اگر حافظه تاریخی ملت ایران دچار آلزایمر شود؟
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، بهمنماه در عین خاطره انگیزبودن با کلماتی همچون قحطی بزرگ، مرگ بیش از ۹ میلیون ایرانی، شاهان مفلوک، کودتا، کاپیتولاسیون (وضعیت قضائی و برتری حقوقی نیروهای بیگانه در ایران) جدا شدن بحرین، قرارداد ننگین سعدآباد (جداشدن رشته کوههای آرارات و منطقه قره سو، اروند رود، جزیره زرکوه و آریانا، دشت بزرگ ناامید و سرچشمه هیرمند از ایران) عبرت آموز است تا کسی فقر، بیسوادی، عقبماندگی و فساد در بحبوحه جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران با مخارج سرسامآور به نام ایران و به کام بیگانگان، جمعه سیاه و غارت دو میلیارد گرم طلای مردم ایران در هنگام فرار از کشور را فراموش نکند.
چندی پیش سخنی از حجت الاسلام سیدمحمدحسین راجی، نویسنده کتاب «صعود چهل ساله» منتشر شد مبنی بر اینکه فهم برخی از نوجوانان و جوانان در مدارس و دانشگاهها از واقعیات تاریخی به ویژه سلسله پهلوی بسیار کاریکاتوری، ناقص و فانتزی است و هنوز برخی از دانشجویان درباره بخشی از تاریخ ایران و بیش از نیم قرن سلطنت پهلوی و فاجعه عقبماندگی کشور، اطلاع چندانی ندارند؛ چه برسد به اینکه بدانند مأموران انگلیسی همانند ژنرال آیرونساید با چه وسواس و دقتی رضاخان را انتخاب کرده و چگونه وی را گام به گام از میرپنجی به پادشاهی رسانده است؟
اینکه چرا مورخان انگلیسی، تاریخ ایران را از دوره هخامنشی آغاز کرده و با سانسور و قیچی کردن بخشی از تمدن ۹ هزار ساله ایرانیان، دستور برپایی جشنهای دو هزار و پانصد ساله را به خاندان پهلوی دادند و به صورت کلی با چه هدفی و در مقابل چه تفکری، ایرانگرایی افراطی، آریاگرایی و ایدئولوژی جایگزین را مطرح کردند؟
چرا اگر روزگاری استالین(شوروی) و روزولت(آمریکا) تصمیم میگرفتند برای چرچیل(انگلیس) جشن تولد مفصلی بگیرند، تهران را انتخاب کرده و شاه مفلوک ایران را دعوت هم نمیکردند؟
چرا در دنیای مستکبران و طواغیت با فجایع دویست، سیصد ساله و سراشیبی انحطاط یک تمدن؛ اکنون اسلام در اروپا گسترشی فزآینده دارد و مفاهیم عدالت، آزادی و برابری را به چالش میکشد؟ چرا انقلاب اسلامی به عنوان جریانی جدید، صدایی متفاوت و آلترناتیوی قدرتمند مطرح شده و نسخه آمریکایی نظم نوین جهانی را به زبالهدان تاریخ فرستاده است؟
اگر حافظه تاریخی ملت ایران دچار آلزایمر شود، افسانه ارزانی قیمت خودکار، آنقدر شاخ و برگ داده میشود تا دیگر کسی از ذیالمقدمه نپرسد و به آمار وحشتناک بیسوادی ایرانیان فکر هم نکند؛ حتی اگر از قول نخست وزیر شاه در روزنامه اطلاعات و در تاریخ ۱۸ آذرماه سال ۱۳۴۱ عنوان شده باشد.
اگر تاریخ معاصر به ویژه واقعیات قبل از انقلاب برای نسل جوان تبیین نشود؛ درست است که امضای قراردادهای استعماری همانند ترکمنچای توسط قاجاریان بیکفایت حتی پس از بیست و پنج سال جنگ تقبیح میشود؛ اما برای قراردادهای ننگین و خیانتهای سلسه پهلوی از جمله تجزیه فرهنگی ایران بعد از هزاران سال زندگی مسالمت آمیز، برای شوهر دادن بحرین، آرارات، دشت امید و برای کشتار اقوام ایرانی اعم از عشایر، ترکمن، بلوچ و عرب به دستور انگلیس و هزاران خیانت دیگر به ایران با کلماتی همچون تنشزدایی، نوسازی و ایران مدرن، دستاورد تراشی میشود.
امروز غربگرایان داخلی و تجزیه طلبان خارجی به لطف قلمهای روزمزد و با کمک رپورتاژهای بیاندازه رسانهای به خیالبافی افتاده و نبرد هیبریدی علیه کشور آغاز کردهاند و با بزک کردن دوباره خائنان و روسیاهان تاریخ، حافظه تاریخی ایرانیان را هدف گرفتهاند تا با تکرار تجربههای شوم خیانت علیه ایران و بیهویت شدن مردم ایران، گزیدگیهای چندباره را خیالپردازی کنند.
حال آنکه اگر فرض کنیم جمهوری اسلامی نماند و ظلم طواغیت به مردم ایران در دوران رعیت پروری و دیکتاتوری قاجار و پهلوی «نسیاً منسیاً» شود؛ امثال مسیح علینژاد، علی کریمی، پهلوی، رجوی و غربگراهای داخلی، برای دشمنانش، دیگر حتی به اندازه یک پول سیاه ارزش نخواهند داشت.
در مظلومیت و اقتدار نظام اسلامی همین بس که تحسین دوست و دشمن را به دنبال داشته است؛ چنان که اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه و داماد پهلوی در مصاحبه با شبکه BBC در هفتم اردیبهشت ۱۳۹۹ میگوید: «ما [نظام پهلوی] چندین میلیارد پول دادیم که هنوز پیششان است که از آنها [آمریکا] طیاره بخریم، کوفت بخریم، زهرمار بخریم! اینها [جمهوری اسلامی] خودشان دارند پهپاد درست میکنند، زیردریایی درست میکنند، هواپیما درست میکنند، من به اینها افتخار میکنم؛ خلیج فارس را نگهداری میکنند…»
به توصیه رهبر معظم انقلاب باید تاریخ معاصر را تبیین کرد تا مردم بدانند در روزگار فقر و عقب ماندگی، رسم شاه و تلخک، بدون هیچ نگرانی، سفرهای تفریحی خارجی و درآوردن شکلک برای مردم بود؛ به گونهای که ترقی «۷۰۰ درصدی» قیمت در عرض یکسال و فوت بیش از چهار هزار ایرانی در اثر برف و بوران، تیتر برخی روزنامهها شد.
اسدالله علم نخست وزیر و وزیر دربار شاه در خاطرات۲۳ فروردین ۱۳۵۳ خود مینویسد: «[به شاه] عرض کردم متأسفانه در داخله به واسطه غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم است نه شکر، نه گوشت مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست. آخر چرا این پیشبینیها را نمیکنند؟ همه چیز هم گران شده، تعجب است که شاهنشاه تمام گوش کردند ولی همانطور که چشمشان را روی هم گذاشته بودند اصلاً باز نکردند و یک کلمه جواب ندادند؛ من که شاهنشاه را میشناسم، میدانم که این به معنی این است که حرف تو را میشنوم ولی نمیخواهم جواب بدهم».
مجتبی عباسی