روایت سردار حجازی از پیوند نیروهای ارتش با انقلاب اسلامی
سردار سید محمد حجازی جانشین نیروی قدس سپاه پاسداران در 29 فروردین 1400 به یاران شهیدش پیوست. وی در دوران حیات، خاطرات خود را در گنجینه مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ثبت و ضبط رسانده است. به بهانه دومین سالگرد عروج سردار حجازی برگی از خردهروایتهای او در دوران انقلاب از نظر میگذرد.
*** مبارزات مردم اصفهان در ماه رمضان 57 ***
آرام آرام چهلمهای انقلابی که راه افتاد آیتالله خادمی هم فعالتر شد تا آنکه ماجرای تحصن در خانه ایشان شکل گرفت. تحصن قبل از رمضان شروع شد و به کشتار 5 رمضان منتهی شد. وقتی تحصن در آنجا شروع شد ما تصورمان این بود که ممکن است مردم خیلی هماهنگ نباشند ولی بعد که رفتیم، دیدیم که نه انصافاً خیلی با آغوش باز پذیرفتند. بیانیههای خیلی تندی به در و دیوارها میزدند، طومار میزدند، همه میرفتند امضاء میکردند، عکسهای امام را میزدند، شعارهای خیلی تند و تیز میدادند. بیت آیتالله خادمی هم هیچ ممانعت نمیکرد و خیلی مثبت پذیرایی میکردند. طبیعیست که این کار بدون اذن آیتالله خادمی که نمیشد. بعد ایشان هم صحبت کردند و از تحصن خیلی حمایت کردند و این یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات انقلابی اصفهان بود. یعنی بر همه آشکار شد که آقای خادمی وسط میدان است، حمایت میکند و حامی جریان انقلاب است. بالاخره نیمی از شهر اصفهان از ارداتمندان ایشان بودند، چشمشان به دهان ایشان بود، وقتی که آقای خادمی به میدان آمد و به حرکت پیوست تقریباً یک جمع وسیعیاز مردم و بازاریها و مسجدیها را همراه کرد.
*** راهاندازی اولین کمیته در اصفهان ***
بین آقای طاهری و آقای خادمی و آقای پرورش یک توافقی شد که کمیته دفاع شهری درست بشود، قبل از اینکه به پیروزی برسیم یک کارتهایی صادر شده بود که کارتهای انتظامات که شاید من یکی از آنها را هم داشته باشم. یک مهر آقای طاهری داشت، یک مهر آقای خادمی، اینها را میدادند، صورتی رنگ هم بود اینها را ما داشتیم به عنوان کسانی که اینها مثلاً به تظاهرات انتظامات میدهند. ما مأمور انتظامات بودیم، در حقیقت حراست و حفاظت از این اجتماعات و مثلاً تظاهراتها و اینها را میزدیم به سینهمان میگفتیم از اینطرف بروید یا از آنطرف بروید دیگر همه گوش میکردند، چون این به سینه ما بود امضاء آقایان همپایش بود. این هسته اولیه کمیته دفاع شهری شد.
روز اولی که کمیته تشکیل شد سردار رحیم صفوی به آنجا آمد. ما هم اولین بار بود که ایشان را میدیدیم. آقای سالک ما را به ایشان معرفی کردند و گفتند که مثلاً اینها بچههای خوبی هستند استفاده کنید. ما جزو تیم عملیاتی کمیته دفاع شهری شدیم. سرهنگ آذین هم از فرماندهان هوانیروز به کمیته دفاع شهری آمد. آقا رحیم به ایشان گفت که ما سلاح میخواهیم. ایشان رفت 6 تا ژ-3 از هوانیروز آورد. دو سه تا لندور هم داشتیم که مال یکی از ادارات بود.
*** پیوند نیروهای ارتش با انقلاب اسلامی ***
مراسمی در مسجد سید اصفهان گذاشتند که یک تعداد زیادی از همافرهای هلیکوپتری هوانیروز اصفهان آمده بودند و با انقلاب بیعت کردند. همان موقع ما در مسجد بودیم که اینها هم در آنجا جمع شده بودند و شعار میدادند و یکی از آقایان هم برای آنها سخنرانی میکرد. شنیدیم که تلویزیون اعلام کرد انقلاب به پیروزی رسید، یعنی آن لحظه پیروزی انقلاب را ما در مسجد بودیم.
*** عضویت در سپاه پاسداران ***
وقتی سپاه درست شد یک کمد آهنی در اتاقی گذاشته بودند. هرکس میخواست جذب شود باید میرفت در آنجا به آقای ساطع مراجعه میکرد. ما رفتیم آنجا و گفتیم میخواهیم عضو سپاه بشویم. حسن ساطع گفت که معرف شما کیست؟ خیلی این حرف به ما بر خورد. گفتیم حالا دیگر از من معرف میخواهید؟ گفت که خوب دیگر ضابطه هست و ... ما کوتاه آمدیم رفتیم به آقای سالک گفتیم که چنین چیزی میگوید. آقای سالک و آقای حبیب خلیفهسلطانی و آقای رحیم صفوی فرم ما را به عنوان معرف امضاء کردند. حالا جالب این است که من بعد از شورا اولین عضو شدم. حتی آنها هنوز فرم پر نکرده بودند. من اولین نفر و عضو شماره یک بودم. کارتی داشتم که شماره یک رویش نوشته بود.
منبع: خاطرات سردار سید محمد حسینزاده حجازی، گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی