۱۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۵۷
کد خبر: ۷۳۵۲۶۱

رمز معادله فتح (۲)

رمز معادله فتح (۲)
رمز معادله فتح روایت حضرت آیت‌ الله العظمی خامنه‌ای از ابعاد مسئله آزادسازی خرمشهر است.

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، جنگ تحمیلی علیه ایران در سال ۱۳۵۹ در حالی آغاز شد که رژیم صدام ادعا داشت در چند روز تهران را فتح میکند! بر همین اساس نقشه‌ی اشغال شهرهای جنوبی کشور را طراحی کرد. خرمشهر، جزو اولین شهرهای مورد تجاوز دشمن بود که در آبان‌ماه سال ۱۳۵۹ به تصرف رژیم بعث درآمد. اشغال شهر خرمشهر از مهم‌ترین اهداف راهبردی دشمن محسوب میشد. اینکه چرا خرمشهر نتوانست مقاومت را ادامه دهد و چه شد که پس از یک سال و خرده‌ای آزاد شد و ابعاد دیگر قضیه خرمشهر در این یادداشت بررسی شده است. آنچه در این مطلب آمده است روایت حضرت آیت‌ الله العظمی خامنه‌ای از ابعاد مسئله آزادسازی خرمشهر است. در این مجموعه از  ۵۹ سخنرانی رهبر انقلاب طی سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۴۰۱ استفاده شده است.

 
ب) آزادسازی خرمشهر در سال ۱۳۶۱

ورود بسیج موجب شد صحنه جنگ به سود معنویت رقم بخورد
 
ورود بسیج در این جنگ موجب شد که صحنه‌ی جنگ در مقابل چشم حیرت‌زده‌ی همه‌ی مردم دنیا به سود معنویت - که با دست خالی همراه بود، اما سرشار از ایمان بود - رقم بخورد و همه‌ی دنیا در برابر چشم خود ببینند که چطور جوان ایرانی با سرمایه‌ی ایمان، با تکیه‌ی بر خدا، با اعتمادبه‌نفس وارد میدان نبرد میشود، پیچیده‌ترین تاکتیکهای جنگی را طراحی میکند و معجزه‌ای مثل فتح‌المبین و بیت‌المقدس در مقابل چشم دنیا میگذارد.[۶۵] بسیجی آگاه است؛ بسیجی با آگاهی شروع میکند؛ کمااین‌که بسیج با آگاهی شروع شد. چون آگاهی بود، خشنودی هم بود؛ بسیجیها در جبهه شاد بودند. من خودم در اهواز مردی را دیدم که جوان هم نبود - به گمانم همان وقت بعد از شهادتش، در نماز جمعه‌ی تهران هم این خاطره را گفتم - شب میخواستند به عملیات بسیار خطرناکی بروند؛ آن وقتی بود که عراقیها از رود کارون عبور کرده بودند و به این طرف آمده بودند و در زمین پهن شده بودند. خرّمشهر داشت به‌کلّی محاصره میشد - سال ۵۹؛ در عین خطر - شب لباس رزم، لباس نظامی - همین لباس بسیجی - را پوشیده بود و با رفقایش داشتند میرفتند. او آذربایجانی بود، اما در تهران تاجر بود؛ داشت با تلفن از منزلش خداحافظی میکرد. من نشسته بودم، نمیدانست که من هم ترکی بلدم. به زنش میگفت «گد یروخ گُناخلقا»؛[۶۶] او هم میفهمید که «گناخلوق، نجور گناخلو خدی»![۶۷] هم این آگاه بود، هم آن آگاه بود؛ میفهمیدند چه کار میکنند.[۶۸]

تاکتیکهائی که جوانهای مؤمن در عملیات بیت‌المقدس - که منتهی شد به آزادی خرّمشهر - به کار بستند و طراحی‌ای که آنها کردند، تا امروز هم برای آن کسانی که در مقوله‌های نظامی صاحب فکر و نظرند، درس‌آموز است؛ تاکتیکهای پیچیده، پرتحرک، دشوار، به حسب ظاهر نشدنی، اما به دست معجزه‌گر جوان مؤمن ایرانی، جوان مبتکرِ متکی به خدا، عملی و شدنی و واقع شده، بی‌سابقه بود. این معنویت، این تکیه‌ی به نیروهای معنوی و ایمانی، این اعتماد به نفس، این شجاعت، این حقیر شدن همه‌ی جلوه‌های ظاهر زندگی مادی، حرکت در راه رضای خدا، در هیچ جا سابقه نداشت؛ همچنانی که که خودِ انقلاب اسلامی هم نظیری و سابقه‌ای در تاریخ نداشت.[۶۹]

حضور بسیج در میدان‌های جنگ و دفاع مقدس، هم به عنوان یک عمل نظامی، و هم به عنوان روحیه‌دهی به رزمندگان مستقر در سازمانهای نظامی - یعنی ارتش و سپاه - تأثیرات معجزآسایی داشته است. آن‌جایی که بسیج بود، روحیه و معنویت هم بود؛ طبعاً ایستادگی و مقاومت هم بود و بر اثر آن همه، پیروزی هم نصیب میشد. برای همین است که ملت ایران در کمتر از دو سال - یعنی تا فتح خرّمشهر - بر قوای اهریمنی عراق فائق شد.[۷۰]

امام فرمودند خرمشهر باید آزاد شود
 
امام فرمودند خرّمشهر باید آزاد شود، بنده در همان نواحی بودم؛ شاید بعضی از شما هم در آن‌جا بودید. فاصله‌ی بین آزادی خرّمشهر و وضعیتی که آن روز ما آن‌جا داشتیم، یک فاصله‌ی ناپیمودنی بود. دشمن به منطقه‌ی غرب اهواز و شمال غربی و جنوب غربی آمده بود؛ تمام منطقه را از نیروها و لشکرهای زُبده‌اش پُر کرده و محکم در زمین فرو رفته بود؛ نمی‌شد او را تکان داد. از کارون هم عبور کرده و نیم دایره‌ی نسبتاً کاملی را درست کرده بود؛ به‌طوری که افراد ما وقتی می‌خواستند از اهواز به طرف آبادان بروند - که آبادان آن وقت دست دشمن نبود و می‌شد رفت - از جاده‌ی معمولی نمی‌شد بروند؛ از جاده‌ی غیرمعمول هم که آن طرف رودخانه بود، نمی‌شد بروند؛ از جاده‌ی ماهشهر هم نمی‌شد بروند؛ باید مسیر مثلّثی را طی می‌کردند تا به خرّمشهر بروند! از داخل دریا با «لنج»، مسافتی می‌رفتند و خود را به نقطه‌ای از جزیره‌ی آبادان می‌رساندند و آن‌جا پیاده می‌شدند. در این شرایط، نیروهای ما معدود بودند و تیپ زرهی ما که حدّاقل باید صدوپنجاه دستگاه تانک می‌داشت، حدود بیست دستگاه تانک داشت...

ما باید سه برابر نیروهای عراقی توان و نیرو می‌داشتیم تا می‌توانستیم حمله کنیم و خرّمشهر خودمان را از دست آنها نجات دهیم. آن موقع نیروی ما اصلاً قابل مقایسه با آنها نبود؛ یک برابر، نیم برابر و یک سومِ برابر هم نبود.[۷۱] چند تانک تعمیرىِ از کار افتاده را مرحوم شهید «اقارب‌پرست» - که افسر ارتشی بسیار متعهّدی بود - از خسروآباد به خرّمشهر آورده بود،[۷۲] ایشان رفته بود در آبادان در بحبوحه‌ى شدت فشار دشمن یک گروهانِ تانک باید گفت با چنگ و دندان درست کرده بود، با زحمت نگه داشته بود و داشت مى‌جنگید. از جبهه یک بار آمد تهران - من تهران بودم - خاطره‌ى نقل کرد از آبادان از آن خانواده‌اى که در نزدیکیهاى دیدگاه دشمن و در تیررس دشمن همچنان زندگى مى‌کردند. شاید هم در بخش شرقى خرمشهر بود یا بین این دو، که این شهید رفته بود پیش این خانواده به پدر و مادر خانواده - که مردمان مسنى هم بودند - گفته بود شماها چرا نمى‌روید؟ چرا ماندید؟ گفته بودند ما در مقابل دشمن خانه‌ى خودمان را تخلیه نخواهیم کرد، دشمن نمى‌تواند ما را از این‌جا بلند کند، ما همین جا مى‌میریم. این آن فرهنگى بود، آن روحیه‌اى بود که در آن سرزمین حاکم بود.[۷۳]

[در کنار این وضعیت] گزارشهایى داشتیم از خرّمشهر و بعضى مناطق دیگر در خوزستان که عوامل مزدور دست‌نشانده‌ى خائن بى‌وطن، آن کسانى که یک لحظه حتى دلشان با اسلام و جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى و امام و عناصر فداکار و روحانیّت نرم نشده است مشغول تضعیف روحیه و پراکندن خبرهاى دروغ هستند.[۷۴]

در این شرایط، امام گفتند خرّمشهر باید آزاد شود. این به نظر من حقیقت عجیبی را در خودش دارد که باید روی آن فکر و تدقیق و مطالعه کرد؛ با گفتن و تشریح زبانی هم به‌دست نمی‌آید. چقدر اعتماد به نفس، توکّل، عزم راسخ و جدّ در تصمیم و امید و خوشبینی به نیروهای پنهانی که ما آنها را کشف نکردیم، باید در آن دل بزرگ و نورانی به نور الهی و نور ایمانِ حقیقی متمرکز باشد تا آن‌طور قرص و محکم بگویند خرّمشهر باید آزاد شود. امام نمی‌گفتند که حرفشان تحقّق پیدا نکند. انسان حرفی را که بداند زمین می‌افتد، به زبان نمی‌آورد؛ آن هم به این قرصی. می‌گفتند و می‌دانستند این حرف زمین نخواهد افتاد و زمین نیفتاد و تحقّق پیدا کرد... بنده از نزدیکتر شاهد بودم نیرویی که باید خرّمشهر را آزاد می‌کرد، به وسیله‌ی چه عوامل و چه ابزارها و چه امکانات و چه کانون عظیمی از ایمان و تصمیم شکل گرفت و همین نیرو رفت مثل گلوله‌ای به سینه‌ی دشمن خورد و آن حادثه‌ی عجیب را به‌وجود آورد.[۷۵]

شهید [صیاد شیرازی] و همکارانش در سپاه و ارتش مجموعه توانایی را تشکیل دادند و عملیات امام رضا، فتح‌المبین و سپس بیت‌المقدّس را طرّاحی و اجرا کردند و بتدریج کارایی انقلاب و اسلام و یک ملت مؤمن را در این منطقه بسیار خطیر، مقابل چشم همه گرفتند. هیچ کس در دنیا باور نمیکرد که نیروهای مسلّح ما بتوانند خرّمشهر را پس بگیرند؛ چون خرّمشهر رفته بود. همین مناظری که شما امروز میبینید اسرائیلیها با تانک در جنین به وجود می‌آورند، شبیه همین را در خرّمشهر ما به وجود آوردند.[۷۶]

[در چنین شرایطی] سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به‌مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرّمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقیها گرفتند.[۷۷] بحمداللَّه خون این شهیدان عزیز [شهداى گردان ۹ سپاه (گردان قدر)] هدر نرفت. این بچه‌ها اگر چه نماندند که فتح خرمشهر را ببینند، اما خرمشهر را اینها فتح کردند و غمى که بر دل امام سنگینى مى‌کرد در طول این مدتى که خرمشهر در اشغال بیگانه‌ها بود، با خون این عزیزان پاک شد، با زحمت و رنج این عزیزان، غصه و غم ملت ایران برطرف شد. درست است که اینها رفتند، اما آن کارى که اینها مى‌خواستند بکنند آن کار شد؛ دشمن دستش قطع شد، شرف و آبروى انقلاب اسلامى حفظ شد.[۷۸]

خرّمشهر و فتح عملیات بیت‌المقدّس و فتح عملیات فتح‌المبین و فاو و بقیه‌ی فتوحات بزرگ را رزمندگان ما به ضرب سلاح به دست نیاوردند - ما تا آخر جنگ از لحاظ سلاح، یک چندمِ عراق بودیم - به ضرب شهادت‌طلبی، فداکاری و مزد و عوض نخواستن از فداکاری به دست آوردند.[۷۹] من فراموش نمیکنم، یکی از سرداران و فداکاران آن روز... به اتّفاق چند نفر در اهواز پیش ما آمدند و چند قبضه خمپاره انداز میخواستند تا بتوانند قدری در مناطقِ جلوتر ایستادگی و مبارزه کنند؛ اما کسی نبود به اینها این چند قبضه خمپاره‌انداز را بدهد! ما برای سیم خاردار و گلوله و آر.پی.جی مشکل داشتیم؛ تانک و نفربر و امثال اینها که به جای خود. آنچه در اختیار ملت ایران بود، عبارت بود از یک اراده قوی و نشاط همه‌جانبه که برخاسته از ایمان و آگاهی بود.[۸۰] من در آن هنگامى که مردم خرّمشهر با جان خود و با همه‌ى وجود از شهر و خانه‌ى خود و از میهن عزیزشان دفاع مى‌کردند، به طور شبانه‌روزى در اهواز ناظر جریان شگفت‌انگیز این شهر و این مردم بودم. علماى این شهر، جوانان این شهر، قشرهاى مختلف و حتّى زنان، در خلق این حماسه‌ى بزرگ سهیم بودند.[۸۱]

بعد از فتح خرمشهر روال عملیاتها روال پیروزی شد
 
فتح خرّمشهر فقط فتح یک شهر نبود که شهری را دشمن از ما گرفته بود، ما این را پس گرفتیم؛ [فقط] این نبود ــ این یکی از نمادهای فتح خرّمشهر بود ــ فتح خرّمشهر تغییر یک معادله‌ی حیاتی به سود رزمندگان اسلام بود؛ واقع قضیّه این است. یک معادله‌ی تلخی شکل گرفته بود. بنده فراموش نمیکنم تلخیِ آن روزهایی را که در این مرکزی که ما بودیم در اهواز، یک تابلویی در اتاق شهید چمران که فرمانده آن تشکیلات ما بود نصب شده بود، سنجاقهایی با سر آبی و سر قرمز روی این نقشه فرو رفته بود، بخشهای آبی آن بخشهایی بود که در اختیار ما بود، بخشهای قرمز آنهایی بود که دشمن آنها را تصرّف کرده بود؛ هر روز که طبق خبرها اینها تغییر داده میشد، میرفتیم و نگاه میکردیم. من یادم نمیرود تلخی آن روزها را که هر وقت میرفتیم، میدیدیم چند بخش قرمز اضافه شده؛ این نقطه را هم گرفتند، این شهر را هم گرفتند، این پادگان را هم گرفتند، اینجا را هم گرفتند. [۸۲]

هر وقت چشم من به این نقشه مى‌افتاد، تمام روحم زیر فشار قرار میگرفت از تصوّر اینکه خرّمشهر عزیز و این خانه‌ها و این کوچه‌ها و این خیابانها و این نخلستانها، زیر پاى دشمن غاصب و متجاوز است.[۸۳] در اهواز به ده یازده کیلومتری اهواز رسیده بودند، از طرف دزفول به پل نادری رسیده بودند؛ حتّی [دشمن] جرئت کرد از پل نادری هم عبور کرد آمد آن طرف؛ البتّه بر خلاف حکمت نظامی بود این کارش؛ بعد دید این بدجوری است، برگشت عقب. روزهای تلخی بود که ما تا هشت نُه ماه از شروع جنگ این وضعیّت را داشتیم؛ این معادله یک معادله‌ی بسیار تلخی بود. بعد با عملیّات حضرت ثامن‌الائمّه که رفع حصر آبادان بود، شروع شد این معادله تغییر پیدا کردن؛ بعد طریق‌القدس و بعد فتح‌المبین و در نهایت هم بیت‌المقدّس و فتح خرّمشهر؛ معادله بعکس شد؛ یعنی اگر تا آن روز ما باید دائم نگران بودیم که فردا چه از دست خواهیم داد، از آن روز به بعد دائم مترصّد بودیم ببینیم از فردا چه میتوانیم به دست بیاوریم. البتّه در عملیّات بعد از فتح خرّمشهر هم، بعضی‌ها پیروزی بود، بعضی‌ هم پیروزی نبود امّا روال، روال پیشرفت بود، روال پیروزی بود، روال رشدِ اراده و عزم راسخ بود؛ این مسئله‌ی فتح خرّمشهر است؛ یعنی خرّمشهر در واقع نماد تغییر یک معادله‌ی تلخ به یک معادله‌ی شیرین بود که ملّت ایران نجات پیدا کرد.[۸۴]

از شش ماه اوّلِ شروع جنگ، یعنی نیمه‌ی دوّم سال ۵۹ تا شش ماه اوّل سال ۶١ چقدر فاصله‌ است؟ در این فاصله، حرکت ملّت ایران و نیروهای مسلّح ما آن‌چنان شد که دو عملیّات بزرگ و مهم در همان دو سه ماه اوّل سال ۶١ به وجود آمد؛ یعنی فتح‌المبین در اوّل [سال] در فروردین، و بیت‌المقدّس و فتح خرّمشهر در اردیبهشت و اوّل خرداد؛ یعنی این‌جور پیش رفت، این‌جور حرکت سریع بود! یعنی ما همان ماهی که از ده کیلومتری اهواز را با خمپاره میزدند - یعنی از دُبّ‌حردان که تا اهواز به نظرم حدود ده کیلومتر است، اهواز زیر آتش خمپاره بود - از آن وضعیّت رسیدیم به این وضعیّت که چند هزار اسیر در فتح‌المبین و چند هزار اسیر در بیت‌المقدّس [گرفتیم] و گرفتن سرزمین‌های بسیار و گرفتن خرّمشهر و استحکام نیروها و مسائل دیگر [اتّفاق افتاد]. تا آخر جنگ همین حالت ادامه داشته؛ یعنی روزبه‌روز ما توانستیم به هویّت خودمان، به قدرت خودمان آشنا بشویم، معرفت پیدا کنیم و پیش برویم و خودمان را بشناسیم؛ و این اتّفاق افتاد.[۸۵]

روز فتح خرمشهر یک جشن عمومی خودجوش در کشور بود
 
روز فتح خرّمشهر حادثه‌ی عظیمی بود.[۸۶] روز سوم خرداد، همان ساعت اولی که رزمندگان ما خرّمشهر را گرفته بودند،[۸۷] ما هم در تهران خبرش را شنفتیم... حالا یادم نیست که خبر از رادیو اعلام شده بود یا نه، شهید صیّاد تماس گرفت با من در دفتر ریاست جمهوری[۸۸] بنده آن وقت رئیس جمهور بودم و گزارش اوضاع جبهه را میداد. [۸۹] بعضی از تفصیلات را هم گفت؛ از جمله گفت «الان که من دارم با شما حرف میزنم، عراقی‌ها صف کشیده‌اند برای اینکه اسیر بشوند»، خیلی تعبیر جالبی بود.[۹۰] میگفت الان هزاران سرباز و افسر عراقی صف بسته‌اند، برای این‌که بیایند ما دستهایشان را ببندیم و اسیر شوند! [۹۱]

شاید هنوز چند ساعت از خبر نگذشته بود که بنده از [ساختمان‌] ریاست جمهوری میرفتم طرف بیت امام که خدمت امام (رضوان‌الله تعالی علیه) برسم.[۹۲] سوار شدم، بلافاصله همان بعدازظهر، رفتم خدمت امام که البتّه دیگر مردم در خیابانها پُر بودند و اظهار محبّت میکردند و اظهار شادی میکردند.[۹۳] در این خیابان و سر راه، مردم غوغا کرده بودند؛ مثل یک راه‌پیمایی، مثل یک تظاهرات [بود]. ماشین ما را که میدیدند، می‌آمدند جلو تبریک میگفتند. در همه‌ی کشور یک جشن عمومیِ خودجوش به وجود آمد؛ مسئله این‌قدر مسئله‌ی مهمّی بود.[۹۴] رفتم همین تعبیر را به امام گفتم. گفتم آقای صیّاد میگوید که عراقی‌ها صف کشیده‌اند که بیایند اسیر بشوند؛ یک صف طولانی، ده پانزده هزار نفر![۹۵]
قدرت معنوی یک ملت این است. فقط خرّمشهر نیست - خرّمشهر یک نماد است - کربلای ۵ ما هم همین‌طور بود؛ والفجر ۸ ما هم همین‌طور بود؛ فتوحات فراوان دیگر ما هم همین‌طور بود؛ عملیات خیبر و بدر و مجموعه‌ی هشت سال دفاع مقدس ما هم همین‌طور بود. البته ناکامی و شکست هم داشتیم و شهید هم دادیم؛ میدان مبارزه است.[۹۶] اما در میان همه‌ى اسمها، اسم «خرّمشهر» یک اسم استثنایى و بى‌نظیر است. اگر کسى ادّعا کند که خرّمشهر، پرچم سرافرازى و استقامت و پایدارى ملت ایران است، یقیناً اغراق نکرده است؛ چون واقعیت همین است.[۹۷]

خبرگزاریهای دنیا تا چند روز پیروزی خرمشهر را اعلام نکردند
 
وقتی ما اعلام کردیم خرّمشهر را پس گرفته‌ایم، تا یکی دو روز خبرگزاریهای دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند -با چشم تردید به آن نگاه میکردند- اما این اتّفاق افتاد و آخر هم همه مجبور شدند به این پیروزی اذعان کنند. در این عملیات، رزمندگان ما بیش از پانزده‌هزار اسیر عراقی گرفتند و به اردوگاههای اسرا به عقب جبهه فرستادند. البته خرّمشهر آزاد شد؛ اما بسیاری از سرزمینهای ما همچنان در زیر پای دشمن بود. مهران و نفت‌شهر و صدها شهر و روستای ما در طول مرز مغصوب بود.[۹۸] ما خرّمشهر را فتح کردیم، اما رادیوهای بیگانه گفتند دروغ است! [۹۹] البته یادمان هست که عملیات فتح‌المبین را هم اولش انکار کردند.[۱۰۰]

عکس‌العمل آنها اول تبلیغات بود و شایعه‌سازى دروغ. اگر خبر پیروزى ایران و تصرف خرّمشهر را هم نقل کردند آن هم بعد از چند روز، آن را همراه با اخبار دروغى نقل کردند که اثر آن را از بین ببرد. مثل شایعه‌ى خرید اسلحه از اسرائیل که از دروغهاى شاخدار و خنده‌آور است.[۱۰۱] گفتند اینها این‌قدر خسارت داده‌اند! وقتی مسلّم شد که پیروزی ما بزرگ بود، گفتند اینها موج افراد انسانی را به جبهه فرستاده‌اند که این‌طوری شده است! در هیچ حادثه‌ای از حوادث اوّلِ انقلاب تا به حال - حوادث شیرین و حوادث تلخ - اتّفاق نیفتاده است که این بوقهای تبلیغاتی یک کلمه بگویند که به نفع ملت ایران باشد؛ امیدی ببخشد، دلخوشی‌ای بدهد، تحسینی در آن باشد! در همه حوادث، اینها سعی کردند ضربه‌ای بزنند، سوء استفاده‌ای بکنند، اصلی از اصول مورد علاقه مردم زیر سؤال ببرند و به حکومت ضربه تبلیغاتی و ضربه سیاسی بزنند[۱۰۲] کدام حادثه ما از اوّلِ انقلاب این‌گونه نبوده است؟ کدام حادثه تلخ یا شیرینی در این مملکت اتّفاق افتاده که رادیوها - رادیو امریکا، رادیو بی.بی.سی، رادیو صهیونیستها و رادیوهای گوناگون دیگری که هستند - حرفی که در آن امیدی برای ملت ایران داشته باشد، زده باشند؟[۱۰۳]

سوم خرداد نماد پیروزی حق بر باطل بود
 
واقعه خرّمشهر از دور فقط یک حادثه تاریخی است که برای ملت ایران هیجان‌آور و افتخارآمیز است؛ ولی از نزدیک، این قضیه شبیه یک معجزه بزرگ بود.[۱۰۴] روز سوّم خرداد هم از روزهای فراموش‌شدنی نیست؛ از روزهایی است که در تاریخ کشور ما و در تاریخ انقلاب اسلامی عزیز ایران این روز میدرخشد. نماد است؛ نماد پیروزی حق بر باطل و نماد قدرت الهی و دست قدرتی که امام بزرگوار فرمودند: دست قدرتی دارد ما را حمایت میکند. چنین روزی است روز سوّم خرداد و روز آزادی خرّمشهر.[۱۰۵] حقاً و انصافاً باید آن روز را یکى از روزهاى شادى ملت ایران به حساب آورد، هم به مناسبت این‌که در این روز همه‌ى ملت از اعماق دل شادمان شدند و به رزمندگان ما و امام عزیزمان دعا کردند، و هم از این جهت که روزى است که شجاعت توأم با فداکارى رزمندگان اسلام درآن به منصّه‌ى ظهور رسید، از این جهات باید این روز را گرامى داشت.[۱۰۶]

عزیزان من! روز فتح خرّمشهر - که در واقع نقطه‌ی اوج عملیات «بیت‌المقدس» در اردیبهشت و خرداد سال ۶۱ است - برای همه‌ی ما و برای تاریخ ما و آینده‌ی ما یک نمونه‌ی درس‌آموز و عبرت‌آموز است؛ چون در این روز نیروهای جان‌برکف ارتش و سپاه، با یک هماهنگی شگفت‌آور و تحسین‌برانگیز و با شجاعت و فداکاری غیر قابل توصیفی توانستند یک ضربه‌ی عظیمی وارد کنند؛ نه فقط بر پیکر ارتش عراق، بلکه این ضربت وارد شد بر پیکره‌ی نظام استکبارىِ جهانی که با عِده و عُده‌ی خود پشت سر ماشین جنگی رژیم بعث قرار گرفته بودند. [۱۰۷] آمریکا، شوروی، ناتو -[اعضای] پیمان ناتو که اروپا و آمریکا و مانند اینها هستند- و همه‌ی قدرتهای مسلّط دنیا که پشت‌ سر صدّام قرار گرفتند علیه جمهوری اسلامی، برای اینکه جمهوری اسلامی را از بین ببرند. هدف این بود؛ هدف، فتح خرّمشهر یا قصر شیرین یا مانند اینها نبود، هدف این بود که بیایند؛ کمااینکه همان اوّل کار صدّام گفت که ما امروز اینجا مصاحبه میکنیم، یک هفته‌ی دیگر در تهران مصاحبه خواهیم کرد؛ این‌جوری برنامه‌ریزی کرده بود.[۱۰۸] هیچ کس گمان نمیکرد چنین اتفاقی بیفتد، ولی افتاد.[۱۰۹]

خرّمشهر از دست رفته‌ى غصب شده‌ى ما برگشت. [البته] من اعتقادم بر این است که یکسال دیر برگشت، مى‌توانست خرّمشهر سال گذشته، یکسال پیش آزاد بشود، اما نشد. [۱۱۰] چرا پارسال [۱۳۶۰] براى ما خرّمشهر خونین شهر بود؟ و هویزه و ایستگاه حمید و عین خوش و بسیارى از این مناطق دست نیافتنى بود؟ امسال همه‌ى اینها زیر پاى فرزندان عزیز این کشور مى‌خندد.[۱۱۱] چرا؟ علت همین عدم محاسبه بود؛ علت همان محاسبه‌ى غلط بود. آنچه که امسال [۱۳۶۱] را با سال گذشته فرق مى‌گذارد چیست؟ ما تجهیزات بیشترى از سال گذشته نداریم، انگیزه‌ى بیشترى نداریم، همان امام و همان امت و همان حرفها و همان توصیه‌ها و همان انگیزه‌ها همه هست؛ تفاوت در این است که سال گذشته در این وقت سپاه پاسداران جدى گرفته نمى‌شد، وجود او در صحنه‌ى رزم فرض نمى‌شد. [۱۱۲]

اگر آن روز میخواستیم بر اساس محاسبات معمولی و متعارف فکر کنیم، هیچ کس قضاوت نمیکرد که این حادثه ممکن است اتفاق بیفتد؛ ولی جوانان ما، مردان مؤمن ما، رزمندگان ما در نیروهای مسلح، با همت، با ایمان، با توکل به خدا و با گذاشتن جان عزیز در کف دست و نترسیدن و نهراسیدن از خطر مرگ وارد میدان شدند و این حادثه‌ی بزرگ را به وجود آوردند. فتح خرّمشهر قله‌ی این افتخارات است، میوه‌ی این افتخارات است؛ لیکن در تمام طول مدتِ شاید نزدیک به یک ماه که عملیات بیت‌المقدس به طول انجامید، صدها نشانه و آیت فداکاری به شکل اعجاب‌انگیزی وجود دارد. [۱۱۳]

فتح خرمشهر توطئه جنگ عرب و فارس را خنثی کرد
 
یک نکته‌ى دیگرى که در قضیه‌ى خرمشهر این است که تِز اتکا به اعراب در خوزستان که در ذهن رژیم عفلقی صدام بود، بکلى باطل شد... سردمداران رژیم بغداد از اوّل جنگ سعى مى‌کردند، البته بعد از آنى که یک مقدارى معلوم شد که جنگ به این آسانى امکان ندارد که به سود آنها تمام بشود، چون فکر مى‌کردند سه، چهار روزه مى‌شود، بعد دیدند نمى‌شود، فکر کردند که جنگ را از صورت جنگِ رژیم عراق با ایران خارج کنند و به صورت جنگ عرب و فارس در بیاورند. و این یک توطئه‌ى شیطانى خطرناک بود، مى‌خواستند به این وسیله همه‌ى دنیاى عرب را پشت سرخودشان قرار بدهند. البته یک عده از رژیمهاى عربى گول این حرف را هم خوردند... ما این را در پرانتز بگویم، سعى‌مان این بوده از اوّل که به سردمداران رژیمهاى منطقه این را بگوئیم و تأکید کنیم و ثابت کنیم و تکرار کنیم که جنگ، جنگ عرب و فارس نیست. البته مردم عرب این را مى‌دانند، مردم عرب در خود عراق از ما حمایت مى‌کنند. رژیمهاى عربى مثل سوریه و لیبى بارها از ما حمایت کرده‌اند. رژیمهاى دیگرى هستند، رژیمهاى عربى حداقل بى‌تفاوت و میانه‌حال ماندند و ملتهاى عربى در سراسر جهان عرب، بارها به نفع ما شعار دادند، بارها علیه صدام و رژیم افلقى حرف زدند و شعار دادند، بنابراین آنها فریب نخوردند. اما یک عده از سردمداران کشورهاى عربى فریب خوردند. ما بارها سعى کردیم به اینها بگوئیم نه این‌جور نیست. ما با عرب دشمن نیستیم، عرب برادران مایند، مسلمانها برادران مایند. [۱۱۴]

ماجراى خرمشهر مشت محکمى به پوزه‌ى سردمداران رژیم افلقى خورد، براى خاطر این‌که خرمشهر یک شهر تقریباً عربى در منطقه‌ى خوزستان بود، یعنى اعراب، برادران عرب ایرانى خودمان در خرمشهر زیاد بودند و هستند و من به شما بگویم سه تا نقطه‌ى مورد تهاجم شدید رژیم بعث افلقى عبارت بودند، از خرمشهر و سوسنگرد و هویزه که هر سه تا شهر عربى‌اند. بنده در ماجراى سوسنگرد از نزدیک خودم شاهد بودم وقتى که سوسنگرد را، دو مرتبه سوسنگرد را رژیم عراق محاصره کرد و دفعه‌ى اوّل توانست وارد شهر هم بشود و بسیارى از جوانان مؤمن و اهالى شریف و غیور سوسنگرد را توانست که مورد تعقیب و آزار قرار بدهد، خانه‌هایى را آتش بزند، افرادى را اعدام بکند، تا این‌که نیروهاى اسلامى رفتند و به کمک مردم سوسنگرد شهر را آزاد کردند و بعثى‌ها فرار کردند، دفعه‌ى دوم محاصره کردند وارد شهر نشدند که البته آن‌جا دیگر شهر خالى از سکنه بود در دفعه‌ى دوم. بین این دو دفعه بنده رفتم سوسنگرد از اهواز. وقتى وارد سوسنگرد شدم، مردم آن‌جا عموماً عرب‌اند. اطراف من را گرفتند و بنا کردند شعار دادن. من این خاطره را فراموش نمى‌کنم، شعار مى‌دادند هوسه مى‌کردند و یَزله مى‌کردند به تعبیر خودشان، و شادمانى مى‌کردند از این‌که متجاوزین رفتند و خودیها باز در شهر هستند و شهر دست اهل شهر و دست جمهورى اسلامى هست.[۱۱۵]
 
[۶۵] ۱۳۸۶/۰۹/۰۵ بیانات در دیدار گردان‌های نمونه عاشورا و الزهرای بسیج‌‌
[۶۶] میهمانی میرویم.
[۶۷] مهیمانی، چه جور میهمانی است!
[۶۸] ۱۳۷۹/۰۵/۰۶ بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان اردبیل
[۶۹] ۱۳۸۶/۰۹/۰۵ بیانات در دیدار گردان‌های نمونه عاشورا و الزهرای بسیج‌‌
[۷۰] ۱۳۸۴/۰۶/۰۲ بیانات در مراسم صبحگاه رده‌های مختلف نیروی مقاومت بسیج‌
[۷۱] ۱۳۸۲/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهاردهمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)
[۷۲] ۱۳۸۲/۰۱/۲۲ بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه
[۷۳] ۱۰/۰۸/۱۳۶۳ دیدار با اعضاى حزب جمهورى اسلامى استان خوزستان
[۷۴] ۱۸/۰۷/۱۳۵۹ بیانات در خطبه‌ى نماز جمعه
[۷۵] ۱۳۸۲/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهاردهمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)
[۷۶] ۱۳۸۱/۰۳/۰۱ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۷۷] ۱۳۸۲/۰۱/۲۲ بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه
[۷۸] ۲۴/۰۲/۱۳۶۳ دیدار با خانواده‌هاى شهداى گردان ۹ سپاه (گردان قدر)
[۷۹] ۱۳۸۲/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهاردهمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)
[۸۰] ۱۳۸۱/۰۳/۰۱ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۸۱] ۱۹/۱۲/۱۳۷۵ بیانات در «مسجد جامع» خرمشهر
[۸۲] ۱۴۰۱/۰۳/۰۴ بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی
[۸۳] ۱۳۶۴/۰۸/۰۵ گزیده‌ای از بیانات در دیدار جمعی از مردم خرّمشهر  و آبادان و اعضای ستاد بازسازی خرّمشهر 
[۸۴] ۱۴۰۱/۰۳/۰۴ بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی
[۸۵] ۱۳۹۶/۰۳/۰۳ بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
[۸۶] ۱۳۹۵/۰۳/۰۳ بیانات در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیه‌السلام
[۸۷] ۱۳۸۴/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۸۸] ۱۳۹۶/۰۳/۰۳ بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
[۸۹] ۱۳۸۴/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۹۰] ۱۳۹۶/۰۳/۰۳ بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
[۹۱] ۱۳۸۴/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۹۲] ۱۳۹۵/۰۳/۰۳ بیانات در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیه‌السلام
[۹۳] ۱۳۹۶/۰۳/۰۳ بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
[۹۴] ۱۳۹۵/۰۳/۰۳ بیانات در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیه‌السلام
[۹۵] ۱۳۹۶/۰۳/۰۳ بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
[۹۶] ۱۳۸۴/۰۳/۰۳ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۹۷] ۱۹/۱۲/۱۳۷۵ بیانات در «مسجد جامع» خرمشهر
[۹۸] ۱۳۸۱/۰۳/۰۱ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۹۹] ۱۳۷۷/۱۰/۱۸ بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
[۱۰۰] ۰۵/۱۲/۱۳۶۲ بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه
[۱۰۱] ۱۴/۰۳/۱۳۶۱ بیانات در خطبه‌های نماز جمعه
[۱۰۲] ۱۳۷۷/۱۰/۱۸ بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
[۱۰۳] ۱۳۷۷/۱۰/۱۸ بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
[۱۰۴] ۱۳۸۱/۰۳/۰۱ بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
[۱۰۵] ۱۳۹۵/۰۳/۰۳ بیانات در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیه‌السلام
[۱۰۶] ۲۹/۰۲/۱۳۶۸ خطبه‌ى نماز جمعه
[۱۰۷] ۱۳۸۹/۰۳/۰۳ بیانات در جمع دانش‌آموختگان دانشگاه امام حسین (ع)
[۱۰۸] ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ بیانات در دیدار نوجوانان و جوانان شرکت‌کننده در کاروان‌های راهیان نور
[۱۰۹] ۱۳۸۹/۰۳/۰۳ بیانات در جمع دانش‌آموختگان دانشگاه امام حسین (ع)
[۱۱۰] ۰۴/۰۳/۱۳۶۱ مصاحبه با گروه تلویزیونى سپاه
[۱۱۱] ۱۴/۰۳/۱۳۶۱ بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه
[۱۱۲] ۰۴/۰۳/۱۳۶۱ مصاحبه با گروه تلویزیونى سپاه
[۱۱۳] ۱۳۸۹/۰۳/۰۳ بیانات در جمع دانش‌آموختگان دانشگاه امام حسین (ع)
[۱۱۴] ۱۳۶۴/۰۳/۰۳ بیانات در خطبه‌ی نماز جمعه
[۱۱۵] ۱۳۶۴/۰۳/۰۳ بیانات در خطبه‌ی نماز جمعه
ارسال نظرات