۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۱
کد خبر: ۷۷۹۴۳۲

من احمد منصورم؛ یک خبرنگار؛ غزه‌ای در میان شعله‌های آتش

من احمد منصورم؛ یک خبرنگار؛ غزه‌ای در میان شعله‌های آتش
من احمد منصور؛ خبرنگار پایگاه خبری «فلسطین الیوم»، شعله شعله در آتش جزغاله می‌شوم تا تصویر گویا و زنده‌ای از ۲۱۱ جنایت جنگیِ بی‌رتوش در غزه باشم؛ ۲۱۱ سند، ۲۱۱ حجت برای تمام اتحادیه‌ها، سازمان‌ها و شوراهای حقوق بشری بین‌المللی؛ برای تمام انسانها ...

من یک خبرنگارم؛ خبرنگاری خسته؛ اما ایستاده. من هنوز هستم، مثل غزه؛ گرچه ویران، گرچه پردرد، گرچه مجروح، اما هنوز هستم؛ مثل غزه؛ نیمه‌جان، نیم‌سوز، قدخمیده، اما استوار، اما مقاوم، زنده ...

من یک خبرنگارم؛ یک خبرنگار که هر بار پس از انتشار خبر شهادت یکی از هموطنانش جان داد؛ اما دوباره ققنوس وار برخاست تا شعله روایت‌های  هجوم وحشیانه و پیاپی شیطان به جان مردمانش خاموش نشود؛ تا هزاران هزار قصه تلخ و جانکاهِ جان دادن مردمش زیر بارش بمب و موشک، زیر آوار خشت و سیمان و آهن، و در سایه سکوت غریب و هولناک و تماشاگرِ جهان، غریبانه خاک و مدفون نشود ...

من خبرنگارم؛ احمد منصور؛ منی که 51 هزار بار  جان دادم؛ هر بار با مرگ یک شهروند غزه‌ای، منی که 116 هزار و 500 مرتبه زخم بر دلم نشست؛ هر بار با جراحت یک عزیز؛ یک همشهری... 

من خبرنگارم؛ راوی حکایت های تلخ مرگ و زندگی در غزه؛ راوی نبردهای نابرابر در باریکه‌ی به خون نشسته، راوی 18 ماه غرش بی‌امان آسمانی که با هر جولان خوفناک پرنده‌ای آهنین، آتش و آهن و سربِ داغ بر سر شهر و کودکانش می‌ریزد...

اصلا چرا راه دوری برویم، من خودم یک خبر هستم؛ خبری در میان شعله‌های سرکش آتش؛ آتشی که به سرعت روی تن خسته‌ام می‌دود و بالا می‌رود  و صدای جلز و ولز بافت‌های نحیفم را به گوش خسته‌ام می‌رساند؛ آتش موشکی که نیمه‌شب تنها پناه‌مان در ویرانه‌ی غزه را؛ چادر خبرنگاران را نشانه گرفت...

خبرنگارانِ غزه، امروز هم مثل تمام 538 روز گذشته، با دلی خونین ولی قامتی استوار، دوربین و قلم به دست، لابه‌لای آوارها، میان ناله‌های جانخراش مادرانِ فرزند از ‌دست داده، پدرانِ صبور و قدخمیده و کودکان پرپرِ به خاک و خون آغشته، گشتند و زخم‌ها و دردهای غبار گرفته را کلمه به کلمه، قاب به قاب و فریم به فریم به جهان مخابره کردند، به جهان خاموش؛ به جهان تماشاگر ...

امشب اما شبِ آنها بود؛ شب خبرنگاران؛ شب ما؛ شبی که یک خبرنگارِ غزه‌ای آخرین تیر ترکشش را رها می‌کند و آخرین واژه‌ها و آخرین تصاویرش را به سمت قاب دوربین روانه ...

امشب، شبِ ما بود؛ شبی که آخرین تیر ترکش‌مان را رها کردیم؛ آخرین واژه‌ها، آخرین نماها و تصاویر، آخرین روایت ...

آخرین در غزه برای یک خبرنگار یعنی غرش موشک چند تُنی که با سرعت نور هوا را می‌شکافد و خواب از چشم شهر می‌پرانَد و در چشم بهم‌زدنی خود را به خیمه کوچک سفید برزنتی می‌رساند؛ به چادر خبرنگارانی که خستگیِ یک روز خونین و پردردِ دیگر امان‌شان را بریده و پلک‌های پف‌کرده را روی چشم‌های سرخشان کشیده است...

شب از نیمه گذشته؛ خبرنگاران خواب و بیدارند و من؛ من همچنان روی تک صندلی، کنج چادر نشسته و ذهن خسته‌ام را مرور می‌کنم؛ دنبال بهترین واژه‌ها می‌گردم؛ بهترین تصاویر... گرچه در غزه همه واژه‌ها، همه تصاویر؛ شبیه هم هستند؛ شبیه خاک و خون و دود و درد و اشک و ویرانی ...اما باز دنبال تصویری می‌گردم که وقتی کنار یکی از روایت‌های تلخ این روزهای غزه نشست، دلی از مردمان جهان؛ از حاکمان سرزمین‌های اسلامی را به درد آوَرَد؛ قلبی از آزاده‌ای، از انسانی بسوزاند؛ جگری را بِدَرَد؛ غیرتی را به آتش بکشد؛ بیرقی بر پا کند و منجی‌ و نجات‌بخشی را بیدار و سپاهی را روانه ...

به دنبال عمیق‌ترین تصویر می‌گردم. آخر هیچ یک از هزاران هزار تصویری که در طول بیش از  500 روز گذشته از غزه راهی به رسانه‌ها یافت؛ به رسانه‌های مجازی و غیرمجازی؛ رسمی و غیررسمی، آهی و آتشی، بیرق و سیل و سپاه و غرشی نشد که راه باریکه خونین غزه را بگیرد و سیلاب‌وار به سمتش روانه شود و دیوارها و سیم‌ها و حصارهایش را بشکند و  به داد مردم تشنه و گرسنه و در خاک و خون تپیده‌اش برسد !...

هیچ یک از تصاویر! نه تصویر آن پسربچه سه ساله‌ای که صدای بمب و انفجار، لرزه بر سر تا پای اندام نحیفش انداخته بود و مثل بید می‌لرزید! نه تصویر آن دخترک تنها و بی‌کسی که پریشان و خاک‌آلود، چشمان خیس و سُرخش را به پاهای زخمی‌اش دوخت و گریان و بریده بریده از راه بی‌مقصدی گفت که تنها و سرگردان روی آن قدم گذاشته!

نه تصویر شعبان احمد؛ دانشجوی 19 ساله‌‌ای که نیمه‌شب بمب روی چادرشان فرود آمد و در کنار مادرش زنده زنده در آتش سوخت و با هر «یا الله»ای که از عمق جان در میان زبانه‌های سرکش آتش فریاد می‌زد، حجت را بر اهل عالم تمام کرد ...!

نه گورهای دسته جمعی! نه پیکرهای متلاشی شده زیر آوار! نه تصویر روزانه انبوه کودکان گرسنه‌ای که ظرف به دست، منتظر اندک قوت و جیره‌ای، از درد گرسنگی به خود می‌پیچند! و نه افزایش لحظه‌ای آمار و ارقام مجروحان و شهدا که شمارش از 51 هزار زندگی گذشته؛ 51 هزار خطی که روی لبخند و اشک و شادی و اندوه و قلب تپنده 51 هزار جان کشیده شده؛ 51 هزار جهان؛ 51 هزار زندگی؛ 51 هزار داستان؛ 51 هزار گذشته و حال و آینده...  عددی غریب که یک سومِ آن؛ چیزی بیش از 18 هزارِ آن جلوی نام کودکان و نوزادان نشسته؛ شکوفه‌هایی که با خیال گلستان، ترک بهشت کرده و پا به این سیاره پررنج گذاشتند...

هیچ تصویری از این باریکه‌ی پردرد بغضی نشد که در گلویی بنشیند و آن را بِدَرَد؛ اشکی نشد که شبانه‌روز ببارد و رود شود و سیلاب، و بنیان و دودمان رژیم جعلی و جنایتکار را برَکَنَد...

هیچ تصویرِ درد و داغی از غزه، قلبی را از تپش نینداخت! قلب هیچ انسان آزاده و غیرآزاده‌ای را؛ قلب هیچ مسلمانی را؛ مسلمانی که بنا بود با اندوه کشیده شدن خلخال از پای زن یهودی جان دهد! اما حالا ...

اینجا در غزه هیچ تصویری، هیچ آدمی خارج از این باریکه‌ی در محاصره را به مسلخ وجدانگاه خود نَبُرد؛ نه تصاویر بیش از 51 هزار شهید تکه تکه و بی سر و بی دست و پا و نه تصاویر 117 هزار زخمی و مجروحی که در نبود دارو و درمان، از درد به خود می پیچند و ذره ذره جان می‌دهند!

اینجا در غزه؛ در این تکه خاک جهنمی، یک روز؛ همین چند روز پیش، انفجاری مهیب، زمین و آسمان را به هم دوخت و سینه خاک را شکافت و هر آنچه در دل داشت؛ از خاک و آجر و سقف و دیوار و سنگ و سیمان و آهن و آدمیزاد، در گردبادی از دود و خاک و سرب و آتش به هوا پرتاب کرد؛ به دهها متر بالاتر از سیاهی این زمین غمزده؛ گردباد سرخ و سیاه که اوج گرفت و بالا رفت و دلِ آسمان را شکافت، تکه‌های کوچک و سیاهی در میان زمین و آسمان معلق شد؛ در قاب دوربین ها نشست؛ هزاران تکه؛ تکه‌هایی از تن و بدن دهها مرد و زن و پیر و جوان و کودک غزه‌ای ... اما باز هم ... باز هم دلِ جهان نشکست؛ طوفان به پا نشد ...

چه تصاویری! چه قاب‌هایی! چه کربلاهایی که در غزه جوشید و خروشید و آتشفشان شد و به دل آسمان رسید و پر و بال فرشتگان را سوزاند، اما در دل سنگ و سرد و خاموش این جهان اثر نکرد!!! 

من یک خبرنگارم؛ احمد منصور؛ من اینجا درد را، ذبح شدن‌های مکرر را، کشتار و قتل‌عام‌های مداوم را؛ آتش‌زدن‌ها و آتش گرفتن‌ها و زنده زنده سوختن‌ها را، ویرانی‌های ممتد را؛ گرسنگی‌ها را، تشنگی‌ها را، خستگی‌ها را به هر زبانی، با هر قلمی، با هر واژه‌ای که نوشتم و با هر شکل و شمایلی که به تصویر کشیدم، آبی از آب تکان نخورد تا شاد و امیدوار شوم که عصای موسایی بر زمین خورده و دریایی شکافته و عن‌قریب است که فرعونیان را در کام کشد و غرق  و نابود کند.

من اینجا در باریکه‌ی حنا بسته به خونِ غزه، در باریکه‌ای که یک جهان با سرکردگی شیطان هم‌دست شده که آن را ذبح کند، تبر به ریشه‌اش بزند، از پا بیندازدش و هنوز نتوانسته، آخرین تیر ترکشم را رها می کنم؛ آخرین واژه‌ها؛ آخرین تصاویر؛ تصویری از سوختن؛ زنده زنده سوختن بافت‌های به درد تنیده حقیقت را؛ حقیقتی به نام خبر، به نام خبرنگار؛ به نام من؛ احمد منصور ...

من انتخاب کردم، که در غزه به دنیا بیایم، در غزه زندگی کنم، و در غزه بمیرم؛ در غزه بمیرم برای انسان و انسانیت، برای خاک، برای آزادی، برای حق، برای شرف ...

من انتخاب کردم که برای غزه بمیرم، زنده زنده بسوزم و آخرین خبرم را با زغال استخوان‌های نحیف و بافت‌های نرم تنم که با سرب های داغ و گداخته موشک رژیم اشغالگر با این صندلی ممزوج شده، بنویسم...

من اینجا توی چادر خبرنگارانی که تازه پلک‌هایشان از خستگی روی هم رفته است، در دو قدمی بیمارستان ناصر در خان یونس؛ در امن‌ترین جای زمین _ البته روی کتابچه حقوق بشر و بیمار و خبرنگار سازمان ملل _، زنده زنده در حال سوختن هستم، زیر آتش موشک‌های رژیمِ هار صهیونیستی که بی‌اعتنا به تمام منشورها و معیارها و ضابطه‌ها و خطوط قرمز و قوانین بین‌المللی، اردوگاه و چادر خبرنگاران را به آتش کشیدند تا یکبار دیگر قدرت پوشالی و گستاخی خود را به رخ جهانیان بکشانند و برای رویایی با خود، از میان یک جهان رخوت و سستی و بی‌غیرتی حریف بطلبند.      

من اینجا در امن‌ترین جای دنیا روی کاغذهای بی خاصیت قوانین سازمان ملل در حال سوختن هستم و تلاش دوستان خبرنگار برای نجاتم بی‌ثمر است، چون پوست و رگ و پی و گوشت و استخوانم با وصله‌های داغ سربی به صندلی دوخته شده و  سلول به سلول در حال ذوب شدن و جزغاله شدن هستم؛ سلول به سلول در حال واژه شدن، شعر شدن، فریاد شدن، خبر شدن و حجت شدن هستم، مثل تمام 211 خبرنگار دیگری که در باریکه سرخ غزه، واژه، تصویر، خبر و حجت شدند؛ خبرنگارهایی که کشتن هر یک از آنها به قول کارشناسان سازمان ملل یک جنایت جنگی است.  

من احمد منصور؛ خبرنگار پایگاه خبری «فلسطین الیوم»، شعله شعله در آتش جزغاله می‌شوم تا تصویر گویا و زنده‌ای از 211 جنایت جنگیِ بی‌رتوش در فلسطین اشغالی باشم؛ 211 سند وگواه؛ 211 دلیل و 211 حجت برای تمام سازمان‌ها و شوراهای حقوق بشری بین‌المللی؛ برای تمام اتحادیه‌های منطقه‌ای؛ برای اتحادیه عرب؛ برای ملت عرب، برای مسلمانانی که به مرض خفقان دچار شده‌اند و خفتی مرگ‌بار بر دست و پا و دهانشان مُهر زده و آنها را به ورطه سکوت و سستی و رخوتی هولناک و جنایت‌آمیز کشانده است ...

من اینجا؛ در میان شعله‌های سرکش آتش زبانه می‌کشم تا شاید در سایه سکوت مدعیان پرادعای حقوق بشر، دستِ کم سلاح خبرنگارانِ آزاده، تیز و بُرنده شود؛ شاید قلم‌هایشان موشک و دوربین‌هایشان بمبی شود که انفجار سنگینش با انتشار لحظه‌های لخت و عور نسل کشی در غزه، پرده گوش‌های سنگینِ دنیای به خواب رفته را پاره کند؛ شاید که قلمِ خبرنگاران و رسانه‌های بیدار جهان به فریاد 2 میلیون آواره گرسنه و تشنه؛ 2 میلیون جان؛ 2 میلیون زندگی و حیات و 2 میلیون حجت و گواه، در خونین‌ترین باریکه‌ی این کره خاکی برسد ...

بامداد روز دوشنبه؛ 8 آوریل؛ 18 فروردین امسال، رژیم جنایتکار صهیونیستی چادر خبرنگاران در کنار بیمارستان ناصر در شهر خان یونس در جنوب نوار غزه را بمباران کرد که در این بمباران، احمد منصور؛ خبرنگار پایگاه خبری «فلسطین الیوم» در مقابل دوربین دوستان خبرنگارش زنده زنده در آتش سوخت و پس از چند ساعت در وضعیت بحرانی نوار غزه و نبود امکانات درمانی، در بیمارستان به شهادت رسید. احمد منصور متاهل و پدر دو پسر و یک دختر بود.  

در جریان این بمباران، حلمی الفقاوی؛ دیگر خبرنگار متعهد اهل غزه نیز به شهادت رسید و خبرنگارانی چون حسن اصلیح، احمد الآغا، محمود عوض، محمد فایق، عبدالله العطار، ماجد قدیح، ایهاب البردینی و علی اصلیح به شدت مجروح شدند.

با شهادت الفقعاوی و منصور، شمار شهدای خبرنگار از آغاز تجاوز رژیم صهیونیستی به غزه در 7 اکتبر 2023، به 208 نفر رسید که البته امروز و در لحظه انتشار این خبر، تعداد این شهدای اهل قلم و رسانه به 211 نفر رسیده است.

به دنبال جنایتِ بمباران و به آتش کشیدن چادر خبرنگاران در خان یونس و شهادت احمد منصور و الفقاوی و جراحت سایر خبرنگاران، دفتر رسانه‌ای کمیته‌های مقاومت فلسطین، بیانیه‌ای صادر و این جنایت را لکه ننگی بر پیشانی سازمان‌های به اصطلاح حقوق بشر و ریاکاری این سازمان‌ها و نیز ماهیت وحشی امریکا و رژیم صهیونیستی اعلام کرد و از همه نهادهای مطبوعاتی و رسانه‌ای بین‌المللی خواست که مسئولیت خود را برای حمایت از مطبوعات و اصحاب رسانه در غزه بر عهده بگیرند و رژیم اشغالگر را تحریم و جنایات وحشیانه آن علیه خبرنگاران و اصحاب رسانه در غزه را فاش سازند.

جنایت هولناک بمباران و سوزاندن چادر خبرنگاران در خان یونس، و انتشار تصاویری که لحظه سوختن احمد منصور را ثبت و به تمام دنیا مخابره کرد، همچنین بازتاب گسترده‌ای در میان رسانه‌های جهانی داشت. در ایران عزیز نیز 1800 نفر از فعالان رسانه‌ای و فرهنگی بیانیه‌ای را امضا کرده و ضمن حمایت از مردم مظلوم غزه و خبرنگاران، جنایات مکرر رژیم صهیونیستی را محکوم کردند.
منبع: تسنیم
برچسب ها: خبرنگار غزه آتش
ارسال نظرات