سمفونی شکوه در گُور!
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شنیده شده است در کانادا چهارمین گورهای دسته جمعی کودکان پیدا شده است. شاید این خبر راست باشد که چه بسا حاصل القای مخالفین آزادی و دموکراسی غربی باشد. سالهاست مخالفان آزادی و حقوق بشر دروغها راست نموده اند و راست ها را خیال!
آخر شما را به آزادی چه کار؟! آزادی و دموکراسی محصول غرب زیباست نه سنتی های بنیادگرا!
آزادی همان است که به خود زحمت می دهند از خلیج خوک ها با غرب آسیا بیایند، تا جلوی داعش را بگیرند، افغانستان را از چنگ طالبان نجات دهند و به عراق امنیت بخشند.
و دموکراسی همان است که مردم در غرب آنرا دوست دارند و سلبریتی های وطنی آنرا فریا می زنند و برخی از حوزویان غرب دوست آنرا بهشت موعود می دانند. سالهاست این تهمت ها را روانه غرب کرده اند، امَّا چه چیز ثابت شده است؟!
صد البته اگر هم راست باشد! چه تصاویر با شکوهی و چه دموکراسی با هیبتی!
اولا- گورستان در هیچ جای دنیا نشانه بدی نیست. هر شهری قبرستانی دارد. دست برقضا مدارس آنها روی قبرستان بنا شده است! آیا مطلب عجیبی است؟!
ثانیا-دموکراسی در همین گورهای دسته جمعی کودکان نیز جاری است. چه افتخار بزرگی نصیب آنها شده ، آنها کانادای منادی حقوق بشر را برای مردن انتخاب کردند، اینجا جماعتی سالها تلاش می کنند که بتوانند لحظه ای در کانادا تنفُّس کنند و این کودکان سالها است در کنار هم و در مدرسه زیر آوار خاکها به خوشی ممات می گذرانند.
ثالثا- مگر دموکراسی و آزادی چیز جز اراده جمعی است؟! آن کودکان همگی باهم، تصمیم گرفتند که جمعیت حمایت از حقوق بشر تشکیل بدهند. با خود عهد بسته اند همه با هم در گور بمانند و به تاریخ، به آیندگان به سلبریتی ها، به سینه چاکان آزادی غربی نشان دهند: غرب چه زیباست! آنقدر زیباست که سمفونی مرگ را دسته جمع، می نوازند.
آیا این چیزی جز شکوه غرب است؟!
بینا شود آنکه غرب را وارانه می نماید. آنها در مردن شان هم با کلاس و باشکوه هستند.
چه آرامشی حکم فرماست. ساز سمفونی آنها آرامش بخش است. کسی احساس ناراحتی و غم نمی کند!
مگر ایران یا کشور مسلمان است که از ساز سمفونی همه عزا بگیرند؟! این شرقی ها، آنقدر بی کلاس اند که اگر خون از دماغ کسی بریزد یا حتی زباله گردی یافت شود، آقا سلطان ها ندای وا مصیبت سر می دهند. این گورها در جامعه روشنفکران کدخدا دوست، آن قدر معنویت آفرین بوده است که همه، روزه سکوت گرفته اند. نه زحمتی به گردن کسی افتاد تا شمعی روشن کند و نه قلم بدستی برای شان از ماست و دروازه گفت!
صدای شکوه آنها به حوزه هم رسیده است؛ آخوندهای معتدلی در شور و شعور افتاده اند، ذوق شان گل کرده و زلف دخترکان را نظاره گشته اند! جعفریان تاریخ نگارحسرت و تاسف می خورد چرا زودتر این حقیقت تاریخی را نفهمید تا در مدح این فاجعه با شکوه ، اشعارِ حماسی و رمانتیک بسراید. نصیری از حیرت خود برون آمده، نه ساز بازگشت به سنَت میزند و نه شتاب در انقلابی گری میکند، نصیری حجاب از صورت برمی دارد، بر طبل غربی گری محکم تر می کوبد.
پیر فرقه نارمک از حقوق مردم میگوید. اخلاق پژوهان، به دنبال فنایی برای تکثیر اخلاق میدوند. فاضلان میبد نگران سگ های متمدن قلاده پوش میشوند، اما جماران نگران تنهایی جهانگیری و در اندیشه دور شدن از خمینی کبیر! روحانی هم در اوج گرما و بی برقی به فکر گلهای بیشتر تاریخی!
ای کودکان مدافع آزادی، صدای شکوه سمفونی شما را اینجا همه شنیده اند. نگران نباشید. اینجاهمه چیز عالی است. آرام بخوابید؛ آزادی جاری است و غرب هم با شکوه!
امین القلم