۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۱
کد خبر: ۶۲۸۷۹۶
تاریخ‌نگاران کمونیستی در ایران (2) | استاد قاسم تبریزی:

جریان چپ‌گرا در تکاپوی تحمیل نسخه پیشرفته اندیشه های مارکس است

جریان چپ‌گرا در تکاپوی تحمیل نسخه پیشرفته اندیشه های مارکس است
برخی که آمیزه ای التقاطی از اسلام و مارکسیسم دارند معتقدند برای بازگشت به کمونیسم باید مانیفست مارکس را دوباره ترجمه کنیم و در اختیار جامعه قرار دهیم.

اشاره:

استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخ‌نگاری کمونیستی در ایران، تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسی در ایران و تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران.

ایشان در ادامه گفتگو با خبرنگار خبرگزاری رسا به معرفی شخصیت های وابسته به جریان شناسی تاریخ‌نگاران کمونیست در ایران معاصر (تقی شهرام و مصطفی شعاعیان) پرداخته و با اشاره به پیدایش جریان کمونیسم محلی در ایران و کشورهای عربی در دهه 50، اندیشه های التقاطی مصطفی شعاعیان و تلاش او برای ملی کردن مارکسیسم را نقد می کند.

این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران معتقد است به خاطر وجود ویژگی تئوری پردازی عملگرایانه در شعاعیان، شماری از نویسندگان جریان چپ در پی احیای چهره و اندیشه های التقاطی او در جامعه کنونی به عنوان الگو و ترجمه‌ای به روز شده از مانیفست مارکس هستند.

روشنفکران چپ‌گرا درصدد ارائه نسخه پیشرفته اندیشه های مارکس برای جامعه هستند

ترسیمی از اواخر دهه30 شمسی در ایران

درباره شخصیت‌ها مستند و بدون افراط و تفریط صحبت می‌کنیم تا دیگران با دقت و صداقت بحث را کامل کنند. یکی از شخصیت‌های فعال سیاسی دهه 30 تا دهه 50، مصطفی شعاعیان است. دوران نوجوانی‌اش که حدود 15-16 سال سن داشت، مصادف است با نهضت ملی‌شدن نفت. در جو نهضت ملی‌شدن نفت، جذب جریانات ناسیونالیستی می‌شود. بنابراین او یک دورانی ناسیونالیست بود. ذهن پویا و فعال داشت و آدم پرتحرکی بود. در جریان جبهه ملی دوم به جبهه ملی می‌پیوندد و عضو جبهه ملی می‌شود. آن موقع بعضی از بچه‌هایی که از حزب توده مأیوس بودند به جبهه ملی پیوستند؛ مثل بیژن جَزَنی و...؛ که فکر کردند در جبهه ملی می‌توانند به جایگاهی برسند.

در این دوران کشور در چنین وضعیتی بود: یک، سیاست آمریکا برای دگرگونی ساختار ایران؛ دو، عدم انسجام و مدیریت و برنامه در جبهه ملی؛ سه، نگاه انحرافی و خطای جبهه ملی به آمریکایی‌ها. آن‌ها آمریکا را استعمارگر نمی‌دانستند و معتقد بودند سرنوشت ایران در آمریکا باید رقم بخورد؛ یعنی ببینیم جمهوری‌خواهان روی کار می‌آیند یا دموکرات‌ها. این یک تفکر انحرافی متأسفانه تا آخر در جبهه ملی بوده است. برای بچه‌هایی که فعال بودند، چه مذهبی چه چپ، این روش ناپسند و غیر معقول بود. مضافا که در این دوره نیز جبهه ملی در موضع‌گیری به بن‌بست رسید؛ به‌خصوص نهضت امام آغاز شد، حتی آقای اللهیار صالح اعلام کرد ما در قضایای 15 خرداد هیچ دخالتی نداریم و این شورش‌ها ربطی به ما ندارد. در قضیه کاپیتولاسیون هم نه محکوم کردند نه اقدامی انجام دادند. در صورتی که اصل ملیت و اساس مملکت زیر سؤال رفته بود. امام(ره) در مصاحبه با مجله «آفریقای فردا» در پاریس گفتند من را به دلیل مخالفت با کاپیتولاسیون و آمریکا، از ایران تبعید کردند. بنابراین جبهه ملی به بن‌بست رسید. همچنین حزب توده نیز به دلیل وابستگی‌اش به اتحاد جماهیر شوروی بی‌برنامه بود و در این قضایا جاماند و واماند. البته رادیو مسکو اعلام کرد عده‌ای ارتجاعی در تهران به مراکز فرهنگی و... حمله کردند. در حقیقت نسلی که به چپ و جبهه ملی گرایش داشت،‌ مأیوس از این دو جریان هستند. این ترسیم آن دوران است که با واقعیت و حقیقت وفق دارد.

قاسم تبریزی: جریان چپ در صدد نفوذ فکری در بین اندیشمندان مسلمان بود

مصطفی شعاعیان روشنفکران را با نگاه مارکسیستی نقد می‌کرد

در این دوره شعاعیان روحیه مطالعه و تحقیق تاریخی پیدا می‌کند و به دنبال راه‌حل می‌گردد تا چگونه جامعه (یا خودش) را از بحران گذر دهد؛ چون حزب توده جامانده است و جبهه ملی نیز وامانده، باید طرح دیگری درانداخت. او روشنفکران را آدم‌های ناقص و نادرست می‌دانست و معتقد بود روشنفکران اهل عمل نیستند؛ حتی می‌گوید روشنفکران اتحاد جماهیر شوروی از عوامل انحراف مارکسیسم شدند. بد نیست این را بگوییم؛ اقبال لاهوری شعری دارد درباره کارل مارکس:

صاحب سرمایه از نسل خلیل            یعنی آن پیغمبر بی‌جبرئیل

زان که حق در باطن او مضمر است      قلب او مؤمن دِماغش کافر است

«از نسل خلیل»، اشاره به یهودی‌بودن کارل مارکس است؛ یهودیِ متعصبی هم بود و به دلیل همین تعصبش ضد خدا شد.

شعاعیان با نگاه مارکسیستی، روشنفکران را نقد می‌کند که چرا این‌ها پراگماتیسم و اهل عمل نیستند؟ او در طرح مسئله به استعمار اشاره می‌کند، اما نمی‌تواند ماهیت استعمار را بگوید یا نمی‌خواهد بگوید. آمریکا را یک امپریالسیم می‌داند و اتحاد جماهیر شوروی را امپریالیسمی دیگر، شاه را نیز استبداد و ارتجاع می‌داند؛ ولی کلمات باید ناقل معانی باشد؛ به‌خصوص که در هر فرهنگ و اندیشه و ایدئولوژی یک تفسیر و تحلیلی دارد. شعاعیان که به دنبال یک نظریه‌پردازی بود، می‌گوید: «اعلام تز، دلاوری تئوریک می‌خواهد»؛ یعنی کسی که می‌خواهد نظریه بدهد باید شجاعت و جسارت‌هایی داشته باشد. نظریه‌پردازی کار خوبی است، اما شخصیتی می‌خواهد که هم صاحب مکتب و تفکر و اندیشه قوی باشد، هم جامعه‌اش را بشناسد، هم بتواند راه برون‌رفت از بحران و مسائل را ارائه بدهد. حرف شعاعیان حرف خوبی است، اما مثل این می‌ماند که من بخواهم نظریه‌پرداز جمهوری اسلامی باشم، این برای جهان بشریت، فاجعه بزرگی است. این نظریه برای حضرت امام و مقام معظم رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، علامه جعفری و آیت‌الله جوادی آملی است؛ یعنی شخصیت باید به لحاظ علمی و معنوی، اول، مکتب را بشناسد، دوم، دوران و مقتضیات زمان را بشناسد، سپس بعد راه‌حل ارائه بدهد.

«حزب توده»؛ ترجمه ناقص آثار مارکس و لنین و استالین

ایشان توجه ندارد که تئوری‌پردازی صلاحیت علمی لازم دارد و شخصی که می‌خواهد وارد این عرصه شود باید درست عمل کند. او شاید خودش را با حمید اشرف و سازمان چریک‌های فدایی خلق مقایسه می‌کرد. در سازمان چریک‌های‌ فدایی خلق، شخصیت فکری نداریم. حزب توده ترجمه ناقصی از آثار مارکس، لنین و استالین داشت که افرادی مانند امیرپرویز پویان، حمید اشرف ارائه می‌کردند؛ حتی وقتی آدم کتاب تاریخ سی‌ساله بیژن جزنی را می‌خواند، می‌بیند محتوا واقعا پایین است. ممکن است نسبت به مجموعه افراد کنارش آدم باسوادی باشد، ولی معیار که آن نیست. این‌ها از سازمان جوانان حزب توده انشعاب کردند و حرف نو زدند ولی این حرف نو فاقد اعتبار و محتوا بود. شعاعیان خودش را با حمید اشرف یا تقی شهرام مقایسه می‌کرد؛ خصوصا در سال‌های 1351 -52 جلسات متعددی با حمید اشرف و تقی شهرام داشت. درباره جلسات شعاعیان با تقی شهرام و حمید اشرف، هم سند داریم و هم گزارش؛ اما درباره دیگر ارتباط‌ها و دیدارهایی که صورت گرفته، سندی نداریم و باید تحقیق کرد. قبلا از یکی از کسانی که روی اسناد کار می‌کرد شنیدم که مصطفی شعاعیان کتاب شناخت سازمان مجاهدین خلق را ترجمه کرده و در اختیار حنیف نژاد و دیگران گذاشته است؛ ولی سندی نداریم.

حمید اشرف بعد از قضیه سیاهکَل به چریک‌های فدایی خلق نزدیک می‌شود، ولی به دلیل اینکه خودش را یک سر وگردن از آن‌ها بالاتر می‌دید با بچه‌های سازمان چریک‌های فدایی خلق درگیر می‌شود. البته نمی‌دانیم خودش از سازمان بیرون آمد یا اخراجش کردند. برخی می‌گویند او را از سازمان چریک‌های فدایی خلق اخراج و حتی حکم ترورش را صادر کردند؛ چون از نظر تشکیلاتی می‌گفتند که او اسرار سازمان را می‌داند و ممکن است به پلیس امنیتی گزارش دهد. هم در حزب توده، هم در سازمان مجاهدین خلق و هم در سازمان چریک‌های فدایی خلق به این بهانه ترور داشتیم. وقتی حمید اشراف را از چریک‌های فدایی خلق اخراج می‌کنند، چند نامه برای آن‌ها می‌نویسد. همه چیز در آن نامه‌ها از جمله نقد، رد، تحقیر و تذکر دیده می‌شود. اما شعاعیان ارتباطش را با تقی شهرام ادامه می‌دهد.

قاسم تبریزی: جریان چپ در صدد نفوذ فکری در بین اندیشمندان مسلمان بود

سه نظریه درباره تقی شهرام

درباره تقی شهرام سه نظر وجود دارد. نظر اول این است که تقی شهرام یک آدم گستاخِ بی‌پروا و به قول هواداران سازمان مجاهدین خلق (منافقین) آدم مسئله‌داری بود که از زندان قصر او را تبعید می‌کنند؛ دومین تحلیل این است که او وقتی به زندان ساری رفت، با یکی از مارکسیست‌ها آشنا و مارکسیست می‌شود. سومین تحلیل که بیشتر با واقعیت می‌خواند این است که او هدایت‌شده ساواک بود.

تقی شهرام به سازمان مجاهدین خلق رفت. البته اگر تقی شهرام هم نبود، روند سازمان به طرف مارکسیستم شدن می‌رفت؛ این‌ها به مارکسیست به عنوان علم مبارزه نگاه می‌کردند و مطالعات هسته‌های درونی‌شان روی مارکسیسم و کشورهای کمونیستی بود. آن یک روند متعارف بود، ولی تقی شهرام به قضیه شتاب داد.

درباره این تحلیل که فرارکردن سروان احمدیان با تقی شهرام از زندان ساری هدایت‌شده ساواک بود، سند نداریم، ولی شواهد زیادی داریم. تقی شهرام و آن کمونیست با سروان شهربانی که مواظب این‌ها بود از زندان فرار کردند. تقی شهرام می‌گوید این سروان که اهل بهشهر بود می‌خواست درس بخواند و ما به او ریاضی درس می‌دادیم و به‌تدریج او را مارکسیست کردیم. این‌ها به ظاهر از زندان فرار می‌کنند؛ چون به این سادگی نیست که با یک مأمور بشود از زندان فرار کرد؛ آن هم با تعداد قابل توجهی اسلحه‌ که با خودشان آوردند. از ساری تا تهران شش تا هشت ساعت طول می‌کشید. با توجه به وضعیت راه‌های آن روز، پلیس می‌توانست تمام راه‌های خروجی ساری به مشهد، به سمنان، به غرب مازندران یا فیروزکوه یا جاده هراز را ببندد. به هر حال تقی شهرام به تهران می‌آید و با رضا رضایی ارتباط می‌گیرد. رضا رضایی اول نگران است که تقی شهرام هدایت‌شدة ساواک باشد؛ اما وقتی خانه تیمی با آن همه اسلحه را به او نشان می‌دهد، تحت تأثیر قرار می‌گیرد. اواخر سال 52 تا 54، حمید اشرف، مصطفی شعاعیان و رضایی کشته می‌شوند و سازمان از هم می‌پاشد. ترورهای درون سازمانی صورت می‌گیرد؛ این یک نظر و تحلیل است و سندی نداریم. تقی شهرام دستگیر نمی‌شود. او در اینجا فعالیت می‌کند؛ بعد هم به خارج از کشور می‌رود. همان موقع تمامی جریانات، البته چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق تا 55 همه جمع می‌شوند و دیگر چیزی به عنوان تشکیلات نداریم. این حاشیه در متن بود که مطرح کردیم.

تلاش شعاعیان برای اتحاد دو سازمان مجاهدین خلق و فدایی خلق

مصطفی شعاعیان با تقی شهرام ارتباط برقرار می‌کند و به تعبیر خودش تلاش می‌کند دو سازمان چریکی مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق را با هم متحد و به هم نزدیک کند. خودش را هم در جایگاه بالاتر از این دو جریان می‌بیند. ممکن است از دید برخی از بچه‌های چپ این یک هنر باشد، اما به نظر ما یک خیانت است؛ به دلیل بطلان اندیشه سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق. این دو سازمان به لحاظ واقعیت اجتماعی از درون دچار بحران بودند و هیچ کدام توان کار نداشتند. بیش از اینکه به مسائل جامعه بپردازند، درگیر درون خودشان بودند. هم چریک‌های فدایی خلق ترورهای درون‌گروهی دارد که آقای محمود نادری در جلد اول کتاب «چریکهای فدایی خلق» پرداخته است، و هم سازمان مجاهدین خلق که در کتاب سه جلدی «سازمان مجاهدی خلق از آغاز تا فرجام» آمده است. ترورهایی هم وجود دارد که کور است؛ یعنی ما افرادی داریم که مشخص نیست از طرف مجاهدین خلق ترور شدند یا ساواک؛ مثل حوریه بازرگان و امثال این‌ها.

تشکیل جبهه دموکراتیک خلق ایران

به‌هرحال مصطفی شعاعیان با مبانی فکری خودش نیرو تربیت می‌کند و یک جمعیت و طیفی از بچه‌های چپ را به وجود می‌آورد تا تحت تأثیر شخصیت او فعالیت کنند. آن جمعیت شکل نمی‌گیرد، ولی یک گروهی می‌شود که بعدا به جبهه دموکراتیک خلق ایران تبدیل می‌گردد. شاید این اسم هم تحت تأثیر وضعیت ویتنام شمالی یا فلسطین باشد؛ چون اینها ارتباطشان با فلسطینیان و گروه‌های چپ بیشتر بود. در این دوره با نادر شایگان (که آقای محمود نادری در کتاب «چریک های فدایی خلق» درباره ایشان پرداخته است)‌ فعالیت‌هایی انجام می‌دهد. شعاعیان، نهضت جنگل را با هدف اینکه تجربه‌ای در اختیار جامعه قرار بدهد، بررسی می‌کند. نگاه او در نهضت جنگل، مارکسیستی و کمونیستی است. یعنی اصل، نگاه مارکسیستی است، اما منتقد لنین و سیاست شوروی است که در ماجرای نهضت جنگل خیانت کردند. این خیانت نه به دلیل مارکسیسم بودن حزب کمونیست نبود، بلکه به دلیل ورود قدرت شوروی و سیستم اطلاعاتی‌اش به این قضیه بود. لذا تحلیل او تحلیل ناقصی از موضوع است، به دلیل آن تفکر و ایدئولوژی دارد.

نقد شعاعیان علیه حزب توده به‌خاطر دخالت شوروی در آن

شعاعیان هم به مبارزه مسلحانه معتقد بود و هم به مبانی مارکسیست پایبند بود. او کتابی درباره شناخت حزب توده دارد. در آن کتاب، حزب توده را به دلیل ماهیت مارکسیستی و کمونیستی‌اش یا به دلیل تعارض این ایدئولوژی با فرهنگ و سنت جامعه ایران نقد نمی‌کند؛ نقدش فقط به دخالت شوروی در حزب توده یا اطاعت حزب توده از شوروی است. او حرکت حزب دموکرات کردستان و فرقه دموکرات آذربایجان را نقد یا رد نمی‌کند، بلکه آن را یک جنبش انقلابی و سیاسی می‌داند. در مورد نهضت ملی صنعت نفت به دکتر مصدق و امثال این‌ها که مثلا تفکر لیبرالی دارند، نقدهایی دارد.

تلاش شعاعیان برای ملی کردن مارکسیسم

شعاعیان تلاش می‌کرد تا مارکسیسم را ملی کند. یعنی اگر بخواهیم انتهای هدف و غایت آمال شعاعیان را بگوییم این است که می‌خواست مارکسیسم را ملی کند. به همین دلیل هم مدتی به دنبال خلیل ملکی در جامعه سوسیالیست‌ها رفت. جامعه سوسیالیست‌ها هم از حزب توده انشعاب کردند؛ از حزب توده بیرون آمده بودند و در برابر شوروی بودند، اما به صهیونیست و اسرائیل نزدیک شدند. اینکه آیا شعاعیان این را می‌دانست یا نه ما نمی‌دانیم. قاعدتا باید می‌دانست، چون خلیل و مجموعه او به اسرائیل رفتند و از اسرائیل تعریف کردند. خلیل ملکی مارکسیستِ منهای شوروی بود. از نظر تفکر ماتریالیست بود. از نظر مشی سیاسی، سوسیالیسم را انتخاب کرد. سوسیالیسمی که او انتخاب کرد از نوع سوسیالیسم اسرائیل است. شعاعیان مدافع فلسطین است، اما اینکه آیا در این زمینه تعرضی هم به خلیل دارد، تا به حال چیزی منتشر نشده است. شاید نوشته‌هایی داشته باشد. ولی عموما خلیل را ستایش می‌کند. شاید هم به این دلیل باشد که او خلیل را یک مارکسیست ملی تلقی می‌کرد. این خطا را برخی، حتی بعد از انقلاب مرتکب شدند. شعاعیان می‌خواست مارکسیسم را منطبق با فرهنگ و جامعه ایران کند.

قاسم تبریزی: جریان چپ در صدد نفوذ فکری در بین اندیشمندان مسلمان بود

تحلیل اسلامیِ مارکسیسم؛ نه اسلام و نه مارکسیسم

ما هر مکتبی را که بخواهیم معنا کنیم باید مبانی آن مکتب را بگوییم. وقتی من مارکسیسم را تحلیل اسلامی کردم، این نه اسلام است و نه مارکسیسم. وقتی مارکسیسم را تحلیل ناسیونالیستی کردم، این نه مارکسیسم است و نه ناسیونالیسم؛ چون تضاد و تعارض بنیادین در درون این ایدئولوژی‌ها وجود دارد. به همین دلیل اروپا مدعی سوسیالیسم است، اما چین و شوروی آن‌ها را کاپیتالیسم یا مدافع کاپیتالیسم یا بورژواکاپیتال می‌داند.

اول انقلاب عده‌ای گفتند حکومت دموکراتیک، امام فرمود: نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم؛ فقط جمهوری اسلامی. یک آقایی گفت (چه بسا از روی سادگی هم گفته باشد) «دموکراتیک اسلامی»، به فرض محال اگر امام قبول می‌کرد، فردا همین آقا می‌گفت مطالبات دموکراتیک مرا بدهید. چون وقتی گفتید دموکراتیک باید آن خصوصیات و معیارهای دموکراتیک در آنجا باشد. آن دیگر اسلام نمی‌شود. به‌خاطر همین شهید مطهری بحث التقاط را مطرح کرد و حتی به گروه فرقان و سازمان مجاهدین خلق اشاره می‌کند. خب شما اگر جهاد و مبارزه می‌خواهید، ما این همه آیات و سیره در مسئله جهاد و مبارزه و امر به معروف داریم چرا ما از مارکسیسم بگیریم بیاوریم اینجا؟ این التقاط به وجود می‌آورد و باعث  انحراف می‌شود. امام فرمود آن‌هایی که می‌گویند دموکراتیک یعنی در اسلام جامعیت ندارد؟ اسلام، دین جامع نیست؟

کمونیسم محلی در ایران و کشورهای عربی

به هرحال آقای شعاعیان به دنبال ملی کردن یا بومی کردن مارکسیسم بود. این تفکر تنها در ایران نبود، یک کاری هم مثل همین در کشورهای عربی شروع شد. یکی از محققین اسلامی در کشورهای عربی کتابی نوشت به نام «کمونیسم محلی». این کتاب در سال 1355-56 توسط انتشارات حکمت منتشر شد. او در این کتاب، انحراف و انحطاط این جریان را گفت و مسئله بومی کردن مارکسیسم و کمونیسم را نقد کرد.

قبل از دهه شصت میلادی یک جریانی به عنوان نیروی سوم یا تفکر سوم بین دو قدرت کمونیسم و کاپیتالیسم (یا غرب و شرق) به وجود آمد. پنج‌ نفر جریان سوم را مطرح کردند: نهرو، جمال عبدالناصر، احمد سوکارنو، مارشال تیتو و... که هیچ کدام موفق نشدند؛ آمریکایی‌ها با کودتا در اندونزی پانصدهزار نفر را قتل عام کردند و عامل خودشان را روی کار آوردند. نهرو در درگیری‌های درون هندوستان غرق شد. جمال عبدالناصر در مسئله اعراب و اسرائیل نتوانست از شوروی اجازه حمله بگیرد و آن فاجعه به وجود آمد. تیتو هم تنها ماند. دیگر چیزی نماند.

به هر صورت شعاعیان، جبهه دموکراتیک خلق را تأسیس می‌کند؛ چیزی جدای از سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق، تا هم تئوریک باشد و هم عمل. او خودش را تئوریسین (نظریه‌پرداز) می‌دانست. به نسبت چریک‌های فدایی خلق باسواد بود. آدم نباید انکار کند. البته باسواد بودن دلیل حقانیت نمی‌شود. ولی اگر ما سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلقِ سال 52 را معیار بگیریم، او واقعا باسوادتر از آن‌ها بود. در این دوره خلیل ملکی بیشتر شیفته و شیدای اسرائیل بود که اسنادش در کتاب خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک آمده است. البته خلیل در سال 47 فوت می‌کند و جامعه سوسیالیست‌ها با افرادی مثل داریوش آشوری، حسین رازی، ناصر پاکدامن، هما ناطق و... تا سال ‌59 فعالیتشان را ادامه دادند.

به هر حال شعاعیان جبهه خلق را با نگاه تئوریک و نگاه عملی تشکیل داد. در درگیری‌هایی که پیش آمد، خانه تیمی‌ او در حسن‌آباد، خیابان استخر لو می‌رود. از آنجا بیرون می‌آید. موقعی که داشتند دستگیرش می‌کردند سیانور می‌خورد و خودکشی می‌کند تا به دست پلیس نیفتد. درباره او تحلیل‌های متضادی وجود دارد. چریک‌های فدایی خلق او را یک آدم روشنفکر می‌دانند، توده‌ای‌ها او را مدافع مسلحانه و منتقد شوروی و حزب توده می‌دانند. ملّیون هم سکوت کردند. من جایی ندیدم بعد از سال‌های 41 اشاره کنند که او با ملیون همکاری می‌کرده است؛ اگرچه خودش در یکی از کتاب‌هایش (یادم نیست کدام کتاب. این کتاب را سال 54 خوانده‌ام. چاپ خارج از کشور بود و انتشارات مزدک منتشر کرده بود.) مدعی بود من برای تحول سیاسی در جامعه ایران سه طرح ارائه دادم: یک طرح به آقای مهندس بازرگان دادم، او بعد از مدتی جواب رد داد؛ یکی سال 42 به امام دادم که ایشان چیزی نگفت؛ یکی هم به آیت الله میلانی دادم، آقای میلانی هم جواب رد داد. آقای بازرگان همان موقع می‌گفت اصلا چنین کسی به ذهنم نمی‌آید که با من ارتباط داشته و چیزی گفته باشد.

قطع رابطه شعاعیان با جلال آل‌احمد

این کلیاتی بود به عنوان مقدمه، اما دو نکته دیگر هم اشاره کنم بعد وارد موضوع بشوم. یکی اینکه اوایل دهه 40 شعاعیان مدتی به جلال (متوفای 1348) نزدیک شد. ولی جلال را نپسندید؛ چون جلال به‌کلی هم جریان چپ و اساس مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم را رد می‌کرد و هم روشنفکران را در بحران و بی‌راهه می‌دید. جلال کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران را نوشت. او معقتد بود روشنفکران در ایران دو راه بیشتر ندارند؛ یک راه به دربار و حکومت و یک راه به اسلام و امام. راه سومی برایشان نیست؛ البته واقعیت تاریخی همین را ثابت کرد که یا باید با اسلام و سنت اسلامی بیایند در جامعه و در کنار امام حرکت کنند یا با حکومت کار کنند که نهایت هم همین شد. بعد از انقلاب نیز یا با انقلاب اسلامی کار کردند یا با غرب و آمریکا. در حقیقت همان تحلیل جلال شد. اینکه شعاعیان چقدر با جلال ارتباط داشت و چه چیزهایی مطرح شد اطلاعی نداریم. جلال حدود هشت هزار صفحه یادداشت دارد که دست خانم سیمین دانشور بود. خانم دانشور گفت یادداشت‌ها دست من نیست و نمی‌دانم کجاست. یک نسخه‌اش هم دست اسلام کاظمیه بود. اسلام کاظمیه به اروپا رفت و با علی امینی در جبهه نجات ایران همراهی کرد. شمس آل‌احمد-برادر جلال- می‌گفت جلال  هر روز یادداشت می‌نوشت. شمس چند صفحه‌ از این یادداشتها را که همراهش بود، کپی گرفت و به ما داد. البته از آن چیزی در نمی‌آید؛ چون قبل و بعدش نیست. جلال مقید بود هر روز یادداشت‌ بنویسد. آقای شمس 18 هزار صفحه یادداشت را به ما داد. یادداشت‌های جلال از سال 28 است و قاعدتا باید درباره مصطفی شعاعیان مطلبی باشد. الان حضور ذهن ندارم و باید آن یادداشت‎‌ها را نگاه کرد. قرار است انشاءالله یادداشت‌ها چاپ شود. فعلا در‌باره این قسمت از زندگی شعاعیان اطلاعی نداریم. شعاعیان را به روایت اسناد ساواک نیز می‌توان بررسی کرد.

قاسم تبریزی: جریان چپ در صدد نفوذ فکری در بین اندیشمندان مسلمان بود

مروری بر شخصیت مصطفی شعاعیان

به سه دلیل مصطفی شعاعیان را مطرح کردیم؛ یک، شعاعیان یکی از تاریخ‌نگاران چپ بود و درباره تاریخ نظر داشت؛ می‌توان کتاب او درباره نهضت جنگل را نقد و بررسی کرد. او نگاه چپ دارد، ولی نگاهش، نگاهِ حزب توده و چریک‌های فدایی خلق نیست؛ او مدعی چپ ملی (مارکسیسم محلی) است. دو، او به عنوان تشکیلات چپ در اینجا فعالیت می‌کرد و نهایتا جبهه دموکراتیک خلق ایران را تأسیس کرد. سه، بی‌راهه و کج‌راهه رفتن برخی از نویسندگان یا بازیگران سیاسی امروز ما است که تلاش می‌کنند برای جامعه الگو و نماد ملی ارائه بدهند و سراغ این تیپ‌ شخصیت‌ها می‌روند. مدتی سراغ خلیل ملکی رفتند؛ اما وقتی مطرح شد خلیل ملکی با اسرائیل مرتبط است ظاهرا عقب‌نشینی کردند؛ ولی هنوز هم خلیل ملکی را به عنوان یک نماد مستقل مبارز مطرح می‌کنند. یکی از کسانی را که مطرح می‌کنند مصطفی شعاعیان است. آن‌ها او را مبرا از حزب توده و چریک‌های فدایی خلق می‌دانند. گویی پنداشتشان این است که اصل جریان چپ و کمونیسم خوب است، آن‌ها بدند؛ یعنی می‌خواهند بگویند مکتب مارکسیسم ظرفیت این را دارد که ما به صورت یک ایدئولوژی، یک تفکر و یک اندیشه، در جامعه‌مان ارائه بدهیم، ولی این تفکر از نوع حزب توده نیست که سازشکار و وابسته به کاگ‌ب بوده یا مثل چریک فدایی خلق نیست که ترورهای درون‌سازمانی و عملکرد نادرستی در آن دوران داشتند، بلکه او به عنوان یک جریانی است که [می‌تواند کمونیسم و جریان چپ را بومی کند]. ویژگی که آن‌ها برای شعاعیان می‌شمارند این است که یک، تئوریسین است. دو، اهل عمل است؛ یعنی فقط یک نویسنده و یک نظریه‌پردازِ منهای جامعه نیست، بلکه  در صحنه جامعه هم به عنوان تأثیرگذار حضور دارد. سه، این تفکر می‌تواند امروز به عنوان یک الگو باشد. خطای این آقایان این است که معتقدند اصل مسئله مارکسیسم صحیح دانستند، ولی مصداق‌هایش اشتباه است؛ در حالی که اصلا صورت مسئله غلط است. بعضی از افراد حزب توده هم بعدها به نقادی عملکرد توده پرداختند و گفتند کمونیسم خوب بود، لنینییسم خوب بود. این‌ها یک مدت تحت تأثیر استالینیسم بودند، بعد هم تحت تأثیر کا‌گ‌ب به هر حال آن‌ها اصلِ کمونیسم را صحیح می‌دانند، لذا معتقدند برای بازگشت به کمونیسم ما باید مانیفست مارکس را دوباره ترجمه کنیم و در اختیار جامعه قرار دهیم، که البته این کار را کردند. آن‌ها می‌گویند ترجمه‌ای که از مانیفست مارکس شده، ترجمه و تفسیر غلطی بود و تفسیر صحیحش این است که ما امروز می‌خواهیم مطرح کنیم. با این نگاه مصطفی شعاعیان را مطرح می‌کنند.

قاسم تبریزی: جریان چپ در صدد نفوذ فکری در بین اندیشمندان مسلمان بود

گفتگو از: محمد مهدی زارع

ویرایش: سید مجتبی رفیعی

 

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۲
لطفا اگر در خصوص مصطفی شعاعیان کتاب های دارید معرفی بفرمایید
3
0
ناشناس
|
۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۳
اندیشه های او انحرافیست.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۵
بخش های از متن عبرت اموز و قابل تامل است
3
0