داعش را ما نابود کردیم، هند و چین فیلمش را ساختند!
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، بعد از قسمت اول میزگرد سینمای ۱۴۰۰ ایران در دوران پساکرونا که به ابعادی مانند بررسی ماهیت و حقیقت سینمای وارونه اجتماعی در ایران و همینطور ریشه و تفکر پشت پرده سیاسی و اقتصادی آن پرداختیم، در بخش دوم این میزگرد به کارکرد سینما برای تحولات فرهنگی و پیشرفت کشور پرداختهایم و در این باره نیمنگاهی به سینمای جهان خصوصاً هالیوود داشتیم تا از شیوه تعامل نظامهای دیگر با سینمایشان پردهبرداری کنیم و مقایسه آن را با ایران داشته باشیم. همینطور باتوجه به انتخابات ریاست جمهوری در سال جاری و تعویض صندلی مدیران فرهنگی و سینمایی جمهوری اسلامی ایران، کارشناسان میزگرد به پرسشهای ما درباره وظایف و اهم مسائل مدیر بعدی سینمایی پاسخ دادند.
باید در این شرایط از کارکرد سینما پرسید. مثلاً سینما برای آمریکا چه کار میکند؟ هالیوود با همان فرهنگ وسترن و تگزاس و کابوی، در بعد بزرگتری تبدیل میشود به میلیتاریزم (نظامیگری) آمریکایی که زور، قدرت، اسلحه و کاراکترهایی مانند آرنولد و رامبو نمادهای آن هستند و میتوان به عنوان نامگذاری چیزی مانند فیلم «دارودسته نیویورکی» را مشابه آن دانست.
این آمریکا با این فرهنگ و سینما کاری میکند که تمام دنیا باور میکنند که قدرتمندترین کشور دنیا است. اما این قدرت ناشی از همان سلاح است که اگر کشور دیگری هم داشته باشد همان قدرت را خواهد داشت. در این شرایط یک دیوانه کوتوله نیمه سیاستمدار مانند بن سلمان، از خزانه مسلمین ۴۰۰ میلیارد دلار را به آمریکا میدهد و اقتصاد ورشکسته آنان را نجات میدهد. اما باید اذعان کرد که این کاری است که سینما برای آمریکا کرده است.
در این مورد برخی میگویند که این نتیجه، محصول لوازم جانبی مانند لباس مرد عنکبوتی و ماسک بتمن است، اما این حرف اساساً غلط است. محصولات جانبی یعنی همان فیلمها و جو روانی حاصل آن که به کمک آن میتوانید اقتصاد کشورتان را نجات بدهید و آمریکا توانست اقتصاد مفلوک خودش را با این کار نجات بدهد. اما سینمای ما میگوید که ما همه چیز را از دست دادهایم و چیزی نداریم.
اگر بخواهیم به سینما به عنوان یک اهرم جدی نگاه کنیم، کارکردش میتواند این باشد که جریان امید را در کشور ایجاد کند که یکی از مصادیق آن کمک به چرخه تولید و اقتصاد کشور باشد. در سالی که گذشت کشور ما به خاطر مشکلات اقتصادی و کرونا دچار رکود شدید شد. مردم یزد و اصفهان بیکارند. شهرهای توریستی ما مسافرانش را از دست داده است. اینجا سینما و تلویزیون باید به عنوان کمککار فرهنگی وارد شوند. باید یک خبر را بگویم. در این سالی که گذشت ترکیه کلی فیلم و سریال اقلیمی ساخته است که داستانهای چندان جالبی ندارند، اما اقالیم کشور و جغرافیای آن موضوعیت جدی و برجستهای دارد که آنان را دپو کرده است تا بعد از فروکش کرونا و واکسیناسیون، یکباره اکران جهانی بکند تا دوباره اقتصاد ورشکسته ترکیه را که متکی به توریسم است احیا کند. چین، هند و هنگکنگ نیز این کار را کردهاند.
اما ما چه ساختیم؟ ما مشتی فیلم اجتماعی بیکیفیت ساختیم تا همان مقدار امیدی که مردم دارند را از دست بدهند. فیلمهایی ساختیم که به جنوبشهری بگوییم آدم معتاد پرخاشگری هستی که منتظری کسی حرفی به تو بزند تا یقه او را بگیری و همدیگر را بدرید. یک هرت آباد احمقانه که دروغ محض است.
آقای ناظمی اشاره کردند به شهری ری؛ شهر ری زادگاه بهترین متفکر و اندیشمند و منتقد سینمایی معاصر کشور ما یعنی سیدمرتضی آوینی است. چرا فکر میکنیم چنین جایی باید زادگاه یک مشت آدم عجیب و غریب باشد. خیر؟ این تجلی که آن محلهها پیدا کردند محصول رفتار استعمارگونه تفکر شمال شهری و آثار دروغی است که اسمش را گذاشتیم سینمای اجتماعی.
سینما، فیلم، کرونا، سینمای ایران.
باید مسئولین فرهنگی ما حواسشان را جمع کنند و برخی قواعد را به درستی رعایت کنند. باید تا دو سال فیلمهایی از این جنس را اکران نکنیم. اگر میخواهند بسازند مشکلی نیست هرچقدر دوست دارند بسازند، اما اکران نمیکنیم. فیلمهایی باید اکران شوند که قهرمان و امید داشته باشد و لااقل برای مردم قصه بگوید.
* نکته عجیب این است که این فیلمها با بودجه مثلاً ۴ میلیاردی ساخته میشوند بعد ۵۰۰ میلیون هم نمیفروشد، اما باز همان تیم و تهیهکننده فیلم دیگرش را همان موقع کلید میزند. در هیچ جای دنیا چنین سینمایی نداریم. باید به اقتصاد سینمای خودمان شک کنیم.
برای همین است که میگوییم سینمای ایران محلی برای پولشویی شده است و بخشی از آن هم رانتخواری است. برای همین باید یک فکر اساسی برای سینمای ایران کرد. به نظرم باید به مدیران آینده سینمایی ایران گفت که عوض اینکه این همه تسخیر و سقوط خرمشهر را نشان بدهیم یکبار هم فتح خرمشهر را به تصویر بکشیم. ما مدام در حال شکست خوردنیم.
باید کاری کنیم که نوجوان ما بعد از خروج از سینما سرشار از انرژی و نشاط باشد. نسل او این حس را دوست دارد. حالا آمریکاییها این حس را با عنصر خیال در فیلمهای مارولی و ابرقهرمان میسازند، ما، اما واقعیتش را داریم. ما داعش را نابود کردیم، اما هندیها فیلمش را میسازند! اوج خنده آنجا است که چین هم در حال ساخت فیلمهای ضدداعشی است! مگر چین در منطقه در حال مبارزه علیه داعش بوده است؟ فقط من چهار تا فیلم چینی علیه داعش دیدم. آمریکاییها هم که دو جین فیلم در این باره ساختهاند. ترکیه هم که ساخته است.
* اما فیلمهای امنیتی و ضدجاسوسی ما آنقدر خنثی و بیایدئولوژی میشود.
ما باید حتی فیلمهای دفاع مقدسی را اکران کنیم که کمی ناظر بر فتح و پیروزی باشد نه شکست. اینکه میگویم شکست منجر به سوءتفاهم نشود. ما شهادت میسازیم، اما شهادتسازان خوبی در سالهای اخیر نبودیم. در گذشته شهادت را درست تصویر میکردیم، اما الان نه، حس شهادت را مخاطب احساس نمیکند. عوض اینکه به شهادت سردار محسن وزوایی بپردازیم، به افتخارات او در مناطق عملیاتی مانند بازی دراز و فتح المبین بپردازیم.
باید برویم به سمت فرازهایی از دفاع مقدس که ایجاد امید و انگیزه میکند. ما با دست خالی توانستیم کاری کنیم کارستان و شدیم حسن طهرانی مقدم، این مهم است. حس غرور ملی و توانمندی را در فیلمهایمان ایجاد کنیم. تکلیف مدیر این است که باید این حس را ایجاد کند. چه کسی میتواند جلوی آن را بگیرد، باز هم مدیران. بعد هم یکسری فیلم فاجعه میسازیم و شروع میکنیم از آن دفاع میکنیم و توجیه میکنیمش که در راستای ارزشها و اهداف ما بوده است. دیگر واقعاً خطاها و اشتباهاتی که مرتکب شدهاند در حوزههای مدیریتی ملالتآور شده است.
به نظرم مدیران باید در سال ۱۴۰۰ بگویند که کنترهای سینما را صفر کنیم و بدانیم که تکلیف ما با سینما و رسانه چیست؟ آیا با صرف نشان ندادن یک ساز در تلویزیون به اهداف انقلاب اسلامی رسیدهایم؟ در برنامههای تلویزیون چندتا بازیگر درجه سه و بازیکن فوتبال درجه چند را میآوریم که چه بشود؟ زندگی زرد و داغون او برای من چه دستاوردی دارد؟ حماقت محض است. تلویزیون تا کی میخواهد در این اشتباه دست و پا بزند؟
برخی نظریهپردازان رسانه میگویند که رسانه سه دوره دارد که یک دوره آن دوره «ما میتوانیم» است. در این دوره اجازه نمیدهم قاب عکس سلبریتی من از اندازهای در ژورنال بیشتر شود. تمام تاکشوها با آدمهایی برگزار میشود که دانشمندند و شخصیتهای مهمی هستند. در ساختن پرترهها برای دانشمندان تلاش میکنند. حتی برای دانشمندان درجه دو و سه نیز سریال و فیلم ساخته میشود چه برسد به درجه یکها که برای تصویر زندگی آنها چندین فیلم و سریال ساخته میشود.
این اتفاق یک پیام دارد یعنی قرار است که یک جریان ساخته شود. وقتی که جریان ساخته شد، حالا چهره ژولیده انیشتین هم تکخال همه مجلات سینمایی دنیا قرار میگیرد. بعد از اینکه این جریان ایجاد شد میرویم سراغ «مرلین مونرو» نه اینکه یکباره برویم از همان اول «مرلین مونرو» را بیاوریم. اما ما کارمان برعکس است از همان ابتدا رفتهایم سراغ سلبریتیها!
* آقای دکتر سال جاری مدیریت فرهنگی کشور نیز عوض میشود. با توجه به حرفهایی که زده شد به نظر شما مهمترین کاری که باید مدیر سینمایی بعدی ما برای سینما بکند چیست؟ خصوصاً اینکه سینما هم محلی برای پولشویی شده است و هم خبری از تحولات فرهنگی آن نیست.
ببینید ما در کشورمان مدیران سینمایی داریم نه مدیر سینمایی. متأسفانه یک شورایی باشد که مدیریت سینما را راهبری کند، نیست. در آمریکا که بهترین سینمای جهان را دارد و رویکرد سرمایهداری دارد، اما از نظر سیاستگذاری، متمرکزترین سینمای جهان است. منظورم از هالیوود مدیریت جریان اصلی سینما است. بله جریان غیر اصلی هم وجود دارد، اما خودش مسئول برنامهها و کارهای خودش است از تولید گرفته تا اکران. در کشور ما همه باید ضمن رعایت قوانین بدیهی و اولیه اجازه تولید داشته باشند. با این مخالفتی ندارم که باید آزادی باشد.
سینما، فیلم، کرونا، سینمای ایران ,.
اما نظام توزیع متعلق به حکومت است. مدیری که نمیتواند نظام توزیعش را هدایت کند شایستگی مدیریت را ندارد و نباید در این مورد تعارف داشت. چراکه به دلیل اهمیتی که سینما و تأثیرگذاری که در جامعه دارد نباید بر اشتباه او چشمپوشی کرد. این اشتباه را نباید بسط داد؛ باید بدون اغماض از دایره اصلی جریان توزیع او را بیرون گذاشت.
در حال حاضر برای من روشن نیست که نظام توزیع فیلمهای جمهوری اسلامی ایران دست کیست؟ نظام توزیع باید در اختیار حکومت باشد و در تمام دنیا هم همین است و تعیین میکند که کدام فیلم در کجا چند سانس باید اکران داشته باشد. الان در کشوری مانند فرانسه که به آزادی هم مشهور است اگر بخواهیم فیلمی بسازیم کسی جلوی فیلمساز را نمیگیرد، اما زمانی که بخواهد فیلمش را اکران کند در صورتی که با اهداف کلان آن سازگار نباشد در سانسهای کم مخاطب اکران میشود.
پس اگر میگوییم که نظام توزیع را باید مدیریت کرد، با این روندی که جمهوری اسلامی ایران پیش میرود، هیچ آینده درخشانی در سینمایش وجود ندارد و این یک مسئله سیاسی نیست بلکه مسئولیت هرحکومتی است. هر حکومتی هم اگر جای جمهوری اسلامی ایران بود همین بود و حق نداشت اجازه بدهد این فیلمها را مردم ببینند.
این فیلمها نابودی غرور و عزت و امید و هویت ملی ما است. همه چیز ما را نابود میکند. باز هم میگویم اینکه چنین سینمای خوفناکی دور ما چنبره زده است بیدلیل نیست برای اینکه اصل ماجرا خیلی مهم است. اصل ماجرا چیست؟ این است که ما قدرتمندیم اگرچه که حسش نمیکنیم که دقیقاً سینما باید این حس را به مردم منتقل کند. ما دقیقاً در نقطه قدرتمندی قرار گرفتهایم که عدهای در حال تهدید ما هستند و سینما هم متأسفانه ابزار کار آنان شده است.
سینما و مدیران سینمایی ما باید تکلیف خودشان را با سینما روشن کنند و نظام توزیع را در اختیار خودشان بگیرند که در حال حاضر نمایش خانگی نیز به آن اضافه شده است و در این مورد هیچ تعارفی با فیلمهای بیخود و بدون تعارف نباید داشته باشد.
برای همین بار دیگر تأکید میکنم که نظام توزیع در تمام دنیا فقط متعلق به حاکمیت است. هرچقدر که کشورها سرمایهداریتر باشند این اعمال قدرت کمتر دیده میشود؛ چرا؟ برای اینکه بین سرمایهداری و حکومت اتحاد قویتری وجود دارد و، چون که این سرمایهداری است که حاکمیت را میسازد، رد پای نفوذ و اثر گذاری آن کمتر دیده میشود. در نتیجه خود کمپانیها حاکمیت را اعمال میکنند. این رویکرد در تمام دنیا موجود است حتی در شرق آسیا و کره. کره جنوبی چگونه موفق شد؟ با یک سینمای به شدت حاکمیتی و دولتی و الا کره یک نماهنگ هم به سختی تولید میکرد.
ما باید فیلمی را اکران کنیم که مردمی باشد و تکلیفش با مردم روشن باشد. ما به اندازه چندین هزار سال سوژه داریم و افتخارات بزرگی در مملکت ما برای نشان دادن قدرت و عظمت ما وجود دارد؛ بله شکست و رفتارهای غلط هم در تاریخ داشتیم. همین دفاع مقدس را نتوانستیم برای مردم و بچههای خودمان قصه کنیم. نوجوانان ما چندان اطلاعی از جنگ و تاریخ آن ندارند. این حداقلها را در تاریخ نداریم و باید بیان کنیم. ما برای ملت بودن هیچ دستگیره محکمتری از دفاع مقدس نداریم. این دفاع مقدس است که شیعه و سنی، مسیحی و کلیمی و زرتشتی را دور هم جمع میکند و راه را به ما نشان میدهد.
ما اگر دفاع مقدس را خوب بفهمیم، میفهمیم که ملت چیست و میثاق مشترک با یکدیگر پیدا میکنیم. دفاع مقدس بود که انقلاب اسلامی را اثبات کرد. اگر نبود معلوم نبود که چقدر ملت و مردم همراهی کنند و برای تشییع پیکر شهید سلیمانی میلیونها نفر به خیابانها بریزند. پس دفاع مقدس مهمترین میثاق ما است باوجود اختلاف در تفاسیر؛ بنابراین سینمای ملی و بومی ما باید ژانر دفاع مقدس را در صدر و اولویت کار خودش قرار بدهد. به حدی دفاع مقدس غنی است که توان این را دارد که تمام مسائل کشور ما را در خودش تفسیر و بیان کند. به شرطی که سینما از دست دلالها و مدیران کارنابلد خارج شود و در اختیار مراکز پژوهشی قرار بگیرد. چون ما هنرمندان زیادی داریم که میتوانند کار کنند. منتها باید سینما از دست مافیا خارج بشود سینما هویت خودش را پیدا خواهد کرد.
* آقای حسینی درباره مدیریت سینمایی کشور برای سال جاری شما چه دیدگاهی دارید؟
اینگونه صحبتهای خودم را پایان میدهم که یکی از فیلمهای مهمی که در تاریخ آمریکا ساخته شده است، «تولد یک ملّت» ساخته دیوید گریفیث است که عنوان فیلم از خود فیلم مهمتر است. اینکه جماعت تکه تکه پازلگونه آمدهاند کنار یکدیگر جمع شدهاند مانند چیزی که در فیلم دار و دسته نیویورکیها میبینیم؛ از چینی و لهستانی و... گرفته تا ... که به طمع پول و طلا آمدهاند و همدیگر را پاره پاره میکنند.
ناگهان یک سقفی پیدا میشود که به آنان پناه میدهد و حس مشترک برایشان ایجاد میکند که نامش میشود سینما که بعداً عنوان هنر پنج سنتی را به خودش میدهد. این حس آرام آرام میرود به سمتی که حرکت رو به جلو و جمعی باشد. فکر میکنم که سینما میتواند این کار را بکند و به علت مرجعیتش درحوزه رسانه، هنوز از درجه ممتاز اهمیت برخوردار است. مبنا همیشه سینما است و باقی از قِبَل آن سیراب میشوند. سینما محل تفکر و اندیشه است.
به نظرم نکته مهم برای آینده سینمای پسا کرونای ایران یکی این است که باید عناصری مانند رنگ به سینمای ما بازگردد. پرده عریض برای سینما تعریف شده است تا ما بتوانیم رنگها را در سینما ببینیم. سینمای ما دیگر روح ندارد خیلی خسته و بیرنگ و داغون است. نمیخواهم بگویم که سینمای ما مانند سینمای هند فستیوال رنگ بشود. چیزی که باعث میشود که سینمای کره را ببینیم داستانهای خستهکننده که جلو نمیرود یا قهرمانان افسانههای خیالی آنها نیست، رنگهای بزک دوزک شدهای است که اغراق آمیز به ما ارئه میشود.
نکته دیگر اقلیم است؛ کشور ما کشور منحصر به فرد بزرگی است تنوع فصول و اقلیمهای رنگارنگ دارد. اقلیم میتواند به همان اقتصاد ورشکسته توریستی ما کمک کند تا مسافران به شهرهای عزیز ما، مانند تبریز، اصفهان، آبادان و جنوب و شمال و غرب و شرق کشور سفر کنند. سینمای ما باید از تهران بیرون بیاید و فضاهای دیگری را برای لوکیشنهای خودش انتخاب کند.
سومین نکته این است که سینمای ما باید قصهگو باشد. تمایز سینمای ما از آمریکا پروداکشن عظیم نیست. آنها فهمیدند که عنصر مشترک تمام سینمای دنیا قصه است برای همین کلی جشنواره راه انداختند از توکیو تا تورنتو. همه جا هم خودشان مدیرند. به سینمایی جایزه میدهند که ضدقصه است. میگویند به فیلمساز جایزه میدهم، اما قصه نگوید.
برای چه به هیچکاک جایزه نمیدهد برای اینکه قصهگو است. جان فورد هم همینطور؛ یعنی سینماگران سنتی همگی قصه گویند تا جدیدها مانند نولان. نولان که دنبال جشنواره کن نیست! او مخاطبینش را میخواهد و جشنوارهاش دیدن مخاطب است. مارول هم اگر زنده است به خاطر مخاطب است که سرپا مانده است. هالیوود در ادامه هوشمندانه قصه را مال خودش کرد و از این طریق سینمای خودش را جهانی کرد.
تفاوت دوم که خیلی مهم است همین مسئله اکران است. هالیوود میگوید هرچه میخواهی بساز اکرانش با من است. من میگویم چه چیزی باید پخش بشود و چی مهم است. دیگر برای شما تأمین ذائقه نمیکند تعیین ذائقه میکند که نشان میدهد چقدر مسلط است. این یعنی سیاستگذاری و اعمال حاکمیت.
چهارمین نکته هم توجه جدی به سینمای دفاع مقدس به عنوان ژانر بومی ما از چشمانداز پیروزی است. در آخر هم سینمای پساکرونا باید سمت مردم بایستد و قصههای خستهکننده را تعریف نکند. اگر هم ساخت با احترام به آنها دیگر پخشش نکند. برای اینکه میخواهم سمت مردم باشم و به آنها آسیب نزنم. نه اینکه خسته به سینما بیایند و ویران از سینما بروند.
یک توصیه قرآنی هم به مدیران دارم. اینکه چرا ما به عنوان امت مسلمان شیعه ایرانی بسیار باهوش باید از آسمان قهر کرده باشیم؟ ژانر سینمای آسمانی ما کجا است؟ چرا ما فیلمی مانند جاذبه نمیسازیم؟ به نسبتی که دوربین ما لانگشات بشود و فضای کیهانی و عظمت پروردگار را در سینما لمس کنیم، مشکلاتمان کوچک میشود و افسردگیمان کم میشود. این یک جهاد بزرگ است!
قرآن میگوید که أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ؟ آسمان را ببینیم که چقدر عظیم است و به بالا رفته است. این مهم است که سینمای ایران برود به سمت مرزها و تجربههای جدید. در مورد تاریخ هم این مورد را باید متذکر بشوم که هربار که قرار است تا درباره تاریخ فیلم بسازیم، نگاهمان میرود به سمت قاجار به بعد؟ در این بازه تاریخی هم همواره شکست خوردهایم و بازندهایم و این انگلستان است که پیروز است.
یکبار برویم به آن سوی قاجار که هرمز ما برای ۱۰۰ سال دست پرتغالیها بود، اما «امام قلیخان» رفت و هرمز را پس گرفت. ما میخواهیم یکبار هرمز را در سینما پس بگیریم. یکبار درباره صفویه حرف بزنیم عوض اینکه درباره شکستهای صفویه صحبت کنیم. همیشه تراژدی امیرکبیر یادمان است که آن را هم بد میسازیم. امیر دوستداشتنیترین شخصیت قاجار است، اما ما فیلمش را بد میسازیم. درباره میرزا کوچکخان همینطور است، لحظاتی را قاب میگیریم که سرشار از شکست است. کمی باید نگاهمان را در تاریخ عوض کنیم کشور ما اقیانوس سوژه و پند و اندرز و حرفهای بزرگ است.