لذت کثیفِ نزاعهای دامنهدار

در یادداشتهایی پیوسته مسئله ریشههای طلاق با استفاده از مقاله ای به همین نام به قلم حجت الاسلام علی اکبر مظاهری استاد و روانشناس حوزوی از سوی سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، ارائه خواهد شد.
در ادامه ارائه این مقاله به مجادله همسران پرداخته شده و با شاهد مثال از روی مشاوره زوجین با استاد مشاور، این عامل بررسی شده است. عامل دوم نیز به اقتصاد ناموزون زوجین اشاره داشته که در ادامه بخشی از این مقاله تقدیم شما می شود:
از واضحات است که «برای حل یک مسئلهٔ دانهدرشت، باید ریشههای آن را یافت.» با یافتن ریشهها، نیمی از مسئله، حل شده و جستجوی راه حال آسان تر است؛ ازاینرو، برای اثبات ضرورت ریشهیابی طلاق، دیگر هیچ نمیگوییم و مستقیم میرویم سر اصل موضوع در این فصل که «عوامل و ریشههای طلاق» است.
3 -مجادله همسران
مجادلهٔ همسران، آفتی است دانهدرشت که میتواند به تنهایی زندگی خانوادگی را مُچاله کند.
ستیزه به جایی رساند سخن که ویران کند کاخهای کهن
این آفت، چندان زیانزننده است که ما برای آن یک کتاب مستقل نوشتهایم؛ کتاب «نبرد بیبرنده». این خرابکار موزی، گاهی «زیرِ پوستی» عمل میکند؛ خود را چنان که هست آشکار نمیکند که به عنوان عامل طلاق دیده شود؛ مانند موریانه به ساختمان نفوذ میکند و آن را از درون میخورد. ناگهان ساختمان فرو میریزد. مجادلهٔ همسران؛ بگومگوها، گیردادنها، نیشزدنها، نزاعها، قابلیت تبدیل به عادتشدن را دارند؛ یعنی آدمی به آن معتاد میشود؛ بهگونهای که از آن «لذت کثیف» میبرد. خود را از ترک آن عاجز میبیند.
پُکیدنِ مسخره!
از زبان مشاور: در درس «دانش خانواده»، در جایی از درس، سخنی در نکوهش مجادلهٔ همسران گفتم و نمونهای از یکی از مشاوره هایم آوردم که به زن و شوهری که برای حل مسألهٔ مجادلهشان به مشاوره آمده بودند، در پایان جلسهٔ اول گفتم: تا نوبت بعدی مشاورهمان، هیچکدامتان، هیچ مجادله نکنید، اگرچه خود را صددرصد صاحب حق بدانید و همسرتان را صددرصد نابهحق بدانید. یکیشان گفت: «یعنی من تا یک هفته، هیچ نِق و غُر نزنم؟! میتِرِکَم»! یکی از دانشجویان، که همسر دارد، گفت:
«واقعاً هم اگر آدم یک هفته غُر نزند، دعوا نکند، میپُکَد»!
گفتم: این یعنی همان «لذّت کثیف». آدمی چندان به این کردار نامبارک عادت کند که تصور یکهفتهٔ بدون مجادله، برایش حالت منفجرشدن ایجاد کند.
فروپاشندهٔ زندگی
برخی از پدیدهها قدرت فروپاشندگی عظیمی دارنــد، امـا قـدرتشان به چشم نمیآید و جدّی گرفته نمیشود. ایــن «ندیدن» و «جدّینگرفتن» و از توان تخریبی آنها غفلتورزیدن، بدترین شکل مواجههٔ با آنهاست، و همین، زمینه را برای اقدام تدریجی و پنهانی و ویرانگری آرام آنها مهیا میکند.
همهٔ ما موریانه را میشناسیم؛ حشرهای است کوچک که دهتای آن را میتوان میان دو انگشت شست و انگشت اشاره، له کرد. همین حشرهٔ ریز، که کسی آن را به حساب نمیآورد و هیچکس از آن نمیترسد و از ناحیهٔ آن احساس خطر نمیشود، بهگونهٔ پنهانی، به درون ساختمان نفوذ میکند و کار تخریبیاش را آغاز مینماید. آرام و آرام و بدون صدا و نشان، پایهها و دیوارها و سقف ساختمان را از درون میپوساند. پس از زمانی کوتاه، بدون اینکه صاحبان و ساکنان آن بنا خبردار شوند، ساختمان را چونان گردویی پوک، توخالی میکند و ناگهان آن بنای به ظاهر استوار، با اندکی فشار، حتّی بدون فشار، فرو میپاشد!
مجادلهٔ همسران را میتوان «موریانهٔ زندگی» نامید. راستی که این، نامی مناسب و هولناک است! موریانهای که به طور آرام و پنهان، به پیکر کانون زندگی خانوادگی نفوذ میکند و تا از آن دمار برنیاورد، آرام نمیگیرد. این آفت، فزاینده و پیشرونده است. اگر دیده نشود، یا نادیده انگاشته شود و به حال خود رها گردد، هیچ اندازهای نگه نمیدارد و بر هیچ مرزی نمیایستد و به هیچ حدّی قناعت نمیورزد؛ بسیار حریص است. خسته و ناتوان هم نمیشود؛ با پشتکاری مرموز و شیطانی به تلاش خود مداومت و بر کار خود مقاومت میورزد، تا به هدف نهایی خود، که همانا ویرانی کامل بنیان خانواده است، برسد.
اینجاست که باید «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» و کسی از غفلت درآید و اقدامی نماید، وگرنه «خانه از پایِ بست، ویران میشود». خدایا! چنین مپسند. تو، خود، دستی از غیب برون آر و کسی و کسانی را از غفلت به در آر! اگر این «دستِ غیبی»، دیر برون آید و آن «غفلتزده»، دیر به خود آید، خوف آن میرود که کار از کار بگذرد. الاهی چنین مباد!
فرجام سخن
این سخن پیامبر اکرم را به گوش جان، نیوش کنید که فرمود:
«لا يَستَكمِلُ عَبْدٌ حَقيقَةَ الإِيمَانِ حَتَّى يَدَعَ المِراءَ وَإِن كَانَ مُحِقِّاً»؛ آدمی به مرتبهی کمال ایمان نمیرسد، تا آنگاه که مجادله و ستیزه را وانهد؛ اگرچه حق با او باشد.
از «چرند و پرند» تا «طلاق»
سهیل و سمانه که دو سه سالی بود ازدواج کرده بودند نزدم به مشاوره آمدند؛ اخم آلود و نگران ایشان را جوانانی مؤدب یافتم. سبب قهر آلودگی شان را پرسیدم هر کدام به دیگری اشاره میکرد که تو اوّل بگو». تا این که سمانه به سخن آمد و گفت: «آقا سهیل به من حرفهای زشت میزند گفتم مثلاً چه میگوید؟ گفت: به من میگوید: چرند و پرند نگو»!
به سهیل :گفتم شما اخمهایتان را باز کنید و با ما سخن بگویید. قصه چیست؟ چرند و پرند کدام است؟ سهیل گفت: سمانه خانم راست میگوید من این حرف را به او زدم، اما تا حالا به او نازکتر از گل نگفته بودم حالا هم او کاری کرد و چیزی گفت که عصبانی ام کرد و این حرف را زدم. بعد هم معذرت خواستم. اما او قهر کرده و کوتاه نمی آید.»
گفتم: آفرین به شما که جانتان چنین لطیف و حساس است؛ چندان که یک «چرند و پرند هر دویتان را بر آشفته و تا دفتر مشاوره کشانده. این یک پدیده ی مثبت است. اگرچه اصل بگومگو کردن و خشم گرفتن و آن سخن اهانت آلود را به همسر گفتن و قهر کردن، پدیده ای منفی است اما نکته ی مثبت این است که خدا را شکر - زندگی تان ۱ زوج های جوان آنانشان که راه بلد نیستند میزان مجادله شان در ماه ها و سالهای آغازین زندگی زن و شوهری، بیشتر از دیگران است. حریم¬دار و رابطه تان مؤدبانه است؛ چندان که زشتی یک سخن زشت ناخوشایندی یک رفتار نامؤدبانه و نامهربانانه برای هر دویتان نمایان است و هر دو، آن را منفی و قبیح می دانید.
اکنون مهم این است که این حادثه ناگوار، اصلاح شود و برای پیشگیری از تکرار آن چاره اندیشی گردد؛ وگرنه هشدارتان دهم اگر مجادله تکرار شود اندک اندک حریم ها شکسته می شود و زشتی زشتها کم رنگ میگردد و رویتان در روی یکدیگر باز و دنده ی روانتان پهن می شود و پرده های حیا و ادبی که اکنون میانتان هست، پاره میگردد. آنگاه دیگر چرند و پرند حرف زشت به حساب نمی آید و قبیح نیست. آن وقت زندگیتان بد می شود اکنون زندگی تان خوب ،است تنها یک رنجش و تنش در آن پدید آمده که با تدبیر قابل اصلاح است؛ اما اگر زندگی بد شد اصلاح آن کاری دشوار و گاهی ناممکن است.
سهیل و سمانه، که به خود آمده و اندکی نیز ترسیده بودند، گفتند: «ما زندگیمان و همدیگر را دوست داریم و میخواهیم این زندگی و این دوستی، باقی بماند.» گفتم پس باید کار را آغاز کنیم؛ و کردیم. راهکارها و آموزه هایی برای حل نزاع فعلی و نیز پیشگیری از مجادله های احتمالی آینده بیان شد. علاوه بر آموزشها یک مطلب را که با تأکید به ایشان گفتم این بود که نزاعتان را فعلاً از خانواده هایتان پوشیده بدارید تا شايد - إن شاء الله - به کلی حل شود و هیچگاه نیاز نباشد آنان باخبر و نگران شوند.
دلایل لزوم این پوشیده نگه داشتن را نیز برای ایشان توضیح دادم که پذیرفتند. با همکاری خوبی که آن زوج مؤدب میکردند، کارها به خوبی پیش می رفت و آموزشهای جلسات مشاوره ثمر می داد و داشتیم به نقطه ی مطلوب و اصلاح کامل نزدیک میشدیم که متأسفانه برخی از افراد خانواده هایشان با کنجکاوی بی جا و دخالت های ناروا و نیز بی احتیاطی و بچگی این زوج ساده دل، از نزاع سهیل و سمانه باخبر شدند؛ نزاعی که اکنون گذشته و آتشی که اکنون خاموش گشته بود اما آن عقرب صفتان ـ که در هر خانواده ای ممکن است مانند آنان یافت شوند ـ با عنوان «دفاع از عزیزانشــــــان» و دلسوزی برای جگرگوشه هایشان و خیر خواهی برای کسانشان در آتش خاموش دمیدند و بر آن نفت پاشیدند و آن را برافروختند و آشیانه ی این فاخته های مظلوم را قربةً إلى الشيطان - در شعله های بددلی و فضولی و نادانی خود سوزاندند. افسوس!
آتش در خرمن
وقتی آتشی به خرمنی افتد میسوزاند و پیش می رود، و اگر مهار و خاموش نشود خرمن به خاکستر بدل می شود. وقتی از سهیل و سمانه میپرسیدم چرا از آتش افروزی دیگران در زندگی تان پیشگیری نمیکنید؟ جوابهایی این گونه میدادند:
۱. هر کدام بستگان دیگری را مقصر یا مقصر اصلی می دانست و سهم آنان را در شعله ور کردن ،آتش بیشتر از بستگان خود بیان می کرد.
۲. هر دو، آنان را خیر خواهانی نادان میدانستند که چاره ای جز تحملشان را ندارند.
3. ابراز درماندگی میکردند؛ میگفتند که نه میتوانند آنان را از خود برانند و نه میتوانند شرشان را دفع و رفع کنند.
۴. وقتی میگفتم دست کم خودتان با هم رفیق باشید و آنان هرچه میکنند شما دو تا هوای همدیگر را داشته باشید، آتش مجادله و ستیزگی شان بر می افروخت و هر کدام دیگری را تأثیر پذیرتر و تقصیر کارتر معرفی میکرد
اگر سهیل و سمانه همین یک آموزه را عملی می کردند و خودشان را از چنگال فتنه انگیزی آن ـ به قول خودشان - خیر خـــواهـــان نــادان می رهاندند سلامت به زندگیشان باز میگشت؛ و این از کارهای اصلی اصلاحی بود. اما نمیکردند یا نمیتوانستند یا قدرت تخریبی خرابکاران بیش از توان اینان بود و یا هر سه مورد و حتی افزون بر این سه علت. باری؛ مجادله ی سهیل و سمانه دوباره سر گرفت. ستیزگی جدیدشان با جدال سابق فرقهایی داشت. عامل نزاعشان دیگر نابلدی جوانانه ی زوج جوان نبود بلکه عقرب صفتی و سست ایمانی و بدکرداری آن برخی از اعضای خاندان بود؛ ابزار نبردشان دیگر الفاظی چون «چرند و پرنده نبود، بلکه دشنام گویی و بدکرداری بود؛ پیامد جدالشان اخم کردن مؤدبانه و مراجعه ی به مشاور نبود بلکه قهر کردن کینه ورزانه و ترک کردن خانه و و سپس مراجعه ی به دادگاه خانواده بود؛ نخست برای دادخواهی و بعد برای طلاق خواهی!
سهیل و سمانه پس از تباهی ثمرههای مشاوره هایمان دیگر خجالت میکشیدند نزدم ،بیایند اما من ایشان را مانند فرزندان خودم میدانستم و به قدر امکان یاریشان میکردم شرمندگی شان از من به این سبب بود که احساس میکردند زحمتهایم را به هدر داده اند، و نیز می پنداشتند چون راهکارها و نصایحم را انجام نمی دهند، از آنان دلگیر شده ام. اما به واقع من نیز نگرانشان بودم، ولی از ایشان دلگیر نبودم.
فرجام کار سهیل و سمانه
«ستیزه به جایی رساند سخن که ویران کند کاخ های کهن» من درستی این سخن فردوسی را درباره ی زندگی های بسیاری از همسران، به ویژه زوجهای جوان دیده ام همچنین به چشم خود دیدم بابت دخالتهای ناروای ناصالحان در زندگی ،همسران به ویژه زوجهای جوان درد دلهایی سوزناک و تجربه هایی تلخ و غمناک، دارم که اکنون به آنها نمی پردازم و این جا به آن قلمرو اسفبار، ورود نمی کنم. شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر بماند برای کتاب «فرهنگ خانواده»
نزاع همسران
آقایی پرسیده است: در برابر زنی که همیشه غر میزند و فقط منفی میبیند و ناشکر است و تنها کار خودش را قبول دارد و بسیار کم حرف است، چه باید کرد؟ آیا درستشدنی و قابلاصلاح است؟ او اظهار محبت نمیکند. زندگیمان سرد و افسرده است. بهظاهر، با هم هستیم، اما بهواقع، از هم جداییم؛ طلاق عاطفی میان ما به وجود آمده است.
پاسخ ما
زندگیتان را وارسی کنید. حالتهایی که نوشتهاید، طبیعی نیست. این چند کار را انجام دهید و نتیجه را بگویید:
1. با مشاوری دانا و توانا ملاقات حضوری یا تلفنی داشته باشید.
2. از چشم همسرتان نیز به مسائل بنگرید. شاید و بلکه حتماً ایشان نیز حرفهایی دارند.
3. در پی اصلاح زندگیتان باشید، نه شناسایی مقصر.
4. دربارۀ زندگی زن و شوهری و مهارتهای مدیریت آن، چند کتاب قوی بخوانید.
خدای رحمان و رحیم یاریتان کند!
ابتدا این دو کتاب را بهدقت بخوانید و راهکارهایشان را عمل کنید:
الف) همسرداری، از آیةاللّه ابراهیم امینی؛
ب) فرهنگ خانواده، از نگارنده.
خدای رحمان و رحیم یاریتان کند!
پندارهای ناروا
پنداری ناروا، چنان در ذهن و جان بسیاری از ما رسوخ کرده که جزو فرهنگمان شده است و برای توجیه آنها مَثَلها و حکایتهای نادرست ساختهایم. این پندار غلط می¬گوید: نزاع¬ها و ناسازگاری همسران، جزو ذات زندگی خانوادگی است. این که بسیاری از مردمان، آگاهانه یا ناآگاه، باورمندانه یا مقلّدانه میگویند: «دعوای زن و شوهر، نمک زندگی است»، از یک بیماری مزمن فرهنگی حکایت میکند و بیانگر یک ناراستی اخلاقی و اجتماعی است. از کجا میگوییم که دعوا، نمک زندگی است؟ آری، نمک است؛ امّا نمک بر زخم، نه نمک در آش. جای این دو معنا، در باورهای ما، جا به جا شده است: نمک بر زخم با نمک در آش.
باور و پندار، رفتار و گفتار را در پی دارد. آن گونه که میاندیشیم، کردار میورزیم. بسیاری از رفتارهای ما، محصول پندارهای ماست. بخشی از شخصیت آدمی، ساختۀ اندیشههای اوست. آنچه در ذهن میکاریم یا دیگران در ذهنمان میکارند، ثمر میدهد؛ ثمرهای برابر بذر؛ همان گونه که هر بذری در زمین بیفشانیم، انتظاری جز برداشت محصول همان بذر را نداریم. این بذرها به دست کسان گوناگون، در سرزمین دل و ذهن ما افشانده میشود. علاوه بر خودمان؛ والدین، مربّیان، معلمان، نویسندگان، گویندگان و بسیاری از دیگران، برزیگران این بذرهایند.
این سخن زیبا را که از اصول روانشناسی است، بنگرید:
مراقب افکار خود باشید، چون به گفتار شما تبدیل می شود.
مراقب گفتار خود باشید، چون به رفتار شما تبدیل میشود.
مراقب رفتار خود باشید، چون به عادت شما تبدیل میشود.
مراقب عادت خود باشید، چون به شخصیت شما تبدیل میشود.
لایروبی ذهن و پالایش فرهنگ
کشاورزی دانا را در نظر آورید. او برای بهرهبری بهتر از کشتزار خود، نخست و پیش از بذرافشانی، کشتزار را مهیّا میکند؛ ناهمواریهای زمین را هموار میکند. لجنها و آهکها و سنگها را بیرون میبرد. علفهای هرز و مزاحم را میزداید. اگر به تنهایی از عهدۀ آمادهسازی زمین بر نیاید، کسانی دانا و توانا را به یاری میطلبد. از تجربهها و دانشهای دیگران بهره میگیرد.
آنگاه که کشتزار آماده شد، بذر سالم را بر میگزیند. از بهترین شیوۀ کاشتن و بذرافشاندن، بهره میگیرد و با امید به رحمت الاهی، بذر میافشاند. سپس با بهرهگیری از کارآمدترین شیوۀ آبیاری، کشتزار را آبیاری میکند. سپس نوبت به مراقبت از کشتزار میرسد. کشاورز دانا این مرحلۀ حوصله بر را نیز صبورانه میگذراند: بررسی مستمر، مراقبت دائم، پیشگیری از ورود آفتهای احتمالی، آبیاری به اندازه، تغذیۀ کمکی مورد نیاز، از وظایف این مرحله است.
تا آن که بذرها جوانه زنند و سر بر آورند و اندک اندک، سرسبزی کنند و خرّمی زایند. این سیر تکاملی، استمرار مییابد و کشاورز، در هر مرحله، وظیفۀ خویش را انجام میدهد تا کار به مرحلۀ کمال برسد و کاشتهها ثمر دهند و کوششهای چند ماهۀ برزیگر دانا و توانا، به نتیجه رسد و محصولهای رسیده، جان کشاورز را شاداب کنند.
ما که میدانیم قلمرو اندیشه و ذهنمان و سرزمین دلمان و پندارها و باورهامان و پیشینۀ فرهنگ و عادات و آدابمان، آفتخورده و بیمار است، نخست باید این آلودگیها را پالایش کنیم و آنگاه به آرایش جانمان بپردازیم. اندیشه ها و عقیدههامان را در قلمرو زندگی خانوادگی، با دقت بکاویم و بیطرفانه و بیغرضانه و انصافمندانه، به ریشهیابی و موشکافی و بازشناسی پردازیم. کژیها را بشناسیم و راست کنیم. چرکیها را بجوییم و بشوییم.
اکنون که از سویی به حکیمانه بودن خلقت حیات زوجیت، یقین داریم و از سویی دیگر به وضوح میبینیم که نظام خانواده، در بسیاری از امور، ناراست است، باید به اصلاح فرهنگ خانوادهها بپردازیم و حتّی هرجا که ضرورت بود، «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم».
در این طرح اصلاحی و این سقف شکافتن و طرح نو درانداختن، باید از همۀ عوامل کارآمد، بهره گیریم. هرچیز که بتواند ما را در شناختن ناراستیها و راست کردن کژیها کمک کند، مبارک است و باید از آن بهره جست.
مطالعه، مشاوره، تفکّر، و آموزش، از عواملیاند که در این مسیر، به کارمان میآیند و ما را در رسیدن به هدف، یاری می کنند.