تلاش جریان چپ برای تحریف ایدئولوژیک تاریخ معاصر
اشاره:
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
تا کنون سه گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری رسا در مباحث مقدماتی و مرور اجمالی با این تاریخ پژوه معاصر منتشر شده است. ایشان در ادامه وارد جریان شناسی تاریخنگاران کمونیست در ایران معاصر می شود.
استاد تبریزی در گفت و گویی که در ادامه می خوانید بر این باور است که اسناد کمونیست ها (بیانیهها، اعلامیهها، مواضع و تحلیل ها)، اسناد ملی (گزارشات سازمان های دولتی، ساواک)، خاطرات رجال چپ و دیدگاه مورخان، رجال سیاسی و شخصیتهای غیر چپ درباره عملکرد جریان چپ، می تواند نگاه درستی از رفتار شناسی و تاریخ نگاری این جریان در ایران معاصر ارائه کند.
مروری بر تاریخنگاریِ مارکسیستی در ایران
همانطور که قبلا گفتیم، مارکسیستها با توجه به تفکر یا ایدئولوژیشان، اسلام را یک جریان ارتجاعی یا افیون جامعه میدانند و به روحانیت و جریانات اسلامی به دید ارتجاع نگاه میکنند. چون تحلیل اینها تحلیل طبقاتی بود؛ لذا هر حرکت و جنبشی را در قالب آن تفکر قرار میدهند. هر حرکتی که در ایران یا در جهان اسلام اتفاق میافتاد، اگر نمیتوانستند در قالب تفکرشان نقد کنند، متهم میکردند که این حرکت انگلیسی یا آلمانی است. تا این قالب در ذهن اینها هست، نمیتوانند تاریخنگاری کنند. در تاریخ تحلیلی که عادی است؛ ولی در مستندنویسی و نقل دوران که باید واقعیت امر را بنویسند، نمینویسند.
ابراهیمف در کتاب تاریخ حزب کمونیست معتقد است حرکت اتحاد اسلام برای آلمانیها بود! او در کتاب «پیدایش حزب کمونیست ایران» (بعد از انقلاب در سال ۶0 شخصی به نام رادنیا که احتمالا مستعار باشد، کتاب را ترجمه کرد) حتی نهضت تنباکو را دعوای تجار و اختلاف روس و انگلیس میداند. یعنی در قاموس ذهن و فرهنگ او چیزی به نام اسلام، ایمان مردم، مرجعیت، اطاعت مردم از مرجع و تسلط اجنبی بر جامعه اسلامی وجود ندارد.
ایوانف وقتی به حرکت اتحاد اسلام میرسد، میگوید این حرکت انگلیسیها بود. یعنی حرکتی که سید جمالالدین اسدآبادی شروع کرد و شهید سید حسن مدرس و دیگران ادامه دادند را یک حرکت انگلیسی میداند. او در کتاب «تاریخ نوین ایران»، حکومت رضاخان را یک حکومت ملی بورژوازی میداند، که از دوره فئودالیته آمده است به دوره بورژواز، و دارد یک تحولی در جامعه به وجود میآورد. از نگاه او، دین ارتجاع است و یک آخوند مترجع مثل مدرس مانع از حکومت بورژواز ملی میشود. او نمیتواند آیتالله مدرس را متهم کند به انگلیسی یا...، اما با نگرش مارکسیستی تحلیل میکند.
جوانی که مارکسیست و تاریخنگاران مارکسیست را نمیشناسد، وقتی این تاریخ را میخواند، مبنای تحلیلش درباره ایران میشود. امروز برخی از تاریخنگاران ما با آن تحلیل نگاه میکنند؛ البته به صورت غیرعمدی؛ وگرنه طبیعی است که برخی کاملا عمدی با آن نگاه تاریخ را تحلیل میکنند.
احسان طبری تا سال 62 مارکسیست و کمونیست بود، و بعد از سال 62 به بعد تحول پیدا میکند. احسان طبریِ مارکسیست کتابی دارد به نام بررسی سیاسی فکری ایران، که بعد از انقلاب یک مقدار آن را تعدیل کرد. او در این کتاب بابیگری را چون علیه روحانیت و دین بود، یک جنبش مطرح میکند. برای او مسئله بدعت در دین مطرح نیست. یا «کسروی» که علیه روحانیت، اسلام و تشیع فعالیت کرد و «شریعت سنگلجی» که علیه تشیع نوعی وهابیگری را ترویج داد، به عنوان دو اصلاح طلب مطرح میکند.
اگر در قالب ایدئولوژی مارکسیستی تحلیل میکنید لااقل دروغ نگویید
اگر من و شما در مقابل یکدیگر بنشینیم، شما با توجه به زاویه دیدتان، نمیتوانید پشت سرتان را ببینید. من نیز همینطور. تا زاویة دید من و شما این باشد، همینگونه تحلیل میکنیم. طبیعی است کسی که ایدئولوژی دارد، در قالب آن ایدئولوژی تحلیل کند؛ اما یک مسلمان حق دروغ گفتن ندارد، حق تحریف ندارد، حق اتهام زدن ندارد؛ حتی به دشمنش. امام سجاد علیهالسلام میفرمایند «اگر قاتل پدرم شمشیری را که با آن پدرم را به شهادت رساند نزد من امانت میگذاشت آن را به صاحبش برمیگرداندم». قرآن کریم در ابتدا میفرماید فرعون میگوید من خدای اعلا هستم؛ یعنی اول حرف فرعون را میزند، بعد به حضرت موسی علیهالسلام میگوید به سوی فرعون برو، او طغیان کرده است.
وقتی من تاریخ میگویم و تاریخم هم نقلی است حق ندارم حرف ابراهیمف را تحریف کنم. حق ندارم حالا که او مارکسیست است، به او دروغ ببندم. من از نظر اعتقادی چنین اجازهای ندارم. باید انصاف داشته باشم و جمله را کامل نقل کنم. این در تاریخ نقلی است. در تحلیل نیز متن حرف ابراهیمف و طبری را نقل و بعد تحلیل میکنم؛ میگویم ایشان این را گفته است، بعد تحلیل میکنم که آیا درست یا غلط گفته است. ما در تحلیل دستمان باز است. در فلسفه تاریخ نیز که به چراییها پاسخ بدهیم، اصل، مستندات است، بعد تحلیلمان را میگوییم و بعد به سؤالات پاسخ میدهیم. ما اگر میخواهیم درباره کمونیست صحبت کنیم، سعی میکنیم اگر تفاوتی با هم دارند عادلانه بگوییم. این هنر ما نیست؛ این آموزش دینی ماست. اگر ما به ابراهیمف چهار تا اتهام بزنیم، هیچ کس یقه ما را نمیگیرد، ولی در قیامت میگویند برای چه این حرف را زدی و چرا دروغ گفتی؟ مگر دین خدا با دروغ تبلیغ میشود؟
اما برخی از این کمونیستها، «نمیفهمند» «اعتقاد ندارند» و «برای رسیدن به هدف، هر وسیلهای برایشان مجاز است». وقتی میگوییم نمیفهمند اسائه ادب نیست؛ آنها از دین ایمان و اعتقاد هیچ چیز نمیفهمند. با یکی از این تودهایها صحبت میکردم، وقتی دو فرمایش از حضرت امیر علیهالسلام گفتم، گفت واقعا حضرت علی علیهالسلام اینها را گفته است؟ ایرانی است، اما درست نخوانده است. وقتی میگوییم نمیفهمند واقعا قدرت دین را نمیفهمند؛ چون تحلیلشان این است که روحانیت طرفدار فئودالها و سرمایهدارهاست و به خاطر حفظ موقعیت خودش این کار را میکند. در تاریخ هم عمدتا نهضتها را اینگونه تحلیل میکنند.
در کتاب حزب کمونیست کاریکاتوری را میدیدم که شاه را بالا گذاشته بود. زیر آن دو روحانی روی طبق، یکی تسبیحبهدست و یکی برای اعلیحضرت دعا میکند. زیر آن چند سرمایهدار و زمیندار مشغول عیشونوش هستند. پایین آن مردم هستند. این نگاه طبقاتی است که با آن تحلیل میکنند؛ روحانی را اینگونه میبیند که برای معیشت خودش فعالیت میکند؛ لذا اگر ملاعلی کنی علیه انگلیس مبارزه میکند، او را زمیندار مطرح میکنند؛ چون نمیتواند او را انقلابی معرفی کنند. حتی تحلیلشان در زندان نسبت به دین نیز همینگونه بوده است و آخوند را مرتجع میدانستند. منافقین هم که تحت تأثیر این جریان هستند -نفاقشان جای خود- معتقدند آخوند ماهیت ارتجاعی دارد و نمیتواند پیچیدگیهای امپرالیسم بینالمللی را بفهمد. این چیزی بود که در زندان مطرح میکردند. اصلا یک بخش درگیری نیروهای خط امام با منافقین بهدلیل همان تحلیلهای آن دوران است.
تفاوت نگاه دکتر پیمان در جنبش مسلمانان مبارز با سازمان مجاهدین این بود که سازمان میگفت مسئله اصلی ما بعد از پیروزی، ارتجاع است و باید با ارتجاع مبارزه کنیم؛ اما پیمان میگفت مسئله اصلی ما لیبرالیسم است و در مرحله دوم باید با ارتجاع مبارزه کرد. اینها آن اندیشههای مارکسیستی است. تحلیل چپیها این بود که ماهیت دین و روحانیت، ارتجاعی است. بعد هر چیزی هم که مطرح میشد میبردند در آن قالب. کتابی هست که سال ۵۸ بچههای سازمان پیکار و مجاهدینی که مارکسیست شدند درباره امام(ره) نوشتند. این کتاب حدود 350 صفحه است. نویسنده که مدعی مبارزه با امپریالیست است، در کتاب سیر حرکت امام در برابر آمریکا را نمیتواند واقعبینانه تحلیل کند؛ چون روحانیت را مرتجع میداند و یک مرتجع نیز نمیتواند با امپریالیست مبارزه کند. او اگر بگوید آیتالله خمینی ضد امپریالیست است، پس خودش چه میشود؟ تمام شعار یک مارکسیست این است که ما در برابر امپرالیست بینالمللی داریم مبارزه میکنیم. او گفته است «دین افیون جامعه است، پیامبران طرفدار زمینداران و حکام هستند، ماهیت روحانیت هم ارتجاعی است». خب، اگر این دین، این مرجعیت، این روحانیت و جریان دینی میتواند علیه امپریالیسم مبارزه کند، دیگر نمیتواند تحلیل کند. لذا در انقلاب اسلامی کمونیستها نسبت به امام(ره) ماندند و گفتند این یکی استثناست؛ در حالی که قبل از آن معتقد بودند همه یا با سرمایهدارها یا با فئودالها یا با رژیم هستند.
دو نفر از بچههای سازمان مجاهدین خلق میخواستند از امام(ره) تاییدیه بگیرند. امام به عنوان یک عارف، فیلسوف و مرجع، 24 روز مینشیند حرف آنها را گوش میکند. وقتی که حرفشان تمام میشود، امام میگوید این حرف دکتر اَرانی است و در آن، معاد نیست. گاهی یک نفر دوبار بخواهد حرف بزند، برایمان خستهکننده میشود و همان اول یک قضاوت میکنیم و رها میکنیم، ولی امام(ره) باید جواب خدا را بدهد. باید اول صورت مسئله را متوجه شود بعد جواب بدهد. جالب این است که همان دو نفر بعد از انقلاب مصاحبه کردند و گفتند آیتالله خمینی همان موقع فهمید ما به اسلام اعتقاد نداریم. روزنامه پیکار این را منتشر میکند.
مارکسیستِ ضد شاه، شاهنشاهی میشود!
سال 35 در زندان تودهایهایی که دستگیر شده بودند زیر نظر بختیار و سرهنگ زیبایی سه کتاب نوشتند؛ سیر کمونیست در ایران، کمونیست در ایران و سازمان افسران. سازمان افسران عادی است. اگر دو کتاب دیگر که سیر کمونیست است را بخوانید، میبینید کمونیستی است که شاهنشاهی شده است؛ یعنی نگاهش همان مبانی ماتریالیستی است و با آن دیدگاه تحلیل میکند.
این را درباره پرویز نیکخواه نیز میبینیم. او از سازمان انقلابی حزب توده و از مائوئیستها است. به ایران که میآیند، یک محفل مارکسیستی تشکیل میدهند. بعد در زندان با شاه همکاری میکند به صداوسیما و رادیو و تلویزیون و مطبوعات میآید. او تغییر نکرده است و با مبنای ماتریالیستی تحلیل میکند. اسمی از کارل مارکس و لنین و استالین و مائو نیست، اما محتوا همان است؛ فقط اسم اعلیحضرت و نظام شاهنشاهی هست.
خدا رحمت کند آقای علی حجتی کرمانی، سال ۵۵ علیه مارکسیست کتابی نوشته بود به نام «نقد متد دیالکتیک». آن موقع که در کانون نشر و پژوهشهای اسلامی با آقای حجتی کار میکردیم، میخواستیم این کتاب را چاپ کنیم. کتاب را دادند اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر. عنایت الله رضا، مسئول بررسی کتاب بود. او از فرقه دموکرات و کمونیستهای دهه 20، 30 و40 است. برادرش پروفسور رضا، دهه40 او را ضمانت کرد و به ایران آورد. به ایران که آمد با رژیم همکاری کرد. نوشتن کتاب علیه استالین و علیه فرقه [مارکسیست] از جمله کارهایی بود که آن موقع انجام داد. به هر حال وزارت فرهنگ و هنر کتاب را به او داد تا نظر بدهد که آیا چاپ بشود یا نه. او گفت این کتاب، کمونیستی است و نباید چاپ شود؛ در حالی که این کتاب را یک روحانی درسخواندة حوزه علمیه علیه کمونیست نوشته است؛ اما این کمونیست میگوید این کتاب کمونیستی است! آقای حجتی کرمانی انتقاد کرد که این کتاب را علیه کمونیست نوشتم. گفتند که بررس ما اینگونه نظر داده است. گفت من با بررستان صحبت میکنم. این را بعدا آقای حجتی برای ما نقل کرد. گفت رفتم صحبت کردم دیدم ایرادهایی که گرفته است از منظر ایجابی و اثباتی مارکسیست است؛ یعنی او به عنوان یک کمونیست، دیده است که این کتاب ضد کمونیستی است. عنایت الله رضا در جواب آقای حجتی کرمانی که گفته بود من این کتاب را علیه کمونیست نوشتم، گفت: شما در اینجا بحث دیالکتیک و... را مطرح کردی. آقای حجتی کرمانی میگوید: من دیالکتیک را نقد کردم که معارض با اسلام و دین و فطرت انسانی است؛ در آخر گفتم تو نگاهت مارکسیستی است و من نگاهم ضد مارکسیستی است، ولی من در تحلیلم مستندات را آوردهام. آقای حجتی کرمانی میگفت بالاخره او را توجیه کردیم و اجازه چاپ کتاب را گرفتیم. اگر بخواهیم بدبین باشیم میگوییم عنایت الله رضا نمیخواهد کتاب ضد کمونیستی منتشر شود ما این را نداریم و نمیتوانیم بگوییم ولی چون آن تفکر است میایستد در برابر قضیه.
از منابعی که در دست داریم و خود کمونیستها هم نوشتند، مجله دنیاست بین سالهای 1320 تا 1357. این مجله با مبانی مارکسیستی و کمونیستی نوشته میشد. اینها تا زمانی که در خارج از کشور بودند، چون در شوروی یا بلوک کمونیست زندگی میکردند، فرقه را یک حرکت انقلابی میدانستند. حیدرعمو اوغلو را به عنوان یک انقلابی مطرح میکردند در واقع هرکسی که در مسیر اهداف اتحاد جماهیر شوروی بود کمونیستی است. شما مجله دنیا را نگاه کنید؛ از سال 40، در جهان کمونیست یک جریان مائوئیستی شکل گرفت و به نقد و تحلیل هر حرکتی میپرداخت که به چین گرایش داشت؛ چون مائو، مارکسیست را قبول دارد، لننیسم را قبول دارد، اما میگوید شوروی سوسیال-امپریالیست شده است. اینها چون وابسته به اتحاد جماهیر شوروی بودند مینوشتند که مائوئیسم عامل امپریالیست است.
خلیل ملکی نمونه خیلی روشن دیگری است. او از دوران نوجوانی مارکسیست میشود. جزو گروه 53 نفرِ دکتر تقی ارانی است. بعد به حزب توده میپیوندد. از حزب توده انشعاب میکند و میشود ضد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی. نزدیک به 20 سال، از 1326 تا 1347 هرچیزی که مینویسد علیه اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده و عوامل آن است؛ ولی تحلیلش همان تحلیل مارکسیستی و ماتریالیستی است. یعنی در آن ضدیت دین هست. چین کمونیست هم قبول ندارد؛ چون او اصالت را به سوسیالیسم بینالمللی میدهد و معتقد است اسرائیل یک کشور سوسیالیستی است؛ لذا از سال 36 که رهبری جامعه سوسیالیستها را بر عهده داشت تا زمانی که زنده بود، مدافع اسرائیل بود و با جدیت میگفت ما باید از اسرائیلیها الگو بگیریم. اینها طرفدار سوسیالیسم اروپایی هستند. کنگره سوسیالیستهای جهان حداقل از سالهای 1300 تا 1356 در اروپا فعال بود. این سوسیالیستها کمونیست شوروی و مائوئیسم چین را قبول نداشتند. در تشکیلات سوسیالیسم اروپایی، اسرائیل به عنوان سوسیالیسم حضور دارد.
در سال 38، زمانی که آمریکاییها تغییر ساختار ایران را مطرح میکنند و بحث انقلاب سفید مطرح میشود، خلیل ملکی از آن دفاع میکند؛ چون معتقد است ایران از دوره فئودالیته به دوره بورژوازی میرود و شاه با این کار دست زمینداران را کوتاه میکند؛ با کوتاهشدن دست آنها جامعه یک مرحله به دوران بورژوازی جلو میرود. سلسله مقالات خلیل ملکی در مجله علم و زندگی و نبرد زندگی موجود است؛ که گاهی به نام خلیل ملکی و گاهی به نام یک دانشجوی علوم اجتماعی منتشر میشد.
سه نکته کلیدی در تاریخپژوهی
اهل مطالعه، پژوهشگران تاریخ معاصر و دانشجویان رشته تاریخ اگر به چند نکته توجه کنند مشکلشان تعدیل میشود؛ یک، رجالشناسی و شناخت مورخ است. هر کتاب تاریخی که میخوانیم چه نویسندهاش مسلمان باشد چه غیر مسلمان، اول سیری از زندگینامه مورخ را بخوانیم و ببینیم او کیست و گذشتهاش چه بوده است. دوم اینکه ایدئولوژی او چیست یا وابسته به کدام گروه و حزب است؟ سوم اینکه منابع تحقیقش چیست؟ عدم شناختِ هویت، ماهیت، اهداف و مقاصد مورخ معضل جامعه ماست.
مرتضی راوندی، دهه 20 از اعضای افسران حزب توده است و کتابهای روسی را ترجمه میکند. بعد از کودتا تاریخ اجتماعی ایران را بر مبنا و نگرش مارکسیستی نوشت. 13 جلد کتاب نوشت؛ از قبل از اسلام تا زمان معاصر. بعد از انقلاب هم به دلیل داشتن اسلحه دستگیر و سپس آزاد شد. نمیگویم نخوانیم؛ اما اول باید بدانیم او یک مارکسیست و یک کمونیست است، همچنین بدانیم منابع تحقیق او چیست، بعد کتاب را بخوانیم. او در بعضی جاها هیچ اسمی از منابعش نمیبرد؛ که منابعش مارکسیستی است.
مثلا درباره صاحب یک کتابفروشی-که حالا اسم نمیبرم- میخواهیم بدانیم. وقتی میپرسیم او چه کسی است، میگوید دهه ۲0، سابقة تودهای دارد. با فرانکلین هم کار میکرد. بعد از انقلاب هم با جریان مخالف انقلاب همکاری میکرد. تا اینجا تحقیق است که هم مطالعه کردیم، هم مشاهد؛ تأمل و تفکر هم کردیم. بعد میرویم با او وارد صحبت میشویم؛ که وقتی به کتابفروشیاش میرویم و یک مقدار با او صحبت میکنیم میبینم همان است.
یکی از اینها حمید احمدی است. او از نیروهای نظامی بود که قبل از انقلاب در انگلستان دوره دید و به عضویت حزب توده درمیآید. در جریان دستگیری رهبران و اعضای حزب، جزو سازمان افسران حزب توده بود که به افغانستان فرار میکند و جزو نیروهای نظامی-اطلاعاتی افغانستان میشود. بعد از سقوط دولت کمونیستی افغانستان به مسکو میرود. از فعالیتهای او در آنجا اطلاعی نداریم. بعد، به اروپا (آلمان) میرود. مؤسسه مطالعات علوم اجتماعی هلند سی هزار دلار در اختیار او قرار میدهد که تاریخ شفاهی چپ را برایش تهیه کند. الان در آلمان هم به عنوان مورخ تاریخ ایران دارد کار میکند. تا کنون چند کتاب منتشر کرده است. با بنیصدر مصاحبه کرده و گفتوگوهای او با بنیصدر در دو جلد منتشر شده است. با بزرگعلوی نیز مصاحبه کرده است. در این مصاحبهها بزرگعلوی علیه چپ و حزب توده صحبت میکند، اما او در دفاع از حزب توده دائم سعی میکند به بزرگعلوی القا کند که این خدمات هم شده است. بزرگعلوی هم چون موضع محکم دارد حرفهای خودش را میزند. گاهی مصاحبهگر در سؤالات به مصاحبهشونده خط و جهت میدهد. اگر حواس مصاحبهشونده جمع باشد حرف خودش را میزند، اما اگر متوجه نباشد آن چیزی که مصاحبهکننده میخواهد میگوید.
کتابی دیگری دارد که مصاحبه با پرویز اکتشافی است. او از افراد سازمان افسران حزب توده بود که در دهه 30 به شوروی پناهنده میشود. او خاطرات مستقلی هم دارد که با رویکرد انتقادی نوشته است.
حمید احمدی کتاب دیگری درباره فرقه کمونیست دارد. این کتاب، تألیف و تدوین است؛ ولی در آنجا خیلی بزرگنمایی کرده است؛ مثلا فرقه جمهوریخواه ایران از دو تا مصاحبه ایرج اسکندری درآورده است؛ که ما چنین چیزی نداشتیم؛ یعنی گاهی تاریخسازی میکند. در این مسائل آدم ناشی نیست. خودش گفت 36 تا مصاحبه با شخصیت های چپ کرده است ولی هیچ کدامش را فهرست نمیدهد که در اختیار همان مؤسسه علوم اجتماعی هلند گذاشته است. الان هم در آنجا فعالیت میکند. در حزب توده همیشه او را «ناخدا انور» میشناختند.
به هر حال اگر پژوهشگر و دانشجوی ما بخواهد کتابهای آنها را بخواهند، عیب ندارد، ولی بداند این آدم چه کسی است، کجا بود و به کجا رفت، از کدام بلندگو دارد حرف میزند. مشکل ما با اینها این است که خودشان را پنهان کردند و هیچ وقت آقای فلانی نگفت من مارکسیست هستم. اگر یک مسلمان میخواهد صحبت کند باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید حمد و ثنای الهی بگوید وقتی این را گفت یعنی من مسلمان هستم. یعنی از اول موضعش را می گوید. این مسلمان اگر تاریخ روایی میگوید باید صداقت داشته باشد، دروغ نگوید، افترا نزند، افراط، تفریط، اغراق و کتمان نکند؛ اگرچه بر مبنا و نظر خودش تحلیل میکند.
سه منبع شناخت جریان چپ در ایران
من فکر کنم در جریانشناسی چپ در سه مرحله میشود نگاه درستی به چپ داشت:
یکی از منابع کارنامه چپ، اسناد خود کمونیستهاست؛ یعنی بیانیهها، اعلامیهها، مواضع و تحلیلهایشان از اوضاع ایران. درباره اسنادِ قبل از مشروطه تا انقلاب، یک شش جلد چاپ شده و یک چهار جلد. خسرو شاکری هم 13 جلد تهیه کرده که هنوز منتشر نشده است. حمید احمدی در کتاب فرقه کمونیست یک بیانیه 30 صفحهای آورده است؛ که آن برای کارهای تحلیلی خوب است. حزب توده در سال 1359 حدود چهارصد صفحه با عنوان اسناد حزب توده منتشر کرد است؛ که آن در موزه عبرت موجود است. البته خیلی چیزهایش را حذف کردند.
بخش دیگر، اسناد ملی است؛ که ادارات و شهربانی و... منتشر کردند. مرکز اسناد تاریخی، 23 جلد کتاب از پرونده ساواک منتشر کرده است که برای شناخت آنها زمینه خوبی است. مثلا در اسناد درباره رضا رادمنش میخوانید که اینها در بغداد با بختیار همکاری میکنند. خب، این یک مبنای تحلیل است که رئیس ساواک سابق و مسئول حکومتنظامی با آن جنایت، تو، حتی عدهای از افراد تو را زندان و اعدام کرده است تو چگونه میتوانی 14 سال بعد با او همکاری کنی؟ ماهیت او که عوض نشده و با شاه درگیر شده است، ولی معلوم است تو برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای استفاده میکنی.
دومین منبع، خاطرات رجال چپ است؛ که در نقد و بررسی و تحلیل این خاطرات میبینیم بعضی از اینها صادقانه خاطره گفتند، بعضی 20 درصد، بعضی 10 درصد، بعضی نیز همه چیز را انکار و چیز دیگری را مطرح کردند. بستگی به آن شخصیت دارد.
سوم، بررسی و تحلیل دیدگاه مورخان رجال سیاسی و شخصیتهای غیر چپ از کارنامه چپ.
بنابراین با این سه مرحله میتوان نگاه درستی به چپ به دست آورد؛ البته مباحث تئوریک جداست؛ مثل آثار شهید مطهری، علامه طباطبایی و آیتالله جعفر سبحانی.
مباحث تئوریک، کار دیگری است که در اینجا به کار تاریخی ما نمیخورد. مثلا علما و شخصیتها شاید حدود چهارصدواندی کتاب در نقد چپ، مارکسیست، کمونیست، ماتریالیست و سوسیالیست با مبنای اعتقادی نوشتهاند. یکی از کتابهای خوب، کتاب آقای حجتی کرمانی است که به آن اشاره کردیم.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی
کاش متن کتب ذکر شده را لینک می دادید.
تصور کنید مردم ما اکثرا نامی از کمونیسم نشنیده اند. آن ایدئولوژیای که در افکار کمونیستها سلطه دارد، نزد اکثر ما هیچ جاییندارد. اگر نام آن را در مکالمهای بیاورید، مخاطبتان شانهای بالا میاندازد. پس چرا استاد تبریزی اصرار دارد درباره مکتب تاریخ نویسی کمونیست ها و توده ای ها مطلب بگوید.
الباطل یموت بترک ذکره
نمونه اش عبدالوهاب المسیری، اندیشمند مصری، و ازجمله منتقدان جدی تمدن غرب هستش. المسیری اندیشمند مصری معاصر و روشنفکر جهان عرب در زندگی علمی اش سیری از اخوان المسلمین به کمونیسم و سپس بازگشت به اسلام رو سپری کرده .
از این نمونه ها در زمان ما و در کشورمون هم کم نیستن.
تلاش ایشان نیز شناساندن جریانات فکری معاصره.
عبدالوهاب مسیری احساس کرد اخوان المسلمین قدرت پاسخگویی به چالش های معاصر را ندارد فلذا از آن فاصله گرفت و وارد جریان های مارکسیستی و کمونیستی شد.
ضدیت با امپریالیسم، عدالت و یک سری ابعاد انسانی که در شعارهای چپ ها، وجود داشت بخشی از جوانان کشورهای اسلامی را به خودش جذب کرد، در عراق، مصر و ایران؛ این موج چپ بلند شد و بخش بسیار زیادی از نخبگان این کشورها را همراه خودش برد.
در مصر هم همین حالت بود. یعنی بچه مسلمان هایی که تحصیل می کردند با دنیای جدید آشنا می شدند، مسئله برایشان پیش می آید که جواب این ها را در اسلام سنتی یا بعضی از احزاب مسلمان نتوانستند پیدا کنند و به جریان های چپ روی آوردند.
در عراق، مصر و ایران؛ این موج چپ بلند شد و بخش زیادی از نخبگان این کشورها را همراه خود برد.
علامه بزرگوار استاد محمد تقی جعفری اعلی الله مقامه در کتاب شریف ترجمه و شرح نهج البلاغه میفرماید کسی که با افکار و مکاتب دیگرا ن خوب آشتا باشد آنگاه که بسروقت مطالعه در اسلام قرآن و احدیث حضرات معصومین علیهم الصلوة و السلام بپردازد به عظمت و یکتایی اسلام بیشتر و بهتر واقف میشود . البته بنده متن کلام نورانی ایشان را عینا حفظ نیستم ولی قریب بمضمون آن را بیان کردم.
پس چرا بجای تشکر از کسانی در راه قدم بر میدارند مورد بی مهری قراردهیم؟
بلی بنده هم معتقدم اگر کسانی که ایمان و شناخت کافی از اسلام نداشته باشند و ابتداءاز مکاتب بیگانگان کنند بعید است بر گردند و به مطالعه ی اسلام بپردازند کما این که در گذشته شاهد جوجه مارکسیست ها بودیم که با خواندن یک یا دو کتاب از مارکسیت ها با تمام وجود خود را مارکسیست میدانستند و تازه آن زیرکها شان که برای فریب مردم تلاش میکردند با التقاط برای نشاندن افکار باطل اما گول زننده ی ساده لوحان برای فریب دادن افراد بیخبر از اسلام میکوشیدند آنان را هم بدامن کفر بکشانند .
در حالی که بدتر از هر چیزی دانسته یا ندانسته خودشان هم در خدمت امپریالیسم آمریکا قرار گرفته بودند وبعضی خودشان را مارکسیست اسلامی می نامیدند و برخی هم چون گورشان گم شده است دیگر نمیخواهم نامشان را ببرم زهر مار دیگری نامیده میشدند. .
اما فرمایش حضرت علامه جعفری رضوان الله تعالی علیه را مبتنی بر کلام مبارک مولی امیر المؤمنین یا در راستای مهابعت از آن تلقی میشود که در تضارب آراء میفرمایند.
بنا بر این تحلیل و تبیین هر فکری اگر درست صورت بگیرد مفید است ضمن آن که خود قسمتی از تاریخ را نیز می آموزد و بنا بر این سعی کنیم که عجولانه داوری نکنیم
بعلاوه فرموش نکنیم که افکار باطل از میان نمیرود گرچه طرفدارانشان از میان رفته باشند زیرا که شیطان هنوز زنده است و باطل هم همیشه به تکیه بر حق انسانهارا می فریبد .
فریب خوردگان نیز غالبا از افراد بی خبر خواهند بود گرچه با خبران سست ایمان نیز پایشان میلغزد و در ورطه هلاکت می افتند .
خدا ما را براه راست هدایت و ثابت قدممان کند.
والسلام.