مشاوره اسلامی یا غربی؟!
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، اسلام با تحقق بخشیدن به تمدنی عظیم، شایستگی خود را برای «به کمال رساندن انسان در زندگی دنیا و آخرت» به ظهور رسانید، شاید رکن رکین این دستاورد شگرف بشری، اهتمام به علمآموزی در اسلام باشد؛ اما آنچه در صفحات بعدی تاریخ رقم خورد «افول تمدن اسلامی و به تاراج رفتن دستاوردهای آن» بود و به دنبال آن «رحل اقامت گزیدن اهل علم و اندیشه در غرب» که بعدها به «قد علم کردن تمدن مادی غرب» منجر شد.
غرب در اولین اقدامش «زدودن هر آنچه که رنگ و بوی خدا و ملکوت میداد در علم» و «یکسره مُلکی کردن علم» را وجهه همت خود قرار داد و محصول این دینزدایی از یافتههای علمی، ساخت و پرداخت دانشی نوین با باورها و ارزشهای مورد قبول انسان دنیانگر شد و همین به جامعهسازی و تحقق تمدنی متفاوت منجر شد.
علوم انسانی برآمده از این رویکرد غربی، تمشیت همه امور زندگی انسان را در همه جوامع به عهده گرفت و نرمافزار اداره زندگی انسان در ابعاد جهانی شد. الحق و الانصاف هم ارزش افزودهای برای یافتههای اولیه اسلامی پدید آورد. «1. پژوهشمداری، 2. تخصصگرایی، 3. گستردهنگری، 4. نظریهپردازی، 5. نظاموارگی» از اهم این دستاوردهاست.
داستان مشاوره در این میانه
برخلاف الگوی پیشین در جامعه اسلامی، مشاوره در جلوه جدید غربی آن، پدیدهای تمدنی، تخصصی و پیچیده تلقی میشود. برترین ویژگیهای این پدیده عبارت است از: ۱. طراحی ابزارهای کارآمد در شناخت و تحلیل شخصیت مُراجع ۲. تکیه این ابزارها بر نظریههای روانشناختی که بیشک در تحلیل نتایج حاصل از سنجش مراجع مؤثر است و ۳. ابتنای این نظریهها بر مبانی انسانشناختی پایهای که زیرساخت تولید و پذیرش این نظریهها در مشاوره هستند.
این ساخت و بافتِ دانشی، با مدد شکلدهی یک ساختار اجتماعی، به راهاندازی کلینیکهای مشاوره و خدماتدهی مشاورهای به مراجعین منتهی شده است؛ نهاد علم مدرن که متولی تربیت این مشاوران است، مهارتهای مشاوره لازم در اعتمادسازی و تشخیص و درمان را به مشاوران داده است و توانسته است پاسخگوی مراجعین باشد.
انواع مواجهه با مشاوره سوغات غرب
در نوع مواجهه با این پدیده نوین تمدنی، چند لایه مختلف قابل تصور است؛ 1. مواجهه آماتوری با مشاوره؛ (کاربرد تستها و ابراز تولید شده با اعمال منطق جمعآوری و تحلیل و توصیه دادهها) در مواجهه عوامانه، مرعوب مظاهر شده و دربست "ابزار کارآمد مشاوره" را به کار میبندند و به نتایج آن اعتماد میکنند.
2. مواجهه نیمهتخصصی با مشاوره؛ (آشنایی با نظریهها و یافتههای روانشناختی که مبنا برای طراحی و تحلیل و کاربست ابزار روانسنجی است و کاربست مهارتهای اعتمادسازی، تشخیص و درمان در مشاوره)
در مواجهه حرفهایتر، از نظریههای آموخته شده برای تحلیل متفاوت نتایج ابزارهای مشاوره و روانشناسی، استفاده مستقل و همراه نوآوری میشود.
3. مواجهه تخصصی و هوشمندانه با مشاوره (شناخت تفصیلی مبانی و بررسی مبنایی نظریهها و مکاتب روانشناختی و تعریف راهکار و ابزار به منظور توفیق در مقاصد اعتمادسازی و تشخیص و درمان در مقام مشاوره)
در مواجهه کارشناسانه، مبانی مولّد این نظریهها مورد نقد قرار گرفته و با اعتماد به مبانی انسانشناختی متمایز از غرب، به ترسیمی متفاوت از انسان پرداخته، نظریههای دگرگونهای برای تحلیل شخصیت انسان ترتیب میدهد و در نهایت، ابزاری متناسب با مبانی و اهداف خود، تولید میکند.
به سوی مشاوره با الگوی اسلامی
شاید بازیابی همان الگوی اصیل اسلامی «مشورتخواهی و هدایتجویی و نصیحتطلبی» الان هم راهگشا باشد؛ این به معنی ضرورت بررسی پدیدههای «تماسُک عالمانه فردی و تعاطف راحمانه خانوادگی و تعاضد ناصحانه اجتماعی» در جامعه اسلامی تمدن ساز پیشین است که مستلزم جستجوی مابهازای آنچه بعدها "مشاوره" نام گرفت در آن جامعه و بازتعریف مشاوره اسلامی بر اساس الگوی آرمانی تعاملات افراد جامعه اسلامی خواهد بود.
در عین حال، برای بازسازی همین الگویِ در اختیار از مشاوره و تلاش برای اسلامی کردن آن، علاوه بر تلاش علمی برای بازیابی الگوی اسلامی شکل گرفته در دوران تمدن عظیم اسلامی، ضروری است که در چند محور تلاش علمی صورت گیرد.
1. ساخت ابزاری متناسب با نظریههای اسلامی؛
2. سامان دادن نظریههای روانشناختی برآمده از مبانی اسلامی؛
3. تبیین مبانی انسان شناختی زیر بنای نظریههای روانشناختی برگرفته از منابع اسلامی.
هر کدام از محورهای سه گانه فوق، به تنهایی مقولهای مفصل و چندضلعی است که در یادداشتهای بعدی ارایه خواهد شد.
در انتها به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم در ۱۳۸۹/۰۸/۰۲ اشاره میکنیم: «یک نکته هم در مورد علوم انسانی که برادر عزیزمان آقای فتحعلیخانی بیان کردند، عرض کنم. ببینید، ما نمیگوییم علوم انسانی غیر مفید است؛ ما میگوییم علوم انسانی به شکل کنونی مضر است؛ بحث سر این است. محل کلام بین آنچه که ما میگوییم و آنچه که ایشان فرمودند، دو تاست. اصلا مرکز اثبات و نفی، یک چیز نیست.
بحث سر این نیست که ما جامعهشناسی یا روانشناسی یا علم مدیریت یا تعلیم و تربیت نمیخواهیم یا چیز خوبی نیست یا فایدهای ندارد. چرا؛ قطعا خوب است؛ قطعا لازم است. من یکی از حرفهایی که دارم، همین رشتهی تعلیم و تربیت در حوزه است، بحث در این نیست که این علوم مفید نیست؛ بحث در این است که اینی که امروز در اختیار ما قرار دادند، مبتنی بر یک جهانبینی است غیر از جهان بینی ما.
علوم انسانی مثل پزشکی نیست، مثل مهندسی نیست، مثل فیزیک نیست که جهانبینی و نگرش نسبت به انسان و جهان در آن تأثیر نداشته باشد؛ چرا، تأثیر دارد. شما مادی باشید، یک جور علوم انسانی تنظیم میکنید. علوم انسانی ما برخاستهی از تفکرات پوزیتیویستی قرن پانزده و شانزده اروپاست. قبلا که علوم انسانیای وجود نداشته است؛ آنها آمدهاند همین اقتصاد را، همین جامعهشناسی را در قرن هجدهم و نوزدهم و یک خرده قبل، یک خرده بعد تدوین کردند و ارائه دادند؛ خب، این به درد ما نمیخورد. این علوم انسانی، تربیتشده و دانشآموختهی خود را آنچنان بار میآورد که نگاهش به مسائل مبتلابه آن علم و مورد توجه آن علم - چه حالا اقتصاد باشد، چه مدیریت باشد، چه تعلیم و تربیت باشد - نگاه غیر اسلامی است.
میبینیم همان شخص متدین در داخل دانشگاه که فرض کنید مدیریت یا اقتصاد خوانده، هرچه با او دربارهی مبانی دینی این مسائل حرف میزنیم، به خرجش نمیرود. نه اینکه رد میکند، نه؛ اما آنچه که شما در باب اقتصاد اسلامی با او حرف میزنید، با یافتههای علمی او، با آن دو دو تا چهار تاهائی که او در این علم تحصیل کرده، جور در نمیآید.
من با ورود علوم انسانی به حوزهی علمیه اصلا مخالفتی ندارم، من میگویم حوزهی علمیه باید پایههای علوم انسانی مبتنی بر تفکر اسلامی و جهان بینی اسلام را مستحکم بریزد؛ همان کاری که در اول انقلاب جناب آقای مصباح و تشکیلات ایشان شروع کردند؛ که اگر تا امروز ادامه پیدا میکرد، به یک جاهایی می رسید، باید این پایهها ریخته شود؛ و این ممکن نخواهد شد، مگر اینکه با علوم انسانی آشنا باشیم؛ شکی در این نیست.
بنابراین در حوزه علمیه علوم انسانی را بخوانند، اینها را یاد بگیرند، صورتبندی مسائل و عناوین را در این علوم فرا بگیرند؛ بعد برگردند به مبانی اسلامی، ببینند مسائل متناظر آنها با تفکر اسلامی چگونه است و چگونه شکل میگیرد. بنابراین من نمیگویم علوم انسانی نافع نیست، میگویم اینی که هست مضر است؛ آنی که باید باشد، لازم است».
علی حسین پناه