۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۵
کد خبر: ۷۷۹۹۷۴
یادداشت؛

آینده پژوهی حوزه و الهیات تاریخی

آینده پژوهی حوزه و الهیات تاریخی
سرنوشت ملت ایران و آینده انقلاب اسلامی به شدت به عملکرد امروز حوزه گره خورده است. اگر حوزه زیستگاه عالمان ربانی نباشد، ربیون مجاهد در جامعه اسلامی تربیت نخواهد شد.در نتیجه همه آرزوها به باد خواهد رفت و خدای نکرده از تاریخ سیلی خواهیم خورد.

قرن گذشته، با دو رویداد همزاد آغاز شد. حوزه قم توسط شیخ عبدالکریم حایری و حکومت پهلوی توسط رضاخان میرپنج تاسیس شد. او با زر و زور و تزویر خر دولتش می‌راند و با گل‌مالی کردن سر و دست‌بوسی علما پایه‌های دولتش را محکم می‌کرد، اما پس از آنکه خرش از پل گذشت، به ستیز جدی با روحانیت پرداخت و کمر به قتل همزاد خود بست. 

در این دوره، هجمه‌های سنگینی علیه دین و روحانیت شکل گرفت و فرهنگ عمومی ملت ایران دستخوش تغییرات نامبارکی شد. شرایط نامساعد اجتماعی برخی از طلاب را وادار به جدایی از حوزه و برخی علمای بزرگ را ناچار به تحمل سختی‌ها نمود. براساس اسناد موجود، آمار کل حوزه قم در دوران پهلوی اول کمتر از هزار نفر شد،اما شیخ موسس با زهد و صبر، نوزاد نوپای خود را نگه‌داشت.

در مقابل، اصطبل‌دار سفارت هلند، توسط روشنفکران فرنگی‌مئاب بزک شد و مقدرات ملت بزرگ ایران به دست قلدر قزاق افتاد؛ کسی که پس از پادشاهی، تازه تصدیق کلاس پنجم ابتدایی‌اش را به زور گرفت!

سلطه یافتن حکومت پهلوی و سرانجام ناگوار روحانیت در این دوره، به شدت به عملکرد روحانیت در مشروطه ارتباط دارد. پراکندگی و اختلاف میان عالمان مشروطه، چنان ناگوار بود که از دل نهضت عدالتخانه، مشروطه انگلیسی بیرون آمد و به دنبال آن،همه رهبران دینی نهضت، یا بر سر دار جان دادند یا سر بر زانوی غم قالب تهی کردند یا در خانه خود ترور شدند. پس از آن همه رنج نیز، حکومت پهلوی با همه تاریکی‌ها سر برداشت.

عدم موفقیت روحانیت در حرکت مشروطه و پراکندگی اهداف، آنان را به دوران سخت عصر پهلوی گرفتار کرد. وضعیت اسف‌بار حوزه و قدرت‌نمایی حکومت پهلوی در نیمه اول قرن گذشته، تا ورود آیت‌الله عظمی بروجردی به قم ادامه داشت. با ورود ایشان، حوزه رنجور قم توانست کمی از بار فشار حکومت بر خود کاسته و به بازسازی خود بپردازد و از این رهگذر، جایگاه مذهب میان مردم ایران را ارتقاء دهد. اما در عین حال، در عرصه سیاست، سنگ زیرین بود و حوادثی مثل شهادت نواب و یارانش داغ سنگینی بر دل حوزه به شمار می‌رفت. 

با غروب خورشید فقاهت و رحلت محقق بروجردی، شاه ایران فرصت را غنیمت شمرد و با هدف انزوا و زوال حوزه علمیه قم، پیام تسلیت خود را همچون تیری در کمان گذاشت و بدون اشاره به علمای قم،به سوی نجف روانه کرد. او در این کار به دنبال برچیدن سنگ و نشان حوزه قم و انتقال مرجعیت به عراق و در ادامه مقدمه‌سازی برای انقلاب سفید خود بود. 

پس از این شب تاریک و طولانی، یکباره «ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد.» فریادی از فیضیه قم بلند شد و به نصیحت شاه،مددخواهی از عالمان و روشنگری مردم پرداخت و با شجاعت تمام، شاه را تهدید کرد.

این دوره برای حوزه قم، عصر خودآگاهی است.حوزه قم پس از چله اول عمر پررنج خود، به بازسازی مأموریت خویش پرداخت و به قصد انجام تکلیف، وارد میدان مبارزه شد. هنر حوزه قم در این دوره تبدیل حکومت دینی به یک آرمان ملی و تولید عمل صالح  از ایمان مردم بود.

خدای متعال پس از مشاهده صدق یاران خمینی و ایستادگی آنان، نصرت خود را نازل کرد و از دل آن روزگار تلخ‌تر از زهر، حکومت دینی را به ملت ایران هدیه داد.

حکومت اسلامی ایران در شرایطی پا به عرصه سیاست گذاشت که کارتر رئیس جمهور وقت امریکا، ایران را جزیره ثبات در خاورمیانه و تحلیل‌گران سیاسی، پادشاهی محمدرضا را در بهترین شرایط خود ارزیابی می‌کردند. 

تاریخ، نقاشی خداست. خدا خود را در سرنوشت امت‌ها نشان می‌دهد. مطالعه تاریخ، مطالعه سرگذشت شاهان یا سرنوشت زیردستان نیست، بلکه مطالعه سنت‌های خدا در بستر جامعه است.

با استفاده از تجربه حوزه در یکصد سال گذشته، می‌توان با رویکرد الهیاتی، به آینده‌پژوهی روشنی برای فردای حوزه دست یافت. آینده حوزه علمیه قم از دو حال بیرون نیست: یا نهاد علمی شیعه در عصر حاضر همانند عالمان مشروطه عمل می‌کند و با اختلاف و دیرفهمی، سرمایه خود را به باد می‌دهد و به ناچار سرنوشتی دردناک مانند عصر پهلوی را برای خود و ملت ایران رقم می‌زند و یا همانند عالمان عصر خمینی با اعتماد به نصرت خدا، تن به سختی‌های جهاد داده و بدون ترس از محدودیت‌ها و کاستی‌ها، پیشوای مردم در میدان مبارزه می‌ماند. در نتیجه، همچنان زمینه استمداد از سنت‌های الهی را در جامعه ایران حفظ می‌کند و زمینه ساز سیادت خود و سعادت ملت ایران می‌شود.

سرنوشت ملت ایران و آینده انقلاب اسلامی به شدت به عملکرد امروز حوزه گره خورده است. اگر حوزه زیستگاه عالمان ربانی نباشد، ربیون مجاهد در جامعه اسلامی تربیت نخواهد شد.در نتیجه همه آرزوها به باد خواهد رفت و خدای نکرده از تاریخ سیلی خواهیم خورد؛چراکه  تنها «ربیون» هستند که می‌توانند شانه زیر بار این انقلاب بدهند و آن را از گردنه‌های سخت عبور دهند.

 متاسفانه آسیبی که در حوزه علمیه امروز مشاهده می‌شود، توهم دوگانگی میان سرنوشت حوزه و انقلاب و کنارکشیدن از رنج‌های ایستادگی برای پاسخگویی به نیازهای حکومت الهی است. اگر این انقلاب خدای نکرده ضربه بخورد، حوزه آسیب می‌بیند، حتی اگر سر تا پا سکولار شده باشد. 

امام علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه با مطالعه الهیاتی تاریخ به آینده‌پژوهی مردم عصر خود می‌پردازد. حسن ختام سخن در این زمینه، بخشی ازکلام امیر کلام باشد که با سفارش به الگوگیری از سرنوشت ناگوار فرزندان پیامبران فرمود: «از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و فرزندان اسرائیل [درود بر آنان] پند گیرید حالاتشان چه به هم شبيه است و شباهتشان نزديك. در كار آنها بينديشيد و به پراكندگى و تفرقه آنها در روزگارى كه كسراها و قيصرها سرورانشان بودند. آنها را از آباديهاى آفاق و درياى عراق و اراضى سبز و خرم مى راندند و به جايهايى كه «درمنه» مى رويد و بادهاى سخت مى وزد، مى فرستادند و آنان گرفتار زندگى سخت و ناگوارى شدند.

 آنان را، چون گروهى درويش و مسكين با چند اشتر پشت ريش و مشتى كرك رها كردند. از حيث مساكنشان، خوارترين ملتها بودند و سرزمينشان بى آب و گياه ترين زمينها. نه به دعوتى پيوسته بودند، كه بر آن تعصب ورزند و نه سايه سار محبتى داشتند، كه در آنجا بيارامند و به عزّت و ارجمندى متكى شوند. احوالشان پريشان بود و آرايشان گونه گون.

با آنكه به شمار بيش بودند، در پراكندگى مى زيستند، گرفتار بلاهاى سخت و نادانيهاى تو بر تو، چون زنده به گور كردن دختران و پرستش بتان و بريدن از خويش و پيوند و رفتن در پى غارت و تاراج. سپس اين قوم را بنگريد، آن گاه كه خداوند نعمتهاى خويش به آنان ارزانى داشت و برايشان پيامبرى فرستاد و آنان را فرمانبردار آيين او نمود و به دعوت او پراكندگيهاشان را به يگانگى بدل كرد و نعمت، بال كرامت بر سرشان بگسترد و جويبارهاى خود را به سويشان روان داشت. دين خدا آنان را در سودها و بركات خود درپيچيد. در نعمت اسلام غرقه شدند و در مرغزارهاى زندگى خوش به شادمانى بيارميدند.

در سايه سلطانى قاهر و غالب كارهاشان به سامان آمد و حالشان به گونه اى نيكو شد كه در كنف عزّت و پيروزمندى جاى گرفتند. كارها به آسانى مى راندند و بر اوج اقتدار جاى گرفتند و بر همه جهانيان فرمانروا شدند. پادشاهانى شدند فرمانروا بر سراسر زمين. از هر كس كه بر آنها فرمان رانده بود، فرمانروايى بستدند و كسانى را كه روزگارى بر آنان حكومت مى كردند به زير فرمان در آوردند. ديگر نه كسى را انديشه آن بود كه نيزه اى بر آنان راند و نه سنگى به سوى ايشان افكند.

سیدعبدالله هاشمی

ارسال نظرات