مروری به فرامتن گفتوگوی سروش و ملکیان
آیا روشنفکری به تکرار مکررات افتاده است؟
آیا میشود بن بست موجود را حاصل اندیشمندی درجه دو روشنفکران در ایران به حساب آورد که نه تولید کننده اندیشههای دسته اول بلکه توزیع کننده اندیشههای غربیها هستند و آنگاه که آنها بحثی را واگذاشته یا گفتههایشان از مرزهای قکری و فرهنگی ایران عبور نمیکند.
به گزارش خبرگزاری رسا، در روزهای ابتدایی هفته جاری شاهد گفتوگویی میان دو متفکر معاصر جریان روشنفکری ایران آقایان عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان بودیم. گفتوگویی که عنوان «روشنفکری و حقیقت» را یدک میکشید و در اجرا از دو حیث بینظیر بود:
۱) بستر اجرا؛ این جلسه در ساعات پایانی شب و هم زمان در سه بستر کلاب هاوس، زوم و اینستاگرام پوشش داده میشد و مجموعاً میتوان گفت قریب به ۵هزار نفر را (با نوسان) پای منبر مجازی آقایان کشاند؛ که این به نوع خود رکورد شکنیای برای روشنفکران به حساب میآید، چرا که شبکههای اجتماعی موجب گشته آنها از محافل روشنفکری و کافهنشینی خود و نهایتاً جلسات سخنرانی با صندلیهای محدود خارج شوند و دیگر نه با واسطه بلکه مستقیماً با جامعه ارتباط گیرند.
۲) نکته بینظیر دیگر، رویارویی مستقیم آقایان سروش و ملکیان است. میتوان گفت تقریباً هیچ گاه این مجال نبوده که این دو متفکر برخاسته از جریان نواندیشی دینی، در برابر یکدیگر به گفتگو نشسته و به نقد مستقیم آراء یکدیگر و بیان علنی انتقاداتی که در جمعهای محدود بیان میشد، بپردازند.
اما از این دو نکته که بگذریم با این سوال مواجه خواهیم شد که دستاورد این گفتگو چه بود و چه خروجیای میتوان برای آن متصور شد؟ به عبارت دیگر آن تقریبا ۵ هزار شنونده پس از شنیدن حرفهای رد وبدل شده به چه دستاوردی رسیدند که در صورت نبود این گفتگو آن را از دست میدادند؟ متأسفم که پاسخ بگویم «تقریباً هیچ»!
در جریان این گفتگو جناب ملکیان به شرح مقالهای از خود پرداخت که دو دهه پیش، یعنی در سال ۱۳۸۰، به نگارش درآمده و در برابر نقدهای تکراری دکتر سروش نیز باز به مقاله دیگری اشاره کردند که آن نیز قریب به ۴ سال پیش نگاشته شده و جالب آنکه جناب ملکیان اشاره فرمودند که پاسخ تمامی نقدهای دکتر سروش را در این مقاله آوردهاند و یک مورد هم از قلم نیفتاده است، اما دکتر سروش با کمال تعجب از نگارش این مقاله ابراز بیاطلاعی کردند و حتی پاسخی هم به پاسخها و انتقادات آقای ملکیان جز تیکه پاره کردن تعارف ندادند!
در واقع میتوان گفت این دو متفکر معاصر که با تعاریفی که از روشنفکری ارائه دادند، خود را در زمره روشنفکران به حساب میآورند، بعد از گذشت دو دهه هیچ حرف جدیدی در موضوع، جز تکرار مکررات نداشتند و حرفهای کهنه شده خود را روخوانی کردند!
و این جمعبندیای نگران کننده است که میتوان ریشه به بنبست رسیدن روشنفکری در ایران و اختلالی کارکردیش را در آن جست! چطور میشود در این حوزه مهم سالها حرف تکراری زد و نسخه تکراری پیچید؟! چطور میتوان باور کرد حتی انتقادات و پاسخ به آنها نیز تکراری باشد؟!
آیا با این حساب باید باور کنیم که روشنفکری در ایران فاتحهاش خوانده شده و به دام روزمرهگی و تکرار مکررات افتاده است؟ اگر این باشد آیا دیگر این قشر میتوانند برای امروز و فردای جامعه ایرانی که پر است از پیچیدگیهای چند بُعدی مدعی راهبری باشد؟!
آیا میشود بن بست موجود را حاصل اندیشمندی درجه دو روشنفکران در ایران به حساب آورد که نه تولید کننده اندیشههای دسته اول بلکه توزیع کننده اندیشههای غربیها هستند و آنگاه که آنها بحثی را واگذاشته یا گفتههایشان از مرزهای قکری و فرهنگی ایران عبور نمیکند، اینها نیز دست بسته میمانند؟ آیا متفکران جریان روشنفکری، همانطور که بعضاً جغرافیایی از ایران دور یا در اتاقهای خود مبحوس ماندهاند، از امروز فکری و فرهنگی جامعه ایرانی نیز بیخبرند و در حلقه بسته شرح عرفانی حافظ و مولانا متوقف شدهاند؟
آیا میتوان راز اینکه باز هم دو روشنفکر بدون داشتن حرفی جدید حاضر میشوند به گفتگو نشسته و حرفهای ۲۰سال گذشته را تکرار کنند، در شنوندگانی جست که بدون مطالعه منظم آثار و بی تفکر نقدی و مطالبه حرف جدید، «خیلی استفاده کردیم» و به به و چه چه نثار میکنند؟
به نظر میرسد این سوالات و دهها سوال جدی دیگر میتواند فرصتی باشد که تفکر در خصوص آنها جبران کننده دو ساعت و نیم شنیدن حرفهای تکراری نشست «روشنفکری و حقیقت» باشد.
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
آقای دیپلمات در قمارِ بینالمللی برجام شکست خورد و اعتبار کشور را پای دلدادگی به آمریکا باخت. او پس از منتشر شدن این فایل صوتی قمارِ داخلی را هم باخت و اعتبار کمفروغ خود را بیش از پیش از دست داد اما چرا کارگزاران وارد این بازی شد و اساسا چرا این حزب باید خود را برای بیرون کشیدن ظریف از مهلکه خرج کند؟
پاسخ