خلیل خان ثقفی ناجی مشروطیت
خلیل ثقفی مشهور به اعلم الدوله، فرزند حاج میرزا عبدالباقی اعتضادالاطباء از پزشکان و دانشمندان نامی دوره قاجار، در شعبان 1279 در تهران به دنیا آمد. وی نویسنده، مترجم و یکی از نخستین دانشآموختگان رشته پزشکی جدید در ایران و از پزشکان مشهور دوره ناصری و مظفری به شمار میآمد.
ثقفی پس از فراگیری مقدمات فارسی و عربی، علوم ریاضی، طبیعی، هیئت و نجوم را در محضر میرزا محمد علیخان مهندس شیرازی و طب قدیم و حکمت الهی را نزد پدر و آقا محمدرضا قمشهای آموخت. وی در ۱۲۹۳ق وارد مدرسه دارالفنون شد و در امتحانات سال ۱۲۹۷ق به دریافت نشان علمی مفتخر گردید. ثقفی در ۱۳۰۴ق پزشک رسمی وزارت امور خارجه شد و یک سال بعد، از مدرسۀ دارالفنون فارغالتحصیل شد و در دربار ناصرالدین شاه شروع به کار کرد و در ۱۳۰۶ق، به عنوان معلم طب در مدرسۀ نظام ناصری مشغول به کار شد.
ثقفی پیش از رسیدن به سمت استادی طب، مدتی سمت خلیفگی (دستیاری) دکتر آلبو (از پزشکان پروسی دارالفنون) و نیز مترجمی بروسکی (از معلمان زبان فرانسه و جغرافی دارالفنون) را بر عهده داشت. او تا ۱۳۰۹ق معلم طب دارالفنون بود و سپس در سال ۱۳۱۲ق، برای تکمیل تحصیلات به توصیۀ دکتر تولوزان (طولوزان) همراه نریمان خان (قوامالسلطنه) وزیر مختار ایران در اتریش، به اروپا رفت و در ۱۳۱۵ق، موفق به کسب نشان علمی و شوالیه از دولت فرانسه شد. او یک سال بعد به نمایندگی مجلس شورای صحی بینالمللی پاریس برگزیده شد.
خلیل خان در همان سال به ایران بازگشت و به جای ابراهیمخان حکیمالممالک، پزشک مخصوص مظفرالدین شاه شد و در 1320ه.ق، شاه لقب اعلمالدوله را به وی اعطا کرد. حضور ثقفی در دربار مظفرالدین شاه همزمان با پیدایی انقلاب مشروطه بود. بسیاری از افراد، سهم مهمی برای ثقفی در جریان صدور فرمان مشروطه قائل شده اند اما برخی از نویسندگان معاصر، تاثیر نقش وی را ناشی از اغراق و گزافهگویی دانسته اند اما خود اعلم الدوله ثقفی در مورد چگونگی اعطای فرمان، به نکاتی پرداخته که از فحوای کلامش معلوم است که خود را از ارکان اصلی تاثیرگذازی در تنظیم فرمان مشروطیت دانسته است.
اعلم الدوله می نویسد:« چون مظفرالدین شاه در مورد اعطای فرمان مشروطیت اندکی وسوه و دغدغه خاطر داشت، با تشریح مزایای مجلس ملی و خلاصی وی از زیر بار مسئولیت سنگینی که بر دوش دارد و همچنین تاثیری که صدور فرمان در جلب ملت و متحصنین دارد، موفق شدم شاه را راضی نمایم...».
علاوه بر این، اهمیت حضور اعلم الدوله در قضایای مشروطیت، از نامه قوام السلطنه به وی به منظور دعوت از او برای شرکت در جلسه مدرسه نظام مشهود است. قوام السلطنه در این نامه آورده است:«جناب مستطاب دکتر اعلم الدوله؛ چون روز شنبه بیست و ششم مرداد(27 جمادی الثانیه 1324) در مدرسه نظام جلسه باشکوهی تشکیل میشود و از همه رجال و علما دعوت شده است و حضرت والا عضدالملک(علیرضاخان قاجار) از مدعوین پذیرایی خواهند فرمود و این جلسه به منظور افتتاح مجلس ملی و تدوین نظامنامه انتخابات است و جنابان آقایان مشیرالدوله و حاج میرزا نصرا... ملکالمتکلمین مقرر است نطقهایی ایراد نمایند و دستخط مبارک مورخه 14 جمادی الثانیه 1324 اعلیحضرت همایون شاهنشاهی خلدا... ملکه برای اطلاع عموم قرائت شود نظر به این که جناب عالی همیشه واسطه بین آقایان علما و دربار بودهاید حسبالامر جهان مطاع ملوکانه به جناب عالی ابلاغ میشود که در جلسه مزبور برای کمک و معاضدت به حضرت والا عضدالملک حضور به هم رسانیده و در پذیرایی از مدعوین و تنظیمات مجلس و برقراری تشریفات شایسته با ایشان همکاری فرموده و مردم را مستظهر به عنایات خاصه ملوکانه فرمایید و سپاسگزار باشند. 25 جمادی الثانیه 1324، احمد قوام السلطنه».
پس از فوت مظفرالدینشاه در ذیقعدة 1324ه.ق، ثقفی پزشک مخصوص پسر او، شعاعالسلطنه شد. در سال 1325ه.ق، محمدعلیشاه قاجار، برای بیاعتبارکردن امضای فرمان مشروطیت، دستور داد تا گواهینامة اختلال مشاعر مظفرالدینشاه را در هنگام امضای فرمان مشروطیت را به تأیید پزشکان دربار برسانند. بنابراین توسط عمویش کامران میرزا، نامه خیلی محرمانهای به دکتر خلیل خان اعلم الدوله ارسال و عتابآمیز نوشت:« دکتر اعلم الدوله با آن که خدمات شما نسبت به شاه مرحوم شایان قدردانی است جای تاسف است که دیدم اخیر وظیفه نوکری خودتان را انجام ندادهاید و تحت تاثیر عوام قرار گرفتهاید که در نظر ما پسندیده نبود. صدور دستخط مشروطیت با آن که شاه مرحوم در حال طبیعی نبودهاند به حکم وجدان از طرف شما باید ممانعت به عمل میآمد. حال برای جبران قصورکه از خانه زاد خودمان توقع نداریم انتظار داریم به صراحت بنویسید که امضای شاه پدرمان در روزهای آخر حیات مخدوش و در حال عادی نبوده تا حقیقت مکشوف بشود و این خدمت بزرگ شما منظور ما خواهد بود».
اما ثقفی از امضای این گواهینامه امتناع کرد و به کامران میرزا فرستاده شاه جواب سربالا داد. بار دوم شاه، مختارالدوله را از دستگاه نظمیه مامور اخذ آن سند و گواهی کرد و به او نوشت:« مختارالدوله؛ طه روز قبل به اعلم الدوله امر فرمودیم و پیغام فرستادیم که وضع مزاجی و حالت بحرانی مرحوم پدر بزرگوارمان را تصدیق کند که به واسطه مرض سخت از مفاد مکتوبات اخیر پایان عمر استحضار حاصل فرمودند به کامران میرزا دستورات لازم دادم که نوشته را بگیرد. هنوز جواب نداده و خودش هم شرفیاب نشده است. فورا او را ملاقات کن با تشویق و تهدید هر طور که صلاح میدانی نوشته را بگیر که خیلی مورد حاجت است گویا تحت تاثیر معاندین بیحیا واقع شد. میخواهد نمک به حرامی کند مراقب باش و او را وادار کن امری که فرمودیم اجرا نماید». اما اعلم الدوله از امضای این گواهی خودداری کرد و به نوعی، ناجی مشروطه شد. محمدعلی شاه سرانجام، برادرش شاهزاده شعاع السلطنه را به باد سرزنش گرفت و به او نوشت:« شاهزاده شعاع السلطنه فرمایشی را که به شما فرمودیم نتیجه آن معلوم نگردیده و اعلم الدوله گویا نمک به حرامی میکند. مجددا از قول ما به او اطلاع بدهید که چنانچه همان طوری که فرمودهایم کاغذ را بنویسند شدیدا تنبیه خواهد شد خود شما هم آدم پشت گوش فراخی هستید. فرمودیم دو ساعت جواب بیاورید دو ساعت که دو روز شده چون موضوع فوریت دارد فورا نتیجه اقدامات اعلم الدوله را معلوم کنید. لازم است چنانچه اقدام نکند و ننویسد و شهادت ندهد و کتمان نماید شدیدا تنبیه خواهد شد».
با این تهدید، شعاع السلطنه یک تصدیقنامه مفصل که حاکی از اختلال مشاعر مظفرالدین شاه بود، تهیه نمود و به اعلم الدوله تکلیف کرد که آن را امضا نماید و نیز به امضای سایر اطبای معروف تهران برساند ولی اعلم الدوله که قلبا طرفدار مشروطیت بود زیر بار نرفت؛ ازین رو، به دستور شاه املاکش توقیف شد. ثقفی نیز بهکمک میرزاحسنخان مشیرالدوله صدراعظم وقت، به فرانسه گریخت و به مدت سه سال در پاریس ماند و با عدهای از آزادیخواهان ایرانی، انجمنی به نام ایران جوان برای مبارزه با محمدعلی شاه و استبداد صغیر تشکیل داد. لازم به ذکر است که اعلم الدوله چندی پیش از مساله درخواست گواهی توسط محمدعلی شاه، به دستیاری چند نفر از مشروطه خواهان، انجمنی به نام انجمن سواد اعظم در تهران تاسیس کرده بود و پس از خروج از ایران، شیخ محمدعلی تهرانی، ریاست انجمن را بر عهده گرفت.
با فتح تهران، به درخواست عضدالمک قاجار، به تهران بازگشت و به مدت سه سال، به عنوان رئیس بلدیه تهران به کار مشغول شد اما به واسطه بلوایی در بلدیه، از آن سمت استعفا داد و به عنوان ژنرال قنسول ایران در سوئیس راهی آن کشور شد و در همین زمان، سرپرستی عدهای از دانشجویان ایرانی مقیم سویس را نیز به عهده گرفت.
ثقفی پس از بازگشت به تهران در سال 1333ه.ق، به مدت ۷ سال از کارهای دولتی کناره گرفت و در مطب شخصی به طبابت مشغول شد تا اینکه در ۱۳۳۷ه.ق، افزون بر ریاست مجلس حفظ الصحۀ دولتی و مجلس حفظ الصحۀ بلدی، به ریاست کل امور معارف و تعلیمات وزارت معارف و اوقاف منصوب شد.
وی پس از کودتای ۱۲۹۹ه.ش در زمامداری مستوفیالممالک، عهدهدار معاونت وزارت فرهنگ شد اما پس از آن، از کارهای دولتی کنارهگیری کرد و در سالهای پایانی عمر خویش، ریاست انجمنی به نام انجمن معرفة الروح تجربتی ایران را برعهده گرفت. سرانجام او در 7 فروردین 1323 در تهران درگذشت و در گورستان امامزاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد.
خلیل ثقفی دارای تالیفات و ترجمههای بسیاری است که از میان آنها می توان به هزار و یک حکایت، هفتاد و یک مقالۀ معرفة الروح، صد و پنجاه مقالۀ یادگار عصر جدید، رساله در پاتولوژی، تربیتنامه، کتاب تشریح، لغت طبی، حکمت طبیعی، رساله در فیزیک و سفرنامۀ سوم مظفرالدین شاه قاجار و ترجمه هایی چون تراپوتیک، رساله در جراحی، معالجه با آب، طب جدید و زراعت و فلاحت اشاره کرد.