛ که ما فکر میکنیم دعواهای باطنی است و فریب دموکراتها و جمهوریخواهان را میخوریم. عملکرد احزاب در غرب این است و چون از درون آن فرهنگ برخاسته است، جامعه با آن انس و الفت دارد؛ چون بر اساس منافع، وحدت، قانون و وفاق ملی است، در جامعهشان جایگاه دارد. افراد در درون آن در اثر رشد و فعالیت میتوانند به جایگاهی برسند؛ بنابراین حزب برای آنها مفید است. اما احزاب در مملکت ما عمدتاً یک، نردبان ترقی است، دو، دروغ و دورویی و چندرویی است، سه، ضد قانون است، چهار، از امنیت و وفاق و اقتدار ملی عبور میکند، پنج، لانه جاسوسی غرب یا شرق یا احیاناً سرمایهداران و فرصتطلبها میشود.
یک حزب ناسیونالیست باید:
- ایران، وحدت ایران، منافع ایران، فرهنگ و سنت ایران، قانون و حاکمیت قانون را اصل قرار دهد و رشد و تعالی فرد و جامعه را در آگاهی سیاسی و فهم سیاسی بالا ببرد.
- از درون حزب افراد نخبه بیرون بیایند.
- در عرصه بینالمللی باید ضد بیگانه باشد، چون عنوانش ناسیونالیست است. ضد استعمار نیز باشد و علیه هر کس و قدرتی که ظاهراً و باطناً، آشکار و پنهان و به اشکال مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی علیه مملکت توطئه میکند بایستد.
آیا احزاب ما اینگونه بوده است؟
احزاب ناسیونالیستِ ایرانپرست، حامی منافع آمریکا!
احزاب درباری مانند حزب مردم به رهبری اسدالله علم، حزب ملیون به رهبری منوچهر اقبال، حزب ایران نوین به رهبری حسنعلی منصور و هویدا، عمدتاً وابستگیهایی به غرب دارند. حرکت احزاب و گروههای ناسیونالیستی هیچ وقت بر منافع ایران نبود؛ چون در تفکر، وابسته به غرب بود.
حزب اراده ملی
یکی از احزاب ناسیونالیست در دهه بیست «حزب اراده ملی» به رهبری سید ضیاءالدین طباطبایی است؛ او مدافع سیاست انگلیس است و افتخار میکند که ما با انگلیسها ارتباط داریم. او سال 45 مصاحبهای با صدرالدین الهی داشت. صدرالدین الهی مدعی بود ساواک بخشی از مصاحبه را حذف کرده است. بعدا متن کاملش در آمریکا به صورت کتاب منتشر شد. طباطبایی میگوید من دیدم انگلیسها در اینجا موقعیت، قدرت و جایگاه دارند، رفتیم با آنها صحبت و موافقت کردیم. یکی از بچهها میگفت من و مهندسمان با هم 11300 تومان حقوق میگیریم؛ یازده هزار تومان برای مهندس و سیصد تومان برای من. موافقتی که سیدضیاءالدین میگوید، اینگونه بود!
حزب ایران
حزب ایران نیز در نگرشش یک حزب ناسیونالیست است. آقای دکتر سنجابی میگوید ما سوسیالیست و مدافع دموکراسی و ناسیونالیست هستیم. اینها ضد شوروی هستند، چون شوروی کمونیسم است؛ ضد انگلیس هم هستند، چون انگلیس در اینجا جنایت و خیانت کرده است؛ اما مدافع سیاست آمریکا هستند، چون آمریکا یعنی دموکراسی. حالا اگر بگوییم اینها بین سالهای 1320 تا 1332 نمیدانستند، میپذیریم، اما از 1332 تا 1357 چه؟! اینها که تا آخر با سفارت ارتباط داشتند و وضعیت ایران را به آمریکا گزارش میدادند؛ یکی از آنها شاپور بختیار است. البته او سال 28 که مدیر کل وزارت کار در خوزستان بود با انگلیسها ارتباط داشت که اسنادش در خانه سدان منتشر شد. از 1331 با آمریکاییها مرتبط میشود و این ارتباط تا 1357 ادامه دارد. همین را در مورد جبهه ملی، غلامحسین صدیقی و اللهیار صالح داریم.
اللهیار صالح
اللهیار صالح تحصیلکرده مدرسه آمریکاییهاست. در سال 1292 در قرارداد 1919 او مترجم سفارت بود. در جلساتی که قرارداد 1919 ساماندهی میکردند، شرکت داشت و هیچ اطلاعی هم از آن بروز نداد. در سال 1335 از اصل 4 ترومن دفاع میکند. برادرش، علی پاشا کارمند سفارت بود و یک کتاب حدود 500 صفحهای دارد به نام 250 سال رابطه ایران و آمریکا. در دانشکده الهیات نیز تدریس میکرد. برادر دیگرش جهانشاه نیز عضو تشکیلات لاتاری بود. وزیر بهداری بود. رئیس دانشگاه هم بوده است.
اینها آمریکا را مدافع ایران میدانستند. اللهیار صالح همیشه در جبهه ملی و حزب ایران میگفت سرنوشت ما باید در واشنگتن رقم بخورد؛ اگر آمریکاییها مصلحت بدانند انجام میدهند و اگر ندانند هر کاری آنها خواستند میکنند. خب، میگوییم اگر در دهه 20 آمریکا را نمیشناختید، عادی است که انسان خطا کند؛ اما بعد از کودتا چه؟ بعد از دهه سی و بعد کودتا که آمریکا آن خیانت و جنایت و تجاوز کرد، چه؟! تو اگر ناسیونالیست هستی، اگر مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی که اسلام مطرح بود به شما ربطی نداشت، کاپیتولاسیون که به شما مربوط میشد؛ چرا درباره کاپیتولاسیون هیچ چیز نگفتید؟ با قرارداد کاپیتولاسیون که ایران مستعمره آمریکا شد، یک ناسیونالیست باید تکان بخورد. در مسئله بحرین چرا سکوت کردید؟ (البته در بین اینها فقط داریوش فروهر جدی مبارزه کرد که زندان هم رفت.) در حالی که استان چهاردهم مملکت را از شما گرفتند. درباره ضدیت و مخالفتشان با اسلام میگوییم که ناسیونالیست و غربگرا بودند، اما وقتی مسئله ملیگرایی مطرح میشود، چرا از منافع ملی دفاع نمیکنند؟
هدایتالله متیندفتری
یکی از چهرههای فعال، هدایتالله متیندفتری است. او پسر احمد متیندفتری است. البته پدرش از مدافعین سیاست انگلیس بود و در سال 1318 نیز نخستوزیر شد؛ بعداً نیز جزو رجال پهلوی و سناتور و فردی با جایگاه خاص شد. هدایتالله، عضو جبهه ملی، فعال، مدعی ملیت و دفاع از ایران است. بعد از انقلاب نیز با شکرالله پاکنژاد، خانبابا تهرانی و افرادی از طیف خودشان که چپ بودند، جبهه دموکراتیک مردم ایران را تشکیل داد. این آدم (منظور ما در اینجا از آدم، نوکر است) از سال 39 با سفارت آمریکا ارتباط دارد و مدام از وضعیت کشور و حتی از مسائل درون جبهه ملی و اینکه وضعیت مصدق چگونه است، به آمریکا گزارش میدهد. گاهی در هتل کاسپین قرار میگذارند، که او میگوید چون رجال پهلوی به آنجا میآیند امنیت ندارد؛ بنابراین جلسات را در جای دیگری برگزار میکنند.
مأمور سفارت میگوید هدایتالله متیندفتری آدم صادقی است و صادقانه مطالب را درباره اوضاع ایران و جبهه ملی برای ما مطرح میکند. خب، این آدم کجا میتواند ملی باشد و خدمت کند؟ این ارتباط تا شهریور 58 ادامه داشت. بعد از انقلاب نیز او برای آمریکاییها گزارش داد که وضعیت چگونه است. البته بعضی گزارشها ضعیف بود که مأمور آمریکایی میگوید اینجا ادعای بیخود کرده است.
متیندفتری در مورد مسائل درون جبهه ملی میگوید کریم سنجابی آدم بیفکر و بیعقلی است، فروهر آدم بیعقلی است؛ در حالی که با اینها کار میکند. او در سال 43 به آمریکاییها اینگونه گزارش میدهد «رهبران جبهه ملی دچار یأس شدهاند». او اضافه میکند «اکنون جبهه ملی هیچ کاری نمیکند. کریم سنجابی گفت که کشاورز صدر برای دولت ایران کار میکند و هدف او نابودی جبهه ملی است. سنجابی گفت فروهر جوانی بیفکر و تندرو است نه یک رهبر». اینها عمدتاً دیگری را نفی میکردند تا خودشان را اثبات کنند؛ شاپور بختیار نیز به آمریکا میگوید اللهیار صالح هیچکاره است و همه تحت نظر مناند و از من حرفشنوی دارند.
میگوید «سنجابی درباره متیندفتری گفت هدایتالله متیندفتری، جوان و بیش از حد بلندپرواز است و به مصدق نخستوزیر سابق اطلاعات غیر واقع میرساند. سنجابی گفت که خود او شخصاً در هیچ فعالیت سیاسی اشتغال ندارد». ببینید هر کدام از اینها چگونه از یکدیگر سبقت میگیرند تا وضعیت درون جبهه ملی را به آمریکاییها اطلاع بدهند.
سند چهارمی که درباره اللهیار صالح است در تاریخ 22 مهر 1343 میگوید که «از قرار معلوم متیندفتری کاملاً با رهبری صالح مخالف است». در اسناد لانه جاسوسی هست که شاپور بختیار در همین موقع به دنبال برکناری اللهیار صالح است. «متین دفتری گفت که صالح دیگر مانند گذشته رهبر حزب ایران نیست. او درباره نهضت آزادی گفت نهضت آزادی به عنوان یک گروه مسلمانِ مبارزی که به سبب جهتگیری مذهبیاش از پیروان بسیاری برخوردار است». دارد جایگاه نهضت آزادی را برای آنها تعریف میکند. «دبیر دوم سفارت آمریکا میگوید که جالب است که متین دفتری طی این مصاحبه هیچ اشارهای به دخالت آمریکا در ایران نکرد، نه برای انتقاد از حمایتمان از ایران و شاه و برای درخواست حمایت ما به طریقی از گروههای مخالف ننمود». او وضعیت را به طرف آمریکایی گزارش میکند و حتی یک اشاره هم به مخالفت آمریکا نمیکند؛ خود مأمور آمریکا تعجب میکند و میگوید او با ما صحبت میکند و هیچ اشارهای به مخالفت با آمریکا نمیکند. فقط درباره وضعیت ایران و از سنجابی، فروهر، اللهیار صالح گزارش میدهد. بعد میگوید حتی ما از شاه نیز حمایت کردیم، از ما هیچ انتقادی انجام نمیدهد.
سند پانزده بهمن در هتل کاسپین- موضوع ترور منصور- «او گفت که سه جوانی که در ترور شرکت داشتند مستقیماً در ارتباط با هیچ گروه مذهبی یا سیاسی نبودند». درباره مؤتلفه میگوید.
مأمور آمریکایی در پایان ملاقات مفصل خود با متیندفتری معتقد است «متین دفتری منبع قابل اطمینانی برای اطلاعات درباره فعالیت سیاسی مخالفین است». در هفتم مهر 44 در دیداری که دبیر دوم داشت، آمده است «متیندفتری از حرکت ساواک در دستگیریهای وسیع از خلیل ملکی و اتحادیه سوسیالیستها صحبت کرد و اینکه حسیبی (سید کاظم) دستگیر و یک روز بعد آزاد شد». این مطلب در جلد دوم کتاب اسناد لانه جاسوسی، تحت عنوان احزاب، چاپ 1362، دانشجویان پیرو خط امام آمده است.
بعد به او بورس میدهند که به آمریکا برود. پنج هزار دلار نیز پول میدهند. در آنجا با شخصیتهای مهم آمریکایی دیدار و گفتگو دارد.
مجموعه جبهه ملی بین سالهای 1332 تا 1357 (تا سقوط رژیم پهلوی) و برخیشان نیز تا 58، ارتباطشان را با سفارت آمریکا حفظ کردند. این احزاب سیاسی هستند. این که متیندفتری بعد از انقلاب با اسرائیلیها ارتباط داشته است را باید در مرحله بعدی مطرح کرد.
شمسالدین امیرعلائی
ما همین ارتباط را درباره غلامحسین صدیقی داریم. امیرعلائی نیز همینطور است؛ او به عنوان مورخ جبهه ملی و جریان ناسیونالیسم چند جلد کتاب نوشته است. ما به خانواده و تحصیلاتش نمیپردازیم، اما در بهمن 1324 به قوامالسلطنه نزدیک میشود. دکتر شمسالدین امیرعلائی، عضو کمیته مرکزی بعدی جبهه ملی و عضو حزب ایران در دولت قوامالسلطنه، کفالت وزارت کشاورزی را به عهده میگیرد. او در کابینه ائتلافی حزب ایران، حزب توده و حزب دموکراتِ قوام در حکم وزیر میشود.
با تأسیس جبهه ملی در تاریخ 22/7/1328 عضو جبهه ملی میشود. در کابینه رزمآرا استاندار گیلان میشود. کابینه رزمآرا، که هم نظامی و هم انگلیسی است، علیه نهضت ملی شدن نفت است. امیرعلائی در کابینه حسین علاء وزیر دادگستری میشود. کابینه حسین علاء نیز با توافق آمریکاییها و انگلیسیها علیه نهضت ملی شدن نفت میشود. در کابینه اول مصدق، فضلالله زاهدی وزیر کشور است. (از چیزهایی که خیلی به آن پرداخته نمیشود) بعد از زاهدی، امیرعلائی وزیر کشور میشود. بعد از ترمیم کابینه، سفیر ایران در بروکسل میشود. از بعد از سال 1334 به ایران میآید و دستگیر میشود. چهار ماه در زندان است. بعد آزاد میشود و برای تحصیل به اروپا میرود. در سال 1340 و 1341 بازداشت موقت دارد. سال 43 به منظور تحصیل دوباره به اروپا میرود. در سال 1356 به ایران میآید و در جبهه ملی چهارم فعال میشود. در دولت موقت سفیر میشود. او هشت عنوان کتاب درباره تاریخ نوشته است. او یک ناسیونالیست و ملیگراست؛ اما در عین ملیگرایی با آمریکاییها نیز ارتباط دارد! ما اینجا مسئله اسلام را مطرح نمیکنیم، چون به هر حال تفکر یک ناسیونالیست با اسلام تعارض دارد؛ اما اگر ناسیونالیست و ملیگرایی هستید، با تناقض عملکرد روبرو هستیم؛ هم در شکل ایدئولوژی، هم در شکل سیاسی و هم در شکل حزبی. نه پایبند به اسلام هستند، نه پایبند به فرهنگ و وحدت ملی، و نه پایبند به استقلال مملکت. این سرنوشت ناسیونالیست است.
یک وقت میگوییم یک فرد اینطور است یا پنجاه نفر اینطور هستند، این قابل قبول است. بالأخره در میان دههزار نفر، هزار نفر عادی است؛ اما شاکله این جریان به آن طرف است؛ یعنی فرد افتخار میکند که وابسته است. وقتی میگویید دموکرات یا سوسیالیست هستیم، یعنی این تفکر وابسته به آنجاست. زمانی هم که انقلاب پیروز میشود، همه اینها علیه اسلام میشوند.
کریم سنجابی
فعالیت آقای سنجابی در دوره پهلوی را در یک کفه ترازو بگذارید و فعالیتش در دوره انقلاب اسلامی را نیز در کفه دیگر؛ ببینید با کدام مبارزه کرده است. این آدم وقتی در سال 61 به اروپا میرود، نامهای برای مسعود رجوی مینویسد و از او تجلیل و تمجید میکند. رجوی در اینجا عملیات تروریستی انجام میدهد، جنایت میکند و با صدام همکاری میکند، آنوقت سنجابی از رجوی تجلیل میکند! تو اگر ایرانی هستی، حداقل در اینجا باید موضع دیگری داشته باشی. اگر از ایران هم قهر کردی، چرا به آمریکا میروی؟ انگلیس، فرانسه و آمریکا مرکز حسابشده در مخالفت با اساس انقلاب و اسلام و دین است.
باید سخنان امام(ره) را با اسناد، مستند کرد
این است جریاناتی که امام تحلیل میکرد که اینها نهتنها مسلمان نیستند، بلکه ضد منافع مملکتشان هستند. باید دیدگاه امام(ره) را در مورد احزاب و تاریخ معاصر، با اسناد، مستند کرد. وقتی امام(ره) به اینها میگوید که وابسته به آمریکا و انگلیس و استعمار هستند، دقیق مشخص میشود که چگونه از نظر فکری و عملی وابستهاند. همچنین مشخص میشود جریان ناسیونالیسم در هر شکلی که نگاه کنید (اسلامی، سیاسی، حزبی، ایدئولوژیکی و اجتماعی) علیه مردم خودشان بودند. شما در بین اینها نمیتوانید جریان سالمی پیدا کنید که واقعاً مستقل باشند و مستقل حرف بزنند. تقیزاده یک فراماسون است و با انگلیسها کار میکند و بعد مدعی ناسیونالیست است. پورداوود و حسینقلیخان نواب نیز همینطورند.
بنابراین یک نگاه این است که انگلیسها اصلاً مستقیم و غیر مستقیم جریان را میسازند. گاهی سیستمهای جاسوسیشان با سه چهار واسطه، با ارزیابی شرایط میتوانند جهت بدهند و عملاً و فکراً هدایت کنند. کسانی که از نظر فکری به آن طرف رفتند، طبیعی است که در عمل نیز تابع آنها باشند؛ چون در عمل آرمان و ایدهآلشان یا به قول خودشان اتوپیایشان آنجا تعریف میشود.
بهخاطر واهمه از مردم، پشت هالهای از اصطلاحات پنهان میشوند
مشکل اینها این است که صراحتاً نمیگویند ما علیه اسلام هستیم؛ نه سیاسیاش و نه ایدئولوژیاش. اگر آخوندزاده یا کسروی صریح میگویند، استثنا هستند؛ ولی خیلیهایشان اصلاً مطرح نمیکنند؛ چون از ملت خودشان واهمه دارند و نمیخواهند چهره حقیقیشان برملا شود؛ لذا حرفشان در هالهای از اصطلاحات و مفاهیم و تحلیل پنهان میکنند. هر کدام از اینها مانند آقای سنجابی و آقای اللهیار صالح و... نمیخواهند بگویند ما ضد اسلام هستیم. نه اینکه ندانند؛ یک آدم عادی در حزب مردم ایران و ملت ایران ممکن است نداند، ولی افراد ردهبالا میفهمند در حال انجام چه کاری هستند. اینجاست که فرد میفهمد چرا با آیتالله کاشانی درمیافتند و فدائیان اسلام را یک ماه بعد از دولت به زندان میاندازند و چرا آیتالله شیخ محمد تهرانی را در ماه رمضان از منبر پایین میکشند.
ما در مسائل تاریخی به یکسری مشهورات اشاره میکنیم. مشهورات باید تکرار شود، اما ریشهها تا وجود دارد، گل و گیاه و میوهاش اینها هستند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
یک جمهوری میخواستن
دموکراسی عدالت آزادی جمهوری انتخابات و جمهوری واقعی