۲۱ آبان ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۵
کد خبر: ۷۶۸۹۹۹
شریک دزد و رفیق قافله:

طرح کودتای آمریکا بر ضد شاه سه ماه قبل از انقلاب

طرح کودتای آمریکا بر ضد شاه سه ماه قبل از انقلاب
از ابتدای پاییز ۱۳۵۷ که تحولات انقلابی صورت عریان خود را بیش از پیش نمایان ساخت دولت آمریکا مطابق با گفته¬های سایروس ونس (وزیر امور خارجه) و سالیوان (سفیر آمریکا در ایران) حمایت بی، چون و چرای خود را از شاه حتی در برقراری دولت نظامی ژنرال ازهاری اعلام کرد.

وقتی دولت جعفر شریف‌امامی نتوانست با شعار آزادی‌های سیاسی در مسائل کشور را سروسامان دهد، شاه ناچار حلقه مقاومت خود را تنگ­تر کرد. اگرچه این تنگ و فراخ شدن حلقه مقاومت شاه یک روز با اخذ راهبرد شریف‌امامی و اعطای آزادی سیاسی، یک روز با دولت نظامی و سخت­گیری ازهاری و مجدداً با نخست­وزیری بختیار و اعطای نوعی دیگر از آزادی، این حلقه را شکننده کرد اما وجه مشترک تمامی این تغییرات حمایت به­ظاهر بی­چون و چرای آمریکایی­ها بود. سالیوان که شخصی منطقی و آرام بود سعی داشت در مقابل پرسش­های شاه درباره حمایت دولت متبوع او از رژیم پهلوی به او دلگرمی بدهد و این دلگرمی بدون شک مبتنی بر دستورالعملی بود که از واشنگتن دریافت می­کرد.

این اما یک‌روی روایت است. روی دیگر روایت، حاکی از وضع استراتژی متفاوتی در داخل آمریکا درباره ایران است. منصور رفیع­زاده می­گوید توطئه­ای در آمریکا بااطلاع برژینسکی و زاهدی بر علیه شاه در حال برنامه‌ریزی بود که می­خواست شاه را حداقل تا آرام‌شدن اوضاع کنار بزند و با تمسک به کودتایی نظامی توسط ژنرال اویسی زمام امور کشور را برای سرکوب مخالفین و بازگرداندن امنیت در دست بگیرد. این طرح که به­وسیله منصور رفیع­زاده و طی تماسی تلفنی به اطلاع ژنرال اویسی رسید توسط او بلافاصله مردود شد و اویسی گفت که حاضر نیست بدون اطلاع شاه اقدامی را انجام بدهد و مبادرت به اقداماتی این­چنینی کمکی به بهبود شرایط ایران و اعاده امنیت نخواهد کرد. ژنرال اویسی همچنین از این مسئله که سالیوان و سفارت آمریکا در ایران از چنین طرحی بی­اطلاع است اظهار تعجب و تأسف کرد و گفت آمریکایی­ها حتی مقامات خودشان را از برنامه­هایشان مطلع نمی­سازند. رفیع­زاده اما گفت برنامه بسیار محرمانه است و تنها دولت آمریکا و سیا از آن باخبر است.

در ادامه به‌مرور خاطره منصور رفیع‌­زاده آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا پیرامون این موضوع می­پردازیم:

در نوامبر سال 1978 خبردار شدم که برژینسکی (مشاور امنیت ملی آمریکا) و زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) از یک کودتای نظامی در ایران حمایت می­کند. من هنوز نمی­دانم کدام یک از این دو، اول این مسئله را مطرح نمود و دیگری را به حمایت از آن ترغیب کرد، اما اطمینان دارم که هر دو بر آن صحه گذاردند. هنری کیسینجر نیز موافقت نمود از آن طرفداری کند. منتهی با این شرایط:

۱) تمامی زندانیان سیاسی که توسط شاه آزاد شده بودند باید مجدداً زندانی می‌شدند.

۲) افراد خاصی نظیر تیمسار نصیری و هویدا که هنوز در حبس به سر می‌بردند، باید آزاد می­شدند به نظر آن­ها تنها یک نفر قابلیت انجام چنین کودتایی را داشت تیمسار اویسی، فرمانده نیروی زمینی.

با این پشتیبانی محکم آمریکایی­ها زاهدی با چند نفر از تیمسارهای برجسته ارتش ایران تماس گرفت. این عده طبق نقشه­ای هنگامی که تیمسار اویسی در دفتر خود مشغول کار بود وارد اتاق وی شدند و تلاش نمودند ضرورت پایان‌دادن به هرج‌ومرج در ایران را به وی تفهیم نمایند. آن­ها به وی هشدار دادند که اگر اقدامی صورت نگیرد حتی آن­ها و خانواده‌هایشان ممکن است کشته شوند. یکی از تیمسارها فریاد کشید: «ما پشت میزمان کشته می‌شویم. بیایید کاری کنیم!» آن­ها تأکید کردند که با شاه مخالفتی ندارند بلکه می‌خواهند از وی حمایت کنند و کشور را نجات دهند. برای انجام این کار طبق نقشه شاه باید به جزیره کیش یا کرمان فرستاده می‌شد تا موقتاً از مسائل کنار باشد و زندانیان سیاسی باید مجدداً حبس می‌شدند و دیگران نظیر تیمسار نصیری، آزاد می­شدند و هنگامی که ارتش موفق به برقراری نظم در کشور می‌شد شاه اجازه بازگشت پیدا می‌کرد آن­ها نتیجه گرفتند: «ما با خطر بزرگی مواجه هستیم و شما تنها کسی هستید که می­توانید ما را از این مخمصه نجات دهید.» اما تیمسار اویسی انعطاف‌ناپذیر بود قسم می‌خورم که از سلطنت دفاع نمایم. من هیچ اقدامی علیه شاه انجام نمی­دهم. من فقط از او دستور می‌گیرم. بروید بیرون دیگر نمی‌خواهم این حرف­ها را بشنوم. تیمسارها نیز رفتند. دو نفر از آنان هنگام انقلاب کشته شدند؛ یکی از آن­ها همچنان که پیش‌بینی کرده بود پشت میزش به قتل رسید.

کمی بعد از ملاقات تیمسارها با اویسی او به من تلفن کرد و به طور مبهم تلاش سران برجسته ارتش برای جلب مشارکتش در کودتا را به من گفت. او از کل ماجرا عصبانی بود و شک داشت این اقدام صادقانه باشد. او فکر می‌کرد همۀ این نقشه ممکن است نیرنگ باشد؛ امکان داشت شاه این تیمسارها را برای آزمایش‌کردن او فرستاده باشد چون اویسی می‌دانست که شاه از او وحشت دارد. تیمسار اویسی پیش‌تر به من گفته بود که هنگامی که از گفتگوی بین شاه و تیمسار ازهری رئیس ستاد مشترک ارتش خبردار شد، به این مسئله پی برد. در آن زمان شاه ازهری را به کاخ خود فراخوانده بود تا او را به نخست‌وزیری منصوب نماید تیمسار ازهری مؤدبانه با این امر مخالفت نموده بود: اعلی حضرت غلام حلقه‌به‌گوش شما یک ارتشی است و برای این پست مناسب نیست. اعلی حضرت به فرد نیرومندی نیاز دارد که مردم از او بترسند. وضع مزاجی جان‌نثار خوب نیست. او بیماری قلبی دارد که ممکن است توان او در خدمت به اعلی حضرت را کاهش دهد. با اجازه مبارک این بنده تیمسار اویسی را پیشنهاد می‌نماید. شاه جواب داده بود: «شما می‌دانید که ما به شما اطمینان کامل داریم. ما این اطمینان را به تیمسار اویسی نداریم.»

 سه روز بعد از ملاقات تیمسارها با اویسی، سیا از من خواست رابط این سازمان با تیمسار اویسی باشم. هدف زاهدی و برژینسکی این بود که شاه باید به یک جزیره فرستاده می­شد و تیمسار اویسی هدایت کودتا را به عهده می­گرفت و هنگامی که نظم و امنیت در ایران برپا شد، شاه به قدرت بازمی‌گشت.

من از مأموران سیا پرسیدم این ایده چه کسی است؟ ایده شما؟

به علامت منفی سر تکان دادند.

به تیمسار بگویم چه کسی پشت این نقشه است؟

آنها پاسخ دادند: «دولت آمریکا»

به آن­ها گفتم که من در جریان هستم که قبلاً چند افسر ارتش ایران با اویسی ملاقات نموده­اند و او مخالفت علنی خود را با پیشنهاد آنها اعلام نموده است. مأموران سیا خود را در مورد چنین مسئله­ای به تجاهل زدند و گفتند: «اگر چنین چیزی رخ‌داده شگرد کار کاملاً بی‌ثمر بوده است.» راهبرد آن­ها این بود که مرا وادارند تا به طرز حساب شده­ای همان پیشنهاد را به تیمسار اویسی ارائه دهم آنها تأکید کردند: به او بگو ایـن پـیـام مستقیماً از سوی دولت آمریکا به شما ابلاغ می‌شود. به او هشدار بده که نباید این مسئله را نزد کسی افشا نماید حتی برای سالیوان سفیر آمریکا در ایران آن­ها با اصرار پرسیدند: این کار را می‌کنی منصور؟

صحبت‌کردن با او ضرری ندارد گفتگو همیشه سودمند است. به‌هرحال پذیرفتم که پیغام آن­ها را به تیمسار اویسی برسانم. اما تأکید نمودم که جریان گفتگو باید از شنود ماهواره­ای مصون بماند. برای حصول اطمینان از این امر روز بعد پس از اینکه توانستم اعضای خانواده­ام را بدون اینکه به چیزی شک کنند دست‌به‌سر نمایم، مأمورین سیا به خانه من آمدند و دستگاهی را روی تلفن نصب کردند تا مکالمات تلفنی من امن شود. مأمورین به من گفتند که این دستگاه تا پایان بحران در اختیار من باقی خواهد ماند. سپس آن­ها مرا تنها گذاشتند تا به تیمسار اویسی تلفن کنم.

هنگامی که تماسم با تیمسار برقرار شد از او پرسیدم: «آنجا تنها هستی؟»

تیمسار جواب داد: «نه مسئلۀ مهمی را می‌خواهی با من مطرح کنی؟»

«بله»

نیم ساعت دیگر زنگ بزن

در تماس دوم توانستم جزئیات نقشه را برای وی شرح دهم و به او اطمینان دهم که تلفن امن است.

تیمسار خندید و گفت: «امن؟ فرقی نمی‌کند که تلفن امن باشد یا نباشد، من چیزی را ندارم که پنهان کنم»

او بدون درنگ طرح را یکسره رد کرد. درست همان‌طور که قبلاً با تیمسارها صحبت نموده بود گفت که به خداوند قسم‌خورده است که علیه شاه دست به هیچ اقدامی نزند به تیمسار اویسی گفتم که آمریکا تلاش می­کند به شاه کمک کند اما تیمسار از انجام هر عملی بدون اطلاع شاه سرباز زد. او همچنین نگرانی خود را از گردن گیری مسئولیت همه خون­هایی که در صورت وقوع یک کودتا ممکن بود ریخته شود، ابراز داشت. او فکر می­کرد درصورتی‌که به چنگ شاه و افرادش بیفتد، در مقابل جوخه اعدام قرار خواهد گرفت. او همچنین به جهت فقدان هماهنگی نظام سیاسی، آمریکا جانب احتیاط را در پیش گرفته بود. وی اظهار نمود: «به نظر من در دولت ایالات متحده دولت­های دیگری نیز وجود دارند. کسی نمی‌داند رئیس که باید تصمیم بگیرد چه کسی است.» سپس با خنده‌ای اضافه نمود: «همۀ جناح­ها باید دور هم جمع شوند و اختلافات خود را حل کنند آن­ها باید مشخص کنند که چه کاری می­خواهند انجام دهند به آن­ها بگو در این وضعیت من خواهان ایفای نقشی نیستم.»

از او پرسیدم که آیا می­توانم پیشنهاد دیگری ارائه دهم. او جواب داد: «خیر» به آن­ها بگو کودتا راه‌حل مفیدی برای مشکل ایران نیست کار ما باید اجتناب از هرج‌ومرج بیشتر باشد. این کار کمکی به اعاده نظم و امنیت نمی­کند. آیا سفیر آمریکا در اینجا ـ سالیوان ـ در جریان این طرح هست؟

«خیر، مسئله به‌کلی سری است.» با پوزخند گفت: «واقعاً که خیلی خوب است. آن­ها حتی با سفیر خود مشورت نمی‌کنند. بعد از من انتظار دارند حرفشان را قبول کنم! وقتی آدم را با طناب پوسیده در چاه آویزان کنند طناب بالاخره پاره می‌شود. من با طناب پوسیده آمریکایی‌ها در چاه نمی‌روم.»

واضح بود که تیمسار راه‌حلی را برای این بحران نمی‌بیند. سپس این را با من در میان گذاشت این فقط بین من و تو بماند، منصور! من خودم دنبال راهی می‌گردم تا از کشور خارج شوم به همسر و خانواده­ام بگو به ایران برگردند، من به آن­ها ملحق خواهم شد.

بعد از تمام‌شدن مکالمه تلفنی من با اویسی، مأمورین سـیا بـه مـن خبر دادند که دستگاه رمزکننده مکالمات تلفنی خراب است و احتمالاً درستکار نمی‌کند لذا آن را باز کردند و قول دادند یک دستگاه دیگر به من بدهند. این دستگاه هرگز به من داده نشد.

در همین حال با وجودی که تیمسار اویسی هرگونه ارتباطی را با کودتا قاطعانه رد کرده بود شایعه شد که او در نظر دارد هدایت آن را به عهده بگیرد.

 

برچسب ها: کودتا آمریکا شاه
ارسال نظرات