۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۳
کد خبر: ۷۰۹۱۲۵
در گفت‌وگو با محسن بغلانی مطرح شد؛

«ابراهیم احمد» روزهای مقاومت در برابر داعش را روایت می‌کند

«ابراهیم احمد» روزهای مقاومت در برابر داعش را روایت می‌کند
کتاب «ابراهیم احمد»، شامل خاطرات امدادگر مدافع حرم، اسماعیل نوری معروف به ابوحامد، به کوشش محسن بغلانی منتشر و ورانه بازار کتاب شد.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کتاب «ابراهیم احمد» که توسط مؤسسه فرهنگی ـ هنری قدر ولایت منتشر شده، از دو فصل تشکیل شده است. با محسن بغلانی درباره موضوع این کتاب و ضرورت نگارش آن به بحث و گفتگو پرداخته‌ایم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید.

درباره محتوا و نحوه شکل‌گیری این اثر برای مخاطبان بفرمایید.

این کتاب در قالب دو فصل نگاشته شده، فصل نخست به بیان خاطرات یکی از امدادگران مدافع حرم، تجربیات او از سوریه و وقایع و اتفاقات جبهه مقاومت حین مبارزه با داعش و عوامل تکفیری می‌پردازد. داستان این فصل درباره شهیدی است که در شبی، دل امدادگر خویش را از گوشه‌ای دیگر از حرم الله ربود. قلب و روح وی را تسخیر کرد تا بار دیگر او خود را در کنار برادر شهیدش ببیند که پیش از این به خیل شهیدان پیوسته بود. فصل دوم کتاب نیز شهیدی گمنام را معرفی می‌کند که با زیارت امام غریبش، شناخته و معرفی می‌شود.

علت اینکه اسم کتاب، «ابراهیم احمد» است، این است که ابراهیم احمد یکی از مجروحان بیمارستانی بوده که امدادگر این داستان در آن‌‌جا خدمت می‌کرده، علی‌رغم اینکه مجروح، حال مساعدی نداشته، اما امدادگر رابطه مساعدی با وی برقرار می‌کند، چون ابراهیم احمد شباهت بسیاری به برادر شهیدش که در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود، داشت. بنابراین یک رابطه عاطفی در این ایامی که ابراهیم احمد در آن بیمارستان بستری شده بود، بین آن‌ها برقرار شده بود و زمانی که می‌خواستند ایشان را برای درمان به ایران منتقل کنند، امدادگر تشخیص می‌دهد که ایشان آمادگی انتقال را ندارد و پیشنهاد می‌کند که به یکی از بیمارستان‌های دمشق منتقل شود، چون به نظر وی، پرواز برای ایشان مضر بود، اما پزشکی آن‌جا حاضر می‌شود و پس از انجام معاینه تشخیص می‌دهد ایشان می‌تواند منتقل شود و نتیجه این می‌شود که ایشان بعد از این‌که منتقل می‌شود به شهادت می‌رسد. این یکی از خاطرات امدادگر است که به خاطر ارزشی که برایش داشته، تصمیم می‌گیرد این خاطرات در قالب یک کتاب، مکتوب شود، البته در مجموع خاطرات خود را از محل نقاهتگاهی که در سوریه برای مجروحان ایرانی وجود داشته تعریف کرده است.

قصه دوم درباره یکی از شهدای دفاع مقدس است که از زبان مادر شهید برای مخاطبان تعریف شده و نحوه شهادت فرزندش و نحوه بازگشت ایشان را تعریف می‌کند. درواقع ایشان همان شهیدی بوده که به‌خاطر علاقه‌ای که به امام رضا(ع) داشته، قبل از این‌که به شهادت برسد، تصمیم می‌گیرد به زیارت برود و موفق نمی‌شود. در بازگشت از منطقه در حالی که به شهادت رسیده بوده، اتفاقی پیش می‌آید و ایشان ابتدا به مشهد می‌رود و زائر امام رضا(ع) می‌شود و بعد به شهر خودشان برمی‌گردد و به خاک سپرده می‌شود.

آیا قبلا هم در حوزه دفاع مقدس و مدافعان حرم کتابی نوشته‌اید یا این اولین اثر شما در این حوزه است؟

تاکنون آثار بسیاری در حوزه دفاع مقدس نگاشته‌ام. قبل از این اثر، کتابی درباره خاطرات چند شهید مدافع حرم با عنوان «داغ فراق» نوشته‌ام و کتاب خاطرات ارغوانی محرمان راز، کتابی بوده که من با همکاری خانم ریحانه خوش‌طینت نوشته‌ایم.

چه شد که تصمیم گرفتید درباره شهید مدافع حرم بنویسید؟

من حدود بیست سال است که درباره دفاع مقدس می‌نویسم و به نظر من، دفاع از حرم، همان ادامه دفاع مقدس است.

در نگارش این کتاب با چه سختی‌ها و مشکلاتی روبرو شدید و برای رفع آن چکار کردید؟

برای نگارش این کتاب مشکل زیادی نداشتم، چون درواقع امدادگر مدافع حرم که خاطراتش را بیان می‌کرد، خودش قبلا یادداشت‌برداری کرده بود و این یادداشت‌ها را در اختیار من قرار داد و من هم یک مصاحبه تکمیلی انجام دادم و نهایتا تبدیل به کتاب شد.

قالب کتاب با دیگر کتاب‌های خاطرات و زندگی‌نامه شهدای مدافع حرم قدری متفاوت است، لطفا در این زمینه توضیح دهید.

تفاوت کتاب «ابراهیم احمد» با دیگر آثار، این است که ما درباره یک شهید و خاطرات وی صحبت نمی‌کنیم، ما با شخصی صحبت می‌کنیم که خودش در منطقه حضور داشته و مواردی که به عینه مشاهده کرده، نوشته که نقدهایی هم در آنجا نسبت به دوستان خود دارد. از طرفی شباهت این اثر با کتاب‌های دیگر این است که به هرحال قهرمان این کتاب هم یک شهید مدافع حرم است که هموطن ما نیست، اما هم عقیده ماست.

دوری از بزرگ‌نمایی و بزرگ‌گویی درباره شهدای دوران دفاع مقدس همواره یکی از مطالبات جدی رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده است، برای مصونیت از این اتفاق چه اقداماتی انجام داده‌اید؟

از ابتدا روش ما در نگارش کتاب‌ها به همین ‌گونه بوده است. اگر شما کتاب‌های قبلی ما را دیده باشید، متوجه می‌شوید که ما اتفاقا سعی کرده‌ایم، شهدا را همان‌گونه که بوده‌اند، معرفی کنیم و در عین حال که اعتقاد داریم درباره شهدا نباید بزرگ‌نمایی صورت بگیرد، آن‌ها را انسان‌های عادی هم نمی‌دانیم. به‌هرحال فردی که به مقام شهادت رسیده، ارزش‌هایی را در خود نهادینه کرده و از یک‌سری خواسته‌ها در راه خدا گذشته است، کاری که خیلی از افراد عادی نمی‌توانند انجام دهند. از این جهت به هر حال تمایزی با آدم‌های معمولی دارند.

فردی که تمام دوست‌داشتنی‌های این دنیا را کنار می‌گذارد و فقط خدا را می‌بیند و در راه حق مجاهده می‌کند و به شهادت می‌رسد با فردی که در دنیای مادی غرق شده خیلی متفاوت است. ما سعی کردیم از هر دو طرف بوم نیافتیم، نه این‌قدر آن‌ها را افراد خاصی معرفی کنیم که برای نوجوانان و جوانان دست‌نیافتنی باشند و نه این‌قدر سطح آنها را نازل کردیم که مخاطب احساس کند کار خاصی انجام نداده‌اند، بلکه برای نوجوان ارزش‌گذاری کرده‌ایم و سعی کرده‌ایم به نها آنها نشان دهیم

آن‌ها نشان دهیم که اگر می‌خواهند این مسیر را انتخاب کنند، این امکان وجود دارد، اما شروطی دارد و باید اقداماتی را انجام دهند.

غالب کتاب‌هایی که نوشته‌ام بیشتر در این زمینه و در حوزه خاطره و داستان است و اغلب سعی کرده‌ام شهید را یک شخصیت ماورایی نشان ندهیم و در عین حال خیلی هم زمینی نیست و فرقی هم نمی‌کند که شهید از کشور خودمان باشد یا کشور دیگر، بسیجی باشد یا ارتشی. به عنوان مثال درباره شهید ستاری، همان‌گونه برخورد شده که درباره شهید ابراهیم هادی نگاشته شده است، هرچند بین دو شهید ممکن است تفاوت‌هایی وجود داشته باشد، ولی درکل سعی کرده‌ایم وقتی مخاطب کتاب را می‌خواند، متوجه شود که برای رسیدن به همچین مقامی باید مجاهدت‌هایی را داشته باشد.

خاطره خاصی از نوشتن کتابتان دارید که بخواهید برای مخاطبان تعریف کنید؟

یکی از زیباترین خاطراتی که به یاد دارم درمورد شهید رضایی است که استادیار دانشگاه صنعتی شریف بوده و اتفاقی افتاد که من نسبت به این شهید خیلی حساس شدم و احساس کردم این شهید خیلی مظلوم واقع شده است. به همین دلیل درمورد ایشان به جستجو پرداختم. پس از انجام تحقیقات، داستان کوتاهی درمورد ایشان نوشتم و روزی که به بهشت زهرا رفته بودم، خیلی دوست داشتم که به مزار شهید بروم در حالی‌که فقط می‌دانستم مزار ایشان در قطعه 25 است و هیچ چیز دیگری نمی‌دانستم. همین‌طور که در آنجا بودم، مشغول نجواکردن با شهید شدم و گفتم امروز یه مهمانی برایت آمده، نمی‌خواهی از ما پذیرایی کنی، بالاخره جای خودت را به ما نشان بده، یک‌دفعه نگاه کردم و دیدم کنار مزار شهید ایستاده‌ام و این خاطره شیرینی برای من بود و از همان‌جا رفاقت ما آغاز شد. درواقع کارکردن برای شهدا سراسر لذت معنوی است و به‌خاطر همین است که جاذبه دارد.

اثر جدیدی دارید که در دست نگارش یا چاپ باشد؟

دو اثر جدید دارم، یکی درباره یونس زنگی‌آبادی و یک اثر نیز در حوزه خردسالان است که قرار بود این آثار برای نمایشگاه کتاب آماده شود که انجام نشد، انشاالله بعد از نمایشگاه کتاب منتشر می‌شود.

ارسال نظرات