نیمنگاهی به فرازوفرودهای روابط شاه و اسرائیل
روابط سیاسی و غیر رسمی شاه و اسرائیل از سال ۱۳۲۷ شروع شد و تا ۱۳۵۷ به صورت پیدا و پنهان ادامه پیدا کرد. این روابط در طول این سه دهه فرازوفرودهایی داشته است که میتوان آن را به سه دورهی ناپایداری ۱۳۳۲-۱۳۲۷، پایداری و تثبیت ۱۳۴۲-۱۳۳۲ و تحکیم و گسترش ۱۳۵۷-۱۳۴۲ تقسیم کرد.
۱. ناپایداری روابط سیاسی (۱۳۳۲-۱۳۲۷)
با صدور قطعنامهی مجمع عمومی سازمان ملل در تاریخ ۱۹ نوامبر ۱۹۴۷ (۸ آذر ۱۳۲۶)، در خصوص تقسیم فلسطین، جامعهی ایران به مخالفت برخاست. نمایندهی ایران در شورای امنیت نیز راجع به تقسیم فلسطین اعتراض کرد. اما در دولت محمد ساعد مراغهای زمینهی شناسایی دولت اسرائیل فراهم شد. ایران به چند دلیل مبادرت به شناسایی اسرائیل کرد:
توانایی اسرائیل در زمینههای اقتصادی و نظامی، دشمنی کشورهای عربی از جمله مصر و عراق با ایران، درخواست موشه شرتوک، وزیر خارجهی دولت جدیدالتأسیس اسرائیل، از ایران مبنی بر شناسایی دولت اسرائیل، تبعید آیتالله کاشانی به لبنان و دستگیری برخی از مخالفان حکومت پس از سوء قصد به جان شاه در بهمن ۱۳۲۷، فعالیت آژانس یهود در ایران و علاقهمندی اتباع ایرانی مقیم اسرائیل به ایجاد ارتباط بین دو رژیم، سفر شاه به آمریکا در سال ۱۳۲۸ و اطلاع شاه از نفوذ محافل یهود در آمریکا.
در نتیجه محمد ساعد مراغهای، نخستوزیر وقت ایران، با انتشار بیانیهای، در۲۳ اسفند ۱۳۲۸، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را اعلام کرد. او دلیل این اقدام را حفظ منافع اتباع ایرانی در فلسطین عنوان کرد: «برای این که دولت ایران بیشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ [کند]، سه ماه قبل آقای رضا صفی نیا را با سمت مأمور مخصوص به فلسطین اعزام داشت و با این عمل، دولت ایران دولت اسرائیل را بالفعل به رسمیت شناخت. ولی برای این که این شناسایی به صورت رسمی درآید، طبق تصمیم هیئت دولت، آقای انتظام نمایندهی دائمی دولت شاهنشاهی در سازمان ملل متحد، به اطلاع نمایندهی دولت اسرائیل رساند که از این پس، دولت ایران دولت اسرائیل را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخته است.»
پس از شناسایی اسرائیل، انتقال یهودیان مهاجر از ایران انجام گرفت و افتتاح روابط بازرگانی بین دو کشور برقرار شد. از طرفی ایران با اعلام شناسایی اسرائیل در بیتالمقدس، سرکنسولگری دایر کرد که با این اقدام روابط ایران با کشورهای عربی به خصوص مصر رو به تیرگی نهاد و مطبوعات مصر خواستار محکومیت ایران و قطع روابط دیپلماتیک میان کشورهای عربی و ایران شدند. اما با نخست وزیری محمد مصدق این رویه تغییر کرد.
در حقیقت با پیروزی نهضت ملی و پیروزی مبارزات ملی، انتظارات جدیدی در داخل و خارج از ایران از رهبران ملی شدن نفت نسبت به تجدیدنظر پیرامون موضوع شناسایی اسرائیل به وجود آمد. در همین رابطه، استادان و علمای دانشگاه الازهر قاهره در نامهای به آیتالله کاشانی به عنوان فردی که سابقهای طولانی در مبارزه با استعمار داشت و از مخالفان شناسایی اسرائیل بود، از وی خواستند تا دولت ایران را نسبت به پسگیری شناسایی دولت اسرائیل متقاعد سازد. چند روز پس از آن، در ۲۹اردیبهشت، روزنامه «النذیر» سوریه در مقالهای تحت عنوان «دولتهای شرقی و اسلامی اعراب را نادیده گرفتهاند و اسرائیل را شناختهاند» چنین سؤال شد: «آیا میتوانیم از پیشوای ایران که تخت انگلستان را لرزانیده، امیدوار باشیم که کاری کند تا ایران شناسایی خود را نسبت به دولت اسرائیل پس بگیرد؟» از این رو دولت مصدق به افکار عمومی مردم ایران و جهان پاسخ مثبت داد و در ۱۵ تیر ۱۳۳۰ شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و کنسولگری ایران را در اسرائیل منحل کرد.
این اقدام دکتر مصدق بازتاب گستردهای در میان اعراب داشت به گونهای که روزنامههای عربی به خاطر این اقدام دکتر مصدق از او به عنوان «زعیم شرق» یاد کردند و عبدالرحمن عزام پاشا، دبیر کل اتحادیهی عرب، اظهار داشت: «کلیهی دولتهای عربی به روشی که ایران در روابط خود با اسرائیل در پیش گرفته است، با نظر تحسین و تمجید نگاه میکنند.»
۲. پایداری و تثبیت روابط سیاسی(۱۳۴۲-۱۳۳۲)
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بار دیگر موضع ایران تغییر یافت و مجدداً اسرائیل را در جایگاه یک دولت مستقل به رسمیت شناخت. شاه که با حمایت آمریکا و کمکهای انگلیس دوباره به قدرت برگشته بود، تلاش کرد با سرکوب مخالفان، تشکیل ساواک و تکیه به آمریکا، پایههای سیاسی حکومت خود را تحکیم بخشد. بدین منظور در سیاست خارجی، سیاست موازنهی مثبت را با عنوان ناسیونالیسم مثبت[1] در سالهای ۱۳۴۲-۱۳۳۲ انتخاب کرد. شاه با توجه به تهدیدات شوروی از یک سو و تهدید برخی کشورهای عربی از سوی دیگر و در راستای سیاست ناسیونالیسم مثبت درصدد ارتباط با آمریکا و اسرائیل برآمد. از طرفی اسرائیل هم برای جلوگیری از انزوا به دوستانی در منطقه نیازمند بود. در همین راستا دکترین میثاق حاشیهای[2] دیوید بن گوریون، نخستوزیر اسرائیل، مبنی بر روابط با کشورهای پیرامون جهان عرب با سیاست ناسیونالیسم مثبت شاه انطباق پیدا کرد. از این رو بار دیگر روابط بین دو کشور برقرار شد. در این زمان رابطهی ایران و اسرائیل و دیگر کشورهای همسایه تا حدود زیادی متأثر از حکومت مصر و جمال عبدالناصر بود. با نزدیکی مصر به انگلیس در سال ۱۳۳۲، ایران نیز به پیمان بغداد[3] پیوست و پس از آن به کشورهای غربگرای محافظهکار عرب، ترکیه و پاکستان بیشتر نزدیک شد و از مصر دوری گرفت و همین امر، ایران و اسرائیل را به یکدیگر نزدیکتر ساخت. با ملی شدن کانال سوئز توسط ناصر در مرداد ۱۳۳۵، همکاری نفتی بین ایران و اسرائیل گسترش یافت. تحریم نفتی اسرائیل توسط شوروی، نفت ایران را به جایگزین نفت شوروی برای اسرائیل تبدیل کرد.
رفت و آمد نمایندگان اسرائیل در ایران رو به فزونی نهاد و در همین رابطه یعقوب نیمرودی و دکتر زوی دوریل تحت پوشش آژانس یهود در ایران به فعالیت پرداختند. نیمرودی به عنوان رئیس شبکهی جاسوسی موساد در ایران در سازماندهی تشکیلات ساواک و عملیاتهای برون مرزی موساد نقش بسیار قابل توجهی داشت و زوی دوریل به عنوان نمایندهی غیررسمی اسرائیل در تهران، فعالیتهای متنوعی را در جهت منافع اسرائیل انجام میداد. نمونهای از فعالیت وی در اسناد سفارت آمریکا در ایران در ژانویه ۱۹۵۷/بهمن ۱۳۳۵ چنین آورده شده است:
«نمایندهی غیررسمی اسرائیل در تهران، در گنجاندن موضوعاتی در طرفداری از اسرائیل در مطبوعات محلی بسیار فعال بوده است. تماسهای او از طریق عباس شاهنده- ناشر مجلهی فرمان- و مهندس عبدالله والی- ناشر و مالک تهران مصور- صورت میگیرد. چنین شایع است که وی در خلال هفتهی اول نوامبر یکصدهزار ریال به روزنامهنگاران پول داده است.»
کودتا در عراق و وحدت مصر و سوریه در سال ۱۹۵۸/۱۳۳۶ منجر به تقویت دکترین میثاق حاشیهای شد. در همین رابطه بن گوریون، در زمستان آن سال نامهای به شاه ارسال و در آن ضمن تمجید از اقدامات کوروش در ارتباط با یهودیان، خواهان گسترش روابط با ایران شد. او در نامه خود موازنه جدید قدرت در منطقه را مورد اشاره قرار داده بود. محمدرضاشاه در پاسخ به نامه بن گوریون، اعلام کرد که سیاست کوروش را در قبال ملت یهود ادامه میدهد. در راستای شکلگیری مثلث دکترین میثاق حاشیهای، بن گوریون در سال ۱۳۳۷ به طور محرمانه به ترکیه سفر و پیمانی با آن کشور امضا کرد. بدین ترتیب پیمان حاشیهای مرکب از ترکیه، ایران و اسرائیل با هدف جلوگیری از نفوذ شوروی در خاورمیانه و تلاش در جهت سقوط حکومت انقلابی جمال عبدالناصر در مصر تشکیل شد.
بدین ترتیب در تیر ۱۳۳۹، مذاکراتی بین دو طرف جهت ایجاد روابط اقتصادی صورت گرفت که متعاقب آن کشورهای عربی به خصوص مصر به ایران اعتراض کردند. شاه در مصاحبهای اعلام کرد که ایران از سال ۱۳۲۸ رژیم اسرائیل را به صورت دوفاکتو (بالفعل) به رسمیت شناخته است و از آن زمان تاکنون تحولی در روابط دو کشور به وجود نیامده است. به دنبال آن سفارت ایران در اسرائیل در سال ۱۳۳۷ گشایش یافت و اسرائیل نیز در تهران سفارتخانه دایر کرد. اما برقراری ارتباط با دولت اسرائیل به قطع روابط ایران و مصر در ۵ مرداد ۱۳۳۹ منجر شد.
تندرویهای ناصر، نزدیکی به شوروی، تأثیر بر کشورهای منطقه، اسباب نگرانی غرب به خصوص آمریکا را دامن زد. از این رو، آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا، خواستار فعال شدن سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه شد. بدین ترتیب بستر مناسب برای همکاری به منظور جلوگیری از نفوذ کمونیسم بین آمریکا و دول غیر عرب از جمله ایران فراهم شد. بدین ترتیب روابط نفتی-امنیتی بین ایران و اسرائیل هر روز گستردهتر شد. اما در عین حال ایران تلاش داشت این روابط را محرمانه نگه دارد. تا اینکه محمدرضا شاه با افتتاح نمایندگی ایران در تلآویو موافقت کرد مشروط به اینکه نمایندگی به صورت دفتری در سفارت سوئیس باشد و در مکاتبات اداری، «برن۲» نامیده شود. اسرائیل نیز در تهران سفارتخانه دایر کرد. علاوه بر همکاریهای نفتی، همکاریهای امنیتی نیز به این روابط عمق بیشتری بخشید. مقامات امنیتی ایران با دیدن توانایی موساد، خواستار گسترش روابط شدند؛ از این رو همکاری نفتی و امنیتی محور همکاری بین دو کشور شد تا جاییکه شاه از آشکار کردن روابط با اسرائیل ابایی نداشت و در همین رابطه در مصاحبهای با سردبیر روزنامهی کیهان، در اول مرداد ۱۳۳۹، دربارهی شناسایی اسرائیل چنین گفت: «این شناسایی سابقاً صورت گرفته و امر تازهای نیست. منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفه جویی، چندسال پیش نمایندهی ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولی این موضوع شناسایی چیز تازه ای نیست.» به دنبال این مصاحبه، جمال عبدالناصر در ۴مرداد همان سال به بهانهی اقدام ایران در به رسمیت شناختن روابطش با اسرائیل، در مصاحبهای شاه را مورد حمله قرار داد و اعلام داشت روابط خود را با ایران قطع کرده است. متأثر از ناصر، مطبوعات کشورهای تندروی عربی، تبلیغات گستردهای علیه شاه ایران راه انداختند.
با وجود چنین مواضعی از سوی کشورهای عربی، شاه ایران از رابطه با اسرائیل دست نکشید زیرا برای ادامهی این رابطه ملاحظاتی داشت که از جمله آنها عبارت بودند از: تجهیز و تقویت ارتش با کمک تسلیحات نظامی اسرائیل، همکاری با سازمانهای امنیتی اسرائیل جهت ایجاد و ادارهی یک سازمان امنیتی در ایران، محاسبات اقتصادی و صدور نفت.
از دیگر زمینههای همکاری بین ایران و اسرائیل در زمینهی بهرهگیری ایران از فنون و تکنیکهای جدید در زمینهی کشاورزی بود. شاه میخواست از این طریق برای پیش بردن برنامهی اصلاحات ارضی بهره گیرد. در این راستا در سال ۱۳۴۰(۱۹۶۱) وزارت کشاورزی اسرائیل از وزیر کشاورزی ایران دعوت کرد تا هیئتی برای بازدید از تأسیسات زراعی اسرائیل به این کشور برود. بعد از زلزله بوئین زهرا، در سال ۱۳۴۱(۱۹۶۲)، زمینهی عملی برای بهرهگیری از تجربیات کشاورزی اسرائیل فراهم گشت.
۳. دورهی تحکیم و گسترش روابط (۱۳۵۷-۱۳۴۲)
نزدیکی مصر و سوریه با شوروی از یک سو و پیروزی اسرائیل بر اعراب در جنگ اکتبر ۱۹۵۶ از سوی دیگر، زمینهی همکاری ایران و اسرائیل را بیش از پیش فراهم کرد. از دیگر تحولات منطقه که بر نزدیک شدن ایران و اسرائیل تأثیر گذاشت، کشته شدن عبدالکریم قاسم در ۱۹۶۳ در عراق و روی کار آمدن عبدالسلام عارف، به قدرت رسیدن بعثیها در سوریه و امضای قرارداد اتحادیهی فدرال بین عراق و سوریه و مصر در ۲۸ فروردین ۱۳۴۳ در قاهره بود. علاوه براین، در اواخر ۱۳۴۳، در نخستین اجلاس سران عرب در قاهره، تصمیم به تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری احمد شقیری در بیتالمقدس گرفته شد. در نتیجه در دوم دی ۱۳۴۳، آباابان، معاون نخستوزیر اسرائیل، وارد تهران شد و با عباس آرام، وزیر امورخارجه دیدار کرد.
با گسترش روابط، زمینهی سفر مقامات دولتی دو کشور فراهم شد. در دسامبر ۱۹۶۱/۱۳ آذر ۱۳۴۰، دیوید بن گوریون در بازگشت از سفر خود به برمه در فرودگاه مهرآباد توقف کرد، توقع داشت مراسم خوشامدگویی برای وی اجرا شود. اما دولت ایران از انجام آن سرباز زد. علی امینی، نخستوزیر وقت وارد هواپیما شد و به او گفت: «روابط ایران و اسرائیل نمیتواند جنبهی علنی داشته باشد؛ اجازه دهید آن را به صورت محرمانه میان خود حفظ نمائیم... روابط ما به مثابهی عشقی حقیقی است که میان دو نفر وجود داشته باشد، بدون آنکه با یکدیگر ازدواج کنند. این جوری بهتر است.» ( قانون، ۳۴۴)
این سفرها بین مقامات سیاسی ایران و اسرائیل ادامه پیدا کرد. به دنبال سفر بن گوریون، لوی اشکول در سال ۱۹۶۶/ ۱۲ خرداد ۱۳۴۵، خانم گلدامایر در اردیبهشت ۱۳۵۲، اسحاق رابین در آذر ۱۳۵۳ و ۱۵ مرداد ۱۳۵۴ و فروردین ۱۳۵۵، موشه دایان، وزیرخارجه در ۱۷تیر ۱۳۵۶ و مناخیم بگین در سوم اسفند ۱۳۵۶ نیز به ایران سفر کردند.
بخشی از روابط ایران و اسرائیل در قالب فروش تسلیحات نظامی بود. در همین رابطه، در دی ماه ۱۳۴۲(ژانویه ۱۹۶۴)، ژنرال زوی تسور رئیس ستاد ارتش اسرائیل با عبدالحسین حجازی رئیس ستاد ارتش ایران ملاقات و مذاکره کردند. این مذاکرات منجر به فروش اسلحهی یوزی به ایران شد. در سال ۱۳۴۴(۱۹۶۶)، قراردادی به میزان شش میلیون دلار بین اسرائیل و ایران جهت خرید و تعمیرات تجهیزات منعقد شد. این خریدها هنگامی صورت گرفت که دولتهای کندی و جانسون در زمینهی فروش تسلیحات به ایران محدودیت اعمال کردند و به همین دلیل شاه به اسرائیل به عنوان «آمریکای کوچک» نگاه میکرد.
پیروزی اسرائیل در جنگ شش روزه و تصرف ساحل غربی رود اردن، جولان و صحرای سینا تا ساحل شرقی کانال سوئز مایهی شادی حکومت ایران گردید. زیرا پیروزی اسرائیل مساوی با شکست عبدالناصر بود که مهمترین مخالف شاه در منطقه محسوب میشد. گفته شده پس از این پیروزی شاه به وزیرخارجه شوروی گفت با شنیدن خبر شکست ناصر از فرط خوشحالی به هوا جسته و به میمنت فتح اسرائیل، سکههای طلا بین دوستانش تقسیم کرده است. منازعات اعراب و اسرائیل که بار دیگر با شکست اعراب پایان یافت، موقعیت اسرائیل را در منطقه مستحکم کرد و تضعیف جبههی اعراب، به خصوص مصر به رهبری جمال عبدالناصر، را به دنبال داشت. در این میان حجم مبادلات بازرگانی ایران و اسرائیل افزایش یافت و میزان زیادی از نفت ایران به اسرائیل صادر شد. به گونهای که پیروزی اسرائیل در جنگ با اعراب در سال ۱۳۴۶ را نتیجهی کمکهای ایران به اسرائیل قلمداد میکردند.
به دنبال مرگ جمال عبدالناصر، ایران به دو کشور مصر و عربستان نزدیک شد. برقراری روابط بین ایران و مصر اسباب نگرانی اسرائیل را فراهم کرد. اما شاه که سیاست موازنهای در قبال اسرائیل و مصر در پیش گرفته بود، به آنها اطمینان داد که سیاست ایران نسبت به اسرائیل هیچ گونه تغییری نخواهد کرد. روابط نسبتاً پنهانی ایران و اسرائیل تا پایان عمر حکومت پهلوی ادامه پیدا کرد. افزون بر روابط بین سرویسهای اطلاعاتی و مقامات نظامی بین دو کشور، آموزش نظامی نیز در برنامهی همکاری نظامی- امنیتی گنجانده شد. اغلب افسران ارشد شاه و صدها افسر رده پایین نیز برخی از جنبههای آموزش نظامی اسرائیل را فراگرفته بودند.
روابط و مناسبات امنیتی و نظامی بین دو کشور که از سالها قبل آغاز شده بود، همچنان تداوم یافت. در همین رابطه، محمدرضا پهلوی در ۱۷ تیر ۱۳۵۶ با موشه دایان در کاخ سعدآباد دیدار کرد. این سفر سرّی و محرمانه به دعوت حکومت پهلوی بود. حکومت پهلوی به دنبال استفاده از تجارب صهیونیستها برای مدرنیزه کردن ارتش بودند. علاوه براین درصدد خرید اقلام نظامی از اسرائیل هم بودند. این سفر موفقیتآمیز نیز بود زیرا ده روز پس از آن یعنی در ۱۷ تیر ۱۳۵۶، ارتشبد طوفانیان به عنوان فرستادهی ویژهی محمدرضاشاه به اسرائیل صورت گرفت.
آخرین دیدار موشه دایان از ایران بلافاصله پس از دیدار انور سادات از اسرائیل در ۳۰ آبان ۱۳۵۶، اتفاق افتاد. هدف دایان از سفر به ایران، ارائهی گزارشی از مذاکرات رئیس جمهور مصر به محمدرضا شاه و تشریح دیدگاههای سادات دربارهی دورنمای صلح بود. دایان در ابتدا از شاه پرسید که آیا با اعلام رسمی وی به تهران موافق است؟ شاه در پاسخ تقاضای دایان را نپذیرفت و امکان اعلام عمومی چنین اخباری را منتفی دانست. محمدرضا شاه علاوه بر این، پیشنهاد دایان را مبنی بر ارتقای سطح نمایندگیهای سیاسی دو کشور در حد سفیر و اهتزاز پرچمهای دو کشور بر فراز سفارتخانههای متبوع را رد کرد و ضمن خاطر نشان ساختن این نکته که فلسطینیها و حامیان سازمان آزادیبخش فلسطین از نفوذ قابل ملاحظهای در میان رهبران مذهبی برخوردارند، اظهار داشت: «مشکل کشور من، وجود تعصب مذهبی در بین تودههای مردم است. اگر چنین نبود، امروزه ایران به اندازهی یک کشور اروپایی پیشرفته بود و تحت نفوذ رهبران مذهبی که مانع پیشرفت و توسعهی ایران هستند قرار نمیگرفت.» (قانون، ۱۳۸۱: ۴۲۳)
بنا به اظهار دایان، شاه با موضع سعودیها که مسائل فلسطین و دولت اسرائیل را از دید اسلامی مورد توجه میدانند، موافق نبود و معتقد بود نباید انور سادات به کشورهای مخالفش که مانع تلاشهای او برای صلح میشوند، توجه کند. علاوه بر این شاه باور داشت که روسیه مایل به برقراری صلح در خاورمیانه نیست و تمام سعی خود را به کار میگیرد تا اخلال ایجاد کند. شاه به دایان گفت: «اسرائیل باید به خوبی این موضوع را مورد ملاحظه قرار دهد که این کشورها رأساً و با پشتیبانی شوروی جنگ دیگری را علیه اسرائیل[و ایران] به راه خواهند انداخت.» از این رو شاه با وجود ارتباطی که با اسرائیل داشت، درصدد علنی کردن آن نیامد.
نتیجهگیری
به دنبال تشکیل دولت اسرائیل، گرچه دولت ایران در ابتدا مخالفت کرد، اما به مدت کوتاهی پس از آن، درصدد برقراری رابطه با اسرائیل برآمد. علل و انگیزههای مختلفی برای شناسایی اسرائیل توسط ایران و سپس تحکیم و گسترش روابط وجود دارد. از مهمترین آنها میتوان ملاحظات امنیتی در منطقه برای دو کشور به منظور مقابله با تهدیدات ناشی از نفوذ فزایندهی شوروی در خاورمیانه و خطر رادیکالیزم عرب را برشمرد. از دلایل گرایش شاه به همکاری با اسرائیل، باور او و مقامات عالیرتبهی ایران به نفوذ یهودیان در مراکز تصمیم گیری آمریکا بود. از این رو، اعتقاد داشتند که استفاده از این نفوذ در پس همکاری با اسرائیل فراهم میشود. اما محمدرضا شاه و دولت ایران همواره تلاش داشتند این همکاری تا حدودی مخفی بماند زیرا تمایل محمدرضا شاه برای عدم همکاری علنی با اسرائیل، صرف نظر از ملاحظات خارجی آن و اجتناب از تحریک و دشمنی کشورهای عربی، ترس از مردم و روحانیان و نهادهای مذهبی بود. زیرا فلسطینیها و حامیان آزادیبخش فلسطین از نفوذ قابل توجهی در میان علما و روحانیان و مردم برخوردار بودند.
منابع:
اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج۱۲، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری بزرگ اندیشه.
زارع، رضا، ارتباط ناشناخته: بررسی روابط رژیم پهلوی و اسرائیل(۱۳۵۷-۱۳۲۷)، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۴.
فلاح نژاد، علی، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱.
قانون، مرتضی، دیپلماسی پنهان: جستاری در روابط ایران و اسرائیل در عصر پهلوی با مروری بر پیشینه تاریخی یهودیان ایران، تهران، طبرستان، ۱۳۸۱.
نجاری راد، تقی، ساواک و موساد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱.
[1] . سیاست ناسیونالیسم مثبت عبارت است از علاقه و حمایت از منافع ملی با اتحاد و استقلال ملی، پذیرش دوستی سایر کشورها به منظور استفاده از تجارب علمی و فنی آنها، به شرط آنکه چنین دوستیای به منافع یا استقلال کشورها لطمهای وارد نسازد.
[2] . میثاق حاشیهای یا مثلث پیرامونی، عبارت بود از اقدام اسرائیل در ایجاد بلوکی از کشورهای واقع در حاشیهی خاورمیانه به صورت مثلثی شامل ترکیه و ایران در شمال و اتیوپی در جنوب در جهت ارتباط با آنها. بنیان دکترین مزبور براین اساس بود که چون اسرائیل نمیتوانست از طریق پیروزی نظامی و حذف و نابودی میلیونها عرب در خارمیانه به امنیت دست یابد، درصدد ایجاد اتحاد با ملتهای غیر عرب افتاد تا بدین طریق بین دشمنانش شکاف ایجاد کند.
[3] . این پیمان اتحادی دفاعی در مقابل نفوذ کمونیسم بود که در ابتدا بین عراق و ترکیه در ۲۴ فوریه ۱۹۵۵ منعقد شد و ایران در ۳۰مهر۱۳۳۴ به آن پیوست.