۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۳:۵۸
کد خبر: ۷۰۷۷۷۷
بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت شب ۲۱ ماه رمضان؛

خط خوارج امروز هم هست + صوت

خط خوارج امروز هم هست + صوت
رسانه KHAMENEI.IR به‌مناسبت فرارسیدن شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در شب بیست و یکم رمضان سال ۱۳۵۸ را منتشر کرد.

به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، رسانه KHAMENEI.IR به‌مناسبت فرارسیدن شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در شب بیست و یکم رمضان سال ۱۳۵۸ را منتشر کرد.

متن کامل این سخنان بدین شرح است:

امشب شب بیست‌ویکم ماه رمضان است؛ مردم ما عادت کرده‌اند به اینکه امشب را شب مصیبتى بزرگ بدانند و همین طور هم هست، زیرا امشب شب یک فاجعه‌ تاریخى براى امت اسلامى است؛ ما در زمان خود، عمق این فاجعه را درک می کنیم. ما نمی خواهیم مصیبت شهادت امیرالمؤمنین را به قصد سوختن دل و ریختن اشک مطرح کنیم؛ این براى ما چندان مطلوب نیست، لکن لازم است ما بدانیم که على‌ها چگونه کشته می شوند و به دست چه ‌کسانی کشته می شوند؛ امروز زمانى است که ما این را باید بیشتر و بهتر از همیشه بدانیم.

على، یعنى اسلام مجسم، یعنى قرآن ناطق، یعنى بزرگ‌ترین شاگرد اسلام، به دست ابن‌ملجم کشته شد؛ ابن‌ملجم کیست؟ ابن‌ملجم یکى از خوارج است و چند ویژگى دارد: اولا بظاهر مسلمان است، آن هم مسلمان بسیار متعبدى که قرآن را هم از بر و بخوبى می‌خواند و خیلى هم در اسلامِ خود متعصب و پایبند است؛ ویژگى دومش این است که هیچ کس را قبول ندارد، حتى على را! على را هم مسلمان نمی‌داند! او معتقد است که على سازش‌کار است؛ او معتقد است که على یک عنصر غیر انقلابى است؛ او به خاطر اینکه على با معاویه در لحظه‌اى بسیار حساس و خطیر و به خاطر ضرورتى بزرگ جنگ را به آتش‌بس کشانید، [با علی] مخالفت می‎کند. آیا انگیزه‌ واقعى او هم دفاع از اسلام است؟ تردید باید داشت، اما ظاهر به نام اسلام بزرگ‌ترینِ مسلمانها را متهم به سازش‌کارى می‌کند، متهم به ارتجاع می‌کند؛ چون على را مرتجع میداند، پس خود مدعىِ ترقى‌خواهى و انقلابی‌گرى است. با نام اسلام، با نام قرآن، با نام انقلابى بودن، با نام پارسایى و پایبندی به اسلام و اخلاق اسلامى، با نام قاطعیت، مسلمان‌ترین، پارساترین، قاطع‌ترین، مفیدترین، ارزنده‌ترین و بزرگ‌ترین پیروان اسلام را به خاک و خون می‌کشد. خوارج نهروان یک چنین گره مشکل و معضلى بودند در زمان على، و این خط همیشه باقى است و امروز هم هست. در تمام دورانهاى صدر اول اسلام تا قرن دوم و سوم که رد پاى خوارج پیدا است، آنها را با همین چهره، با همین نما، مى‌بینیم؛ با ادعاى اسلام، با متّهم کردن فرزندان راستین اسلام، با دشمنى کردن با مغزها و لُبهاى اسلام و قرآن.

امیرالمؤمنین شهیدِ یک فاجعه است، شهیدِ یک توطئه است، شهیدِ یک غلط بزرگ در متنِ جامعه‌اسلامىِ آن روز؛ آن غلط چیست؟ آن غلط این است که کسانى مانند ابن‌ملجم که بویى از اسلام نشنیده‌اند، هیچ از اسلام درک نکرده‌اند، با نام اسلام، آن هم اسلامِ انقلابى و اسلامِ تند و تیز، به جان بهترین خلق خدا بیفتند؛ خودِ این یک فاجعه است. اگر على‌بن‌ابی‌طالب را هم نمی‌کشتند، خودِ وجودِ این چنین خطى یک فاجعه‌ بزرگ و تأسف‌انگیز است؛ امروز ما عمق این فاجعه را درک می کنیم. البته در کنار این، حرفهاى دیگر هم هست؛ در کنار این، این حرف هم هست که همین مسلمانِ به ‌اصطلاح انقلابىِ ‌آیه‌ قرآن خوان، از معاویه پول گرفته است، به وسیله‌ معاویه تحریک شده و ترور نافرجام معاویه و عمروعاص یک صحنه‌سازى بیشتر نبوده؛ این هم گفته می شود.

[اینها] احتمالاتى است که هست و معقول هم هست؛ چرا بى‌دلیل رد کنیم این احتمالات را؟ وجود یک چنین خطى و یک چنین فکرى به معناى این است که اسلام، قالبى بشود و پوششى بشود براى گرایشهاى جنایت‌کارانه که از سوى جناحهاى ضداسلامى تعقیب می‌شود؛ و على (علیه السلام) پیشواى بزرگ و رهبر عظیم‌الشأن مسلمانان، شهید این چنین فاجعه‌اى شد. بنابراین، امشب ما اگر به عزاى على‌بن‌ابی‌طالب مى‌نشینیم، عمق فاجعه را لمس می‌کنیم و درک می‌کنیم.

شما ببینید در یک جامعه، رهبر یک انقلاب چقدر عزیز است، چطور دلها به او متوجه است، چطور نبض جامعه با حرکت او، با قدرت و امداد او میزند، چطور جسم جامعه با حضور او گرم و زنده است و اگر چنانچه این رهبر از مردم گرفته بشود، مردم چه احساسى دارند، چه حالتى دارند! ناگهان همه‌ى رؤیاهاى خود را باطل‌شده میدانند، همه‌ى آرزوهاى خود را مبدل‌شده‌ به سراب می‌بینند؛ در مثل امروز و فردایى، مردم مسلمان کوفه چنین حالتى داشتند.

على‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) در سحرگاه نوزدهم، در مسجد، در حین نماز، به تیغ زهرآلود آن مسلمان‌نماى نامسلمان مجروح شد؛ او را به خانه آوردند. مردم به وسیله‌ فریادِ سروش آسمانى از خبر حادثه‌اى که براى على‌بن‌ابی‌طالب پیش آمد مطلع شدند؛ شهر کوفه یکپارچه ضجه و ناله شد. در میان گریه‌کنندگان و ضجه‌کنندگان، بی‌گمان، کودکان یتیم و خانواده‌هاى بى‌سرپرست بیشتر بى‌تابى می‌کردند؛ بى‌گمان، مردمان مستضعف بیشتر دچار رنج و ناراحتى میشدند. علىّبن‌ابی‌طالب پدر یتیمان بود و سرپرست بیوه‌زنان؛ على‌بن‌ابی‌طالب همان کسى بود که به خانه‌ى محرومان و مستضعفان می‌رفت، با آنها مى‌نشست، از درد دل آنان باخبر می‌شد. مردم دو روز را در حال نگرانى گذرانیدند؛ اما در شب بیست‌ویکم، در حال نگرانى و اضطرابِ ساعت‌افزون و لحظه‌افزونِ مردم، یکى از مسلمانان و از صحابه و نزدیکان على (علیه السّلام) به ‌خاطر نگرانى زیادى که داشت، به کنار بستر على راه یافت. اصبغ‌بن‌نباته می‌گوید در کنار خانه‌ى على (علیه السّلام) بودم ــ آن خانه‌ى محقر که خلیفه مسلمین با همه‌ى قدرتش، با همه‌ شکوه معنوى‌اش در آن خانه‌ى محقر زندگى میکرد ــ مردم در اطراف این خانه گرد آمده بودند، گریه می‌کردند، بى‌تابى می‌کردند، اظهار نگرانى می‌کردند، مایل بودند امیرالمؤمنین را از نزدیک ببینند و خاطرجمع بشوند. در باز شد، حسن‌بن‌على بیرون آمد و گفت پدرم دچار ناراحتى است؛ امکان ندارد که بتواند این جمعیت کثیر را بپذیرد، متفرّق بشوید؛ باز در هنگامى که ممکن باشد نزد او خواهید رفت. اصبغ‌بن‌نباته میگوید همه رفتند، امّا دل من طاقت نیاورد، تاب نیاوردم که از درِ خانه‌ى على دور بشوم، نگرانىِ شدیدِ من مرا در کنار این خانه میخکوب کرد، ماندم. لحظه‌اى بعد باز امام حسن از درِ خانه خارج شد، از من پرسید اصبغ تو چرا نرفتى؟ گفتم اى پسر پیغمبر! دل من طاقت نمى‌آورد که بروم؛ رفت داخل، آمد بیرون مرا صدا زد.

می گوید رفتم در کنار بستر امیرالمؤمنین، دیدم علىّ‌بن‌ابی‌طالب با رخ زرد ــ بر اثر مسمومیت، صورت مبارک امیرالمؤمنین زرد شده بود ــ بر روى بستر افتاده، سرش را با دستمال زردرنگى بسته‌اند و آن چنان زهر در وجود مقدّسش اثر کرده بود که معلوم نمیشد صورت او زردتر است یا آن دستمال! در آن لحظات حساس که با کمال نگرانى به چهره‌ى بیمار على نگاه میکردم، علىّ‌بن‌ابی‌طالب چشمش را باز کرد، دست مرا گرفت، گفت اى اصبغ! میخواهى براى تو خاطره‌اى از پیامبر خدا بگویم؟ گفتم یا امیرالمؤمنین! منتهاى آرزوى من است، بفرمایید. گفت اى اصبغ! در آخرین لحظات زندگى پیامبر در کنار بستر او بودم، دست مرا گرفت، به من گفت اى على! من و تو دو پدر این امّتیم، من و تو دو آزادکننده‌ى این امّتیم؛ حدیثى را از پیغمبر نقل کرد. در این لحظاتِ آخر هم امیرالمؤمنین از آموختن درسهاى دین، راه‌هاى آموزش فکرى و آموزشهاى زندگى نسبت به این شاگرد وفادارش بازنمیمانَد؛ هیچ چیز ــ حتّى آن بیمارى سخت، آن درگیرى با اجل محتوم ــ او را از انجام وظیفه‌اش بازنمیدارد. پیشاهنگ همه‌ى معلّمان بشر و معلّم همه‌ى معلّمان دلسوز انسانها این چنین شخصیّتى است. اصبغ‌بن‌نباته میگوید در اثناى صحبتى که على با من میکرد، چند مرتبه از حال رفت؛ بالاخره من بلند شدم از خانه بیرون آمدم، امّا هنوز مقدارى از خانه دور نشده بودم که صداى شیون از آن خانه برخاست، دانستم که امیرالمؤمنین از دنیا رفت. صلى الله علیک یا امیرالمؤمنین. درود و رحمت و برکت خدا بر تو باد اى بنده‌ی شایسته و برگزیده‌ى خدا!

تعداد بازدید : 8
ارسال نظرات