حزبسازی از بالا به شیوه امیر اسدالله امیرقائنات
به گزارش خبرگزاری رسا، ۶۴ سال پیش در چنین روزهایی «امیر اسدالله امیر قائنات» معروف به امیر اسدالله علم، در فضای یخزده سیاستورزی پس از کودتای ۲۸ مرداد و البته با خواست و نظر مساعد پهلوی دوم، اقدام به تأسیس حزبی به نام «مردم» کرد. این تشکل، اما هیچگاه به گردِ پای نامی که برای خویش برگزیده بود، نرسید! چه اینکه هرگز نتوانست خواست مردم را نمایندگی کند و در جانب آنان بایستد! به نظر میرسد که احزابی، چون مردم، ملیون، ایران نوین و... بیشتر برای خالی نبودن عریضه سیاست تشکیل میشدند تا انعکاس و بارنمایی مطالبات عمومی. مقالی که در پی میآید با اتکا به پارهای اسناد و تحلیلها، کارنامه حزب مردم را بازخوانی کرده است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
حزبی بدون دستاورد شاخص سیاسی!
جمله تاریخپژوهان عصر پهلوی، حزب اسدالله علم را، دارای تأثیری ویژه در شرایط سیاسی دوران خود، قلمداد نمیکنند! شاید تنها موردی که بتوان آن را در کارنامه این تشکل برجسته کرد، افشای تقلب در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بود، که نهایتاً به وجهه کلیت حاکمیت لطمه زد! امری که ظاهراً هدف از تشکیل احزابی نظیر مردم، کاملاً مغایر با آن بود. به واقع بیتوفیقی این حزب و احزاب مشابه، نهایتاً موجب شد که محمدرضا پهلوی، بساط آنها را جمع کند و به تأسیس حزب رستاخیز بپردازد. زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره آورده است: «حزب مردم نیز دومین حزبی بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به رهبری اسدالله علم در سال ۱۳۳۶ بهوجود آمد. البته علم در جریان اعتراضهای مردمی به انتخابات مجلس بیستم، از آن استعفا کرد و یحیی عدل، ریاست حزب را بر عهده گرفت. مرامنامه این حزب نیز مانند سایر احزاب شهساخته بود. علم در مورد ایجاد این تشکل، چنین گفت: «حزب مردم برای تجسم و تقدس یک نیّت پاک و وطنخواهانه و آزادمنشانه شخص اعلیحضرت محمدرضا پهلوی، به وجود آمد و ما میخواستیم با تشکیل این حزب، از شاهنشاه دموکراتمنش خود سپاسگزاری کنیم...» همانطور که مرامنامه حزب نشان میدهد، حزب مردم نیز ظاهراً با اهداف دموکراتیکطلبانه ایجاد شده بود و حتی نام مردم را با خود یدک میکشید، اما واقعیت اصلی این بود که حزب مردم هم، توسط رژیم شکل گرفته بود. حزب گرچه در مواردی به عنوان نهاد رقیب با برخی از دولتها به مخالفت پرداخت، اما اراده مستقلی از خود نداشت و مطابق دستورات محمدرضا پهلوی عمل میکرد، چنانکه بسیاری از آنها که معتقد به تغییر شرایط زندگی سیاسی بودند، بر ضرورت نیاز حزب به اشاره خیرخواهانه از سوی شاه تأکید داشتند و بر این باور بودند که حزب تنها از این طریق، تا میتواند به طور مؤثری، مسئولیتهای خود را به عنوان گروه مخالف در مجلس انجام دهد. به طور کلی حزب مردم در طول فعالیتهای حزبی خود، موفق به اقدام سیاسی مؤثری نشد و اوج فعالیت آن، در انتخابات مجلس بیستم بود که با راهیابی اکثریت نمایندگان از حزب ملیون و اعتراض حزب مردم، این انتخابات ابطال شد و در نهایت به اعتبار هر دو حزب، لطمه زد و همین موضوع زمینهای برای تأسیس حزب ایران نوین گشت».
نماینده اسرائیل در ایران: به علم گرایشی بیشتر داشتم!
همانگونه که در فراز پیشین اشارت رفت، مردم از پس از ۲۸ مرداد ۳۲، عمدتاً از صحنه سیاستورزی پهلویستی غایب بودند! در این میان، احزاب شَهساخته، هر یک در صدد بودند تا با لابیگری با عناصر و گروههای اجتماعی و صنفی، تظاهراتهای ساختگی و مهندسی شده انجام دهند، تا بلکه بتوانند از شاه و حکومت، امتیازات بیشتری دریافت کنند! روایت مئیر عزری، نخستین نماینده سیاسی غیررسمی اسرائیل در ایران، از رقابت دو حزب مردم و ملیون در ایجاد این اجتماعات باسمهای، شاهدی بر این مدعاست:
«بیهیچگونه داوری میان این دو دسته، به علم گرایشی بیشتر داشتم. پیروان وی میکوشیدند مرامشان را در گونهای چارچوبهای سوسیالیستی بیارایند، که با آرمانهای حزب مپای سازگارتر بود. گو اینکه پیوند دوستی استواری با علم پیدا کرده بودم، ولی کوششم این بود که بیچشمداشتی، با آگاهیهایم آنها را یاری دهم.
نخستین روز فوریه ۱۹۶۰، عباس شاهنده سردبیر روزنامه «فرمان» - که از سران ملیون بود- برای پارهای رایزنیها، مرا به دفترش فراخواند. کموبیش دو هفته پس از این دیدار، مهدی شیبانی که از بزرگان حزب مردم بود، درخواست گفتوگویی با من نمود. آرام آرام اندیشیدم چه بهتر خود را به گونهای از درگیریهای حزبی برهانم، بهویژه راهی که ناخواسته پیش گرفته بودم، به دامی میمانست که از پایانش نمیتوانستم برداشت روشنی داشته باشم. روزی علم مرا برای چاشت به خانهاش فراخواند و در نشان دادن پایگاههای مردمی حزب مردم، سازماندهی یک راهپیمایی بزرگ را در شهر تهران پیش کشید و از من خواست پیشنهادهایم را بر پایه آموختههایم در اسرائیل، بشنود. شامگاهان همان روز، دکتر اقبال از من خواست به دفترش بروم، شگفتا او نیز درخواستی همسان درخواست علم را به زبان آورد و پافشارانه میخواست نیروی حزب ملیون را در تهران، به نمایش نهد. اندیشیدم شاه شتاب دارد این دو وزنه را در برابر هم بسنجد و بداند چه کسی چه در چنته دارد؟
تاروپود تنیدگیهای مردم در یکدیگر بدین گونه بود که راهپیماییهای سازمان دادهشده از سوی گروههای وابسته به دولت، مانند کارمندان، دانشآموزان، کارگران، کشاورزان و همه وابستگان به دولت، صف راهپیماییها را درازتر میکرد. کسانی که در این راهپیماییها نقشهای سازندهتری داشتند، سودی بیشتر میبردند و گاهگاهی در میان آنها، بده بستانهایی نیز به چشم میخورد! ولی سخن اینجا بود که در راهپیماییها، هیچیک از این دو حزب نباید از پشتیبانیها و کارمندان دولت بهرهور میشدند. شگفتا که رهبران هر دو حزب، از یهودیان ایران خواسته بودند به راهپیمایان بپیوندند. در پاسخ به هر دو رهبر گفتم تا آنجا که میدانیم یهودیان در برخی کشورهای خاورزمین و ایران، هرگز در کارهای سیاسی دستی نگشودهاند، مگر اینکه خواسته شاهنشاه چنین بوده باشد. راهپیمایی حزب مردم روز سه شنبه انجام شد، گروههایی از مردم بلوچستان، بختیاریها و بیرجندیها در پوشاک بومی، همراه خانوادههایشان دیده میشدند...».
ساواک: هر کس در حزب به علم نزدیکتر باشد، به خواسته خود خواهد رسید!
از معایب احزاب قدرت ساخته، آن است که معمولاً ساختار آن، شکل دموکراتیک ندارد و بانیان ذینفوذ، آن را با یک مؤسسه اقتصادی اشتباه میگیرند! از سوی دیگر در چنین احزابی، بدنه تشکل از جماعتی شکل میگیرد که آن را بیشتر یک بنگاه کارگشایی قلمداد میکنند و در پی آنند که یا مشکلات کنونی خویش را حل کنند، یا برای خود نردبان ترقی بسازند! این امری است که به وضوح، دریکی از اسناد محرمانه ساواک، درباره شرایط حزب مردم آمده است:
«۱- حضور و غیاب اعضا و افراد حوزهها کنترل و رسیدگی نمیشود و در نتیجه ماهها ممکن است یک حوزه تشکیل نگردد.
۲- اعضای حزب مردم دلبستگی و علاقه باطنی نسبت به حزب و تشکیلات حزبی ندارند، بلکه فقط به علت دوستی با آقای علم یا دوستان ایشان عضویت حزب را پذیرفته و بعضاً در محل حزب حاضر نمیشوند.
۳- روحیه افراد حزبی بسیار ضعیف و معتقدند هر فردی که به طرق مختلف به آقای علم نزدیک شد بدون کوچکترین فعالیتی در حزب به خواستههای خود خواهد رسید.
۴- به طور کلی، چون کارگردانان حزب به یک عده از بستگان و دوستان خویش توجه دارند، لذا سایر افراد حزبی از این باندبازی و تبعیض در داخل حزب ناراضی میباشند.
۵- تاکنون حدود ۲۵۰۰ نفر در حزب مردم نامنویسی کردهاند، که ۶۰۰ نفر از این عده کارکنان صنف نانوای آزادپز هستند که برخلاف مقررات برای آنها کارت عضویت صادر شده است.
۶- اداره جلسات حزب و کمیسیون حزبی به علت نارضایتیهایی که در داخل حزب وجود دارد، به خوبی صورت نمیگیرد و کمتر اتفاق میافتد که حوزه یا کمیسیونی اکثریت و رسمیت یابد.
۷- اعضای فراکسیون پارلمانی حزب مردم، فقط برای شرکت در شورای عالی حزب که هر هفته با حضور آقای علم تشکیل میشود، در محل حزب حاضر میشوند و کوچکترین توجهی به اعضای حزبی نداشته و حتی با نظر حقارت به آنها مینگرند و جز دکتر خانلری رئیس کمیسیون تشکیلات، دیگران با افراد حزبی کوچکترین تماسی ندارند.
۸- افراد و اعضای درجه سه و چهار حزب، که اکثریت را تشکیل میدهند به کلی از وضع خود و آینده حزب مأیوس و معتقدند اگر حزب مردم زمام امور را در دست گیرد، کوچکترین تغییری در وضع آنها داده نخواهد شد.
۹- افراد حزبی مدعی هستند اگر منظور از حزب توجه به ایده و عقیده مردم و تشکیل حکومت حزبی است، باید مانند احزاب سایر کشورها، به وضع اعضای حزبی و تشکیلات آنها توجه شود، نه آنکه فقط برای تظاهرات از وجود آنها استفاده شود و در هر جا که منافعی باشد، عدهای قوم و خویش و دوستان خود را پیشقدم نمایند.
۱۰- تاکنون بیش از نصف اعضای حزب حق عضویت خود را پرداخته و کارت عضویت اخذ نمودهاند.
۱۱- وضع مالی حزب رضایتبخش نیست، زیرا آقای علم به اتکای حق عضویتی که از طرف افراد پرداخت میشود، کمتر به حزب کمک مادی مینمایند.
۱۲- اختلاف طبقاتی در حزب کاملاً محسوس و سایر اعضای حزبی، قادر به ملاقات اولیای حزب نمیباشند و مستلزم رعایت تشریفات و صرف وقت زیاد میباشد».
ساواک: علم اعضای حزب را مجبور میکند که او را، به نام «آقا» صدا بزنند!
احزاب موسمیای که توسط صاحبان قدرت پرداخته میشوند، بیشتر به نوعی محفل شبیهاند! بانی حزب، در حکم صاحب مجلس به شمار میرود و اطرافیان نیز، هر آنچه در چنته دارند، به کار میگیرند تا رضایت وی را بیشتر جلب نمایند! امیر اسدالله علم نیز، تمامی ویژگیهای «خانی» خود را، به داخل حزب مردم آورده و آن را بیشتر به یک بزم دوستانه و فاقد فعالیت اجتماعی مبدل ساخته بود! گزارش محرمانه ساواک درباره نحوه رفتار علم در مقام پایهگذار حزب، شاهدی بر این مدعاست: «یکی از اعضای مؤثر عضو حزب مردم میگفت یکی از علل عدم توجه اشخاص به حزب مردم، این است که آقای علم رهبر آن حزب، برای خود مقام «آقایی» قائل است و افراد حزبی را مجبور میسازند که ایشان را، به نام «آقا» صدا بزنند و بخوانند و اگر چند نفری هم در آن حزب دیده میشوند، عموماً کسانی هستند که قبلاً پی به روحیه آقای علم نبردهاند و امروز به ناچار در آن حزب باقی ماندهاند. با اینکه این نقطه ضعف بارها توسط دوستان آقای علم به ایشان گوشزد و تذکر داده شده که نباید در فعالیتهای حزبی، فقط متکی به شاهنشاه باشد و بلکه باید خود ایشان هم از طریق خدمت مردم و جلب رضایت آنان اقدام نماید و اگر در روش اجتماعی هم جنبه «آقایی» داشته باشد، جز اینکه مردم را نسبت به خود بدبین و متنفر سازند، فایده دیگری ندارد، معهذا آقای علم به این مطالب توجهی نکرده اند و در شهرهای خراسان نیز، که آقای علم را خوب میشناسند، نتوانستهاند تشکیلات حزبی قابل توجهی دایر نمایند».
دوران مدیریت یحیی عدل، ناتوانی، اختلاف و دیگر هیچ!
از آغاز تشکیل حزب موسوم به مردم، مشخص بود که نحوه مدیریت امیر اسدالله علم و نیز ابوالمشاغل بودن وی، مانع آن است که او بتواند در مدتی طولانی، دبیرکلی این تشکل را بر عهده داشته باشد. این حدس، پس از سه سال عملی گشت و یحیی عدل از پزشکان معروف آن دوره، جای او را گرفت. در کل دوران دبیرکلی عدل، دوران ناتوانی در ایجاد انسجام حزبی و بالا گرفتن اختلافات بود، همان چیزی که نهایتاً موجب گشت تا او، جای خود را به علینقی کنی بدهد. معصومه آقاجانپور پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، دوران ریاست عدل بر حزب مردم را، به شرح ذیل ارزیابی کرده است: «امیر اسدالله علم در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۶، با همکاری و مشارکت عدهای از به اصطلاح روشنفکران، طی مصاحبهای مطبوعاتی، تشکیل حزب مردم را اعلام کرد. رهبری علم بر حزب مردم حدود سه سال و چهار ماه و ۲۳ روز به طول انجامید، تا اینکه در روز ۲۹ شهریور ۱۳۳۹ ش. از سمت دبیرکلی حزب مردم استعفا داد و جای خود را، به یحیی عدل سپرد. از آنجا که عدل در میان جناحبندیهای داخلی حزب فرد بیطرفی بود، مورد قبول همگان قرار گرفت. علم پس از استعفا، در جلسهای که برای تعیین جانشین وی برگزار شده بود، گفت: «گرچه این کار برای من قدری مشکل است، اما با تجربیاتی که در حزب مردم و با سابقه و اطلاعاتی که از فعالیت یکیک آقایان دارم، عقیده شخصی من این است که به آقای پروفسور عدل رأی بدهم، ایشان مرد شایسته و مورد علاقه و اعتماد عموم جناحهای حزب هستند.»
اگرچه عدل تلاش کرد با بیطرفی از گسترش اختلافات داخلی-که تقریباً از همان ابتدا دامن حزب مردم را گرفته بود- جلوگیری کند، اما در نهایت اختلافات درونی حزب، که از دو جناح چپ و راست تشکیل میشد، حزب را به سمت انحلال پیش برد و این حزب، دیگر نتوانست دوران دبیرکلی علم را تجربه کند. عدل در جهت جلوگیری از انحلال حزب، اقدامات مهمی انجام داد. تشکیل کنگره دوم و تصویب قطعنامه جدید و انتخاب افرادی تازه برای سرپرستی و اداره نهادهای حزبی، از جمله این اقدامات بود. با این حال اختلافات بنیادی در حزب شدیدتر شد.
ضعف حزب، باعث شد همواره دبیرکل آن در مظان اتهام، سستی و اهمال در اداره امور حزب قرار گیرد.
سرانجام، عدل استعفا داد، اما با استعفای او موافقت نشد و همین سبب شد وی از قدرت بیشتری برخوردار گردد و برگزاری کنگره سوم حزبی را، در دستور کار خود قرار دهد. در این کنگره، عدل گزارشی از اوضاع حزب و عملکرد خود از زمان برگزاری کنگره دوم تا برگزاری کنگره سوم، ارائه داد و اقدامات اضطراری خود را برای رفع بحران حزب، برشمرد و خواستار کسب اختیارات بیشتری شد. همچنین کنگره سوم به اتفاق آرا، قطعنامهای را در ۲۴ ماده به تصویب رساند که بیشتر موارد آن، به تعریف و تمجید از انقلاب سفید اختصاص داشت، اما با شکستهای پیدرپی حزب مردم در انتخابات، ضربه مهلکی به حزب وارد شد. این وضعیت، انجام تغییرات و اصلاحات عمیقی را در حزب مردم، ضروری ساخت. در این تغییر و تحولات، یحیی عدل به سمت ریاست کل حزب- که اصولاً سمتی تشریفاتی و خارج از تشکیلات حزب و اساسنامه آن بود- بسنده نمود و دبیرکلی حزب را، به علینقی کنی واگذار کرد. بعد از ایجاد این تغییرات ساختاری، اختلافات بیشتر و بیشتر شد و جنگ میان جناحها برای رسیدن به دبیرکلی بیشتر شد، تا اینکه در نهایت محمدرضا پهلوی، بهیکباره نظام تک حزبی را برای کشور مناسبتر دانست و در اسفند ۱۳۵۳، دستور انحلال دو حزب مردم و ایران نوین و تأسیس حزب رستاخیز را داد».
بسترهای شکست و انحلال حزب مردم
در بخشهای پیشین این مقال، به اشارت در باب علل عدم توفیق حزب مردم و احزابی از این قبیل، سخن رفت. احزاب ساخته و پرداخته از بالا، معمولاً نمیتوانند زیر پای خویش را بنگرند و هم از این روی، از جذب مردم و ساختن تصویر ایشان، عاجزند! علاوه بر این، عامل دیگری که از قدرت حزب مردم کاست، کنارهگیری اسدالله علم بود که طی مدت سه ساله حضور خود در مسند دبیرکلی، برای راه انداختن کار حزب، از رابطه خویش با شاه فراوان استفاده میکرد. سیدمحسن موسویزاده جزایری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، بر این باور است:
«چرا سیستم دو حزبی، نتوانست کمکی به شاه بکند؟ پاسخ این است که هدف شاه از ایجاد این سیستم، ایجاد امکان مشارکت واقعی سیاسی نبود، بلکه سعی میکرد از همین نظام سیاسی دو حزبی، برای افزایش قدرت شخصی خود استفاده کند! از این رو هیچ کدام از این دو حزب، هویت سیاسی مستقلی نداشتند و فقط متکی به اوامر شاه بودند. شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد، با هرگونه فعالیت ساماندهی شده سیاسی مخالفت میکرد. به طوری که حتی اجازه فعالیت واقعی را، به احزاب دستنشانده خود نمیداد. برای همین در دهه ۵۰، وقتی برخی مسئولان حزب مردم در همان چارچوب نظام پهلوی، انتقاداتی را مطرح کردند، سریعاً با آنها برخورد کرد! همچنین حزب مردم که قرار بود به رهبریت علم نقش گروه اقلیت را ایفا کند، نتوانست جذابیت لازم را در اقشار مختلف جامعه به دست آورد. برای همین در اواخر دهه ۳۰ که اعتراضات اقشاری مانند معلمان افزایش یافت، آنان مطالبات خود را از طریق سایر گروههای مخالف، مانند جبهه ملی پیگیری میکردند.
مسئلهای که نشان میدهد حزب مردم، نتوانست مخالف بودن خود را در جامعه بقبولاند. این مسئله در اوایل دهه ۴۰ نیز، صدق میکرد به طوری که اگر برخی از تودهایها در دهه ۳۰ تحت لوای حزب مردم فعالیت میکردند، در ابتدای دهه ۴۰ از گروههایی مانند جبهه ملی استفاده میکردند. همچنین بعد از کنارهگیری اسدالله علم از حزب مردم، این حزب رو به افول گذاشت. موضوعی که نشان میدهد همان تحرکهای کوچک مانند پیگیری حقوق کارگران و فعالان صنفی، اگر هم صورت میگرفت، فقط به دلیل روابط شخصی شاه و علم بوده است به طوری که به محض کنارهگیری علم، شاه سریعاً فعالیتهای این حزب را، محدودتر از قبل کرد. در نهایت بعد از حوادث خرداد ۴۲ و سرکوبهای گسترده، هر نیروی مخالفی در عمل، باید مقابل سیستم قرار میگرفت و یا اینکه جذب آن میشد! در چنین شرایطی، ایفا کردن نقش حزب مخالف به دلیل نبود شرایط فعالیت سیاسی، معنایی نداشت؛ بنابراین از این به بعد، نقشهایی مانند جذب افراد مخالف، پیگیری کنترل شده مطالبات قشرهای مختلف توسط سایر نهادها، مانند بنیاد پهلوی- که بیخطرتر بودند- پیگیری میشد، تا هم رسیدن به اهداف تعیین شده میسر باشد و هم از نهادمند شدن مخالفان جلوگیری شود».