ملی گرایان در پی تجدد غربی و حذف دین از اجتماع بودند
اشاره:
خبرگزاری رسا برای بازشناسی تعامل جریان های تاریخ نویس معاصر با دین، سلسله گفت و گوهای تفصیلی «نگاهی به پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر» را با استاد قاسم تبریزی انجام داده است.
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ادامه گفت و گو با خبرگزاری رسا در موضوع تاریخنگاران ملی گرا، تقابل ایدئولوژی الهی و مادی را مطرح می کند و عملکرد جریان ملی گرا در دوران رضا خان را تحریف دین با هدف حذف از صحنه اجتماع و رواج تجدد غربی می داند. ادامه این گفت و گو را با هم می خوانیم.
بازرگان اسلام را برای ایران میخواست و امام ایران را برای اسلام
مهندس بازرگان نهضت آزادی را به عنوان یک ایدئولوژی اسلامی تأسیس میکند. مهندس بازرگان یک جملهای دارد که «ما اول مسلمان هستیم، دوم ایرانی هستیم، سوم مصدقی هستیم، چهارم در چارچوب قانون اساسی مشروطه حرکت میکنیم، پنجم مبارزات ما پارلمانی است، ششم نهضت آزادی دکانی در برابر جبهه ملی نیست بلکه یکی از اجزای آن است». این جمله، مستند است که برای آقای بازرگان و نهضت آزادی است. چهبسا ایشان وقتی این حرف را در سال 40 زد، متوجه نشده چه میگوید؛ شما خودتان میگویید که من مسلمان و ایرانی هستم، پس امت اسلامی و جهان اسلام چه میشود؟ بهخاطر همین چیزی راجع به آن در آثار او نمیبینید. اگر بین اسلام و تفکر دکتر مصدق تعارض پید شد، کدام را انتخاب میکنید؟ آنجایی که یک انقلابی میشود و در مبارزه، نظام پارلمانی به جای سرنگونی نظام شاهنشاهی قرار میگیرد، چگونه موضع میگیری؟ وقتی میگوید نهضت آزادی دکانی در برابر جبهه ملی نیست بلکه از اجزای آن است، وقتی جبهه ملی به انحطاط رفت چه کاری میکنی؟
بعضی از شخصیتها هستند مانند جلال آل احمد که میفهمند اشتباه کردند و میگویند اشتباه کردیم، اما برخی تا آخر قبول نمیکنند. آقای بازرگان در کتاب بازیابی ارزشها میگوید از ابتدا من با امام این اختلاف داشتم که ایشان ایران را برای اسلام میخواست و من اسلام را برای ایران. این دو نگاه بود.
تقابل ایدئولوژی الهی و مادی
یک وقت میگویید میخواهم با کمونیست، بهایی، بابی و غربی رفیق و برادر باشم. اگر بگوییم مگر میشود، پس مسلمانیات چه میشود؟ میگویید نمازم را میخوانم و عباداتم را نیز انجام میدهم. یا در نگاه عوامانه اگر به فرد بگوییم چرا با عرقخورها زندگی میکنی، میگوید او را در قبر من نمیگذارند. بعد میبینیم زندگیاش به کجا رسیده است! در حقیقت او یا اسلام را نشناخته یا احیاناً آدم ولنگاری است و چارچوب ندارد.
وقتی امام میگوید بکشیم یا کشته شویم به بهشت میرویم، برای ما پیروزی ظاهر مطرح نیست، مهم، تکلیف است. این را یک کمونیست و سلطنتطلب نمیفهمد، که چطور من کشته شوم و پیروز هم باشم؟! آن آقا میگوید گوشت با آهن هیچ خویشاوندی ندارد، ما نمیتوانیم در مقابل آنها که اسلحه دارند مقاومت کنیم! ببینید تفاوت دو دیدگاه تا کجاست. ایمان و اعتقاد ندارد. روزی که امام حسین(ع) حرکت میکنند به او میگویند به کجا میروید؟ یزید اینگونه است. میگویند همینجا کنار قبر پیامبر (ص) بمان. حالا که میخواهید بروید زن و بچهتان را نبرید. حضرت میفرمایند خدا خواسته است. آن روز نمیفهمیدند، اما 1400 سال بعد از واقعه عاشورا میفهمند.
شهید مطهری در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادیگری» میگوید اینها که قرآن را تفسیر مادی میکنند (منظورش فرقانیهاست) مگر ما در قرآن آیات جهاد نداریم؟ چرا آیات دیگر را تفسیر به رأی کنیم؟ ایشان آن موقع این التقاط را میفهمید، ولی امثال من آن روز نمیفهمیدند.
مروری بر شخصیتها، جریانها و مبانی ناسیونالیسم
افرادی مانند سعید نفیسی و محمد حجازی چهرههای مروج سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حکومتی هستند. قبل از مشروطه افرادی مانند آخوندزاده، میرزا آقای کرمانی، طالباف (شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری، طالباف را نقد میکند)، زینالعابدین مراغهای و امثال اینها مروج ناسیونالیسم شدند. در دوره مشروطه جریان فراماسونری (فراموشخانه، جامع آدمیت و خصوصاً لژ بیداری) تا دوره رضاخان که چهارده سال است، همه مروج ایرانیگری بودند. البته یک بخشی منهای مسئله فراماسونری و وابستگی، ایران باستان را برای نفی اسلام مطرح کردند، که این در شکل داستان بود؛ مثلاً میرزا آقای تبریزی که تقریباً همعصر آخوندزاده است، زیاد نمایشنامه مینویسد و فرهنگ، آداب و رسوم و سنت ایرانیها به تمسخر میگیرد. یا ملا نصرالدین جلیل قلیزاده، سوسیال دموکرات است. او خودش را ناسیونالیسم میداند. قلیزاده با زبان طنز، حوزههای علمیه و روحانیت را تحقیر میکند.
اساس مبانی فکری قلیزاده، از جریان سوسیال دموکراتها در تفلیس و باکو بود. نمایشنامه میرزا آقا تبریزی و مطالب آخوندزاده و طالباف در روزنامهها، مبانی فکری روشنفکری ما در عصر مشروطه به بعد بود. کسروی سه ماه به باکو میرود و مهمان طالباف میشود و مبانی را از آنها میگیرد. آخوندزاده مدام مکاتیب و نامهها و آثارش در اینجا پخش میشود.
در دوره رضاخان، هم شاهد حکومت هستیم که به طرف ناسیونالیسم میرود، هم شاهد جریان روشنفکری و هم جریان استعمار هستیم؛ مثلاً محمود افشار، مجله آینده را منتشر میکند و در آن از یک طرف به ایرانگرایی و وطنپرستی میپردازد و از طرف دیگر در مذمت حجاب و مسائل دینی مینویسد.
زکاءالملک در مدرسه آمریکاییها سخنرانی و طرح فرهنگستان را مطرح میکند. فرهنگستان در دوره رضاخان در سال 1314 تأسیس و وثوقالدوله، عاقد قرارداد 1919 رئیس آن میشود. از اعضای آن، این افراد هستند؛ ابوالحسن فروغی (برادر بزرگ محمدعلی فروغی) او مروج جریان غرب از فراماسونهاست. سرلشکر احمد نخجوان، ولی الله نصر عضو لژ بیداری است، رضازاده شفق، هم از مدافعان ناسیونالیسم است و هم دربار. دکتر عیسی صدیق که رئیس دارالمعلمین بود. او از مدافعین تعلیم و تربیت به روش آمریکاییهاست. دو کتاب نیز در این زمینه دارد که برای سال 1311 است.
عملکرد فرهنگستان در لغتسازی به افتضاح کشید. اصل بر این بود که ما لغتهای بیگانه را از زبان فارسی پالایش کنیم و زبان فارسی را بگوییم؛ در حالی که همان موقع اصطلاحات فرانسوی و انگلیسی رواج داشت، ولی فقط کلمات عربی را حذف میکردند. لغتسازیشان هم به شیوه خاصی بود.
در ارتش نیز تشکیلاتی بود که من هنوز آن را پیدا نکردم، باید بیشتر تحقیق کنیم. آنها نیز در دوره رضاشاه، اصطلاحات فارسی را در ارتش رواج میدادند.
بعد از آن سال 1317 کانون نشر افکار بود که تا بیست هزار جلسه در سراسر ایران تشکیل دادند؛ با دو هدفِ تأکید بر ایرانیت و وطنپرستی و تجدد غرب آن را مطرح میکردند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع