فرهنگ انتظار در سیره دهمین نور ولایت
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، اسم آن امام همام علی و کنیه مشهور ایشان ابوالحسن الثالث و ابن الرضا است و لقب مشهور آن بزرگوار نقی و هادی است. ایشان در ۱۵ ذی الحجه سال ۲۱۲ هجری متولد شد. عمر شریف آن بزرگوار چهل سال بود. مدت امامت ان بزرگوار سی وسه سال است. هفت ساله بودند که حضرت جواد از دنیا رفت و امامت به ایشان منتقل شد. سیزده سال در مدینه بود که به امر متوکل عباسی وی را جبراً به بغداد بردند و بیست سال جبراً در بغداد بود، تا اینکه مسموم و شهید شد. آن امام هدایتگر این مدت سال را گاهی در زندان با شکنجه، و گاهی زندان عادی و گاهی ازاد؛ ولی زیر نظر شدید بود و بالاخره بیست سال با مشقت و ظلم عباسیان زندگی کرد.
زمینه سازی فرهنگ انتظار توسط امام هادی(ع)
براى شیعیانی که دو و نیم قرن از نعمت حضور امامان معصوم(ع) بهرهمند بوده و مستقیماً با آنان ارتباط داشتند، غیبت امام میتوانست واقعهاى غیرمنتظره و مشکلآفرین باشد؛ از اینرو، امامان(ع) با ایجاد شرایط مشابه، شیعه را به تدریج با شرایط عصر غیبت آشنا میساختند. از مشخصات بارز عصر غیبت صغرا آن بود که شیعیان تنها از طریق وکلای حضرت حجت(عج) امکان ارتباط با آنحضرت را داشتند، و همینطور براى طرح مشکلات خود بایستى آنها را به صورت مکتوب به وکلا و ابواب حضرت تحویل میدادند و سپس پاسخ را در قالب توقیعات دریافت میکردند. این رویّه گرچه کموبیش در عصر سایر ائمه(ع) نیز اعمال میشد ولى در عصر امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع) که شیعیان در آستانه ورود به عصر غیبت قرار داشتند، تشدید شد. براى نمونه؛ میتوان به جریان تظلّم و دادخواهى سیف بن لیث اشاره کرد که با وجود آنکه در سامرا بود مطلب را کتباً به اطلاع امام عسکرى(ع) رساند.
در این عصر عمده امور دفتر وکالت، به وسیله باب(وکلای) امام هادى(ع) و امام عسکرى(ع)، یعنى «عثمان بن سعید عمرى» و برخى دیگر از وکلاى سرشناس آن دو بزرگوار انجام میگرفت. از همینرو است که وى از سوى آن دو بزرگوار مدح بلیغ شده و شیعیان و وکلاى دیگر، مأمور به مراجعه نزد وى بودهاند.
همچنین یکی دیگر از مهمترین راهبردهای امام هادی علیه السلام مهندسی فرهنگ انتظار یا باور به مهدویت و همچنین تقویت بنیان اندیشهای این اصل بود. آن امام در این زمینه دو کار بسیار بزرگ انجام دادند:
۱. تقویت امامشناسی؛ برخی از اندیشههای ناب تشیع در زمینه امامت از سوی امام هادی مطرح شد که در حد خود بینظیر است؛ همچنان که سنخ منجی و موعود در قالب امامت مطرح است. امام هادی وقتی اندیشه عمیق باور به امام را مطرح میکند، در واقع کمک به یک هویت متمایز درباره باور به منجی و موعود در مکتب تشیع میکند. زیارت جامعه کبیره امام هادی علیه السلام در این زمینه بینظیر است؛ مثلاً در فرازی از این زیارتنامه میفرمایند «أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِیعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ، الْفَائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ، اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاکُمْ لِغَیْبِهِ؛ گواهی میدهم که شمایید پیشوایان راهنما، راهیافته، معصوم، مکرّم، مقرّب پرهیزگار، راستگو، برگزیده، فرمانبردار خدا، قیامکننده به فرمانش، عملکننده به خواستهاش، دستیافته به کرامتش، شما را با دانشش برگزید، و برای غیبش پسندید.»
امام هادی علیه السلام در این فرازها یکی از بزرگترین ویژگیهای امام را علم لدنّی امام و سلطه ایشان بر غیب الهی مطرح میکنند؛ بنابراین علم امام نامحدود است، موهبتی است نه اکتسابی. علم امام، جامع و فراگیر و تناقض در آن راه ندارد. علوم اهلبیت علیهم السلام مغلوب هیچ شرایطی نیست و ایشان واجد علم غیب و علم لدنی هستند.
۲. در ارتقای کیفی باور به آموزه مهدویت است؛ یعنی پس از امامشناسی، اماممهدیشناسی است.
کنار روایاتی که درباره باورهای مهدوی از امام هادی علیه السلام نقل فرمودند، در زیارت جامعه کبیره نیز برخی از این نکات را مشاهده میکنیم؛ مثلاً یکی از مهمترین آنها، خبر از غیبت امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه است، در فرازی از آن میفرمایند «مُؤْمِنٌ بِسِرِّکمْ وَ عَلَانِیَتِکمْ وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ»؛ به این ترتیب برخی از مصادیق ایمان را، ایمان به سرّ و علن و حضور و غیابشان برشمردند؛ همانند آنچه در آیه سوم سوره بقره درباره متقین فرموده است «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب؛ همانها که به غیب ایمان آوردند.»
یکی از مهمترین نکاتی که در این زیارتنامه مطرح میکنند، انتظار برای برپایی حکومت جهانی امام عصر عجل الله تعالی فرجه است؛ در فرازی میفرماید «مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ؛ به بازگشتتان مؤمنم، رجعتتان را تصدیق دارم، چشم به راه فرمان شمایم، در انتظار حکومت شما بهسر میبرم»؛ لذا رسالت شیعه است که هم رجعت را قبول داشته باشند و هم منتظر امر ظهور و حکومت اهلبیت علیهم السلام در عصر ظهور باشند.
امام هادی(ع) پرچمدار مبارزه با انحرافات
دوران امام هادی علیه السلام، اوج پیدایش مکتب های گوناگون عقیدتی بود که بستر آن با ایجاد فضای فکری از سوی حکومت عباسی فراهم شده بود. گردانندگان و نظریه پردازان این حرکت ها را نیز مشتی عناصر فریب خورده، فرصت طلب و سودجو تشکیل می دادند. برخی از این گروه ها عبارت بودند از:
الف) غلات
«غلات»، انسان هایی تندرو، افراطی و بی منطق بودند که درباره امامت، مبالغه بیش از اندازه نموده و امام را تا سر حد الوهیت و پرستش بالا می بردند و با بهره گیری از عقاید انحرافی خویش، بسیاری از واجبات الهی را حرام و بسیاری از گناهان کبیره را بر خود حلال شمرده بودند.
گاه خود را از سوی امام، که خدا قلمداد شده بود، پیامبر معرفی کرده و بسیاری از موجبات بدنامی شیعه را در عصر گسترش فرهنگ ها فراهم می آوردند. آنان سعی داشتند تا وجوهاتی را که مردم ساده و بی آلایش به امام می پرداختند، به چنگ آورند و با تشریع بدعت های مختلف در دین، به امیال نفسانی خود رنگ شرعی و دینی بدهند اما امام به سختی با آنان مبارزه کرده، آنان را طرد می کرد.
سران این فرقه عبارت بودند از: «علی بن حسکه قمی»؛ «فارس بن حاتم»؛ «حسن بن محمد مشهور به ابن بابا قمی»؛ «قاسم یقطینی یا قاسم بن یقطین» و «محمد بن نصیر نمیری یا فهری». که هر کدام از این افراد، به گونه ای در تشریعات این گروه سهیم بودند. به عنوان نمونه علی بن حسکه قمی، امام هادی علیه السلام را پروردگار جهانیان می دانست و خود را از سوی ایشان پیامبر هدایت انسانها معرفی کرده بود. او تمامی واجبات و فروع دینی، مانند زکات، حج، روزه و... را به شدت زیر سؤال برد.
امام با موضعی صریح و جدی، ضمن برائت و دوری جستن از آنان، حتی دستور قتل یکی از آنان را صادر کرد. ایشان برای نمایاندن چهره کریه آنان، در پاسخ شیعیانی که از عقاید منحرف علی بن حسکه پرسیده بودند، چنین نگاشت:
«ابن حسکه ـ که نفرین خدا بر او باد ـ دروغ گویی بیش نیست و من او را در شمار دوستان و شیعیان خود نمی پندارم. خدا او را لعنت کند. به خدا سوگند، پروردگار جهانیان، محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و پیامبران پیشین او را مگر به آیین یکتا پرستی و دستور به بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و انجام حج و دوستی و ولایت بر خلق نفرستاد. او نیز مردم را جز به سوی پرستش خداوند دعوت نکرده است. ما جانشینان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم و بندگان خدا هستیم که هرگز به او شرک نخواهیم ورزید. اگر اطاعتش کنیم، رحمت او شامل حالمان شده و اگر از فرمان او سرپیچی کنیم، گرفتار عذاب دردناک او خواهیم شد. ما نمی توانیم برای خدا نشانه ای بیاوریم، ولی خدا برای ما و همه آفریدگانش، نشانه و دلیل فرو فرستاده است. من از کسی که چنین سخنانی می گوید، بیزاری می جویم و از چنین گفته هایی به خدا پناه می برم. شما نیز از آنان برائت و بیزاری جویید و آنان را در فشار قرار دهید.»
در ادامه، امام، دستور قتل آنان را صادر می کند.
ب) صوفیه
از دیگر اندیشه های منحرفی که با رخنه در جامعه اسلامی، سبب بدنامی شیعه و تشویش افکار عمومی جامعه مسلمانان شده بود، «تصوف» بود. پیروان این مکتب، با نمایاندن چهره ای زاهد، عارف، خدا پرست، بی میل به دنیا و پاک و منزه از پستی ها و آلایش های دنیایی، مردم را گمراه می کردند. آنها نیز چون غلات از همگی این عنوان ها در راستای اهداف سود جویانه خود در زمینه های گونه گون بهره مند می شدند.
امام هادی علیه السلام نیز با واکنش هایی سریع و به هنگام، این توطئه عقیدتی را کشف و خنثی ساخت. نگاشته اند روزی آن حضرت با گروهی از یاران صمیمی خود در مسجد مقدس پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نشسته بودند. گروهی از صوفیه وارد مسجد النبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم شده و گوشه ای از مسجد را برگزیده، دور هم حلقه می زنند و با حالتی ویژه، مشغول تهلیل می شوند. امام با دیدن اعمال فریب کارانه آنها، به یاران خود فرمود:
«به این جماعت حیله گر و دو رو توجهی نکنید. اینان هم نشینان شیاطین و ویران کنندگان پایه های استوار دینند. برای رسیدن به اهداف تن پرورانه و رفاه طلبانه خود، چهره ای زاهدانه از خود نشان می دهند و برای به دام انداختن مردم ساده دل، شب زنده داری می کنند. به راستی که اینان مدتی را به گرسنگی سر می کنند تا برای زین کردن، استری بیابند. اینها لا اله الا اللّه نمی گویند، مگر این که مردم را گول بزنند و کم نمی خورند مگر این که بتوانند کاسه های بزرگ خود را پر سازند و دل های ابلهان را به سوی خود جذب کنند. با مردم از دیدگاه و سلیقه خود درباره دوستی خدا سخن می گویند و آنان را رفته رفته و نهانی، در چاه گمراهی [که خود کنده اند] می اندازند. همه این وردهایشان، سماع و کف زدنشان و ذکرهایی که می خوانند، آوازه خوانی است و جز ابلهان و نابخردان، کسی از آنان پیروی نمی کند و به سوی آنان گرایش نمی یابد. هر کس به دیدار آنها برود، چه در زمان زندگانی او و چه پس از مرگ او، گویی به زیارت شیطان و همه بت پرستان رفته است و هر کس هم به آنان کمک کند، مانند این است که به پلیدانی چون یزید و معاویه و ابوسفیان یاری رسانده است».
وقتی سخنان امام به اینجا رسید، یکی از حاضران با انگیزه ای که امام از آن آگاهی داشت، پرسشی مطرح کرد که سبب ناراحتی ایشان شد. او پرسید: «آیا این گفته ها در حالی است که آنان به حقوق شما اقرار داشته باشند؟»
امام با تندی به او نگریست و فرمود:
«دست بردار از این پرسش! بدان که هر کس به حقوق ما اعتراف داشته باشد، هرگز این چنین مشمول نفرین و طعن و لعن ما نمی شود. [آنان که این اعمال را انجام می دهند و به حقوق ما نیز اعتراف دارند [پست ترین طایفه صوفیانند؛ چرا که تمامی صوفیان با ما مخالفند و راهشان نیز از ما جداست. آنها یهودیان و نصرانیان امت اسلامند. همین ها هستند که سعی در خاموش کردن نور الهی دارند، ولی خداوند نورش را بر همگان به طور کامل خواهد تاباند هر چند که کافران ناخشنود باشند.»
واقفیه
«واقفیه» از دیگر فرقه های دوران امامت امام هادی علیه السلام بودند که امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام را نپذیرفته و پس از شهادت پدر گرامی ایشان، امام موسی بن جعفر علیه السلام، متوقف در ولایت پذیری ائمه شده و در امامت و رهبری جامعه دچار ایستایی شدند. آنان با انکار امامان پس از امام کاظم علیه السلام و موضع گیری در مقابل امامان، حتی مردم را از پیروی ایشان منع کردند. امام هادی علیه السلام نیز برای اثبات جایگاه امامت و پیشوایی خود با آنان دست به رویارویی فرهنگی زد و آنان را نیز به سان غلات و صوفیان، مشمول لعن و نفرین خود کرد تا آنان را به مردم بشناساند. در این باره «ابراهیم بن عقبة» در نامه ای به امام هادی علیه السلام می نویسد: «فدایت شوم! من می دانم که ممطوره (واقفیه) از حق و حقیقت دوری می کنند، آیا اجازه دارم در قنوت نمازهایم آنان را نفرین کنم؟» امام با صراحت تمام پاسخ مثبت داد و این گونه بر اندیشه های گمراه کننده آنان خط بطلان کشیدند. سرکردگی این گروه را «علی بن ابی حمزه بطائنی» بر عهده داشت که از زمان امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام از پرداخت مالیات های اسلامی به امام خودداری کرده و به نشانه مخالفت و رد صلاحیت ایشان، به رفتارهایی از این قبیل دست می زد. آنها رویّه خود را هم چنان تا عصر امام هادی علیه السلام ادامه دادند.