ترس از افشاگری متقابل عامل خودسانسوری کمونیست های پشیمان است
اشاره:
خبرگزاری رسا برای بازشناسی تعامل جریان های تاریخ نویس معاصر با دین، سلسله گفت و گوهای تفصیلی «نگاهی به پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر» را با استاد قاسم تبریزی انجام داده است.
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ادامه معرفی تاریخنگاران کمونیستی، در چهارمین قسمت از گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا به آشناسازی شخصیت های وابسته به جریان تاریخنگاران کمونیست خارج از کشور، نگاه آنان به دین اسلام و معرفی کتاب های خاطره نویسی یا متخذ از گفتگوی تاریخ شفاهی با شخصیت های خارج کشور که متمایل به جریان چپ هستند پرداخته است؛ افرادی مانند ایرج اسکندی، فریدون کشاورز، پرویز اکتشافی، قاضیانی، فروتن، بزرگ علوی، مهندس اویسی، خانبابا تهرانی، محسن رضوانی و ...
(پیش از این گذشت که در رابطه با جریانشناسی تاریخنگاری چپ دو بخش داریم:
یک بخش مربوط به داخل کشور است که در قسمت قبل به صورت مختصر و گذرا اشاره شد؛
بخش دیگر مربوط به خارج است که پس از پیروزی انقلاب شروع شد. در این قسمت، بهصورت کلی به آن اشاراتی خواهیم داشت.)
ب) شخصیتهای تاریخنگار کمونیست ایرانی در خارج از کشور
در خارج از کشور جریان تاریخنگاری چپ را داریم که مختصر میگویم. در خارج از کشور ما دو مجموعه تاریخنگاری چپ داریم؛
یک، افرادی که خاطرات مینویسند؛
دو، مرکز تاریخنگاری شفاهی چپ (1).
از افراد مستقل تا به حال شاید حدود سیوهشت نفر خاطراتشان را نوشتهاند. با یک مقدار اغماض باید گفت تا حدودی حرفهایشان را زدهاند. البته عمدتاً اصل را بر تبرئه خودشان میگذارند، که این یک خطاست؛ دوم اینکه تا خودشان هستند، آن حزب و گروه خوب است، که این خطای دوم است؛ سوم ریشه انحراف را مطرح نمیکنند، بلکه شاخههایش را مطرح میکنند.
- ایرج اسکندی
در بین کسانی که خاطرات را نوشتهاند و قابل توجه است، خاطرات ایرج اسکندری است. او از مؤسسان حزب و دبیر اول حزب و از اعضای شاخص گروه 53 نفر بود. پس از سال 32 مدتی در مسکو و آلمان بود. او جزو چهره برجسته حزب، از اعضای کمیته مرکزی و از سالهای 48 تا 57 نیز دبیرکل حزب بود؛ او سعی میکند که در درون حزب جناحها را نقد کند و به تسلط کاگب بر حزب یا فرمانبریِ مطلق حزب از کاگب هیچ اشارهای نمیکند؛ مثلاً در قضیه فرقه دموکرات میگوید پیشهوری کار خطایی کرد یا در ترور محمد مسعود و احمد دهقان و حسام لنکرانی، فقط کیانوری و کامبخش را متهم میکند، یا در قضایای همکاری حزب با سرلشکر تیمور بختیار در بغداد رادمنش را متهم میکند. تا خودش هست معلوم است که حزب خوب است!
وقتی او دبیر کل میشود، حزب گلوبلبل میشود. با تحلیل ایشان انقلاب، انقلاب ملی است، دموکراتیک است، باید به جبهه ملی نزدیک شد و وحدت داشت. او تا مرداد دبیر کل حزب بود؛ اما شش ماه مانده به پیروزی انقلاب، شورویها احساس میکنند که انقلاب، اسلامی است و باید یک شخصیت جدیدی در رأس حزب باشد؛ فردی که حرفهای ایرج اسکندری را نزده باشد. بدون اینکه کنگرهای تشکیل بشود و پلونومی انجام شود، دو سه نفر را جمع میکنند و میگویند شما بگویید کیانوری دبیرکل است. او را برکنار میکنند و کیانوری را میآورند. از اینجا او علیه حزب و علیه دخالت شوروی در حزب مینویسد. اسکندری به حزب کمونیست شوروی نامه مینویسد که شما چرا دخالت کردید. بعد از انقلاب به ایران میآید و در طرفداری از جبهه ملی مصاحبه میکند. کیانوری به خاطر آن مصاحبه با او برخورد میکند و میگوید باید حرف خود را پس بگیری و از ایران هم بروی. او هم اطاعت میکند و حرفش را پس میگیرد و از ایران میرود. در آلمان بعد از دستگیری رهبران حزب چندین جلسه مصاحبه و حزب را نقد میکند. بیشترین نقدش این است که چرا اینها با جمهوری اسلامی و آخوندها راه آمدند؛ دوم اینکه اینها در مصاحبههایشان جاسوسی کردند. او خود را از گذشته مبرا میداند، اما 20درصد خاطراتش حرف خوب در نقادی حزب پیدا میشود. اما عمدتاً اساس حزب را نقد نمیکند.
- فریدون کشاورز
دومین فرد فریدون کشاورز است. او از مؤسسین حزب توده است. در دولت قوام، دومین فرد است که خاطرات نوشته است با عنوان «من کمیته مرکزی حزب توده را متهم میکنم». این کتاب، مجموعه مصاحبه است؛ یعنی کتاب، محصول مصاحبه یک نفر با اوست. تا سال 40 که در حزب بوده است، حزب خوب بوده است؛ اما از سال 40 که مائوئیسم میشود و از حزب توده جدا میشود، علیه حزب توده است. او به افراد انتقاد دارد، اما به اساس حزب انتقادی ندارد. او چهل پنجاه درصد حرفهای خوبی دارد.
- پرویز اکتشافی
او از نظامیان و عضو نیروی هوایی بود و به حزب توده میپیوندد؛ به شوروی پناهنده میشود. در شوروی درس میخواند. بعدها بعد از سقوط جماهیر شوروی خاطراتش را منتشر میکند. او مدعی است در همان دوران، شورویها من را در جایی پنهان کردند. حالا درست میگوید یا نه نمیدانم. او هم شصت هفتاد درصد حرفهای خوبی دارد که میتوان به آن توجه کرد. حرفهایی که با واقعیت منطبق است.
- قاضیانی
او از اعضای فرقه دموکرات آذربایجان به نام گماشتگان است. او جزو افسران است. خاطرات او سه جلد میباشد. او درباره خیانت جعفر پیشهوری (رهبر فرقه) و جریان فرقه خاطرات خوبی مینویسد. البته درباره خودش زیاد نمینویسد، ولی فرقه را تقریباً 50 تا 60 درصد نقادی خوبی میکند.
- غلامحسین فروتن
غلامحسین فروتن، از اعضای حزب توده و عضو گروه 53 نفر بوده است. او تا سال 40 با حزب توده بود و شخصیت برجسته در کمیته مرکزی به حساب میآمد. او خاطرات خود را در دو جلد نوشته است. سال 1340 با اختلاف جماهیر شوروی و چین کمونیست به طرف چین میرود و علیه حزب میشود. او با احمد قاسمی و سغایی، سازمان توفان را تأسیس میکنند که بعداً در برخی جاها به نام حزب توفان آمده است. او نیز تا سال 40 سطحی از خاطراتش میگذرد و فقط به اختلاف بعضی از اعضای کمیته مرکزی و خصلتهای فردیشان اشاره میکند؛ ولی از سال 40 به بعد حزب را نقادی میکند که حزب به انحراف و کجراهه رفته است.
- بزرگعلوی
میتوان گفت بزرگعلوی 70 تا 80 درصد مطالب را خوب نوشته است؛ چون او از سالهای 34 از حزب فاصله میگیرد. آدم ادیب و داستاننویس است. روحیهاش با جریان حزب نمیساخت و عمدتاً با آنها درگیر بوده است. او در آلمان میماند، چون نگران بود اگر به ایران بیاید، دستگیر یا اعدام شود. در زمان شاه چندین بار سفیر ایران در آلمان نیز از او دعوت میکند که به ایران بیاید، ولی قبول نمیکند. در آلمان در دانشگاه، ادبیات فارسی درس میداد. البته او دو کتاب خاطرات دارد. یک خاطرات مرکز تاریخ شفاهی چپ در آلمان از او گرفته است. مصاحبهگر سعی میکند حزب را تبرئه کند، ولی او بدون توجه به سؤالات مصاحبهگر، حرفهای خود را میزند. در مسئله تاریخ شفاهی چپ به آن کتاب اشاره میکنیم. میتوان گفت خاطرات بزرگعلوی یکی از بهترین خاطراتی است که در خارج از کشور نوشته شده است.
- مهندس اویسی
مهندس اویسی الان در کانادا زندگی میکند، ولی خاطراتش در ایران به چاپ رسید. او از شانزده سالگی به شوروی پناهنده میشود. درباره ظلموستم و فشاری که به آنها میآورند، مینویسد. مسئله تبعیدیهای سیبری را مطرح میکند. او کمونیسم و شوروی را نفی نمیکند، بلکه انتقاد دارد. 70 تا 80 درصد خاطرات خیلی خوبی است و در بیان واقعیتهای تاریخی تا حدودی انصاف را رعایت کرده است.
همانطور که گفتیم برخی، اتحاد جماهیر شوروی، حزب توده و کمونیسم را مطلق رد نمیکنند. میتوان چند دلیل برای آن بیان کرد:
یک، کسانی که شخصیتشان از نوجوانی در کمونیسم، حزب توده و بهشت موعودی که به نام اتحاد جماهیر شوروی بود، شکل گرفته است. آنها نمیتوانند از آنجا جدا شوند و ناخودآگاه آن تفکر درونشان هست.
دو، اینها بعد از حزب توده شوروی و مارکسیسم به جایی وصل نشدند که حائل یا پناهگاهشان باشد؛ یکی به اسلام و یکی به مسیحیت گرایش پیدا میکند، یکی به جبهه ملی میرود و به جایی متصل میشود. اینها بین زمین و هوا ماندند و سرگردان هستند و بحران درونی دارند.
سه، بیان همه حقایق و واقعیتها در حقیقت بهظاهر خودکشی است؛ یعنی فرد باید گذشته خود را بهصورت مطلق نفی کند.
چهار، رعایت دوستان و کسانی که هنوز با آنها رفتوآمد داشتهاند. در کانادا محفلی از تودهایها هستند که انتقاد دارند؛ مثل آقای اویسی. وقتی او انتقاد میکند، آنها با او برخورد میکنند. به اینجا هم که میآید با برخی از تودهایهای دهه 20 و 30 رفتوآمد دارد؛ لذا ملاحظاتی دارند.
پنج، خوف این دارند که اگر همه چیز را بگویند دیگران علیه آنها موضع میگیرند؛ چون زندگی مشترک دارند. این را در خیلی از بازجوییهایشان مطرح کردهاند. اینها که در اینجا دستگیر شدهاند و مطرح کردهاند که خصوصیات این آقا این و آن بود، ولی حاضر نیست همان حرف را در ملأ عام بزند. باید رعایت حریم برخی از این چپیهایی که به انگلستان، آمریکا و اروپا پناهنده شدهاند، بکنند؛ مانند مهرزاد بروجردی، عباس میلانی، کوروش لاشایی و... .
این پنج دلیلی بود که بیان کردیم. شاید دلایل دیگری هم بشود برای آن بشمرد.
- خانبابا تهرانی
او تودهای بوده است. بعد مائوئیست میشود. او عضو کنفدراسیون بود. بعد به عنوان تودهای اتحاد چپ را تأسیس میکند. او بعدها هم که از ایران میرود به شورای مقاومت ملی منافقین میپیوندد. او در خاطراتش علیه حزب توده را نسبتاً خوب بیان کرده است؛ اما اصلاً درباره کنفدراسیون، سازمان انقلابی حزب توده، اتحاد چپ، به ایران آمدن و با منافقین فعالیت کردن را صحبت نکرده است و سطحی از مسائل گذشته است. مهدی خانبابا تهرانی هنوز هم در خارج از کشور به عنوان یک فعال سیاسی گاهی در رسانهها مصاحبه میکند.
- ایرج کشکولی
او عضو حزب رنجبران و مائوئیست است. قبل از انقلاب با کنفدراسیون کار میکرد، قبل از انقلاب بیشتر با عراق فعالیت مخفیانه میکرد. پس از انقلاب به اینجا میآیند و با بنی صدر کار میکنند؛ چون مائوئیستها در فرانسه به بنیصدر نزدیک بودند. با فعالیتهای خسرو قشقایی در فارس ، او با عدهای از اعضای حزب رنجبران به شیراز میرود. آنجا مبارزه مسلحانه را علیه جمهوری اسلامی شروع میکنند. با دستگیری و اعدام خسرو قشقایی، به عراق فرار میکند. مدتی در عراق علیه جمهوری اسلامی کار میکند و بعد هم به آلمان میرود و به عنوان یک فعال سیاسی زندگی میکند. میشود گفت در بیان خاطراتش حدود هفتاد هشتاد درصد صادقانه حرف زده است؛ یعنی آنچه بوده است مطرح کرده است. حرف او میتواند سند خوبی باشد؛ میگوید وقتی خسرو قشقایی به ایران میآید به بهشت زهرا میرود و با شهدا پیمان میبندد، با آیت الله خمینی ملاقات و اظهار همکاری میکند. اما بعد میگوید این آخوندها باید توی سرشان زد. اینها آدمبشو نیستند و ما راهی جز مبارزه با آخوند نداریم. این حرف بهفاصله یک روز پس از دیدار امام است؛ درحالیکه حرکت مبارزه مسلحانه او علیه جمهوری اسلامی مربوط به سال 59 است. او شروع به اسلحه جمع کردن و مبارزه میکند. درباره حزب رنجبران نیز میگوید ما قبل از انقلاب و بعد از انقلاب از عراقیها پول میگرفتیم و از آنجا حمایت میشدیم.
- محسن رضوانی
او از اعضای حزب رنجبران است. او با آلمانیها همکاری هایی مخفی داشته است و دستگیر میشود. در دوران انقلاب در حزب رنجبران فعالیت میکند. با بنیصدر و دفتر او مرتبط بوده است. نهایتاً از زندان که آزاد میشود به آلمان میرود و خاطراتش را میگوید. میتوان گفت ده پانزده درصد مطالبش را صادقانه بیان کرده است.
- اتابک فتحاللهزاده
او عضو سازمان فدائیان اکثریت است. بعد از دستگیری رهبران حزب توده از اردبیل فرار میکند و به شوروی میرود. وارد مرز میشود. عناصر کاگب میگویند اخبار و اطلاعاتت را درباره ایران، سپاه و جهاد بگو. او میگوید «من نمیتوانم این حرفها را به شما بزنم، من عضو سازمان هستم و سازمان باید اجازه بدهد تا من بگوید». خیلی جالب است؛ میگویند سازمانتان هم گزارشهایشان را به ما میدهند. او میگوید من این را قبول ندارم و ما مستقل هستیم. میپرسند رهبر سازمانتان کیست؟ میگوید فرخ نگهدار. از همانجا به فرخ نگهدار تلفن میکنند. فرخ نگهدار که آن موقع شوروی بود به فتحاللهزاده میگوید اطلاعات را به رفقایمان بگو، ما بالاخره عضو خانواده بزرگ سوسیالیسم هستیم. او تعجب میکند، اما در عین حال گزارشش را ارائه میکند. بعد به باکو میرود و با دختر یکی از کمونیستهای ایرانی ازدواج میکند. اوضاع آنجا را نمیتواند تحمل کند. نهایتاً با مشکلاتی به فرانسه میرود. در فرانسه خاطراتش را مینویسد. بعضی از رفقایش در سازمان فدائیان اکثریت مانند حیدری به او میگویند اگر خاطراتت را منتشر کنی جمهوری اسلامی سوء استفاده میکند؛ بهخاطر همین برخی از مطالبش را حذف میکنند. این را از مقدمه کتاب نقل میکنم. اما اینکه چه مطالبی را حذف میکنند نمیدانم.
به هر صورت کتاب را در فرانسه منتشر میکند. عنوان کتاب «خانه دایی یوسف» است. منظورش ژنرال استالین است. اسم استالین، ژوزف یا یوسف است. تقریباً میشود گفت او هم منهای آنها که حذف کردند علیه شوروی، کاگب و جریان چپ شصت هفتاد درصد واقعیتها را مطرح میکند، این کتاب نیز از کتابهایی است که میتواند در رابطه با جریان چپ مؤثر باشد.
- راضیه ابراهیمزاده
خاطرات خانم راضیه ابراهیمزاده در سال 73 در آلمان چاپ شد. این خاطرات، سیر زندگی اوست. در حقیقت زن تودهای است که در دوران کودکی به تهران میآید. مشکلات زندگی دارد. مدتی در تهران زندگی میکند. بعد دستگیر میشود و به زندان میرود. بعد از آزادی به قزوین میرود و از آنجا به تبریز میرود. در تبریز نیز مدتی زندان بوده است. بعد از آزادیاش از ایران فرار میکند و به لبنان میرود. از آنجا به ایتالیا میرود. در آنجا به لحاظ تاریخی سیاسی ارزش چندانی ندارد؛ چون شخصیت در درون حزب نیست؛ اما از خودش نیمهقهرمان یا قهرمان ترسیم میکند. معلوم نیست مسائلی که مطرح میکند دروغ است یا راست. خودش را یک ژاندارک ایرانی میداند. سطح مطالبش پایین است؛ اراجیفی ساخته و گفته است. محتوای علمی ندارد، اما به هر صورت سرگشتگی و سرگردانی یک کمونیست را مطرح میکند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
پاورقی:
1) انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران،
The Research Association for Iranian Oral History (Berlin) .