جنایات روشنفکران سکولار برای کسب و حفظ قدرت
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است.
استاد قاسم تبریزی در این قسمت از گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا اهداف تقی زاده از تاسیس روزنامه کاوه را غرب زدگی افراطی، باستان گرایی و فراماسونری می داند. وی بیشتر فعالیت های فرهنگی – سیاسی تقی زاده را در راستای تامین منافع غرب و ترویج غربگرایی در کشور ارزیابی می کند. عضویت تقیزاده در لژهای فراماسونری و تحلیل شخصیت تقیزاده از طریق دوستان و همکارانش در دوره زمانی مشروطه تا سال ۱۳۴۸ مسئله دیگری است که استاد تبریزی به آن می پردازد. با هم ادامه مصاحبه های تخصصی در موضوع تاریخنگاری غربگرا در ایران را می خوانیم.
روزنامه کاوه
یکی از کارهایی که در این دوره صورت میگیرد، انتشار روزنامه کاوه است که به مجله کاوه مشهور بود. روزنامه کاوه در این دوره سه هدف را دنبال میکند:
اول، شعار غربی شدن یا دفاع از فرهنگ غرب. تقیزاده معتقد بود ما باید از موی سر تا ناخن پا غربی شویم. همچنین میگوید باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً غربی شویم؛ که در شمارههای مکرر این روزنامه به آن میپردازد. تقیزاده، پیروزی و رستگاری ملت را در گرو غربی شدن میداند. خودش نیز در سال 1338 در سخنرانی که در باشگاه مهرگان داشت، میگوید اولین بمب تقلید از غرب را من در ایران منفجر کردم. بعد با حیله و تزویر چیزی میگوید که یک عده از مدافعانش خلاف واقع تحلیل میکنند؛ میگوید «شاید به زعم برخی یک مقدار ما افراط کردیم». نمیگوید من افراط کردهام، میگوید شاید به زعم برخی ما افراط کردیم. او در مجلس سنا در یک جلسه عمومی گفته بود من چقدر دوست دارم که صد سال اختیار ما دست انگلیسها باشد تا ایران را بسازند. قبلاً ملکمخان گفتم بود اگر بخواهیم آدم شویم باید دویست سال اختیارمان را به انگلیس بدهیم. یعنی اینها غربگرایی جزو آرمان و ارزشهایشان بود. این روزنامه که در آلمان چاپ میشد، در ایران توسط همان تشکیلات فراماسونری منتشر میشود.
دوم، طرح ایران باستان؛ یک وقت ما ایران را مطرح میکنیم که یک دوره هخامنشیان، یک دوره ساسانی و یک دوره اسلام داریم؛ که مردم ایران یک دوره زرتشتی و مزدکی بودند و بعد مسلمان میشوند و تا امروز مسلمانند. یا درباره مردم ایران با سنت و فرهنگ آنها صحبت میکنیم. این یک امر عادی است؛ اما یک وقت القاء میشود که تمدن، فرهنگ، شأن و منزلت ما، ایرانِ قبل از اسلام است. در واقع برای نفی اسلام، ایرانِ قبل از اسلام را مطرح میکنند. البته این از اهداف مراکز شرقشناسی و انگلیسها بوده است که برای مبارزه با اسلام، خواستند یک شقاقی بین ایران قبل از اسلام و ایران بعد از اسلام به وجود بیاورند. به قول جلال آلاحمد این جریان اسلام را حذف میکند و 1300 سال تاریخ ایران را نادیده میگیرد و میخواهد رضاشاه را به کوروش و داریوش وصل کند. این یعنی حذف هویت اسلامی و هویت فرهنگی ما، که بخشی از روزنامه کاوه بود.
سوم، روزنامه کاوه، پاتوق افرادی است که جزو تشکیلات فراماسونری و مروج فراماسونری هستند.
روزنامه کاوه به صورت تشکیلاتی راهاندازی میشود که در داخل ایران نیز یک عده مدافع و مروج دارد. ما بهطور صریح دو سند در مخالفت با محتوای روزنامه کاوه داریم؛ نامه علامه محمد اقبال لاهوری و نامه عباس اقبال آشتیانی که از مورخین معاصر است. اقبال میگوید تقیزاده با این حرکتش قلم بطلان بر فرهنگ و تمدن ایرانی میکشد. درباره نامه عباس اقبال آشتیانی بعد بیشتر صحبت میکنیم.
در قضیه طرح کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299، در زمان رضاخان، عموماً جریان فراماسونری و خصوصاً افرادی مانند تقیزاده، احساس میکنند که به اهدافشان رسیدهاند؛ چون مشخص بود که حوزه کار فراماسون یا لژ بیداری در حکومت پهلوی چیست. همان جریانی که هیئتمدیره مجلس شورای ملی بودند، بعد از چهارده سال، دیگر در حکومت قرار میگیرند. تقیزاده به ایران میآید و در سال 1304 در قضیة پادشاهی رضاخان، سه چهار نفر هستند که بهظاهر نقش مخالف بازی میکنند؛ تا رضاخان را از این قضیه مبرا کنند. موضع حقیقی را فقط از شهید مدرس میبینیم که از همان اول دلیلش این بود که رضاخان انگلیسی است.
تقیزاده در سال 1303 وکیل مجلس میشود. بعد از مجلس میرود و در کابینه مستوفی الممالک، وزیر خارجه میشود. در سال 1306 راهی آمریکا میشود. در آنجا نمایشگاهی با عنوان تمدن ایرانی راه میاندازد. در سال 1307 دوباره به مجلس شورای ملی میآید. او دیگر در حکومت رضاخان، جاافتاده است و در حقیقت در حکومت میآید و والی خراسان میشود.
امضای قرارداد ننگین 1919
او در سال 1308 به سفارت ایران در لندن میرود و سفیرکبیر ایران میشود. 1309 دوباره به ایران برمیگردد و وزیر راه، و بعد از مدتی وزیر دارایی میشود. در 1311 بحث قرارداد دارسی مطرح میشود. رضاخان متن قرارداد را در بخاری میاندازد و میسوزاند. تحلیلهای مختلفی است؛ آیا فریبش دادند یا مأموریت داشت چنین کاری بکند تا یک قرارداد نوشته شود. برخی که میخواهند رضاخان را تبرئه کنند میگویند او به دنبال پول بیشتری برای بازسازی ایران بوده است. هر کدام از مورخین بر مبنای مبانی تاریخی خود و نگاهِ به رضاشاه، تحلیلی دارند که نتیجه همه یکی است.
در نهایت رضاخان پول کمتری میگیرد. در قرارداد دوم که برای شصت سال آینده بسته میشود، میبایست تا سال 1372 این قرارداد پا برجا میماند؛ با قرارداد کمتری از قرارداد اول که در دوره مظفرالدینشاه بسته شد. در این دوره، وزیر دارایی، تقیزاده است. تقیزاده بعدها برای تبرئه خودش میگوید من فقط امضایم پای آن قرارداد بود، من در آنجا آلت فعل بودم. باز برخی افراد سطحینگر یا برخی مدافعین تقیزاده سعی میکنند این را دلیل بر صداقت تقیزاده بگیرند و تقیزاده را تبرئه میکنند. چون تقیزاده میگوید اگر من امضا نمیکردم، آنجا کس دیگری بود که امضا کند؛ که بگوید در خیانت و جنایت کارهای نبوده است! مثل این است که شمر برای تبرئه خود بگوید اگر من امام حسین را نمیکشتم، یکی دیگر میکشت یا یک دزد بگوید اگر من این را نمیدزدیدم کس دیگری میدزدید. به اضافه اینکه گذشته و بعدِ تقیزاده همواره خیانتبار بوده است.
دکتر شریعتی میگفت او برای بار اول و آخر نبود که آلت فعل بود، او همیشه در زندگیاش آلت فعل غرب و انگلستان و مجری برنامههای آنها بود.
این لکه ننگ (در کنار دیگر عملکردهایش) همیشه برای تقیزاده میمانَد که عاقد قرارداد بود. بعد از آن، ما خیانت دومی از علی امینی داریم؛ در سال 1333، بعد از کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد، کنسرسیوم وقتی به ایران میآید، علی امینی که وزیر دارایی است، قرارداد را میبندد. میگویند ده میلیون دلار گرفته است. (بعضی میگویند ده هزار دلار، ولی ده میلیون درست است). برادرش ابوالقاسم امینی بعد از آن، در ایتالیا ماند و مسجدی ساخت و فعالیتهایی انجام داد. او، برادرش را متهم کرد که خیانتکار بود و بابت این قرارداد پول گرفت. علی امینی بعد از انقلاب در فرانسه جبهه نجات را تشکیل داد. او با پول آمریکاییها و سازمان سیا، به همراه سلطنتطلبها و شاپور بختیار میخواست علیه انقلاب کودتا کند. برادرش ابوالقاسم میگوید به او زنگ زدم و گفتم همان یک ننگ، برای ما کفایت میکند. این دیگر چه کاری است که میخواهی انجام بدهی؟ علی امینی به برادر میگوید این هم یک سرگرمی است که من انجام میدهم و میدانم فایدهای ندارد. البته او حرف آخر را نزد که من به دستور آمریکاییها این کار را میکنم. آقای خسروشاهی سند آن را در کتاب 28 مرداد آورده است. به هرحال، این دو قرارداد، ننگینترین قراردادی است که دو وزیر دارایی آن را امضا کردند.
تقیزاده در سال 1320 با توجه به جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، سفیرکبیر ایران در لندن میشود. در این دوره او دو دستیار در ایران دارد؛ علی سهیلی و عبدالحسین هژیر است. سهیلی در اینجا نخستوزیر میشود.
سایر فعالیت های سیاسی تقی زاده در راستای تامین منافع غرب
تقیزاده در دوره پانزدهم، وکیل مجلس میشود. در همان دوره بحث ملیشدن صنعت نفت مطرح میشود. عباس اسکندری در مجلس علیه تقیزاده افشاگری میکند؛ که او خیانتکار است و در این جامعه جنایت کرده است. تقیزاده در جهت سیاست انگلستان حرکت میکند و طبیعی است که مخالف ملی شدن نفت باشد؛ ولی جو جامعه به او اجازه نمیدهد. کمونیستها و تودهایها به دلیل خیانتشان در فرقه دموکرات و حزب دموکرات نیز جا ماندند؛ لذا در نهضت ملی شدن، دو جریان ملی مذهبی نقش دارند و امثال تقیزاده که منفورند، سکوت را ترجیح میدهند. او یک حزبی هم به نام حزب اعتدال تأسیس میکند، ولی پا نمیگیرد.
در 1328 با تدبیر انگلیسیها، مجلس مؤسسان تشکیل میشود. در این مجلس که امثال تقیزاده فعال هستند به قانون اساسی تجاوز میشود و اختیارات شاه را بالا میبرند. در این دوره سه اعتراض داشتیم:
یک، اعلامیه آیت الله کاشانی؛ ایشان در تبعید بود و از آنجا اعلامیه تندی علیه شاه مینویسد که شاه بر سر نیزه نشیند. حکومت کردن بر دلها مهم است نه با زور نیزه. این اعلامیه، خیلی مهم است.
دو، اعلامیه قوامالسلطنه؛ اعلامیه او منهای ماهیتش قابل توجه و قابل تقدیر است. آدم بد نیز گاهی کار خوب میکند.
سه، اعتراض امام خمینی، آیت الله کمالوند، آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و یک نفر دیگر؛ آنها نامهای به آیت الله بروجردی مینویسند مبنی بر اینکه قرار است در مجلس مؤسسان علیه اسلام قوانین تغییر کند، در چنین شرایطی وظیفه ما چیست؟ که آیت الله بروجردی در جواب مینویسد «من به دولت تذکراتی دادهام، آقایان به وظیفه خود عمل کنند»؛ یعنی خطر جدی است.
بههرحال در مجلس مؤسسان قدرت شاه بالا میرود. بعد از مجلس مؤسسان مجلس سنا تأسیس، و تقیزاده رئیس مجلس سنا میشود.
تقیزاده بعد از کودتا سفری به اروپا رفت. اطلاع نداریم این سفر، مأموریت بود یا برای درمان بیماری رفت. تا تقیزاده از سفر برگردد، جانشین او در مجلس سنا، محمدابراهیم حکیمی (حکیمالملک) بود؛ او نیز از اعضای لژ فراماسونری و لژ بیداری بوده است.
سال 38 عضو شورای عالی فرهنگ ایران میشود؛ بهخصوص قرار است دوباره تغییراتی در فرهنگ صورت بگیرد.
سال 38 و 39 دو سخنرانی در باشگاه مهرگان دارد که سراسر دروغ و حیله و تزویر است. او چون ادیب، سخنور ماهر و زبانشناس قوی بود، چنان کلمات را میچرخاند که گاهی مخاطب محو ادبیات سنگین او قرار میگرفت و متوجه حرف ناحقش نمیشد.
تقیزاده همراهِ طرح آمریکاییها برای دگرگونی ساختار ایران بود؛ او در انقلاب سفید شاه به دفاع از شاه برخاست. در جریان اصلاحات ارضی اگرچه بین انگلیس و آمریکا اختلاف بود، ولی او سخنرانیاش را میکند.
در مسئله کاپیتالاسیون، طبیعی است که تقیزاده سکوت کند.
اولین حضور تقیزاده در لژ بیداری است. او از افراد فعال این لژ بود. در آن تشکیلات در کنار قوام السلطنه و میرزا حسنخان وثوقالدوله سوگند میخورد. انسان باید این افراد را بشناسد تا بداند که این مجموعه چه بوده است. حاج سیاحی -که قبلاً دربارهاش صحبت کردیم- ابراهیمخان حکیمالملک، حکیمی، صمصام السلطنه (پدر بزرگ شاپور بختیار است. او دو دور نخست وزیر میشود)، محمدعلیخان فروغی از اعضای لژ بیداری بودند. برادر فروغی، ابوالحسنخان، مدیر مدرسه علوم سیاسی، نویسنده و مروج ایران باستان و غربگرایی بود.
عضویت تقیزاده در لژهای فراماسونری
تقیزاده از ابتدا تا زمان مرگش در لژ فراماسونری بیداری بود.
از دهه بیست به بعد فعالیتهای جدیدی در لژ مهر آغاز میشود. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد آن را در کتاب اسناد فراماسونری در دو جلد منتشر کرده است. در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» از اسماعیل رائین نیز آمده است. البته رائین دو مشکل داشت؛ یکی اینکه خودش منبع ساواک بود و زیر نظر ساواک کار میکرد، لذا بعضی چیزها را حذف میکند و نمیآورد؛ دوم اینکه او لژهای انگلیسی را مطرح میکرد و آمریکاییها را مطرح نمیکرد؛ چون دوره قدرت آمریکاییهاست و کتاب رائین در سال 48 منتشر شد.
تقیزاده با حسین اعلا، ابوالحسن حکیمی، عبدالله انتظام (که با شرکت نفت مرتبط بود) و... عضو لژ مهر بودند.
عبدالرحیم جعفری، عضو تشکیلات روتاری و وابسته به درباره و آمریکاییها بوده است. او بعد از انقلاب به انتشارات امیرکبیر میرود. به ظاهر برای حق تألیفش هست، آنجا جعفری مطرح میکند، او سکته کرد و مرد، برخی همان موقع گفتند که او را کشت. میگویند او قصد داشت بعد از انقلاب، لژهای آمریکایی را مطرح کند، ولی ما سندی برای بیانمان نداریم، ولی هر دو روایت هست که میگویند که او در آنجا سکته کرد، خود عبدالرحیم جعفری میگوید که سکته کرد ولی برخی میگویند که او قصد داشت بعداً لژهای آمریکایی را مطرح کند و او را کشتند ولی ما سندی نداریم ولی میدانیم که آنجا مرده است.
او در سال 43 عضو لژ بزرگ ایران است. حسین اعلا، عبدالله انتظام، تقیزاده و... عضو لژ آفتاب، مهر، ستاره سحر و ناهید است؛ یعنی او در کنار غلامعلی میکده و... در این چهار لژ حضور داشته است. با انجمن اخوت ارتباط داشته است. عبدالله انتظام، عضو فعال و دورانی، رئیس انجمن اخوت بود. انجمن اخوت از زمان میرزا علیخان ظهیرالدوله (جانشین صفیعلیشاه) یک تشکیلات فراماسونری بوده است.
در کنار شریف امامی، قاسم لاجوردی (سرمایهدار بزرگ) و... در لژ ستاره سحر حضور دارد. در گراند لژ آلمان که البته زیر نظر انگلیسهاست، با شریف امامی و حسین اعلی حضور دارد.
در یک دوره در سالهای 46 تا 48، شاهد اختلاف آمریکا و انگلیس هستیم، آمریکاییها به افشاگری پرداختند. تقیزاده با حسین اعلا، عبدالله انتظام، حسن حکیمی و... عضو فعال لژ برزگ بودند.
سال 47، یک سال قبل از مرگ تقیزاده، لژ غیرمنظمی از لژهای آلمانی هستند که عباس اسکندری و تقیزاده عضو لژند.
در تحولات بعد از کودتا، شاهد لژ پهلوی هستیم که محمود و احمد هومن (دو برادر)، جعفر راعد در این لژ بودند. قبل از سال 34، عبدالله انتظام و شریف امامی دراین لژ بودند.
ما برای عضویت تقیزاده در لژهای فراماسونری، از تأسیس لژ بیداری در 1286ش تا 1348، یعنی 64 سال سند داریم.
یک بخشی از جریان فراماسونری، شکل روشنفکری دارد و بخش دیگر آن جنبه سکولاریسم و ضد دینی. فراماسونری در ایران در سه عرصه فعالیت کرد؛ یک، با مبانی اومانیسم و اصالت انسان بود و با شعار آزادی برادری و برابری، که تعارض بنیادین با قرآن و دین دارد؛ دو، یک حرکت سیاسی بود که بر رسانهها و حکومت تسلط داشت؛ سه، عامل عملی و اجرایی استعمار در ایران بود و برایشان بین انگلیس و آمریکا فرقی نمیکرد. هر کدام از این موارد نیاز به بررسی دارد.
دوستان و همکاران تقی زاده
تقیزاده از مشروطه تا سال ۱۳۴۸ دوستان و همکارانی دارد که با بررسی آنها میتوانیم به ابعاد شخصیت تقیزاده برسیم؛ مثلا حکیمالملک و محمدعلیخان تربیت.
یکی از مدافعان سرسخت تقیزاده، مهدی مجتهدی بود، او اهل تبریز است و کتابی در تجلیل و تمجید تقیزاده نوشت.
محمدعلی جمالزاده یکی دیگر از طرفداران تقیزاده است. طبیعی هم هست؛ چون جمالزاده یک آدم ضد دین بود. او در تاریخ معاصر هیچ کس را قبول نداشت جز دو نفر؛ رضاخان و تقیزاده. او این دو را، خدمتگذار، خادم و خوب میدانست. یک نفر در مصاحبهای با جمالزاده، وقتی در دفاع از رضاخان و تقیزاده پافشاری میکرد، گفته بود نمیشود هر دو خدمتگذار باشند، در قضیه قرارداد دارسی یک نفر خیانت کرده است: رضاخان یا تقیزاده؛ که جمالزاده میگوید رضاشاه خیانت کرد. یعنی تقیزاده را تبرئه کرد و هیچگاه او را نقد نکرد. این قضیه برای سالهای 69 یا 70 است که در خاطراتش آمده است.
کتاب «خلقیات ما ایرانیان» جمالزاده، بدترین کتابی است که در این باره نوشته شده است. او بیشترین توهین را به ایرانیان کرده است. این آدم احمق، با مطالعه سفرنامهها و خاطرات خارجیها، هر اتهام ناروایی که آنها به ایرانیها زدهاند را را جمعآوری و کتاب کرد. بنگاه نشر و ترجمه که وابسته به فرانکلین بود این را منتشر کرد. شاه با آن حماقتش با دیدین کتاب، گفته بود حقوق او را قطع کنید؛ چون جمالزاده علاوه بر سازمان ملل، از دربار نیز حقوق میگرفت.
هوشنگ ابتهاج، یکی دیگر از طرفداران تقیزاده است. او از اعضای تشکیلات بهائیت بود، البته مدعی است که توبه کرده است. درباره درستی یا نادرستی ادعایش باید تحقیق کرد. او اهل بابل و رشتهاش کشاورزی بوده است. بعد از انقلاب، چهارده جلد کتاب درباره رجال ایران مینویسد؛ از جمله درباره تقیزاده، محمدعلیخان فروغی، علیاصغر حکمت و جریان فراماسونری مینویسد. او تمامی رجال بعد از مشروطه، تا دوران رضاخان و محمدرضا، همه را تطهیر میکند. درباره برخی که نمیتوانست کتاب بنویسد، درباره آنها پاورقی مینویسد؛ مثلا درباره جهانشاه صالح (که جزو رجال نیست) شصت صفحه پاورقی مینویسد. آنها چهار برادر بودند؛ علی پاشا که کارمند سفارت آمریکا بود. نادر که درباره او خیلی اطلاع نداریم. اسنادی در لانه جاسوسی هست، ولی اینکه چه میکرد نمیدانیم. اللهیار حزب ایران داشت و رهبر جبهه ملی شد.
ابتهاج، کتابی نیز درباره روابط دویست ساله ایران و آمریکا نوشته است. در این کتاب از آمریکاییها بسیار تجلیل میکند. او در «اصل چهار ترومن» نیز تا آخر از آمریکاییها دفاع میکند. فقط سالهای 57 در قضیهای در یک جلسه خصوصی میگوید آمریکاییها نامردند و آیت الله خمینی درست تشخیص داده است. ولی غیر از این، همیشه از آمریکاییها تجلیل میکند؛ وقتی میگفتند ما درباره حکومت چه کار کنیم، میگفت ما باید ببینیم آمریکاییها چه تصمیمی میگیرند و جمهوریخواهان چه کار میخواهند بکنند؛ چون سرنوشت ایران در آمریکا رقم میخورد. این کتاب نشان میدهد که هوشنگ ابتهاج، غرب را در قبال جنایتها و خیانتهایش تبرئه میکند.
ایرج افشار، همیشه مدافع تقیزاده بود و تقیزاده او را فرزند معنوی خودش میدانست. تمامی اسناد و نوشتههای تقیزاده در اختیار ایرج افشار بود که در چهارده جلد با عنوان آثار و نامهها منتشر کرده است.
پدرش، محمود افشار، در قضیه کشف حجاب، از مدافعین رضاشاه بود.. من تبار این فرد را هیچ جایی نتوانستم پیدا کنم. اگر بتوان پیدا کرد خوب است. پدرش در تجریش و جاهای دیگر ثروت زیادی داشت. نمیدانیم این ثروت را از کجا آورده بود.
بههرحال ایرج افشار، مروج افکار تقیزاده بود. ایرج با بهاییان نیز کار میکرد. مجله راهنمای کتاب برای احسان یارشاطر بود. احسان یارشاطر از بهاییهای فعال است که الان در آمریکا ایرانیکا را منتشر میکند. ایرج مدیر آن بود و مطالبی از شاپور راسخ و مانند او درباره بهائیت منتشر میکرد.
علاوه بر این شخصیتها، جریانات وابسته به سیاست انگلیس، جریانات ضد دین، ضد روحانیت و جریان غربگرا و جریان فراماسونری از تقیزاده به عنوان یک چهره موجه و برجسته نام میبرند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی