براندازهای فصلی؛ سرنوشت شورای همبستگی اپوزیسیون چه شد؟
بعد از آنکه ترکیب نامتجانسی از اپوزیسیون در دانشگاه جورج تاون گرد آمدند تا مجموعهای از عبارت وصلهپینهای را بهعنوان منشور همبستگی منتشر کنند بسیاری این اتحاد را مورد انتقاد قرار داده و آن را گسستنی توصیف میکردند. توصیفی که خیلی زود و به فاصله چند ماه به واقعیت پیوست. افرادی که برای نشان دادن همکاری کنار هم نشسته بودند به مرور نهتنها سالن نمایش همبستگی را ترک کردند بلکه تئاتر خود را به کف خیابان برده ضمن درگیری با یکدیگر صحنههای زنندهای از تعرض را نیز به نمایش گذاشتهاند. با فروکش کردن موج التهابآفرینی اپوزیسیون بد نیست مروری بر وضعیت فعلی آنان داشته باشیم. وضعیتی عبرتآموزی که آن را برای ایران آرزو میکردند، اما خود به مضحکترین وجهه دچار آن شدند.
بیجاکردگان و بیجاشدگان
سازمان مجاهدینخلق را شاید بتوان متشکلترین و قدیمیترین گروه اپوزیسیون جمهوری اسلامی دانست. این سازمان که سالها پیش از پیروزی انقلاب تشکیل شده بود در همان روزهای اولی که مبارزه با جمهوری اسلامی را شروع کرد دارای یک تشکیلات منسجم و سازمانیافته در سراسر کشور بود. در همان دهه ۶۰ این سازمان با ترور شخصیتهای بزرگی مانند شهیدان بهشتی، رجایی و باهنر و عملیاتهای درونشهری گسترده و خشن علیه مردم و نیروهای امنیتی ضربات بزرگی را به کشور وارد کرد. گرچه اقدامات این گروهک تروریستی در دهه ۶۰ راه به جایی نبرد، اما مجاهدین با حفظ نسخه ضعیفشده همان تشکیلات خود در داخل کشور توانستهاند مزیت بزرگی بین سایر نیروهای اپوزیسیون برای خود ایجاد کنند. همچنین مجاهدین در طول سالهای گذشته با متمرکز کردن نیروهای خود بر فضای مجازی و فعالیت سایبری توانسته بود با ایجاد و فعال نگهداشتن اکانتهای سایبری پرشمار مزیت دیگری نیز برای خود ایجاد کند. در آشوبهای ۱۴۰۱ که «اغتشاشات خیابانی» و «فضای مجازی» دو پارامتر بسیار مهم و اثرگذار در آن بودند طبیعتا مجاهدین نقش ویژهای برای خود قائل بود. گرچه از همان ابتدا حملات تندی توسط طیفهای مختلف اپوزیسیون از جمله طرفداران رضا پهلوی علیه این گروه صورت گرفت، اما همه بهخوبی میدانستند ساماندهی آشوبهای خیابانی و ترویج گسترده اعتراضات در فضای مجازی بدون استفاده از تشکیلات این سازمان ممکن نیست. تنها سمپاتهای این سازمان بودند که با بهره بردن از تجربیات مجاهدین در دهه ۶۰ میتوانستند آشوبهای خیابانی را سازماندهی کنند.
به همین دلیل گرچه اپوزیسیون به علت کارنامه بهشدت سیاه این سازمان نمیتوانست همکاری مستقیم و غیرمستقیم خود با این سازمان را علنی کند، اما درگیریاش با این سازمان فراتر از لفاظیها و هشتگبازیهای توییتری نمیرفت. این سازمان همچنین از قدرتمندترین لابیها با سیاستمداران غربی در بین اپوزیسیون بهرهمند بود. فرقه رجوی سعی داشت تا با استفاده از همین ظرفیت هم پروژههایی از جمله تروریستی اعلام شدن سپاه پاسداران توسط اتحادیه اروپا را پیش ببرد و هم با کسب حمایت این سیاستمداران از رقابت رهبری اپوزیسیون و همچنین دریافت کمکهای مالی عقب نماند. گرچه اقدامات سال گذشته مجاهدین فصل جدیدی به کتاب قطور ۴۴ سال ناکامیشان در مبارزه با جمهوری اسلامی اضافه کرد، اما این سازمان حداقل توانسته بود با وجود حملات گسترده از طرف پهلویچیها جایگاه سابق خود را حفظ کند، اما یورش گسترده ماه گذشته پلیس آلبانی به کمپ اشرف و ضبط بسیاری از وسایل و تجهیزات این سازمان ضربه بسیار مهلکی به این سازمان وارد کرد؛ بهطوری که هنوز هیچ کنش جدیای از سازمان و مریم رجوی بعد از این اتفاق دیده نشده است. باید دید که منافقین میتوانند بعد از ضربه سنگینی که دریافت کردهاند به جایگاه سابق خود در میان اپوزیسیون برگردند یا عملا سال ۱۴۰۲ را باید سال پایان مجاهدین دانست.
عبدالله مهتدی و چندین اتحاد فروپاشیده
عبدالله مهتدی که قصد داشت با سوءاستفاده از التهابات سال گذشته پروژه تجزیه ایران را پیش ببرد نهتنها در راستای این هدف موفقیتی کسب نکرده بلکه بارها شاهد تجزیه ائتلافهای ضدایرانی بوده که در آن حضور داشته است. بعد از خروج مهتدی از پیمان همبستگی اپوزیسیون، رهبر حزب کومله کردستان با همحزبیهای خود نیز دچار درگیری شد تا نشان دهد حتی به اندازه حفظ انسجام یک حزب هم توانایی ندارد. درگیری بین دو حزب کومله زحمتکشان کردستان به رهبری عمر ایلخانیزاده و کومله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران به رهبری عبدالله مهتدی اول تیرماه آغاز شده و این درگیری میان این دو حزب تروریستی به کشته شدن دو نفر از نیروهای حزب کومله زحمتکشان کردستان به نامهای سامان ابراهیمی و هیوا صادقی انجامید. دو نفر دیگر نیز بهشدت زخمی شده و به بیمارستان منتقل شدند. این درگیری مسلحانه چندین ساعت ادامه داشت و نهایتا با دخالت نیروهای امنیتی اتحادیه میهنی کردستان پایان گرفت. این درگیری مسلحانه در پی شکست پروسه سیاسی ادغام و اتحاد دو حزب پس از آن به وقوع پیوست که گزارشهای غیررسمی در شبکههای اجتماعی حکایت از بازداشت عمر ایلخانیزاده، رهبر حزب کومله زحمتکشان کردستان در پایگاه حزب داشت. بعد از اعلام قطع همکاری دو حزب، حزب کومله کردستان ایران با رجوع به منزل عمر ایلخانیزاده از او خواستند تا کمپ محل استقرار نیروهای حزب کومله زحمتکشان کردستان را ترک کند. حزب کومله زحمتکشان کردستان با انتشار بیانیهای حزب کومله کردستان ایران را متهم کرد که به کمپ آنها حمله کرده است.
این حزب همچنین اعلام کرد که تلاشهای آنها برای اتحاد دوباره دو حزب کومله به شکست انجامید و به همکاریهای خود با حزب کومله کردستان ایران پایان میدهند. اعلام پایان همکاری چندماهه بین این دو حزب درحالی صورت گرفت که آنها در میانه آشوبهای اخیر با هدف ضربه زدن به ایران پس از نزدیک به ١٥ سال باهم ادغام شدند و در چهارچوب حزب کومله کردستان ایران به فعالیت خود ادامه دادند. علاوهبر این، گروه دیگری از اعضای کومله که به جریان نزدیک به رضا کعبی، از اعضای رهبری حزب کومله هستند اعلام کرده که در اعتراض به «سیاست تسلیم، مماشات عبدالله مهتدی با پهلوی و فاشیسم» از حزب جدا خواهد شد. درگیری مسلحانه میان دو جریان حزب کومله درحالی رخ میدهد که عبدالله آذربار، عضو کمیته رهبری حزب کومله کردستان ایران با اشاره به توافق امنیتی اخیر بین تهران و بغداد، گفته بود که فشارها بر احزاب کرد مخالف جمهوری اسلامی «جدی است» و «تردد و فعالیت رسانهای و گردهماییهای آنها محدود شده است.» او همچنین از تلاشهای حکومت عراق و اقلیم کردستان عراق برای خلع سلاح احزاب کرد ایرانی در اقلیم کردستان عراق گفته بود.
رضاپهلوی؛ دورهگرد بیکار
رضا پهلوی در روزهای اوج آشوبهای سال گذشته کاندید شماره یک برخی از چهرههای اپوزیسیون برای رهبری آنچه انقلاب و جنبش میخواندند به شمار میرفت. در دیماه سال گذشته نیز بعد از مصاحبهاش با شبکه منوتو، طرفداران او برای جا انداختن او بهعنوان رهبر اپوزیسیون کارزاری به نام «من وکالت میدهم» راه انداختند؛ بلکه بتوانند در رقابت تنگاتنگ برای رهبری اپوزیسیون که هر کسی که از راه میرسید مدعی آن میشد از رقبای خود پیش بیفتند. اما این کارزار علیرغم تلاش گسترده طرفداران پهلوی و بسیاری از سلبریتیهایی که خارج از ایران به سر میبردند، با شکست مواجه شد و پهلوی باز هم نتوانست به رویای چندینساله خود که رهبری اپوزیسیون بود برسد. اما او بعد از شکست کارزار وکالت به تلاشهای خود ادامه داد. او همزمان با حضور در کنار برخی چهرههای دیگر ازجمله مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون در نشست مشترک اپوزیسیون و ایراد صحبتهای مکرر از لزوم وحدت و همبستگی همه افراد علیه جمهوری اسلامی تلاش داشت با فعالیتهای انفرادی گستردهاش وجهه خود را بهعنوان شاخصترین چهره اپوزیسیون حفظ کند. یکی از برجستهترین اقدامات او سفر به اسرائیل برای جذب هرچه بیشتر حمایت دولت این کشور از خودش بود.
او همچنین تلاش میکرد تا در این سفر خود را نماینده مردم ایران جا بزند. درحالیکه همین سفر او نیز با انتقادات زیادی حتی از طرف اپوزیسیون همراه شد. جماعتی که بارها در روند اتحاد خود شکست خورده بودند باز هم یکهتازی پهلوی را تاب نیاوردند و به دلایل مختلف ازجمله استقبال نامناسب دولت اسرائیل از او، تکیه به قدرتهای خارجی و سفر به اسرائیل در شرایطی که خود درگیر سرکوب معترضان در کشور خودش بود، سفر پهلوی را به باد انتقاد گرفتند. درنهایت سفر به سرزمینهای اشغالی نیز نتوانست پهلوی را به آنچه دنبالش بود نزدیک کند. چالش دیگری که پهلوی سالهاست با آن دستوپنجه نرم میکند بیهویت بودنش در دنیای سیاست است. او اعتباری جز اینکه پسر محمدرضا پهلوی است نداشته و نتوانسته طی دهههای گذشته برند دیگری برای خود ایجاد کند. این انگ وقتی برای او سنگینتر میشود که حتی از اپوزیسیون هم درباره بیکار بودن خود کنایه میشنود. او همواره متهم است که حتی از عهده کسب درآمد برای مخارج روزمره خود و خانوادهاش نیز برنیامده و همچنان درحال استفاده از اموالی مسروقهای است که خانوادهاش در زمان فرار از کشور از ایران خارج کرده بودند. او برای پاسخ به این کنایهها استراتژی جالبی پیش گرفت؛ از آنجا که نمیتوانست حتی بهظاهر منبع درآمدی برای خود دستوپا کند سعی کرد تا با تظاهر به فعالیت بسیار زیاد، شرایط مالی و درآمدی خود را موجه جلوه کند. او از هیچ روش مستقیم و غیرمستقیمی برای القای مشغله بسیار زیاد برای خود دریغ نمیکند. بهطور مثال در مستندی که شبکه منوتو از فعالیتهای او ساخته بود این مساله به طرز ناشیانهای در اکثر دیالوگهای این نمایشنامه گنجانده شده بود. البته این تلاش هم به لیست بلندبالای شکستهای وی اضافه شد.
این مستند بنا بود که یک رپورتاژ تبلیغاتی اثرگذار و حرفهای برای پهلوی باشد، اما به علت ضعفهای بسیاری که داشت باز هم از گزند طعنهها و تمسخرهای اپوزیسیون در امان نماند. در بخشی از این مستند که او مشغول توضیح فعالیتهای بیوقفه خود به مادرش بود دوربین صفحه لپتاپ او را نشان داد که نرمافزار «استیم» که پلتفرمی مخصوص گیمرهای آنلاین است روی آن مشخص بود. همین تصویر برای نشان دادن مشغله پرشمار رضا پهلوی کافی بود، اما وی همچنان از دست از فاکتور کردن فعالیتهای تفریحی و روزمرهاش به نام فعالیتهای سیاسی دست برنمیدارد و در روزهای گذشته مدعی شد در دیدار با گروهی از رهبران بخش صنایع، سرمایهگذاری و کارآفرینان در جزیره نِکِر، درباره فرصتهای سرمایهگذاری در ایران آینده صحبت کرده است. این درحالی است که او از کل مدت این سفر سهروزه خود تنها چند دقیقه کوتاه را به ایراد سخنرانی در جمعی محدود پرداخته است و مابقی آنچه که از این سفر در دسترس است تنها عکسهای پرتعداد از تفریحاتش است. به نظر میرسد رضا پهلوی که حتی در اوج آشوبهای پارسال نیز نتوانست جایگاه مدنظر خود را در بین اپوزیسیون پیدا کند و شکست سختی را در کارزار وکالت تجربه کرد این روزها قدری به بنبست سیاسی رسیده که حتی از سفر تفریحی نیز برای بازنمایی وجهه فروپاشیده مبارزه سیاسی دریغ نمیکند.
کاسبی مسیح علینژاد از تحریم ایران
آتش آشوب که خوابید، بعد از برهم خوردن نمایش چندماهه اپوزیسیون و نابود شدن منشور همبستگی، پشتپرده خیلی از اقدامات و عملکردهای براندازها عیان شد. مسیح علینژاد، یکی از همین چهرههای برانداز خارجنشین بود که در روزهای اوج ناآرامی پاییز سال گذشته از تحقق انقلاب به دست اپوزیسیون، صحبت میکرد و در تکاپوی گفتگو با مقامات کشورهای اروپایی برای مطرح کردن خود بهعنوان رهبر اپوزیسیون بود. در این حین نیز تصاویر دیدار با مکرون، رئیسجمهور فرانسه را منتشر میکرد و شعار میداد که صدای مردم ایران را به جهان میرساند. در میان تمام این ژستهای مبارزه برای مردم، اما جدا شدن اعضای منشور همبستگی و آرام شدن خیابانهای ایران تقریبا همه حسابوکتابهای اپوزیسیون خارجنشین را بههم ریخت. مقامات اروپایی که در دام محاسبات غلط آنها افتاده بودند، مشخصا و علنا میگفتند وقتی خیابانهای ایران آرام شده چرا ما نباید پای میز مذاکره بنشینیم. دعوای براندازها هم دوباره بالا گرفت و به روشنگری علیه هم پرداختند.
امیرعباس فخرآور یکی از همین افراد بود که درباره مسیح علینژاد دست به روشنگری زد و گفت: «مسیح رفته ۵۰۰ میلیون دلار درخواست کرده برای زندانی که نرفته، برای گریههای برادرش که او هم هیچوقت زندان نبوده، تا از پولهای بلوکهشده مردم به او داده شود.» فخرآور البته تنها کسی نبود که از کاسبی ۵۰۰ میلیون دلاری مسیح علینژاد پرده برداشت، هومن فخیمی، وکیل دعاوی دادگاههای آمریکا هم پیش از این گفته بود: «علینژاد به دروغ ادعا کرده بود که برادر من در زندان است و مبلغی که درخواست کرده (۵۰۰ میلیون دلار)، براساس آن حکم ۸ ساله که به برادرش داده بودند، است. خب این دروغ بوده.»، اما ماجرای شکایت چه بود؟ علینژاد براساس این قانون آمریکا که افراد میتوانند علیه کشورهایی که در آمریکا بهعنوان حامی تروریسم شناخته شدهاند، شکایت و از اموال مصادرشده آن کشور توسط آمریکا غرامت دریافت کنند، به دادگاهی در بروکلین نیویورک در تاریخ ۲ دسامبر (۱۱ آذر) سال ۲۰۱۹ علیه جمهوری اسلامی طرح شکایت کرد و علت آن را هم صدمات شخصی و دیگر آسیبهای ناشی از بازداشت برادرش علیرضا علینژادقمی و فشارهای وارده بر مادرش عنوان کرده و درخواست ۵۰۰ میلیون دلار غرامت کرده بود. علینژاد البته خودش ادعا میکرد تقاضای پول نکرده و دادگاه خودش تصمیم گرفته که چقدر به وی غرامت بپردازد. اما متن منتشرشده شکوائیه علینژاد نشان میدهد که او مشخصا مبلغ ۵۰۰ میلیون دلار را ذکر کرده است. البته درخواست غرامت ۵۰۰ میلیون دلاری تنها یک بخش از چندین درخواست غرامتی است که او از دادگاه داشته است. حالا در تاریخ ۶ جولای ۲۰۲۳ یعنی ۱۵ تیر امسال، براساس رای دادگاه قرار است مبلغ ۳ میلیون دلار از محل داراییهای بلوکهشده ایران در آمریکا بهخاطر متحمل شدن آسیبهای روحی به او پرداخت شود.
موضوعی که البته پیش از اینکه مقامات ایران به آن واکنش نشان بدهند، با واکنش ایرانیان خارجنشین همراه شد. بعد از انتقادات زیادی که به علینژاد وارد شد، گفت غرامتش را نمیگیرد و این کار را برای جلب توجه دنیا نسبت به اقدامات حکومت انجام داده است. واکنشی که البته باعث شد براندازها دوباره به او حمله کنند و بگویند اگر علینژاد قصد نداشت غرامت را بگیرد مبلغ ۵۰۰ میلیون دلار را درخواست نمیکرد. هومن فخیمی، وکیل دعاوی دادگاههای آمریکا در این باره گفت: «اطلاعاتی که علینژاد در اختیار قاضی گذاشته صحیح نیست. زمانی که برادرش در سال ۲۰۲۱ در زندان بود، اعلام کرده بود برادر من در زندان است و باید روزی ۱۰ هزار دلار بهعنوان غرامت به من بدهید. آن روز برادرش آزاد شده بود... مردم را بازی دادن هم حدی دارد؛ اگر علینژاد فقط به دنبال محکوم کردن ایران بود به دادگاه میگفت من فقط یک دلار میخواهم!» لازم به توضیح این نکته نیست که هر مقدار پول بلوکهشده به نام ایران در هر کجای جهان، متعلق به حکومت نیست، بلکه اموال مردم ایران است. حال این اقدام مسیح علینژاد در پرداخت غرامت نسبت به موضوعی که او ادعا میکند آسیب روحی ناشی از بازداشت برادرش بوده، آن هم وقتی که برادرش در حین شکایت در دادگاه آزاد شده بوده، بیشتر چهره حقیقی ضدایرانی و ملی او را برملا میکند. عصبانیت مردم ایران از این اقدام علینژاد زمانی بیشتر میشود که او در روزهای ناآرامی فریاد وطندوستی و وطنپرستی سر میداد و میگفت برای آزادی مردم آرام و قرار ندارد، حالا، اما رای منتشرشده دادگاه آمریکا بیشتر موید این نکته است که مسیح علینژاد بیشتر از اینکه نگران مردم ایران باشد، سعی میکند از مشکلات موجود و تحریمهای گسترده ایران و حتی ناآرامیهای خیابان، پلی بسازد برای کسب سود و جایگاه اقتصادی بهتر در آن طرف مرزها.
تیشرتفروشی حامد اسماعیلیون افتتاح شد
بعد از اینکه اسماعیلیون، مسئولیت سخنگویی و پیگیری پرونده هواپیمای اوکراینی را به عهده گرفت برخی از خانوادههای قربانیان این حادثه نسبت به دنبال نکردن این پرونده و مشغول شدن اسماعیلیون به فعالیتهای سیاسی، اعتراضاتی را مطرح میکردند. همزمان با ناآرام شدن خیابانهای ایران و ظاهر شدن اسماعیلیون بهعنوان یک چهره برانداز مخالف حکومت و حضورش بهعنوان عضوی از منشور همبستگی، اعتراضات نسبت به اقدامات سیاسی او بالا گرفت. در این میان، اما برخی ادعا میکردند اسماعیلیون از بودجهای که برای پیگیری پرونده جانباختگان اوکراینی در اختیارش قرار گرفته برای انجام فعالیتهای سیاسی استفاده کرده است. همسر یکی از جانباختگان این حادثه نسبت به عملکرد اسماعیلیون گفته بود: «موضعگیری سیاسی انجمن و چهرههای شاخصش، نهتنها به براندازی کمک نمیکند بلکه به دادخواهی خود پرواز و اعتماد مردم هم ضربه میزند.» اعتراض یکی از کارشناسان اینترنشنال به فعالیتهای سیاسی اسماعیلیون، ازجمله نقدهایی بود که به او وارد شده بود: «آیا انجمن طبق اساسنامه مجاز به فعالیت سیاسی، دادن فراخوان و هزینه کردن از منابعی که بابت پیگیری ماجرای هواپیما اختصاص داده شده دارد؟ اسماعیلیون چقدر وظیفه اصلیاش درباره ماجرای هواپیما را انجام داده؟» مجموع این اعتراضها و واکنشهای منفی، سبب شد اسماعیلیون در ۱۸ اسفند سال گذشته از دبیری و سخنگویی انجمن جانباختگان هواپیمای اوکراینی استعفا بدهد.
او البته دلیل استعفایش را حضور فعالانهتر در جنبش زن، زندگی، آزادی عنوان کرد. اسماعیلیون بعد از خروج از منشور همبستگی به غیر از برگزاری چند تجمع و دعوا با سمپاتهای سایر چهرههای اپوزیسیون، ظهور و بروز دیگری نداشت تا اینکه انتشار تصاویری از تیشرت، لباس، لیوان و دیگر وسایلی که نشانههایی از تراژدی هواپیمای اوکراینی داشتند توسط اسماعیلیون به فروش گذاشته شده بود، حاشیههای زیادی به همراه آورد. عمده نقدهایی که بیشتر هم از جانب اپوزیسیون خارجنشین مطرح میشد این بود که اسماعیلیون در حال کاسبی از خون همسر و فرزندانش است. آرام شدن خیابانهای ایران بعد از پاییز سال گذشته و آشکار شدن این موضوع که وقایعی مثل براندازی یا انقلاب بیشتر شبیه به سرابی بودند که براندازهای خارجنشین آن را واقعی تصور میکردند، سبب شد این افراد به سمت کاسبی از طریق نمادهای انقلاب خودخواندهشان حرکت کنند. اقدامی که، چون با ادعاهای آنها مبنیبر اینکه دلسوز مردم ایران هستند و برای آزادی مبارزه میکنند مغایرتی ۳۶۰ درجهای دارد.
برادرِ شارلاتانِ لیلا
فوتبالیست دیروز و اپوزیسیون امروز که در روزهای ناآرامی پاییز سال گذشته همراستا با دیگر چهرههای ضدانقلاب به انتشار تصاویر جعلی و ایجاد جو منفی علیه ایران میپرداخت، این روزها با انتشار صحبتهای خواهرش درباره او، ابعاد تازهتری از شخصیتش برملا شده است. برادر لیلا کریمی که در روزهای اوج ناآرامی ادعا میکرد که صدای مردم ایران را منعکس میکند و بهخاطر مواضعی که گرفته، از طرق مختلف او و خانوادهاش مورد تهدید قرار گرفتهاند، پشت نقابی که برای خود ساخته بود پنهان ماند و گفت من مهم نیستم و همچنان نگران هموطنانم هستم. با آرام شدن شرایط، اما نقاب وطندوستی فوتبالیست جادوگر خیلی زود از چهرهاش کنار رفت و معلوم شد چهرهای که ادعا میکرد به دنبال آزادی و عدالت برای مردم ایران است، قوه قضائیه خبر کلاهبرداری او از نزدیکترین عزیزانش را منتشر کرد. لیلا کریمی در شرح ماجرا میگوید: «اولین بار که دستهچک گرفتم به توصیه برادرم آقای کریمی برای خرید تیم سپیدرود بود.
به من گفت که برو بانک و درخواست دستهچک بده، منم، چون برادرم بود فکر نمیکردم این دستهچک گرفتن به ضررم تمام بشود. الان فهمیدم روزی که به من گفت دستهچک بگیر میدانسته که قراره این بلا را سر من بیاورد. دستهچک را به برادرم دادم و برای خرید سپیدرود و مخارج و پول بازیکنها از این دستهچک استفاده میکرد، تا زمانی که سپیدرود سقوط کرد و چکها یکییکی برگشت خوردند. از سال ۹۷ درگیر برگشت خوردن چکها شدم... الان ۱۷ ماه است که در زندانم.» خواهر کریمی البته اشاره میکند برادرش با اقداماتی که انجام میداد، قصد داشت زودتر ویزای آمریکا را بگیرد که توانست یکماهه این کار را بکند. اینکه انگیزه لژیونر سابق فوتبال از اقداماتی که انجام داده تنها برای این بود که ویزای آمریکا را بگیرد، مشخص کرد که او نیز مانند دیگر شخصیتهای برانداز خارجنشین که شعار آزادی برای مردم سر میدانند، تنها به فکر گرفتن ماهی از آب گلآلود ناآرامیهای پاییز سال گذشته بود و مشخص شد برای رسیدن به منافع شخصی خودش، از انتشار دروغ، همراهی با تجزیهطلبها و سینهچاککردن برای تروریستها ابایی ندارد.