۲۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۵
کد خبر: ۷۴۹۷۱۰

اگر درباره «سیدعلی قاضی» چیزی نمی‌دانید این کتاب را بخوانید

اگر درباره «سیدعلی قاضی» چیزی نمی‌دانید این کتاب را بخوانید
کتاب «کهکشان نیستی»، داستان فنا، شوریدگی و شیدایی سیدعلی قاضی نسبت به معشوق و معبود حقیقی است.
 

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کتاب «کهکشان نیستی» نوشته محمد هادی اصفهانی، جامع‌ترین و کامل‌ترین کتاب در باره عارف و عالم گرانقدر سیدعلی قاضی است که بر اثر استقبال بی‌نظیر علاقمندان بارها به چاپ رسیده به نحوی که طی چهار سال قریب به هفتاد بار تجدید چاپ شده است.

کتابی که اکثر مطالب آن براساس مستندات گردآوری شده است و بخش‌هایی که خیال‌پردازی نویسنده است خارج از قواعد سلوکی و احوالات بزرگان نیست، کتاب با قلمی بسیار جذاب و گیرا و در عین حال با سبکی متفاوت به نگارش در آمده است، فصل اول کتاب از زمان تولد سیدعلی آغاز می‌شود و از زبان پدر بزرگوار ایشان که در آینده اولین استاد سیدعلی خواهد شد، نوشته شده است.

در این فصل مروری اشاره‌وار و کوتاه بر بعضی از حوادث کتاب می‌کند که شاید خواننده در ابتدای امر متوجه این نکته نشود و بعد از مطالعه کتاب این موضوع را بفهمد چون با قلم و ادبیاتی متفاوت و لطیف انجام شده است، در ادامه اینکه نویسنده از؛ مشکلات رفتن به نجف و اشتیاق ماندن در جوار مولی الموحدین می‌گوید و اضطراب برای اینکه آیا می‌تواند برای همیشه در کنار مولا بماند یا نه؟ ( پدر سیدعلی راضی به ماندن ایشان در نجف نیست) و شاید رسیدن به مقام فنا و نیستی برای آقای قاضی از همین دوران اضطراب برای ماندن در نجف شروع می‌شود.

و چه زیبا می‌نویسد از بین الطلوعین‌های سیدعلی در وادی‌السلام،از ملاقات‌ها و گفتگوهای خاص او در نجف با افرادی که سر راه ایشان قرار می‌گرفتند و شاید بیشتر از آنکه اهل زمین باشند اهل آسمان بودند، از همسر همیشه همراه و صبور او رخشنده سادات، از فقر شدیدی که تا آخر عمر گریبانگیرش بود و مایه امتحان ایشان، از چگونگی اذن پدر برای ماندن در نجف، از اینکه عده‌ای او را صوفی می‌خواندند و کمر به قتل سیدعلی بسته بودند.

و نمونه‌ای از ریاضت‌های آقای قاضی که می‌فرماید: «بیست سال بود که چشم ترس گرفته بودم؛ از شدت پرهیز از نگاه به نامحرمان، هر جا که حاضر می‌شدم پیش از آنکه زنی وارد شود چشمانم بی‌اختیار روی هم می‌رفت و اجازه دیدن کسی را به من نمی‌داد، سال‌های مدیدی بود برای آنکه فراموشم نشود نباید سخن بیهوده بگویم زیر زبانم سنگریزه‌ای قرار داده بودم که جای آن در دهانم سیاه شده بود.( فصل سی و دوم صفحه ۱۸۹ )».

در ادامه نویسنده محترم به احوالات خیلی از علما و بزرگان می‌پردازد که هر کدام به نحوی با سیدعلی قاضی مرتبط بودند یا به عنوان استاد یا به عنوان شاگرد. از جمله اساتید؛ سید عبدالکریم کشمیری، سیداحمد کربلایی، شیخ محمد بهاری، میرزاجواد ملکی تبریزی... و شاگردان ایشان که در نهایت انسان‌های بزرگی شدند؛ علامه سیدمحمد حسین طباطبایی(صاحب تفسیر المیزان ) و برادر ایشان سید محمدحسن الهی طباطبایی، سیدهاشم حداد... فصل‌هایی از کتاب از زبان این بزرگان نقل می‌شود و از نحوه آشنایی و ارتباط‌هایی که با سیدعلی قاضی داشته‌اند سخن می‌گویند.

در نتیجه از جمله ویژگی‌های بارز کتاب آشنایی با دیگر علما و عرفا و بزرگان است، «سیدعلی به دنبال این نبود که بزرگ‌ترین استادهای زمانه خویش را بیابد، بلکه دست توسل به ساحت مولی الموحدین دراز می‌کرد و از ایشان می‌خواست که او را از هر راهی که مقام ولایت مصلحت می‌داند به سر منزل مقصود برساند( فصل نوزدهم صفحه ۱۰۸)»، در کتاب کهکشان نیستی چند نامه از مهم‌ترین نامه‌های عرفانی تاریخ نیز آمده است از جمله نامه شیخ محمد بهاری، نامه سیداحمد کربلایی، نامه میرزاجواد ملکی‌تبریزی.

اگر از نقطه اوج کتاب بگویم قطعا فصل چهل و یکم را نام می‌برم که سیدعلی مزد زحمات و مراقبت‌های چهل ساله خود را در حرم قمر بنی‌هاشم می‌گیرد و اوج تحولات برای ایشان است؛ «آری کهکشان نیستی که چهل سال در طلب آن بودم در حال طلوع کردن بود، رو کردم به ابالفضل العباس و خطاب به او که پیشکار سَرَیان فیض تجلی عنقای توحید به دست حسین علیه السلام بود گفتم: یا قطیع الکفین بحق اخیک الحسین اشفع لنا عند اخیک الحسین

از درگاه او که ساقی آب معرفت و دست پرورده ساقی کوثر بود اشاره‌ای در دل یافتم که می‌گفت : فِروا الی الحسین ، برای پویندگان طریق فنا جز فرار به سوی حسین راهی نیست، سرمستانه و شوریده حال بین‌الحرمین را گذراندم و خود را به شباک حرم مطهر ابا عبدالله رساندم دست در شبکه‌ها بردم و سر روی آن گذاشتم و دوباره غرق در کهکشان نیستی شدم( فصل چهل و یکم صفحه ۲۴۹)»، در یک کلام کتاب کهکشان نیستی، داستان فنا و شوریدگی و شیدایی سیدعلی قاضی نسبت به معشوق و معبود حقیقی است.

ارسال نظرات