عشق به امیرالمومنین در اشعار مولوی
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، جلال الدین محمد معروف به مولانا از نویسندگان مشهور جهان اسلام است که در 604 هجری قمری متولد و مقارن با حمله مغول به آسیای صغیر( ترکیه امروزی در قونیه) مهاجرت می کند، مولانا در سی و هشت سالگی یعنی سال 642 ه ق در شهر قونیه با شمس تبریزی ملاقاتی دارد، به سبب این ملاقات تحول روحی بزرگی در شخصیت مولانا پدید می آید و از این پس مولانا نویسنده و شاعر جهان اسلام مرید شمس تبریزی می شود، اینکه بین مرشد و مرید چه مباحث معرفتی رد و بدل شده است، بر ما پوشیده مانده اما هر چه بوده است، شور و حال بی نظیری در مولانا به وجود می آورد که حتی غزلیات معروف او به نام غزلیات شمس را در وصف پیر و مرشد خود سروده است، برخی او را ذم و برخی مدح می کنند، فارغ از توصیفات و تقبیحات باید به عنوان یک شاعر نمونه ایرانی از مولانا یاد کرد، چرا کشورهای همسایه از این فرصت استفاده خواهند کرد و مفاخر ما را به نام خودشان معرفی می کنند.
جلال الدین محمد همچون دیگر شعراء برای خودش تخلصی برگزیده است، او نام شمس، خموش، خمش و خامش را برای خود برگزیده بود، این تخلص از زمانی انتخاب می شود که در فراق پیر و مرشد خود یعنی شمس تبریزی می سوزد چرا که؛ از سال 645 تا پایان عمر چلال الدین مولانا یعنی سال 672 شمس تبریزی به یک باره ناپدید می شود و مولانا در فراق شمس 27 سال می سوزد و می سازد و در فراق یار می سراید.
آنچه در اشعار مولوی ما را برآن داشته تا از مولانا جملات و کلماتی را بیان کنیم، عشق او به امیرالمومنین و تاثیر پذیری از شخصیت حضرت علی علیه السلام است، از دیدگاه مولوی تنها کسی که شایستگی مقام مولویت برای تمام مسلمانان را دارد امام علی (ع) است چرا که به مقام آزادی و آزادسازی رسیده است و به همین خاطر پیامبر ایشان را جان خود معرفی کرده است.
عفو حضرت علی از قاتل خویش و نوع رویارویی با قهرمان عرب در جنگ احزاب نشان از آزادگی و حریت این شخصیت بی نظیر جهان اسلام بوده که باید اوج این مقام را پس از نبی(ص) در حضرت علی (ع) جستجو کرد.
یکی از معنوی ترین ماجراهایی که به طور سربسته و بدون ذکر نام پهلوانا عرب و ذکر نام جنگ به آن به عنوان یک معرکه عاشقانه یاد شده، جنگ خندق و نبرد علی بن ابیطالب و عمربن عبدود می باشد، اینکه پهلوان عرب پس از زمین خوردن و شکست در مقابل جوان هاشمی جسارت به او می کند اما در مقابل با صحنه روحی و نفسانی عظیمی رو به رو می شود.
مولوی با بیان این قصه به بایدها و نبایدهای انسانی می پردازد اینکه چگونه عشق این جوان به خداوند موجب حیرت پهلون نامی عرب می شود و از کرده خود پشیمان گشته و در نهایتاً مسلمان می شود، البته در تاریخ از مسلمان شدن عمربن عبدود نقلی به میان نیامده است اما مولوی در اینجا از این ماجرا نتیجه گیری می کند چگونه رفتار انسانی می تواند رذایل انسانی را به فضایل انسانی مبدل کند.
مولوی ماجرا را با اخلاص امیرالمومنین علیه السلام آغاز می کند:
از علی آموز اخلاص عمل*** شیر حق را منزه دان از دغل
در غزا بر قهرمانی دست یافت***زود شمشیری کشید و برشتافت
او خدو انداخت برروی علی***افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه***سجده آرد پیش او در سجدگاه
در زمان شمشیرانداخت آن علی***کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل***وز نمودن عفو و رحمِ بی محل
گفت بر من تیغ تیز افراشتی*** از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من*** تا شدی تو سست در اشکار من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست ***تا چنان برقی نمود و باز جست
مولوی علی علیه السلام را یک شخص معمولی نمی داند بلکه او را افتخار انبیاء می داند، تکریم او را تکریم نبی و توهین به او را در ردیف توهین انبیاء قرار می دهد.
او خدو انداخت برروی علی***افتخار هر نبی و هر ولی
نمونه کامل اخلاص را در شخصیت امیرالمومنین به نمایش می گذارد، کنار نهادن شمیر به خاطر رضایت الهی آن هم در بحبوحۀ جنگ و در حالتی که در مقابلت ابرقهرمان عرب باشد و از او جسارت ببینی و اگر سراز گردنش جدا کنی همه برایت مرحبا سر می دهند، انتخاب چنین مسیر دشوار و البته الهی تنها کارعلی ابن ابیطالب علیه السلام می داند و لذا آموختن اخلاص را شایسته او می داند و سفارش می کند قدم در جای پای او گذاشته تا به درجه اخلاص کامل رسید.
از علی آموز اخلاص عمل*** شیر حق را منزه دان از دغل
عفو حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام یکی دیگر از صفات الهی اوست که در اشعار خود به آن پرداخته است، عفو از دوستان و آشنایان چندان عجیب نیست اما عفو از دشمن و قاتل خود نشان از علو درجه انسانیت است.
من حلالت می کنم خونم بریز****تا نبیند چشم من آن رستخیز
هدف مولوی از بیان این قصه معرفی عفو حضرت علی علیه اسلام است که یک عفو الهی و منحصر به فرد است، حضرت نه تنها عدالت را در حق قاتل خویش اجرا کرد بلکه تا زمانی که زنده بود حقوق او را از بیت المال نیز پرداخت می کرد.
عشق جلال الدین محمدمولانا به اهل بیت خصوصاً نبی مکرم اسلام و امیرالمومنین بنابرآنچه در اشعارش سروده، مثال زدنی است اما باید در جواب کسانی که او را گاهی بی انصافانه نقد می کنند، با فریادی رسا اعلام کرد که مولانا را در عصری ببینید که حکومت سنی مذهب و اعتقادات مردم اینگونه شکل گرفته است، چه بسا اگر او در عصر صفویه می زیست اشعار بی بدیلی در رثای ائمه اطهار می سرود.
حمیدرضا شاکر