۱۸ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۰
کد خبر: ۷۷۲۶۶۱

طرح کودتای نظامی برژینسکی - زاهدی علیه شاه در پاییز ۵۷

طرح کودتای نظامی برژینسکی - زاهدی علیه شاه در پاییز ۵۷
وقتی دولت جعفر شریف‌امامی نتوانست مسائل کشور را سروسامان دهد، شاه ناچار حلقه مقاومت خود را تنگ‌‌تر کرد.

وقتی دولت جعفر شریف‌امامی نتوانست مسائل کشور را سروسامان دهد، شاه ناچار حلقه مقاومت خود را تنگ‌‌تر کرد. اگرچه این تنگ و فراخ شدن حلقه مقاومت شاه، یک روز با اخذ راهبرد شریف‌امامی و اعطای آزادی سیاسی، یک روز با دولت نظامی و سخت‌گیری ازهاری و مجدداً با نخست‌­وزیری بختیار و اعطای نوعی دیگر از آزادی، این حلقه را شکننده کرد اما وجه مشترک تمامی این تغییرات حمایت به‌ظاهر بی­‌چون و چرای آمریکایی‌­ها از شاه برای حفظ رژیم سیاسی در ایران مطابق با منافع خودشان بود. برای مثال به کرات در خاطرات ویلیام سولیوان (سفیر وقت ایالات متحده در تهران) مشاهده می‌کنیم که سعی داشت در مقابل پرسش‌­های شاه درباره حمایت دولت متبوع او از رژیم  پهلوی به او دلگرمی بدهد و این دلگرمی بدون شک مبتنی بر دستورالعملی بود که از واشنگتن دریافت می‌­کرد.

این اما یک‌ روی روایت است. روی دیگر روایت، حاکی از وضع استراتژی متفاوتی در آمریکا درباره ایران است؛ نقشه‌ای که در بررسی رویدادهای منتهی به انقلاب اسلامی در ارتباط با قدرت‌های خارجی به‌ آن کم پرداخته شده است. منصور رفیع‌­زاده آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا) می‌گوید توطئه‌­ای در آمریکا با اطلاع برژینسکی و زاهدی بر علیه شاه در حال برنامه‌ریزی بود که می‌خواست شاه را حداقل تا آرام‌ شدن اوضاع کنار بزند و با تمسک به کودتایی نظامی توسط ژنرال اویسی زمام امور کشور را برای سرکوب مخالفین و بازگرداندن امنیت در دست بگیرد. این طرح که به ­وسیله منصور رفیع‌­زاده و طی تماسی تلفنی به اطلاع ژنرال اویسی رسید، بلافاصله توسط او رد شد و اویسی گفت که حاضر نیست بدون اطلاع شاه اقدامی انجام بدهد و مبادرت به اقدامات این­‌چنینی کمکی به بهبود شرایط ایران و اعاده امنیت نخواهد کرد. ژنرال اویسی همچنین از این مسئله که سولیوان و سفارت آمریکا در ایران از چنین طرحی بی‌­اطلاع است اظهار تعجب و تأسف کرد و گفت آمریکایی‌­ها حتی مقامات خودشان را از برنامه‌­های‌شان مطلع نمی‌­سازند. رفیع‌­زاده اما گفت برنامه بسیار محرمانه است و تنها دولت آمریکا و سیا از آن باخبر است.

در ادامه به‌ بررسی خاطره رفیع‌زاده از این ماجرا می‌پردازیم:

«در نوامبر سال ۱۹۷۸ خبردار شدم که برژینسکی (مشاور امنیت ملی آمریکا) و زاهدی (سفیر ایران در آمریکا) از یک کودتای نظامی در ایران حمایت می‌کند. من هنوز نمی­‌دانم کدام یک از این دو، اول این مسئله را مطرح نمود و دیگری را به حمایت از آن ترغیب کرد، اما اطمینان دارم که هر دو بر آن صحه گذاردند. هنری کیسینجر نیز موافقت نمود از آن طرفداری کند. منتهی با این شرایط:

۱. تمامی زندانیان سیاسی که توسط شاه آزاد شده بودند باید مجدداً زندانی می‌شدند.

۲. افراد خاصی نظیر تیمسار نصیری و هویدا که هنوز در حبس به سر می‌بردند، باید آزاد می­‌شدند. به نظر آن­‌ها تنها یک نفر قابلیت انجام چنین کودتایی را داشت: تیمسار اویسی، فرمانده نیروی زمینی.

با این پشتیبانی محکم آمریکایی­‌ها زاهدی با چند نفر از تیمسارهای برجسته ارتش ایران تماس گرفت. این عده طبق نقشه‌­ای هنگامی که تیمسار اویسی در دفتر خود مشغول کار بود وارد اتاق وی شدند و تلاش نمودند ضرورت پایان‌ دادن به هرج‌ومرج در ایران را به وی تفهیم نمایند. آن­‌ها به وی هشدار دادند که اگر اقدامی صورت نگیرد حتی آن­‌ها و خانواده‌های‌شان ممکن است کشته شوند. یکی از تیمسارها فریاد کشید: «ما پشت میزمان کشته می‌شویم. بیایید کاری کنیم!» آن­‌ها تأکید کردند که با شاه مخالفتی ندارند بلکه می‌خواهند از وی حمایت کنند و کشور را نجات دهند. برای انجام این کار طبق نقشه شاه باید به جزیره کیش یا کرمان فرستاده می‌شد تا موقتاً از مسائل کنار باشد و زندانیان سیاسی باید مجدداً حبس می‌شدند و دیگران نظیر تیمسار نصیری، آزاد می­‌شدند و هنگامی که ارتش موفق به برقراری نظم در کشور می‌شد شاه اجازه بازگشت پیدا می‌کرد. آن­‌ها نتیجه گرفتند: «ما با خطر بزرگی مواجه هستیم و شما تنها کسی هستید که می‌­توانید ما را از این مخمصه نجات دهید.» اما تیمسار اویسی انعطاف‌ناپذیر بود «قسم می‌خورم که از سلطنت دفاع نمایم. من هیچ اقدامی علیه شاه انجام نمی‌دهم. من فقط از او دستور می‌گیرم. بروید بیرون دیگر نمی‌خواهم این حرف‌­ها را بشنوم.» تیمسارها نیز رفتند. دو نفر از آنان هنگام انقلاب کشته شدند؛ یکی از آن­‌ها همچنان که پیش‌بینی کرده بود پشت میزش به قتل رسید.

کمی بعد از ملاقات تیمسارها با اویسی، او به من تلفن کرد و به طور مبهم تلاش سران برجسته ارتش برای جلب مشارکتش در کودتا را به من گفت. او از کل ماجرا عصبانی بود و شک داشت این اقدام صادقانه باشد. او فکر می‌کرد همه این نقشه ممکن است نیرنگ باشد؛ امکان داشت شاه این تیمسارها را برای آزمایش‌ کردن او فرستاده باشد چون اویسی می‌دانست که شاه از او وحشت دارد. تیمسار اویسی پیش‌تر به من گفته بود که هنگامی که از گفت‌وگوی بین شاه و تیمسار ازهری رئیس ستاد مشترک ارتش خبردار شد، به این مسئله پی برد. در آن زمان شاه ازهری را به کاخ خود فراخوانده بود تا او را به نخست‌وزیری منصوب نماید تیمسار ازهری مؤدبانه با این امر مخالفت نموده بود: «اعلیحضرت غلام حلقه‌به‌گوش شما یک ارتشی است و برای این پست مناسب نیست. اعلیحضرت به فرد نیرومندی نیاز دارد که مردم از او بترسند. وضع مزاجی جان‌نثار خوب نیست. او بیماری قلبی دارد که ممکن است توان او در خدمت به اعلیحضرت را کاهش دهد. با اجازه مبارک این بنده تیمسار اویسی را پیشنهاد می‌نماید.» شاه جواب داده بود: «شما می‌دانید که ما به شما اطمینان کامل داریم. ما این اطمینان را به تیمسار اویسی نداریم.»

 سه روز بعد از ملاقات تیمسارها با اویسی، سیا از من خواست رابط این سازمان با تیمسار اویسی باشم. هدف زاهدی و برژینسکی این بود که شاه باید به یک جزیره فرستاده می­‌شد و تیمسار اویسی هدایت کودتا را به عهده می­‌گرفت و هنگامی که نظم و امنیت در ایران برپا شد، شاه به قدرت بازمی‌گشت.

من از مأموران سیا پرسیدم: «این ایده چه کسی است؟ ایده شما؟»

به علامت منفی سر تکان دادند.

- به تیمسار بگویم چه کسی پشت این نقشه است؟

آن‌ها پاسخ دادند: «دولت آمریکا»

به آن­‌ها گفتم که من در جریان هستم که قبلاً چند افسر ارتش ایران با اویسی ملاقات نموده‌­اند و او مخالفت علنی خود را با پیشنهاد آن‌ها اعلام نموده است. مأموران سیا خود را در مورد چنین مسئله‌­ای به تجاهل زدند و گفتند: «اگر چنین چیزی رخ‌ داده شگرد کار کاملاً بی‌ثمر بوده است.» راهبرد آن‌­ها این بود که مرا وادارند تا به طرز حساب‌شده­ای همان پیشنهاد را به تیمسار اویسی ارائه دهم. آن‌ها تأکید کردند: به او بگو ایـن پـیـام مستقیماً از سوی دولت آمریکا به شما ابلاغ می‌شود. به او هشدار بده که نباید این مسئله را نزد کسی افشا نماید حتی برای سالیوان سفیر آمریکا در ایران. آن‌­ها با اصرار پرسیدند: «این کار را می‌کنی منصور؟»

- صحبت‌ کردن با او ضرری ندارد، گفت‌وگو همیشه سودمند است.

به‌هرحال پذیرفتم که پیغام آن­‌ها را به تیمسار اویسی برسانم. اما تأکید نمودم که جریان گفت‌وگو باید از شنود ماهواره‌­ای مصون بماند. برای حصول اطمینان از این امر روز بعد پس از این‌که توانستم اعضای خانواده‌­ام را بدون این‌که به چیزی شک کنند دست‌به‌سر نمایم، مأمورین سیا به خانه من آمدند و دستگاهی را روی تلفن نصب کردند تا مکالمات تلفنی من امن شود. مأمورین به من گفتند که این دستگاه تا پایان بحران در اختیار من باقی خواهد ماند. سپس آن‌­ها مرا تنها گذاشتند تا به تیمسار اویسی تلفن کنم.

هنگامی که تماسم با تیمسار برقرار شد از او پرسیدم: «آن‌جا تنها هستی؟»

تیمسار جواب داد: «نه مسئله مهمی را می‌خواهی با من مطرح کنی؟»

- بله.

- نیم ساعت دیگر زنگ بزن.

در تماس دوم توانستم جزئیات نقشه را برای وی شرح دهم و به او اطمینان دهم که تلفن امن است.

تیمسار خندید و گفت: «امن؟ فرقی نمی‌کند که تلفن امن باشد یا نباشد، من چیزی را ندارم که پنهان کنم»

او بدون درنگ طرح را یکسره رد کرد. درست همان‌طور که قبلاً با تیمسارها صحبت نموده بود گفت که به خداوند قسم‌ خورده است که علیه شاه دست به هیچ اقدامی نزند. به تیمسار اویسی گفتم که آمریکا تلاش می­‌کند به شاه کمک کند اما تیمسار از انجام هر عملی بدون اطلاع شاه سرباز زد. او همچنین نگرانی خود را از گردن‌گیری مسئولیت همه خون­‌هایی که در صورت وقوع یک کودتا ممکن بود ریخته شود، ابراز داشت. او فکر می‌­کرد در صورتی‌ که به چنگ شاه و افرادش بیفتد، در مقابل جوخه اعدام قرار خواهد گرفت. او همچنین به جهت فقدان هماهنگی نظام سیاسی، آمریکا جانب احتیاط را در پیش گرفته بود. وی اظهار نمود: «به نظر من در دولت ایالات متحده دولت‌­های دیگری نیز وجود دارند. کسی نمی‌داند رئیس که باید تصمیم بگیرد چه کسی است.» سپس با خنده‌ای اضافه نمود: «همه جناح­‌ها باید دور هم جمع شوند و اختلافات خود را حل کنند. آن­‌ها باید مشخص کنند که چه کاری می­‌خواهند انجام دهند. به آن­‌ها بگو در این وضعیت من خواهان ایفای نقشی نیستم.»

از او پرسیدم که آیا می‌­توانم پیشنهاد دیگری ارائه دهم. او جواب داد: «خیر به آن­‌ها بگو کودتا راه‌حل مفیدی برای مشکل ایران نیست کار ما باید اجتناب از هرج‌ومرج بیش‌تر باشد. این کار کمکی به اعاده نظم و امنیت نمی­‌کند. آیا سفیر آمریکا در این‌جا (سالیوان) در جریان این طرح هست؟»

خیر، مسئله به‌کلی سری است.

 با پوزخند گفت: «واقعاً که خیلی خوب است. آن­‌ها حتی با سفیر خود مشورت نمی‌کنند، بعد از من انتظار دارند حرف‌شان را قبول کنم! وقتی آدم را با طناب پوسیده در چاه آویزان کنند طناب بالاخره پاره می‌شود. من با طناب پوسیده آمریکایی‌ها در چاه نمی‌روم.

واضح بود که تیمسار راه‌حلی را برای این بحران نمی‌بیند. سپس این را با من در میان گذاشت «این فقط بین من و تو بماند، منصور! من خودم دنبال راهی می‌گردم تا از کشور خارج شوم. به همسر و خانواده‌­ام بگو به ایران برنگردند، من به آن­‌ها ملحق خواهم شد.»

بعد از تمام‌ شدن مکالمه تلفنی من با اویسی، مأمورین سـیا بـه مـن خبر دادند که دستگاه رمزکننده مکالمات تلفنی خراب است و احتمالاً درست کار نمی‌کند لذا آن را باز کردند و قول دادند یک دستگاه دیگر به من بدهند. این دستگاه هرگز به من داده نشد.

در همین حال با وجودی که تیمسار اویسی هرگونه ارتباطی را با کودتا قاطعانه رد کرده بود شایعه شد که او در نظر دارد هدایت آن را به عهده بگیرد.» (خاطرات منصور رفیع‌زاده، آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا، ترجمه اصغر گرشاسبی، انتشارات اهل‌قلم، ۱۳۷۶.)

 

روی قابل تأمل دیگر این ماجرا اما انکار چنین برنامه‌ای برای کودتا علیه شاه نه از جانب سولیوان بلکه از جانب آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران است. محل پرسش و تعجب است که چگونه وقتی مطابق با گفته‌های اویسی، سولیوان از چنین طرحی برای کودتا بی‌خبر است وتوطئه توسط سازمان سیا و بسیار محرمانه شکل گرفته‌ است، چطور پارسونز دست سولیوان را می‌گیرد و برای انکار چنین طرحی و بیان استقبال و حمایت دولت‌های متبوع‌شان از راه‌حل‌های دموکراتیک به حضور ژنرال اویسی می‌روند؟ نکته جالب توجه دیگر این است که به‌ اعتراف خود پارسونز، ژنرال اویسی با سردی و بی‌حوصلگی پاسخ آن‌ها را می‌دهد و این شاید به‌ معنی عدم صحت حرف‌های پارسونز بر اساس شنیده‌های اویسی از زبان رفیع‌زاده در آمریکا است. البته این جریان نمی‌تواند بی‌ارتباط با فضای چندگانه ایالات متحده در برابر وضعیت انقلابی ایران باشد. چنددستگی کاخ سفید در  ماجرای ایران امری به‌وضوح قابل مشاهده است چراکه افرادی مانند برژینسکی قائل به برخوردهای سخت و قاطع برای مهار انقلاب در ایران بودند از سوی دیگر وزارت خارجه و سفارت آمریکا در ایران چنین رویکردی را به تمامی نمی‌پذیرفتند و کارتر را به پرهیز از چنین رویکردهایی تشویق می‌کرند. با تمامی این توضیحات، این‌که پارسونز خود را در این ماجرا جلو می‌اندازد، ماجرایی که یک طرح کودتای آمریکایی بر ضد شاه است مسئله‌ای قابل تأمل و در دوران مأموریت پارسونز در ایران است.

در ادامه، خاطره پارسونز از دیدار با اویسی و ارائه  برخی توضیحات به او درباره  انکار کودتا آمده‌ است:

«در اواسط اکتبر من و سولیوان با تایید و حمایت نخست‌وزیر به دیدار ژنرال اویسی فرماندار نظامی تهران رفتیم. به او گفتیم که در میان افسران ارتشی شایعاتی پخش شده مبنی بر این‌که انگلیس و آمریکا از یک کودتای نظامی علیه دولت استقبال خواهند نمود، می‌خواستیم بداند که این شایعات بی‌پایه و اساس است و دولت‌های متبوع‌مان هردو از برقراری دموکراسی رو به پیشرفت به عنوان تنها راه‌حل برون‌رفت از این بحران حمایت می‌کنند. تغییر در این فرایند به واسطه توجه و واکنش افکار عمومی در کشورهای‌مان ما را با مشکلات شدیدتری مواجه خواهد کرد. یک کودتا تاثیری مصیبت‌بار به جای خواهد گذاشت. شایعات دیگر مبنی بر کاهش حمایت انگلیس و آمریکا از شاه نیز درست نیست. ژنرال اویسی خیلی سرد و با بی‌علاقگی سخنان ما را پذیرفت.» (غرور و سقوط (ایران ۱۳۵۲-۱۳۵۷) آنتونی پارسونز، ترجمه سید محمدصادق حسینی عسکرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰)

برچسب ها: کودتا زاهدی شاه
ارسال نظرات