تاریخ معاصر تحت تأثیر جریانات ضد اسلام نوشته شده است
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
میرزا محمد علی محلاتی از روشنفکران فراماسونر دوره قاجار به سبب سفر 18 ساله به آمریکا، اروپا، هند و شرق آسیا ، به «حاج سیاح» مشهور شد. این خاطرات با سفر از هند به ایران شروع، و به فرار محمدعلی شاه از تهران و فتح پایتخت توسط سردار اسعد بختیاری تمام میشود.
استاد قاسم تبریزی در این گفت و گو، سیری در خاطرات حاج سیاح داشت. او به فرازهایی از این خاطرات در تخریب چهره شیخ فضل الله نوری، مخالفت با علما، تخریب جریان مشروطه و تقویت جریانات فراماسونری و ضد اسلامی پرداخت و نتیجه گرفت که تاریخنگاری معاصر ما تحت تأثیر جریانات ضد اسلامی بوده است. با هم ادامه گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری رسا با مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی در معرفی تاریخ نگاران غرب گرا را می خوانیم.
سیری در خاطرات حاج سیاح
یکی از منابع تاریخ که در هشتاد سال قبل به آن تکیه میشود، «خاطرات حاج سیاح» است. برخی معتقدند او بهایی است. ما درباره بهایی بودن او سند نداریم، اما با بابیها و بهاییان ارتباط داشت. پسرش سفیر رضاشاه در شوروی و بمبئی بوده است. او یک سفر طولانی را آغاز میکند؛ ابتدا از ایران به بمبئی میرود. سفری نیز به اروپا و کشورهای مختلف جهان داشت. حاج سیاح از اقوام نزدیک آقاخان محلاتی است. مدتی در بمبئی مهمان آقاخان میشود. آقاخان محلاتی، مؤسس فرقه اسماعیلیه است؛ فرقهای که در دوره فتحعلیشاه توسط انگلیسها پدید آمد. چاپ دوم خاطرات حاج سیاح زیر نظر ایرج افشار در سال 2536 (1356) در انتشارات امیرکبیر منتشر شده است. چاپ اول آن نیز در سال 1346 و در 680 صفحه منتشر شد. ما درباره حاج سیاح، سند نداریم، ولی آدرسهایی داریم که اگر حرکتهایش را کنار هم بگذاریم، مطالب زیادی به دست میآید. وقتی انسان خاطرات خودنوشتهاش را میخواند، متوجه میشود با اسلام و روحانیت ضد است و به طور گسترده از جریانات فراماسونری و ضد اسلامی دفاع میکند. چند فراز از خاطراتش را میگویم تا ببینید علمای دینی را چگونه ترسیم کرده است.
او درباره شیخ فضلالله نوری مینویسد «شیخ فضلالله و آخوند رستمآبادی و شیخ محمد و بعضی از اسرار معمم جمع شدند در لایحه مفصلی حکم به حرمت مشروطه نوشتند و شیخ فضلالله، حاج میرزا حسین غروی اصفهانی و آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی و امثال ایشان را تکفیر کردند». که اصلاً ما چنین چیزی نداریم؛ درحالیکه شیخ میگوید حرف ما با آخوند یکی است. «و مردم را به جنگ با تبریز ترغیب نمودند. شیخ فضلالله و ملامحمد آملی و امثال ایشان بود؛ شیخ فضلالله و امام جمعه از معممین دنیاپرست جمع شده بر حرام بودن عدل (به شعارهای دقت کنید؛ نمیگوید مساوات) و آزادی و حقوق بشریت فتوا دادند، علمای بزرگ اسلام را که مشروطهخواه بودند تکفیر کردند.»
کسی که شیخ فضلالله را نمیشناسد، وقتی این را میخواند چه تصوری از شیخ فضلالله خواهد داشت؟ خب، این کسی است که آن دوران را درک کرده است. بعد میگوید «اقبالالدوله و مجدالدوله و سایر مستبدین، دامن به کمر زده به ملاها مبالغی دادند که بیرق مخالفت را بلند کنند. شیخ فضلالله و حاجآخوند رستمآبادی که به تقدس مشهور بودند و ملامحمد آملی مفسد دیوانه (ملامحمد آملی، پدر آیتالله آشیخ محمد تقی آملی است که آیتالله حسنزاده آملی درباره ایشان زندگینامه خیلی عالی نوشته است، که از زاهدان درجه یک بود. در مشروطه قرار بود ایشان اعدام شود که در نهایت ایشان را به نور تبعید میکنند و حدود ده سال در تبعید بود) و سید مهدی امام جماعت (نمیدانم او کیست) از طرف کامران میرزا و سید نصرالدین و حاج ملاعلیاکبر و غیره زمزمه مخالفت بلند کردند؛ شیخ فضلالله نوری به واسطه حسدی که به سید عبدالله و سید محمد داشت مرکز فساد و مخالفت درست کرده بود. شیخ فضلالله کژتابی میکرد. با مواضعی که با محمدعلیشاه و میرزاحسن تبریزی (منظورش میرزاحسن مجتهد تبریزی، مرجع تقلیدی است که در آذربایجان و آن طرف ارس مقلدینی داشت. برادر آمیرزا صادق مجتهد است که جریان تقیزاده او را دستگیر و به تهران تبعید میکنند. در تهران با اینکه سید محمد طباطبایی و سید عبدالله به استقبالش میروند، اما از او عذرخواهی میکنند. ایشان میگوید من انحراف میبینم، سپس در تحصن حرم حضرت عبدالعظیم به شیخ فضلالله نوری میپیوندد. آقای منذر ابوالحسنی درباره او کتابی نوشته که اخیراً منتشر شده است. کتاب خوبی است) و از سایر مستبدین وسیله مخالف میجست تا اینکه پیشنهاد کرد که یک ماده بر قانون اساسی بیافزاید که همیشه چند نفر از فقها عضو مجلس بوده و از وضع قانون مخالف شرع جلوگیری کنند. این ماده را هر نوع که او خواست نوشتند. معذلک از مخالفت و تحریک دست نکشید».
حاج سیاح در اینجا نصف حرف را زده است. بعد از اینکه شیخ این پیشنهاد را داد، گفت این افراد بابی و سوسیالیست و ضد دین باید از مجلس اخراج شوند. مرحوم سید عبدالله و سید محمد نیز به شیخ گفتند تو بیا و ما بهتدریج آنها را بیرون میکنیم؛ اما شیخ گفت تا آنها بیرون نروند من نمیآیم.
«شیخ فضلالله با جمعی از کلاشان و مفتخوران، طلبه و سیدنما، و روضهخوانها و گدایان پست و رذل مهاجرت از تهران کرده و در حرم حضرت عبدالعظیم خیمه مخالفت زده، شروع کردند بر طعن مشروطیت و مشروطهخواهان. روزنامه نوشتند و نشر کردند. هر کس به زیارت حضرت عبدالعظیم میرفت بعضی از مفتخواران گردنکلفت میگفتند که مشروطه کفر است و بعضی را که مشروطهخواه میدانستند اذیت میکردند و کتک میزدند. از قرار معلوم به قدر سی هزار تومان از محمدعلیشاه گرفته و این دستگاه را دایر کرده. میرزا حسن تبریزی (مجتهد) و ملا محمد آملی و آخوند رستمآبادی و سید مهدی و سید نصرالدین و جمعی دیگر او را همراهی کردند.»
حاج سیاح درباره تقیزاده مینویسد «تقیزاده که جوانی است در عقل و هوش و فضل از نمره اول اشخاص آزادیخواه است و در اندکزمان به واسطه اقدامات فداییانه و نطقهای عادلانه محبوب عموم ملت ایران گردید. و همچنین حاج میرزا ابراهیمآقای وکیل که در عقل و هوش و حرارت و آزادیطلبی فعالیتش نظیر نداشت (بعداً میگوییم این شیخ ابراهیم کیست) وکلای آذربایجان و زنجان اهمیتی در آزادیطلبی داشتند، شیخ ابراهیم زنجانی، (همان رئیس دادگاه) وکیل زنجان، مجسمه حریتخواهی و درستکاری و فلسفه است (او عضو لژ فراماسونریِ لژ بیداری است) و در حقیقت تبریز و آذربایجان مرکز مشروطهخواهی و ملیت است. اول مخالفتی که ظاهر شد علیه مشروطه به توسط بعضی مفسدین، ارتباط میان محمدعلیشاه و چند نفر از ملاهای تهران پیدا شد که رئیس ایشان شیخ فضلالله نوری بود و او به واسطه تقدم و اجتهاد دخل و نفوذ، کلمهای برای سید عبدالله و سید محمد پیدا شده بود آتش غضب و حسد مشتعل و طالب بود که اقدامی کرده تا این اساس را برافکند.»
حاج سیاح در خاطراتش در مورد تقیزاده اشاره میکند که اول مخالفتی که علیه مشروطه ظاهر شد توسط شیخ فضل الله بوده است. بعد درباره تقیزاده میگوید «وکلایی باهوش خصوصاً آزادیخواه حقیقی مانند صنیعالدوله و تقیزاده و حاج ابراهیم تبریزی و شیخ ابراهیم زنجانی و امینالزر و کسان دیگر اظهار کردند که مشغول نوشتن متمم قانون اساسی بودند. حاج میرزا آقای تبریزی بود. این جوان باهوش در عقل و آزادیخواهی و شجاعت و کار کردن و استقامت مانند نداشت. ثانیِ تقیزاده بود. بعضی از مشاهیر آزادیخواهان در سفارت انگلیس پناهنده شدند (یعنی پناهنده شدن را بد نمیداند) مشروطهخواهان تبریزی جمعی از آزادیخواهان را برای حفاظت کنسولخانههای خارجی در تبریز بودند گماشته و روابط دیپلماسی را بهخوبی حفظ کردند خصوصا بعد از اینکه آقای تقیزاده که بعد از خرابی مجلس به توسط سفارت انگلیس خلاص شده به اروپا رفته بود دوباره از راه قفقاز وارد تبریز شد، روح و ریاست معنوی انقلاب را در دست داشت. این استقامت و جانفشانی تبریزیان جمعی از آزادیخواهان قفقاز (همانها که حیدرخان و... را ترور میکردند) و سایر نقاط ایران که حرارت و شجاعت داشت، شیخ فضلالله و حاج میرزا حسن (مجتهد تبریزی) و بعضی از ملاهای مستبد دیگر هجوم مسلمانان و اشرار و سرباز را بر سر مسلمانان تبریز و عیال و اطفال بیتقصیر ایشان ترغیب و تحریز کردند، به استخاره حکم شد (یعنی استخاره هم کردند و خوب آمده است) از جاهای دیگر لشکر برایشان بفرستند».
باز درباره شیخ فضلالله در قضیه مرحله اول مشروطه میگوید «برای عزل عینالدوله علما و کسانی که تهیه دیده بودند به طرف قم حرکت کردند. رؤسای ایشان آقا سید عبدالله بهبهانی، آقا سید محمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری بودند.» اینجا دیگر هیچ اشارهای به شیخ نمیکند. یک حکم کلی میکند که «غالباً در میان فقها رقابت و لجاجت هست و طلب ریاست به نفوس عالیه هست. سید کاظم یزدی (صاحب عروة الوثقی) بر ضد علمای دیگر برخاسته، حامی استبداد واقع شده است و باطناً به شیخ فضل الله و مستبدین دیگر ایران روابطی پیدا کرده است. شهرت میرزا حسن (مجتهد تبریزی) به واسطه پدر و عمویش که سالها تبریز اسیر ایشان بود (چون خانواده اینها تا چهار نسل مرجع بودند) واقعاً خدایی میکردند (میخواهد تحقیر کند) از همان مال فقرا مبلغها املاک و ثروت دارد و کار او احتکار است. میرزا حسن مجتهد میگوید که مشروطه حرام، خلاف شرع است؛ زیرا اگر شرعی بود مشروطهخواهان جرأت نمیکردند به من که رئیس ملاهای تبریز هستم جسارت کنند (میگوید فقط مخالفتش با این است نه با مبانی) بگویند احتکار نکن (اینجا ثابت کرد که از قول میرزا حسن) پس جمعی از ملاها و اشرار را هم تحریک کرده و دایره مخالفت تشکیل داده است. خودش از تبریز حرکت کرده به تهران (در صورتی که تبعیدش کردند) به قصد اینکه با مخالفان همراهی کرده و اساس آزادی را به هم بزنند».
خاطرات حاج سیاح، تنها یکی از منابع تاریخ است. اینها تاریخنگاریهایی است که جریانات معارض طی این صد سال نوشتهاند. بعد، این منبع و مأخذی شده است تا یک دانشجو یا یک نویسنده به آن مراجعه کند! اگر شما یک قدم عقبتر بروید، در آثار سر پرسیساکس یا غربیها مثل ادوارد براون و دانشگاه کمبریج، از این موارد زیاد میبینید؛ که چه تهمتهایی به علما میزنند. حسابشده هم بود، نه اینکه نمیفهمیدند؛ دقیق میفهمیدند که چه مینویسند. اینها زیر نظر آنها کار میکنند. همین است که تاریخنگاری معاصر ما تحت تأثیر جریانات استعماری و ضد اسلامی بود.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی