۰۷ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۰۶
کد خبر: ۷۴۸۵۴۹

نجات دختر فراری توسط سردار ایرانی/ احترام عراقی‌ها به فرمانده شهید مدافع حرم

نجات دختر فراری توسط سردار ایرانی/ احترام عراقی‌ها به فرمانده شهید مدافع حرم
دیدم دختری از خانه‌شان فرار کرده است. به حاج حمید گفتم که او را به خانه خودمان ببریم اما حاج حمید گفته نه! تعجب کردم. او همیشه دستش در کارهای خیر بود و از این برخوردش ناراحت شدم. اما حاج حمید گفت این دختر را به خانه خودش می‌بریم. نگرانی دختر را رفع کرد و به سمت خانه‌اش راه افتادیم.

سردار شهید سید حمید تقوی‌فر ملقب به ابومریم از فرماندهان جبهه مقاومت در عراق بود که سالیان متمادی در خدمت به مردم منطقه به ویژه عراق مجاهدت کرد. شهید تقوی‌فر در 6 دی ماه 1393 در مقابله با داعش و در دفاع از حرم اهل بیت(ع) در سامرا به شهادت رسید.

روایت‌های پروین مرادی همسر شهید تقوی‌فر از شخصیت و منش آن شهید نکات قابل توجهی برای شناخت هرچه بیشتر این سردار مدافع حرم دارد. به همین بهانه خرده‌روایت‌هایی از زبان همسر شهید در ادامه از نظر می‌گذرد.

 

خانواده‌دوستی

حاج حمید یکی از کسانی بود که در مذاکرات با کشورهای عربی شرکت می‌کرد. وقتی قرار بود به هتل یا محلی برود و امکانش بود، ما را هم با خودش می‌برد و در محلی با هزینه خودش، از ما پذیرایی می‌کرد که در کنارش باشیم و آخر شب با هم برگردیم. همین رفتارها و علاقه او به بودن در کنار هم باعث می‌شد دخترهایم هم به چنین پدری افتخار کنند.

 

حق مردم

حق مردم برایش خیلی مهم بود. یک بار که از فرودگاه به خانه رسیدیم و قفل مجتمع مسکونی‌مان را عوض کرده بودند و ما کلید جدید را نداشتیم، چون دیر وقت بود، حاج حمید نگذاشت زنگ کسی را بزنیم و تا صبح در ماشین ماندیم تا این که چند نفر از همسایگان برای نماز صبح از خانه خارج شدند و ما توانستیم به خانه برویم.

 

نجات دختر فراری

یک بار به مسجد محله‌مان رفته بودیم که دیدم دختری از خانه‌شان فرار کرده است. به حاج حمید گفتم که او را به خانه خودمان ببریم اما حاج حمید گفت: نه! تعجب کردم. او همیشه دستش در کارهای خیر بود و از این برخوردش ناراحت شدم. اما حاج حمید گفت این دختر را به خانه خودش می‌بریم. نگرانی دختر را رفع کرد و به سمت خانه‌اش راه افتادیم. وقتی رسیدیم، پدر دختر آمد که او را بزند؛ حاج حمید آمد وسط و نگذاشت. به پدرش گفت تو نان حلال به این دختر داده‌ای که این دختر به جای هر جایی به خانه خدا پناه برده است. این را که گفت، پدرش نرم شد و دخترش را بغل کرد و بوسید. بعد از آن حاج حمید و آن پدر با هم دوست شدند و سال‌ها با هم رفیق بودند.

 

آخرین دیدار

آخرین باری که می‌خواست به ایران بیاید، گفت من از عراق می‌آیم، ‌خودت را به اهواز برسان. صدایش گرفته بود و من نگرانش شدم. اصرار عجیبی داشت که هر طور شده خودم را به اهواز برسانم. من نگران بودم که شاید اتفاقی برایشان افتاده اما دیدم حاج حمید تنها منتظر من است. نگرانی‌ام را که به حاج حمید گفتم، گفت نگرانی‌ات بی‌جا نبود. چفیه سوراخش را نشان داد و گفت تک‌تیرانداز داعشی تیری انداخت و به جای این که به سرم بخورد، به چفیه‌ام خورد! سفر آخری که به خانه آمد، دیگر زود نمی‌خوابید. بیدار می‌ماند و از فرصت‌هایش بیشتر استفاده می‌کرد. انگار می‌دانست که رفتنی است. خاطرات گذشته را مرور می‌کرد و برخی مطالب را می‌خواست در ذهن و خاطره من اصلاح کند.

 

سی سال روزه‌داری

سال 62 پدرشان از دنیا رفتند و شروع کردند به گرفتن روزه‌های قضا شده پدرشان؛ سال 64 هم برادرشان شهید شدند و چند وقت هم به نیت ایشان روزه گرفت. بعد از آن هم روزه گرفتن را ادامه داد و می‌گفت که حالم با روزه خوب است و همین روند، سی سال ادامه پیدا کرد.

 

احترام عراقی‌ها به سردار ایرانی

در محل شهادت او زمینی وجود داشت که صاحب آن زمین آن را برای قرار گرفتن تندیس حاج حمید اهدا کرد. بعدها امام جمعه شهر سامرا گفت آن تندیس را شبیه خورشید ساخته‌اند چون می‌خواهند کماکان از آن انرژی بگیرند.

 

کتاب «سرزمین بی‌فصل» روایت عاشقانه خانم پروین مرادی از 35 سال زندگی مشترک با سردار شهید حاج سید حمید تقوی‌فر به قلم سمیه عظیمی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است.

احسان قنبری نسب
ارسال نظرات