خائن کشی یا مخاطب کشی؟!
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، برای دیدن فیلم خائن کشی به یکی از سینماها رفتم؛ فیلمی به کارگرانی مسعود کیمایی و تهیه کنندگی علی اوجی.
یک ربعی از آغاز فیلم نگذشته بود که برخی سینما را ترک کنند و از دیدن باقی فیلم و این همه زمانی که گذاشته بودند و به سینما آمدند از همه و همه گذشتند؛ البته ناراحتی از فیلم تنها منحصر در این افراد نبود تا باقی فیلم هم تعداد کسانی که با موبایل شان بازی می کردند بیشتر و بیشتر می شد؛ گویا انتظار این فیلم اینقدر خسته کننده را نداشتند و حالا که آمده بودند منتظر بودند که شاید باقی فیلم بهتر شود، اتفاقی که هرگز نیفتد و در آخر همه سینما را بدون دست زدن برای فیلم ترک کردند کاری که در شب های گذشته در انتهای تمامی فیلم هایی که دیده بودم صورت گرفت و همه به احترام فیلم دست زدند.
به هر حال فیلم خائن کشی مثل باقی فیلم های مسعود کیمیایی همه پسند و به خصوص جوان پسند نیست و تنها هوادارن پر و پا قرص خود را راضی می کند؛ هرچند برخی گفته بودند این فیلم از باقی فیلم هایش بهتر است اما اصلا نتوانست مخاطب نسل جوان را جذب کند؛ فیلمی که در دهه بیست سیر می کند و سبک و سیاق لوطی و قدمی دارد؛ حتی پیام فیلم هم به سبک قدیمی بیان شده که مخاطب امروز را به این شکل که بیان شده جذب نمی کند.
فیلم به سبک گانگستری است؛ بازیگرانی که همه لباس بارانی پوشیده اند و کلاهی بر سر دارند و دیالوگ های پر طمطراقی بر زبان می آورند؛ اما با وجود این فضا و سکانس های تیر اندازی، برخی مواقع آدم به جای جذب فیلم شدن، از کسانی که گانگستر شده اند خنده اش می گیرد؛ یکی از این ها سام درخشانی است که به خاطر نقش اش بیشتر مضحک شده است تا جدی یا پولاد کیمایی که به خاطر بازی اش در گشت ارشاد مدام صحنه های گشته ارشاد در ذهن آدم تداعی می شود؛ حتی در برخی موارد که مدام دیالوگ «حرفت رو بزن» را تکرار می کند، برخلاف تصور کارگردان بیننده را به خنده می اندازد.
در هر صورت این فیلم با وجود بازیگران مشهور متعدد و فراوان اما نتوانسته از پس کار بر آید، چرا که نه بازیگران برای این نقش ها مناسب هستند و نه ظاهرا کارگردان معلوم نیست که از فیلم چه می خواهد! خلاصه فیلمی که همه در آن نقش بازی کرده اند از تهیه کننده(اوجی) تا همسر تهیه کنند و از مدیری تا پسر کارگردان و...!
فیلم بر اساس توضیحات ابتدای فیلم و تبلیغات آن مربوط دوران دکتر مصدق است؛ اما نه یک داستان واقعی بلکه یک داستان کاملا تخیلی بی سر و ته!
پیش از اکران فیلم بر روی شخصیت و داستان مهدی بلیغ بسیار مانور داده شد؛ اما تنها اسم مهدی بلیغ را یدک می کشید و خبری از داستان معروف وی نبود!
مهدی بلیغ یک کلاهبردار معروف زمان پهلوی است؛ وی سارقی خرده پاست که دزدی بزرگی در سر دارد؛ بلیغ مدت ها جلوی سفارت خانه ها می چرخید تا طعمه خود را پیدا کند و در نهایت یک روز مقابل سفارت خانه انگلستان دو تاجر آمریکایی که قصد خرید هتل در تهران را داشته اند، شناسایی می کند و آنان را به دفتر خود در گیشا دعوت می کند.
این کلاهبردار تصمیم می گیرد تا کاخ دادگستری را به این دو تاجر به مبلغ یک میلیون تومان بفروشد، بنابراین با تاجر ها قرار بازید را بعد از ظهر تعیین می کند.
به مسئول دفتر وزیر دادگستری هدیه ای شیرینی می دهد تا دقایقی در بعد از ظهر درب دفتر اتاق وزیر را برای بازدید باز کند؛ همزمان 200 دمپایی پلاستیکی تهیه می کند و جلوی درب تمامی اتاق های کاخ دادگستری قرار می دهد.
زمان قرار که فرا می رسد دو تاجر را به کاخ می برد تا بازدید کنند، آنان نیز در خواست بازدید از اتاق ها را داشتند اما بلیغ به بهانه این که جلوی همه اتاق ها دمپایی هست و اتاق ها پر هستند انان را از دیدن اتاق ها منصرف می کند و تنها اتاق وزیر را نشان می دهد، دو تاجر آمریکایی که حسابی از معامله پر سود خود سر کیف هستند به سرعت پیش پرداخت قرارداد را به مبلغ 500 هزار تومان پرداخت می کنند و قرار می گذارند تا باقی پول را بعد از تکمیل مراحل قانونی خرید واریز کنند؛ مهدی بلیغ نیز با دریافت این مبلغ بلافاصله ایران را به مقصد مصر ترک می کند.
در هر صورت برخی به هوای دیدن این دست ماجراها و تبلیغات به دیدن این فیلم می آیند اما هیچ خبری از این ماجرا نیست و مخاطب احساس می کند کلاهی بزرگ تر است کلاهبرداری مهدی بلیغ بر سرش رفته است.
جنجال دیگری نیز که پیش از ابتدای فیلم بر سر زبان ها افتاد مربوط به انصراف فیلم خائن کشی از جشنواره فیلم فجر بود که بعد با وساطت اوجی، فیلم تنها از بخش کارگردانی حذف شد و در جشنواره ماند؛ خلاصه حواشی فیلم بسیار سر و صدا داشت اما اکرانی که در جشنواره فیلم فجر داشت بعید است که بتواند در گیشه نیز فروش خوبی داشته باشد.
به هر حال داستان در دوران ملی شدن صنعت نفت است، یک گروه با اهداف سیاسی و با شعار خدمت به مردم به بانک دست برد می زنند و می گویند ما این پول ها را نمی دزیدم بلکه برای امانت نزد مردم می بریم، اما بعد متوجه می شوند که یکی از کیف پول ها نیست و می فهمند که فردی خیانت کرده است.
همچنین این گروه بدون اطلاع مصدق این کار را می کنند اما بعد که مصدق از حرکت آنان با خبر می شود از آنان حمایت می کند( این داستان واقعیت ندارد و تخیل کارگردان است).
این گروه در تمام مدت داستان در مخفیگاهی پنهان شده اند و از گروه های مختلف برای آنان خبر می آید؛ در این میان فردی از افراد گروه نیز به زندان افتاده است که در نهایت یک روز در حین انتقال به زندان توسط مردم آزاد می شود.
سکانس های درگیری مدام در فیلم تکرار می شود، اما در نهایت نیروی نظامی حکومت آنان را پیدا می کند و همه را می کشد؛ گرچه برخی از زیردستان از دستور فرمانده تمرد می کنند و معتقدند که این گروه کار خلافی که مستحق مرگ باشد انجام نداده اند؛ به هر حال تنها بعد برجسته فیلم ژست بازیگران و دیالوگ های آنان است، دیالوگ هایی از دست یک زن، یه تنفگ یه نرده بون!
کل پیام فیلم محور رفاقت و خیانت است و می خواهد اهمیت رفاقت را یادآور شود آن هم به سبک قدیم و مرام قدیم، اما وصل کردن این سکانس های مبهم و کسل کننده به هم کاری به مراتب سخت است که تنها از عهده طرفداران کیمیایی بر می آید.
فاضل ایرانی