با توجه به این که عرفان اسلامی به دو شاخه عرفان نظری و علم سلوک تقسیم میشود، فلسفه علم عرفان نیز به دو شاخه فلسفه عرفان نظری و فلسفه علم سلوک تقسیم میشود. فلسفه علم سلوک دانش عقلی فرانگری است که تفسیرگرایانه و سنجشگرایانه به نظارت علم سلوک میپردازد و در این نظارت به رؤوس، مبادی و مبانی علم سلوک توجه میکند. هر یک از این سه امر دارای مسایل متعددی است. از میان این سه، مبانی به معنای پیشانگارهها از اهمیت بیشتری برخوردارند که عبارتند از: پیشانگارههای معرفتشناختی علم سلوک، پیشانگارههای هستیشناختی علم سلوک و پیشانگارههای انسانشناختی علم سلوک.
این تحقیق در حوزۀ نظارت عقلی بر پیشانگارههای هستی شناختی علم سلوک جای میگیرد؛ یعنی در صدد بررسی وجود شناسی ناظر به سلوک است؛ یعنی آن دست از مسایل وجود شناختیای که در فلسفۀ اسلامی به خصوص حکمت متعالیه طرح شدهاند و دانش علم سلوک بر آن مسایل تکیه دارند یا میتواند تکیه کند، به نحوی که پارهای از اصول، قواعد و حدود وسطای گزارههای سلوکی در آن دانش طرح شده و مسایل سلوکی – وجودی از آن اصول و قواعد نیز نشأت میگیرند. مانند نظام توحیدی جهت تبیین نسبت عمل سلوکی با قضا و قدر الهی؛ مانند حرکت جوهری جهت تبیین چیستی سلوک به عنوان یک حرکت اشتدادی استکمالی حقیقت قلبی؛ مانند اتحاد عاقل به معقول و اتحاد عامل به معمول جهت تفسیر رابطۀ اعمال قلبی با حقیقت قلبی.
بنابراین تحقیق حاضر در مقام بررسی پیشانگارههای وجود شناختی علم سلوک است و پرسش آن این است که برای انسان در پی انجام عمل سلوکی چه رخداد وجودی روی میدهد؟ از این رو محور اساسی و پایۀ رکنی وجود شناسی سلوکی عمل سلوکی است. در حقیقت عمل سلوکی است که تأثیر وجودی بر حقیقت قلبی مینهد و آثار وجودی برای آن حقیقت دارد. زیرا سلوک یعنی تقلب قلبی و تقلب قلبی یعنی تبدّل و تطوّر حقیقت قلبی در صراط سلوک و ریشۀ این تطوّر نیز عمل سلوکی است؛ عملی که پس از تحقق، با حقیقت قلبی متحد گشته؛ موجب اشتداد وجودی و حرکت استکمالی آن حقیقت شده؛ باعث اتساع وجودی آن حقیقت گشته؛ در نتیجه قرب الهی را در پی دارد.
با توجه به این، کتاب پیشانگارههای هستی شناختی علم سلوک نخست به ماهیت و ضرورت بحث از مبانی وجود شناختی علم سلوک پرداخت و نظاموارۀ این بحث را ترسیم نمود. سپس موضوع و مسایل موجود در این نظامواره را بیان کرد. در این راستا نخست موضوع را که عمل سلوکی است تبیین نمود و از چیستی و هستی آن سخت گفت. در چیستی به تعریف و اقسام عمل سلوکی توجه کرد و در هستی به امکان و ضرورت عمل سلوکی التفات نمود و از تأثیر معرفت به خصوص معرفت توحیدی بر عمل سلوکی پرده برداشت.
پس از تبیین موضوع وجود شناسی سلوکی به مسایل این وجود شناسی پرداخت که این مسایل به دو ساحت منحل میگردند: یکی تعامل عمل سلوکی با نظام توحیدی و دیگری تعامل عمل سلوکی با حقیقت قلبی.
در بحث تعامل عمل سلوکی با نظام توحیدی از نسبت عمل سلوکی با صراط مستقیم وجودی و سلوکی، قضا و قدر و خیر و شر پرده برداشت.
در بحث تعامل عمل سلوکی با حقیقت انسانی نیز از دو ساحت یکی عامل تطوّر حقیقت قلبی و دیگری لازم تطور حقیقت قلبی سخن به میان آورد. در بحث عامل به گونۀ تأثیر آن عمل بر حقیقت قلبی و اتحادش با آن حقیقت توجه شد که ریشه در قاعدۀ اتحاد عاقل به معقول و اتحاد عامل به معمول دارد. در این ساحت پس از تبیین نسبت عمل و عامل و شرط اتحاد آن دو چند برهان بر این اتحاد اقامه کرد. در بحث لازم نیز به تطوّر حقیقت قلبی توجه کرد و در آن از حرکت جوهری استکمالی طولی آن سخن گفت. در این راستا از ماهیت، مولفه ها و اقسام آن حرکت پرده گشود و بر آن این حرکت استکمالی طولی چند برهان اقامه کرد.