"موقعیت مهدی" تراژدی عاشورایی که چشم انتظارش بودیم
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، محمدباقر صنیعی منش: درباره موقعیت مهدی نمیتوان کوتاه و مختصر نوشت بلکه باید درباره ابعاد این حماسه تراژیک هادی حجازیفر باید در فرصت خودش به تفصیل قلم زد. اما مختصراً باید گفت که حجازیفر اصالت خاک خورده سینمای دفاع مقدس را بار دیگر در جشنواره فیلم فجر احیا کرد.
حجازیفر در اولین کار خود نشان داد که سبک سینمای دفاع مقدس را با عمق وجودش حس کرده و بدون اینکه بخواهد در دام شعارزدگی بیافتد و یا از آن سو فیلمی بسازد که ارزش دفاع از میهن و اسلام در محل تردید قرار بگیرد، شکوه تراژیک بخشی غمناک از هشت سال دفاع مقدس را به زیبایی هرچه تمام به تصویر کشیده است.
موقعیت مهدی با پردهبندیها، رنگ و نور یکدست، موسیقی بسیار دلنشین، بازیهای خوب و وفادار به واقعیات زندگی برادران باکری و لشکر عاشورا و البته انتخاب آن جنبه از زندگی باکریها و لشکر که در محاصره دشمناند، کار تراژیکی از آب درآمده است اما ضددفاع نیست.
البته داستان زندگی باکریها و برنگشتنشان خود غمآلود است اما حجازیفر که خود آذریزبان است و به فضای شعر و عاطفی آذری علاقه فراوان دارد، با ترکیب این عناصر با هم یک فیلم دفاع مقدسی آذری کاملاً احساسی و تراژیک ساخته که در تاروپود سکانس به سکانس فیلم شکل گرفته است.
بخشی از مخاطبین فیلم انتظار لحظات ظفر و روایت فتح داشتند، اما همانطور که خود کارگردان گفته است تراژدی فیلم روی دیگر همان حماسه است. دفاع رزمندگان چه در نبردهای منتهی به پیروزی و چه منتهی به شکست در هر حالت شکوهمند است چون برای هدف مقدس و الهی است.
فیلمساز این جنبه غمآلود را بصورتی ساخته که از خلال آن درخشش و قداست دفاع مقدس دیده میشود. این همان عنصر ملحوظ در سینمای دفاع مقدس است که در دهه 60 و 70 دیده میشد. فیلم دیدهبان و مهاجر حاتمیکیا نیز فیلمهای سراسر حماسی و پیروزی نبوده اگرچه که آثاری مانند افق، سجاده آتش و حماسه مجنون و... به عنوان فیلمهای حماسی که بخشهای پیروزی و ظفر را نشان میدهند در جای خود شکوهمند و بیبدیلاند. منظور آنکه صرف فیلمهای تراژیک و غم آلود دفاع مقدس به معنای علیه آن بودن نیست. اگر به ماجرای عاشورا و قیام امام حسین نیز نگاه کنیم نیز وجهه تراژیک و غم آلود این نهضت کاملاً محسوس است اما در عین حال به معنای نفی وجهه حماسی و متعالی عاشورا نیست.
علاوه بر این سکانسهای زمینگیر کردن تانکها که منجر به عقبنشینی آنها میشود و دفاع از خطوط نبرد از یک سو و همچنین سکانسهای تعهد مهدی نسبت به خانواده برادر شهیدش، انسانیت و عدالت او برای بازگرداندن پیکر شهدا در مقایسه با برادر خودش از سوی دیگر، از مهدی باکری یک قهرمان دفاع مقدس ساخته است.
پرده "من مهدی باکری نیستم!" که درباره رفاقت دو نوجوان بسیجی فیلم است به عنوان بخش فرعی مکمل داستان لشکر عاشورای آذریزبانها است. تصویر ترکها در سینمای دفاع مقدس خود سوژه یک گزارش مفصل دیگر است اما حجازیفر بطور روشن قصد داشته تا با این بخش ادای دینی به بچههای این لشکر کرده باشد.
سکانس آغازین فیلم، سکانس اتاق عملیات، تیتراژ و میانپردههای فیلم برای نوستالژیسازی و وفادار ماندن به یک فیلم در فضای دفاع مقدس بسیار دیدنی و مثالزدنی شده است. نوستالژیبازیای حجازیفر تصنعی و لوث نیست بلکه به حدی طبیعی است که تشخیص اینکه تصاویر قدیمی است یا شبیه قدیم درست شده است سخت است که همین نشاندهنده حرفهای بودن هادی حجازیفر و تیم همراهش است.
در نهایت در یک کلام باید به حجازیفر و حبیب والینژاد که بدون شک در ساخت سینمایی اثر، سایه پدرانه و باتجربهاش در سینمای دفاع مقدس حس میشود، خسته نباشید گفت. فیلم آنها همان کاری است که سیدمرتضی آوینی در قالب مستند آن را برای ما روایت میکرد و امروز حجازیفر در شکل داستانی و ایرانی آن.