ناطق نوری بعد از پیشنهاد میرحسین موسوی برای وزارت کشور، با چه کسی مشورت کرد؟
پس از شهادت محمدعلی رجایی رئیسجمهور در سال ۱۳۶۰، انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد و آیتالله خامنهای در انتخابات ریاستجمهوری موفق به کسب رأی اکثریت مردم شده و پس از آن نیز میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر ایشان، مسئول تشکیل کابینه میشود.
حجتالاسلام علیاکبر ناطقنوری نیز در این دولت بهعنوان وزیر کشور به مجلس معرفی شده و موفق میشوند در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۶۰ از مجلس شورای اسلامی رأی اعتماد بگیرد.
ناطق نوری در جلد دوم خاطراتش که مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده، نحوهی تشکیل دولت و همچنین ماجرای چگونگی دریافت پیشنهاد وزارت کشور از میرحسین موسوی را روایت کرده است که در ادامه میخوانید:
بعد از حادثهی هفتم تیر و هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ و پس از آن که اوضاع کشور رو به ثبات میرفت، مقام معظم رهبری با همان کسالتشان در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نمودند و پس از پیروزی مسئولیت ریاستجمهوری را پذیرفتند و با همان وضع برای تنفیذ حکم ریاستجمهوری خدمت امام شرفیاب شدند. باتوجهبه اینکه مقام معظم رهبری، آقای مهندس موسوی را از قبل میشناختند و علاوهبرآن هر دو اهل خامنه بوده و یک نسبت فامیلی با هم داشتند، همچنین چون آقای موسوی بعد از انقلاب در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی حضور فعال داشته و مسئولیت روزنامهی جمهوری هم با ایشان بود، لذا یک ارتباط تنگاتنگی بین ایشان و آقای بهشتی و آیتالله خامنهای برقرار بود.
آقای مهندس موسوی بهعنوان نخستوزیر به مجلس معرفی شد، هرچند برخی از نمایندگان مجلس با این انتخاب مخالف بودند، از جمله آقای فواد کریمی که خیلی هم تلاش کرد که آقای موسوی رأی نیاورد. آقا هم که برای معرفی و دفاع از نخستوزیر به مجلس آمده بود، پشت تریبون قرار گرفت و با یک رباعی و شعر عربی، مهندس موسوی را مورد تأیید مجدد قرار داد. ایشان فرمودند: اگر کسی دیگر بود، جا داشت که بحث شود، اما در مورد ایشان اینطور نیست.
بههرحال مجلس شورای اسلامی به نخستوزیری آقای مهندس رأی داد و ایشان درصدد تشکیل کابینهاش برآمد. آقای موسوی برخی از افراد، مثل دکتر نمازی و آقایان دیگری که در کابینهی شهید رجایی نیز حضور داشتند را معرفی نمود؛ بعضیها مثل آقای نیکروش [سرپرست وزارت کشور] را تغییر داد.
آقای موسوی از من هم برای همکاری دعوت کردند و طی تماسی گفتند: «به نخستوزیری بیا، کارتان دارم.» به نخستوزیری رفتم. ایشان گفتند: آقای نیکروش استعفا داده، میخواهم شما را بهعنوان وزیر کشور به مجلس معرفی کنم.
به ایشان گفتم هیچ موقع بنده به دنبال مسئولیت نبودم، بلکه مسئولیت به سراغم آمده، یا دیگران مسئولیتی را بر گردنم انداختهاند. از جمله اینکه ثبتنام در انتخابات مجلس اول نیز، با دعوت شهید باهنر انجام گرفت. سپس گفتم: «بنده در خدمت نظام هستم اگر از من کاری ساخته است، حاضر هستم، انجام دهم.»
در پذیرش این مسئولیت با آقای هاشمی رفسنجانی نیز مشورت کردم و گفتم: «آقای موسوی از من خواسته است که وزارت کشور را قبول کنم. درحالیکه من هیچ سابقهٔ فرمانداری و استانداری و یا وزارت ندارم.» آقای هاشمی فرمودند: «مگر بنده سابقهٔ وزارت کشوری داشتم که مسئولیت آن را در یک دوره در دولت موقت پذیرفتم.» درهرصورت آقای مهندس موسوی به طور رسمی مرا برای وزارت کشور و دکتر ولایتی را برای وزارت امور خارجه به مجلس معرفی کرد.
نمایندگان مجلس هم پس از بحثهای موافق و مخالف، رأی خوبی به من دادند که باتوجهبه شرایط آن وقت، تعداد آرای مثبت، ممتنع و کبود، رأی خیلی بالایی بود. آقای دکتر ولایتی هم رأی آورد.
سپس مشغول به کار شدم، مدتی گذشت تا توانستم بر اوضاع مسلط شوم.