نقش مردم و روحانیت در نهضت تحریم تنباکو
ناصرالدين شاه در سال 1306ق براي سومين بار به اروپا رفت و مورد احترام زياد قرار گرفت. با برنامهريزي همراهان ايراني و ميزبانان اروپايي، ژرژ جرالد تالبوت، از نزديكان ساليسبوري، نخستوزير انگلستان ضيافتي به افتخار شاه ترتيب داد و به كمك اعتمادالسلطنه و امينالسلطان موضوع قرارداد انحصار تنباكوي ايران را با شاه مطرح كرد و شاه نيز پذيرفت. تالبوت پس از بازگشت ناصرالدين شاه، به ايران آمد و قرارداد انحصار تنباكو را با پادرمياني امينالسلطان تهيه كرد. قرارداد در 27 رجب 1308ق به امضاي سرهانري ولف، سفير انگليس در ايران، رسيد و سپس شاه آن را امضا كرد.
اين قرارداد شامل يك مقدمه و پانزده فصل بود كه در مقدمهي آن با امضاي ناصرالدين شاه چنين آمده است: «صورت فرمان تنباكو وتوتون مينوپل (انحصار) خريد و فروش و ساختن در داخل وخارج. كل توتون و تنباكويي كه در ممالك محروسه به عمل آورده ميشود تا انقضاي مدت پنجاه سال از تاريخ امضاي اين انحصارنامه به ماژور تالبوت وشركاء خودشان مشروط به شرايط ذيل مرحمت واگذار فرموديم.»
در مقابل اين انحصار، شركت رژي موظف شد، ساليانه مبلغ پانزده هزار لير انگليسي بهخزانه واريز كند و پس از كسر مخارج، به اضافه 5% از باقي مانده، 25% از سود خالص را به دولت بپردازد. دكتر فوريه، طبيب مخصوص ناصرالدين شاهـ كه در سفر سوم ازطرف دكتر طلوزان معرفي شد تا بهجاي وي به ايران بيايدـ از اول در جريان قرارداد رژي قرار گرفت. او به دليل حضور در دربار، اطلاعاتي جالب را ارائه ميدهد و چنين ميگويد: «شركت انگليسي اين امتياز را با دادن رشوههايي گزاف كه به دو ميليون ليره بالغ ميشود گرفت و حق اين است كه تحصيل آن به اين خرج ميارزيده است».
آنچه مسلم است اينكه در اين قرارداد پنجاه ساله نه منافع دولت و نه منافع ملت و نه استقلال ايران، هيچكدام در نظر گرفته نشد. انحصار تجارت و صادرات تنباكو و مشتقات آن لطمهي شديدي را به تجار بزرگ و كسبهي خردهپا ميزد و از طرف ديگر توليدكنندگان كه موظف به فروش محصول خود به يك خريدار خارجي ميشدند، هيچ آزادي عمل براي خود احساس نميكردند. آنها موظف بودند محصولات خود را با نرخ تعييني از طرف شركت، تحويل دهند يا نگهدارند. نگهداري تنباكو نيز موجب سياه شدن يا كرم افتادن آن ميشد كه نتيجه دسترنج سه فصلهي مردم بود. مصرفكنندگان كه در آن زمان تقريباً شامل همهي خانوادههاي ايراني ميشدند، بدون رعايت شيوهي خريد و فروش آن زمان كه بيشتر به شكل تبادل كالا يا خدمت در مقابل كالا بود، فقط از طريق پرداخت نقدي ميتوانستند جنس مورد نياز خود را تأمين كنند. مجموعهي اين مسائل، بيشتر مردم را از لحاظ اقتصادي نگران كرد. مسئلهاي ديگر كه منجر به نگراني روزافزون مردم متدين وعلما شد، ورود سرسامآور بيگانگان انگليسي بود كه همراه شركت به ايران ميآمدند. بهروايت دكتر فوريه «يك اردو از رعاياي انگليس و كارگران شركت، چه شرقي، چه انگليسي، از هر طرف به ايران ريختند... طولي نكشيد كه ورود اين همه انگليسي به ايران، توليد سرو صداكرد... حتي گفته ميشد در بعضي نقاط مثل يزد، كار به شورش نيزكشيده شد». اين نگراني در منابع غير دولتي كاملاً ثبت شده است.
مسئلهي مهم ديگر كه موجب تشويش مردم ايران شده بود، تسلط بيگانهي غير مسلمان بر آنها بود. مردم مسلمان آموخته بودند كه نبايد كفار بر آنها سلطه پيدا كنند و همين آموزه در جنگهاي روس و ايران موجب تهييج و بسيج آنها شده بود؛ اما امروز سلطه را در شكل اقتصادي سياسي ميديدند. از اين رو مردم خواستههاي خود را در تلگراف بهشاه به صورت واضح بيان ميكردند كه «از واگذاشتن منابع مسلمين به عيسويان كه مخالف قرآن است خودداري نمايد و اگر اين تقاضا مورد قبول نيايد، خود با اسلحه از حقوق حقهي خويش دفاع خواهند كرد».
در اين ميان مردم تهران، فارس، آذربايجان و اصفهان، بيشتر از ساير نقاط ايران، واكنش نشان دادند.
به هر حال شركت، هيئتهايي را براي اجراي قرارداد به شهرهاي ايران اعزام كرد. اولين هيئت «به مملكت فارس كه قطر حاصلخيز عمدهي اجناس دخانيهي ايران است ابتدا نموده... با سفارشنامهي دولت، مخصوصاً بر حكومت فارس حكم أكيدي... صادر شدهبود.» اين حكم دولت، «قبل از ورود فرنگيان در ميان عموم مردم شيراز انتشار گرفته، خلق دهشتزدهي شيراز از هر سو بر سر علماي بلد شورش نمودند».
عكسالعمل مردم شيراز موجب شد تا كارگزاران حكومت شيراز از هيئت بخواهند در همان بيرون شيراز متوقف شوند «تا حكومت شيراز شرح واقعه را به دولت اطلاع دهد».
رهبري اين قيام به عهدهي مجتهد فارس، حاج سيد علي اكبر فال اسيري بود. امينالدوله كه خود از درباريان قاجار بود در خاطرات خود با عصبانيت مينويسد: «علما و اهل منبر به ذم و قدح دولت و دولتيان زبان گشودند و اول كسي كه فضاحت آغازيد آقاي حاج سيدعلياكبر فالاسيري بود. در شيراز احترام دولت و سلطنت را گسيخت وآبروي حكومت [را] ريخت.» وقتي خبر اعزام هيئت انگليسي در شهر شيراز منتشرشد، مردم «دكاكين و بازار را بسته، به رهبري و هدايت حاج سيدعلي اكبر فالاسيريشيرازي كه به واسطهي شجاعت و قوهي بيانش در بين علماي شيراز معروفيتي را دارا بود، در مسجد وكيل شيراز جمع شدند و بناي داد و فرياد را گذاردند و حاج سيدعلي اكبر هم بهمنبر رفته بياناتي عليه دولت و صاحب امتياز نمود و در پايان شمشيري از زير عبا درآورده و اظهار داشت: موقع جهاد عمومي است. اي مردم! بكوشيد يا جامهي زنان بپوشيد. من يك شمشير و دو قطره خون دارم. هر بيگانهاي كه براي انحصار دخانيات به شيراز بيايد شكمش را با اين شمشير پاره خواهم كرد و گريهكنان از منبر پايين آمد.» اوضاع در شيراز همچنين متشنج بود و فالاسيري هم فردي نبود كه با تهديد و يا تشويق ساكت بشود.
سرانجام دولت تصميم به سركوبي تظاهر كنندگان ميگيرد و مردم را به گلوله ميبندند و «به قدر ده نفر زخمي و شش نفر كشته شدند و باز مردمي كه در شاه چراغ و مسجد نو بودند متفرق نشدند و بر ازدحام و غوغا و شورش آنها بيشتر افزود». چون شورش مردم شيراز با سلاح و كشتن به جايي نرسيد مجبور شدند سيدعلياكبرمجتهد فالاسيري را به اصفهان تبعيد كنند.
دولت با تجربهي قبلي دانست كه اين بار نيز علاج واقعه در تبعيد سيد از شيراز است. «از دربار همايون قوامالملك تعليمات فرستادند. يك روز كه بر حسب عادت سيد پياده وتنها در بيرون شهر قدم ميزد، مأمورين قوامالملك از كمين جستند و دست و دهانش بستند و به قاطري سوار كرده به سمت بوشهر بردند.» خبر دستگيري سيد به سرعت در شهر پيچيد و مردم به هيجان آمدند. بديهي بود كه آتش غيرت مؤمنان به اين زودي فرونمينشست، بلكه تازه اين اول ماجرايي بود كه شاه را مجبور كرد مفتضحانه قرارداد را لغو كند.
بههر حال با تحميل آرامشي موقت بر شيراز «فرنگيان با شوكت و شكوهي هرچه تمامتر به رغم مسلمانان وارد شهر شدند و اين واقعهي ملالانگيز شيراز اولين دفتگي(سركوبي) بود كه بر اسلام و اسلاميان از طرف اين فتنهي امتياز واقع شد و از اين پس، كمپاني امتياز، وكلاي خود را به ساير ممالك محروسه نيز روانه داشته». البته اين پيروزيبه عنوان تسليم مردم ايران در مقابل كمپاني نبود، بلكه در هر جا نمايندگان شركت وارد ميشدند «تا يك درجه خالي از آشوب نبود». كربلايي داستاني را نقل ميكند كه تجلي روح مسلمانان در مقابل بيگانگان است. وي ميگويد: «يكي از معتبران فارس كه دوازده هزار كيسه تنباكو داشت بر سر قيمت با شركت اختلاف پيدا كردند. وي يك روز مهلت خواست. شبانه آنها را به آتش كشيد. صبح كه مأمورين كمپاني براي بيرون بردن تنباكو آمدند ميگويد همه را فروختم. آنها ميگويند فروش تنباكو به غير ممنوع است. وي را تهديد كردند، او مأمورين را بهبالاي تلي از خاكستر برد و گفت: اين تمامي دوازده هزار كيسهاست كه يكسره به خدا فروختم.»
بازتاب قرارداد در تبريز
دومين شهري كه در مقابل هيئت اعزامي كمپاني از خود عكسالعمل نشان داد، تبريز بود. مردم تبريز نمايندگان را به شهر راه نداند و منزل ميرزاجوادآقاي تبريزي بزرگ مجتهدان تبريز، مركز هدايت مبارزه با قرارداد شد. گرچه تبريز از لحاظ توليد تنباكو و مشتقات آن چندان مهم نبود، اما از تلگرافها و گفتههاي رهبران تبريز چنين استنباط ميشود كه بيشترين حساسيت مردم روي تسلط بيگانگان بود.
به گزارش دكتر فوريه وضع تبريز براي حاكمان و درباريان بسيار نگرانكننده بوده، امير نظام، حاكم تبريز از ترس، خانوادهي خود را نزد قنسول روس گذاشته و «لاينقطع وزرا با تبريز مخابرات تلگرافي حضوري دارند. امينالسلطان و سفير انگليس ساعتهاي متوالي با هم نجوي ميكنند. شاه، مشيرالدوله را پيش وزير مختار روس فرستادهاست؛ اما از اين گفتگوها و اين مأموريت محرمانه كسي خبري بهدست نياورده است». قيام تبريز از جريان قرارداد تنباكو فراتر رفت و «جمعيتي جلوي عمارت وليعهد اجتماع كرده و با تهديد و به سختي، رعايت احكام قرآني را مطالبه ميكنند». اين درخواست، دولت ايران را سخت به وحشت انداخت. دولت «از سفير روس خواسته است كه دولت روسيه در كار تبريز مداخله كند». شاه سرگشته و حيران نميداند چكار كند. وي امير نظام، حاكم تبريز را عزل و مجدداً او را منصوب كرد. شاه با حاج محمدحسنامينالضرب، رئيسالتجار بهمشورت پرداخت. گفتگو بين دولت و شركت برقرار بود. شركت يك امتياز ويژه به تبريز داد و آن اينكه به جاي كاركنان انگليسي از كاركنان ايراني در آذربايجان استفاده كند؛ اما هيچ كدام از اينها مشكل شاه را حل نكرد. بهمردم قول دادند كه «عمليات شركت انحصار دخانيات در آذربايجان شروع نخواهد شد؛ باز ايشان قانع نشدند و بار ديگر سر به شورش برداشتند». قيام مردم آذربايجان چنان گسترش پيدا كرد كه واضح شد كه «طغيان، جنبهي عمومي پيدا كردهاست». ميرزاجواد آقاي تبريزي نيز تحت تأثير سياست بازيها و تهديدهاي دولت قرار نگرفت و «درمقام خيرخواهي ملت و دولت اسلام از هيچ رو خودداري نفرموده و از آغاز تا انجام... بهپاي مردانگي مقاومت و ثبات ورزيده و هرچند كه دولت را در اين خصوص اقدام و اهتمام نمود، زياد از آن، بر اصرار و امتناع خود افزودند».
واقعه اصفهان
مردم اصفهان نيز مانند شهرهاي بزرگ در مقابل شركت رژي ايستادگي كردند. ابتدابه دولتيان شكايت بردند كه توجهي نشد. نزد علماي شهر رفتند و علماي اصفهان به رهبری آقانجفي، روحاني قدرتمند اصفهان دست به ابتكار عمل زدند و تنباكو را تحريم كردند.
از نامهي يكي از فرهيختگان اصفهان كه در دست است چنين برميآيد كه رفتارانگليسيها در اصفهان به پشتوانهي ظلالسلطان، پسر ستمگر شاه بسيار ظالمانه بودهاست. وي در اين نامه مينويسد: «.. فرنگي صاحب امتياز پس از ورود و استقرار، در كمال اقتدار و استقلال بناي هرگونه تحكم بر مسلمانان گذاشت.»
اين رفتار تحقيرآميز و خشونت بار چنان خشم مردم را برانگيخت كه يكي از تجار معتبر اصفهاني، كارِ شخصيت متمول فارسي را تكرار كرد. اين تاجر «معتبر اصفهاني درمقابل امر ظلالسلطان كه بايد توتون و تنباكو را به عمال شركت تحويل [می]داد، هر چه را كه از جنس خريده بود، آتش زد».
به هر حال علماي اصفهان به رهبري ميرزا محمدتقي، معروف به آقا نجفي، فتوا برتحريم تنباكو صادر كردند. اين فتوا در اصفهان مؤثر بود. به گزارش شيخ حسن كربلایی «مردمان معقول و متدين را منع ايشان پذيرفته افتاد. رويهمرفته كلمهي ايشان در اصفهان و توابع اصفهان پيشرفت و نفوذي يافت، فيالجمله سكته و وقوفي به ادارهي وكلاي كمپاني وارد آمد.» كمپاني به دولت شكايت كرد و «دولت را بر اين داشت كه در اينخصوص از جانب دولت تلگرافات عتابآميز سخت، پيدرپي به علما اصفهان فرستاده شد... از جانب دولت صريحاً به حكومت دارالسلطنه حكم رسيد كه هرگاه جناب معظم [آقانجفي] و ساير علما از اباحهي استعمال دخانيات امتناع كنند، حكومت عذر اقامت ايشان را از دارالسلطنه بخواهد». همچنين تهديد كردند كه علما اگر تسليم دولت نشدند و مردم شورش كردند، خانههاي مردم را به توپ ببندند. علمای اصفهان جز يكي، دو نفر، بقيه به رهبري آقا نجفي «همچو سد سكندر» در مقابل تهديدها ايستادگی كردند. حكومت، يكي از علماي اصفهان بنام منيرالدين اصفهاني را سخت در تنگنا قرار داد و «از جانب حكومت دارالسلطنه در خصوص استعمال دخانيات، تكاليف تهديدآميز سختي شد كه بايد حكماً و حتماً استعمال دخانيات را صريحاً در منابر ترخيص و تجويز فرموده و خودشان نيزعلانيه و برملاء ارتكاب جويند». اين فشار موجب شد اين مجتهد نيز شبانه اصفهان را ترك كند و به سامرا به فال اسيري بپيوندد و او نيز در شرح مظالم قرارداد رژي نزد مرجع شيعيان، ميرزاي شيرازي بسيار مفيد واقع شد.
در ساير شهرهاي ايران مثل قزوين و يزد و كاشان نيز تظاهراتي برضد شركت رژي بهوقوع پيوست و در خراسان به رهبري حاجشيخ محمدتقي بجنوردي و حاج ميرزاحبيب مجتهد شهيدی، مردم دكانها و بازار را بستند و تظاهراتي نيز به پا داشتند.
تهران و تحريم تنباكو
رهبری تهران را عالم فرزانه و زاهدي چون ميرزا حسن آشتياني به عهده داشت. علماي تهران، تجار بزرگ و كسبهي جزء، دائم به منزل ميرزاي آشتيانی ميرفتند و دربارهي قرارداد با وي رايزني ميكردند. روحانيون دراجتماع مردم دربارهي مضرات و پيامدهاي قرار داد رژي صحبت ميكردند. از ميان روحانيون ملا فيضالله فاضل دربندی تندترين خطابهها را برضد شاه ايراد ميكرد. به روايت امينالدوله وي درمنبر مينشست«به شاه و وزير بيحفاظتي ميكرد و حق میگفت». به دستور دولت وی دستگير و «بیاحترامانه بيرون و به عراق عرب فرستاده» شد و بر جمع تبعيديان شيراز واصفهان در سامرا افزوده شد.
غير از مساجد و تكايا، علما به شدت به رايزني با حكومتيان مشغول بودند تا بلكه بتوانند قرارداد را به صورتي مسالمتآميز حل كنند. ميرزاي آشتياني با شاه و صدر اعظم ملاقات كرد و از پيامدهای قرارداد به آنها تذكر داد؛ اما هيچكدام از اين ملاقاتها اثرمستقيم نداشت.
علمای تهران نيز تدريجاً به اين نتيجه رسيدند كه بايد راه علمای اصفهان را در پيش گيرند. «از مجالس علما دارالخلافه نيز كمكم اين زمزمه بلند شد كه پس از انقضای زمان مهلت، تنباكوفروشان مملكت كه فروش تنباكو يك سره با فرنگي خواهد شد، استعمال تنباكوی كمپانی كه از مسلمانان به جبر و اكراه خريدهاند، حرام خواهد بود.»
فتوای تحریم تنباكو
تبعيد سيدعلياكبر فالاسيري و منيرالدين اصفهاني و ملا فيضالله فاضل دربندي به عراق و اداي توضيح آنان نسبت به اوضاع ايران و برخورد مأموران ايراني و انگليسيها با علما و مردم زمينههاي فتوا را براي ميرزا مهيا كرد. علاوه مجتهدان ساكن ايران هم پيوسته با ميرزا در تماس بودند و با ارسال نامه و تلگراف و اعزام نماينده، ميرزا را در جريان امور ايران ميگذاشتند و از وي كسب تكليف ميكردند.
در هميناثنا شايعه شد كه ميرزا فتواي تحريم تنباكو را صادر كرده و نزد علماي اصفهان فرستاده است. كربلايي خوشحالي مردم و ماجرا را چنين توصيف ميكند. «اين شايعهي فرحانگيز... روان افسرده و پژمردهي مسلمانان را تازگي و طراوتي بخشيد. جان در تن مشتاقان از وجد به رقصآمد»، اما متأسفانه به دليل خرابي راهها در آن هفته، پست در وقت هميشگي وارد نشد. تا اينكه ماه جماديالاولي رخ نمود و پست نيز به دنبال ماه نو فرا رسيد. در تهران منتشرشد كه حكم ميرزا از سامرا رسيد. «صورت توقيع مبارك در تمامي بازار و مساجد و مجامع و سردرها به صداي خيلي بلند بر مسلمانان خواندند. اين شايعهي شورانگيز در تمامي شهر شور و غلغلهي عظيمي درافكنده، هنگامهي بزرگي برخاسته، مردمان دستهدسته، فوج فوج در صحبت و گفتگو».
متن حكم ميرزا در پاسخ به يك استفتا چنين بود: «بسمالله الرحمنالرحيم. اليوم استعمال تنباكو و توتون باي نحو كان در حكم محاربه با امام زمان(ع) است. حررّه الاحقر محمدحسن الحسيني.»
بازتاب تحريم
فتواي ميرزا حتي در اندرون خانهي شاه نيز نفوذ كرد. دكتر فوريه، پزشك مخصوص ناصرالدين شاه كه هم ناظر بر بازتابهاي اندروني شاه بوده هم بر بازتابهاي بيروني، مينويسد: «فتوايي از عتبات رسيده، به مردم امر شدهاست كه براي برچيدن بساط كمپاني از استعمال دخانيات خودداري كنند. اين فتوا با انضباط تمام رعايت شده. تمام توتونفروشان دكانهاي خود را بسته و تمام قليانها را برچيدهاند و احدي درشهر، نه در ميان نوكران شاه و نه در اندرون او، لب به استعمال دخانيات نميزند. مردم ايران هر وقت فتوايي از طرف ملايي متنفذ يا مجتهدي معتبر برسد، باانضباط تمام اطاعت آن را گردن مينهند.»
امينالدوله نيز اعتراف ميكند كه حكم ميرزا حتي در اندرون شاه تأثير گذاشت و ميگويد: «تنگي خلق شاه كه در دربار و حرم خانهي پادشاهي، حكم ميرزاي شيرازي را بهحكم خود مقدم ميديد»، موجب شد كه نامهاي به ميرزاي آشتياني بنويسند و به وي ناسزا بگويد.
حكم ميرزا در بين همهي اقشار و طبقات مختلف مردم چنان اثر گذاشت كه حتي«داشمشتيها و اوباشان و از اين طبقهي مردمي كه از هيچ مناهي و معاصي روگردان نيستند و در مرئي و منظر خاص و عام مرتكب هر نوع گناه و كار زشتي ميشوند، همگي چپقهاي خود را شكسته و خردهتكههاي آن را در جلوي عمارت كمپاني انباشتند و با ناسزا گفتن، به كمپاني رژي فرياد ميكردند: من شراب را علانيه و برمَلا ميخورم و ازهيچ [گناهي] باكي ندارم، ولي چپق را تا آقاي ميرزا حلال نكند، دم هم نخواهم زد. من عرق را به اميد شفاعت صاحبالزمان ميخورم، چپق را به چه اميد بكشم؟»
منبع: اقتباس از کتاب 14 قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی