۲۳ آذر ۱۳۸۹ - ۱۳:۵۷
کد خبر: ۹۳۱۴۳
در گفت‌وگو با مسؤول انجمن تاریخ‌پژوهان حوزه:

پیشینه تاریخی واقعه عاشورا بررسی شد

خبرگزاری رسا ـ مسؤول انجمن تاریخ‌پژوهان حوزه علمیه قم گفت: بررسی قیام امام حسین(ع) در یک مقدار زمانی کم و کوتاه امکان‌پذیر نیست؛ چراکه این حادثه‌ بزرگ به مانند اقیانوس بزرگی است که از هر گوشه آن وارد شویم کرانه دیگرش ناپیدا است.
محمد الله اكبري


به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، پیشینه تاریخى واقعه عاشورا، از نظر عمق فاجعه و وسعت مصیبت و با توجه به دیگر جوانب آن، در تاریخ کم‌نظیر و بلکه بى‌نظیر است. این‌که چرا مسلمانان به چنین عمل فجیعى دست زدند و مرتکب این معصیت بزرگ و جنایت عظیم شدند، تحلیل و بررسى مختصر برخى حوادث صدر اسلام، از بعثت پیامبر اکرم(ص)، عصر خلفا تا شهادت امام حسین(ع) را می‌طلبد.

دکتر محمد الله‌اکبری، مسؤول انجمن تاریخ‌پ‍ژوهان حوزه علمیه قم با بیان این‌که بررسی قیام امام حسین(ع) در یک مقدار زمانی کم و کوتاه امکان‌پذیر نیست؛ چراکه این حادثه‌ بزرگ به مانند اقیانوس بزرگی است که از هر گوشه آن وارد شویم کرانه دیگرش ناپیدا است، به ارائه تحلیلی از رخداد عاشورا پرداخته که با هم می‌خوانیم.

رسا ـ در جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) چه اتفاقی افتاد که زمینه‌ساز حادثه کربلا شد؟

ابتدا باید رویدادها و روند حرکت جامعه اسلامی تحلیل شود و پس از آن بررسی کنیم که چه اتفاقی افتاد مسلمان‌ها خودشان را قانع کنند با این که می‌دانستند امام حسین(ع) نوه پیامبر اکرم(ص) و فرزند فاطمه زهرا(س) است، دست به کشتن آن حضرت بزنند. قطعاً باید تحولی در جامعه اسلامی رخ داده باشد که جماعت مسلمان پس از پنجاه سال به همچنین نکته‌ای برسند و لازم ببینند پسر پیامبر را قربانی کنند.

برای مرور کوتاه این حادثه، ناگزیر هستیم از کربلا به 200 سال پیش از آن برگردیم و آنچه در جامعه مکه در زمان اجداد پیامبر اکرم(ص) رخ می‌داد را مورد دقت قرار دهیم. از وقتی جدّ ششم و هفتم پیامبر اکرم(ص) بر مکه مسلط می‌شود و بزرگی مکه را در اختیار می‌گیرد هرچه زمان جلو می‌آید بزرگی و ریاست مکه به تدریج در فرزندان او به شاخه بنی‌هاشم می‌رسد و در زمان ابوطالب(ع) پیامبر اکرم(ص) به پیامبری مبعوث می‌شوند.

جامعه مکه جامعه‌ای قبیله‌ای است که مردم آن از چند تیره تشکیل شده‌اند. در شهر مکه چند مکتب سیاسی اجتماعی است که قبایل برای به دست آوردن این مناسب همچون پرده‌داری کعبه، کلیدداری کعبه، فرماندهی ارتش قریش، فرماندهی کاروان‌های تجاری و چندین منصب دیگر، رقابت می‌کردند.

در زمان حضرت ابوطالب(ع) که بعثت پیامبر رخ می‌دهد و پیامبر به پیامبری مبعوث می‌شود عده‌ای از مردم ایمان می‌آورند و مسلمان می‌شوند؛ اما بزرگان قریش در برابر پیامبر می‌ایستند و جبهه می‌گیرند. در این جبهه‌گیری حرفشان این است که ما با بنی هاشم و فرزندان هاشم در ریاست بر مکه و دستیابی به مناصب قدرت رقابت کردیم، سال‌های سال ما فرو دست بودیم و آنان بالا دست، اکنون به یک توازن قدرت رسیده‌ایم و آنها را از آن منصب عالی فرو کشیده‌ایم و خود بالا آمده‌ایم و همسطح آنان شده‌ایم.

حالا که همسطح شدیم و قدرت بنی‌هاشم کم و قدرت ما زیاد شده است، بنی‌هاشم در میان خود تدبیری اندیشیده‌اند و چون دیدند با وسایل دنیایی حریف ما نمی‌شوند به آسمان متوسل شده و می‌گویند پیامبر اکرم(ص) از قبیله ما است و پیامبری را برای اعاده سلطه خود، بهانه‌ای قرار داده‌اند.

رسا ـ آیا فهم سران تیره‌های قریش از نبوت پیامبر اکرم(ص) محدود نبود؟

آنها مدعی بودند که بنی‌هاشم ادعای پیامبری کرده‌اند تا مجدداً قدرت خود را برگردانند و قدرت ضعیف شده خود را احیا کنند؛ از این‌رو فرزندان برخی بزرگان قریش مسلمان شدند.

وقتی پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه هجرت می‌کند و پایگاه تازه‌ای به دست می‌آورد، قریش به فکر از بین بردن این پدیده و در نطفه خفه کردن آن می‌افتد؛ از این‌رو جنگ‌های احد، بدر و احزاب را به راه انداخته و کوشش می‌کند اسلام و بنی‌هاشم را از بین ببرد. نهایت این‌که نه تنها در این کوشش ناموفق می‌شود؛ بلکه پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان قدرت می‌گیرند و مکه را فتح می‌کنند و سران قریش پس از 21 سال مخالفت با پیامبر ناگزیر تسلیم و به ناچار شهادتین می‌گویند تا جان و مالشان در امان بماند.

رسا ـ آیا سران قریش پس از گرایش به دین اسلام، دیدشان نسبت به نبوت پیامبر اکرم(ص) تغییر کرد؟

‌خیر! این‌ها به ظاهر شهادتین گفتند؛ اما تفکر و اندیشه آنان تغییر نکرد و در پی فرصتی بودند تا بتوانند خواسته خود را به کرسی نشانده و آنچه در انجام آن ناکام ماندند به انجام رسانند. بدان علت بود که بلافاصله پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) جریان سقیفه شکل گرفت، غدیر نادیده گرفته و وصیت پیامبر اکرم(ص) زمین گذاشته ‌شد.

قریش قدیم‌الاسلام و قریش جدید‌الاسلام به یک نتیجه واحد رسیدند و آن این‌که نباید پس از پیامبر اکرم(ص) کسی از بنی‌هاشم جانشین آن حضرت نشود؛ چراکه پیامبر اکرم(ص) ساز و کار تازه‌ای طراحی کرده بودند و حوزه جغرافیایی ریاست آن حضرت از مکه به جزیرةالعرب گسترش یافته بود و طرفدارانش بی‌شمار شده‌ بودند؛ از این‌رو قریش به این نتیجه رسید که اگر حضرت علی(ع) پس از پیامبر اکرم(ص) جانشین شود، حکومت در میان بنی‌هاشم موروثی شده و دیگر نوبت به بقیه قبایل قریش نمی‌رسد.

این تفکر و این نتیجه‌گیری سبب شد تمام قریش با هم متحد شوند و بنی‌هاشم تنها بماند. این اتحادیه توان آن را دارد که بنی‌هاشم را از قدرت کنار گذاشته و کسی دیگر را به قدرت بنشاند؛ بنابراین سقیفه اتفاق افتاد و توده مردم عرب که از دور شاهد این قضیه بودند، دیدند آن‌چه پس از پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاد همانی نبود که آن حضرت می‌خواست؛ از این‌رو به دنبال پاسخی در ذهن خود گشتند.

رسا ـ آیا قریش با تکیه زدن بر منصب پیامبر اکرم(ص)، تفسیر جدیدی از اسلام ارائه کرد؟

طبیعی است که قریش تفسیری از اسلام ارائه دهد و آن را با خواسته‌های خود منطبق کند تا بتواند افکار عمومی را جهت داده و ذهن مردم را با خود همراه کند. اسلام برآمده پس از سقیفه، اسلام مطلوب قریش است نه اسلام مطلوب خدا، پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع).

رسا ـ آیا اطلاعات مربوط به حوادث تاریخ صدر اسلام هم تحریف شد؟

بله! مورخانی که روز به روز حوادث زندگی پیامبر اکرم(ص) را ثبت می‌کردند، از خطبه حضرت رسول اکرم(ص) در مکه تا بیماری آن حضرت که به رحلت ایشان منجر شد، سه ماه فاصله بود که بنابر قول اهل سنت در این 93 روز، مورخان مربوط هیچ اطلاعی از حوادث نداده‌اند.

رسا ـ قریش پس از رسیدن به خلافت، چه اقدام‌هایی انجام داد؟

قریش اطلاعات تاریخی را حذف کرد تا به دستگاه خلافت مسلط شود. نقل حدیث جز با اجازه حکومت ممنوع شد و دیگر به کسی اجازه ندادند تا احادیث پیامبر اکرم(ص) را ثبت کند. پس از این‌که کتابت حدیث ممنوع شد، دستگاه خلافت تبلیغاتی را به راه می‌اندازد تا بنی‌هاشم را بایکوت کرده و در گمراهی فرو برد و برای این‌که مسلمانان جویای احادیث پیامبر اکرم(ص) نشوند و نیز برای معروف شدن خود، حدیث‌های جعلی را ساخت.

مسلمانان پس از گذشت 25 سال از این جریان، با حمله به کشورهای مجاور مانند ایران و حتی رم، قلمرو بسیاری را تصرف و به عنوان قلمرو اسلامی ضمیمه کردند. قلمرو اسلامی از آنچه که در زمان بعثت پیامبر اکرم(ص) شهر مکه بود، در سال 35 هجری از یک سو به هند و چین و از سوی دیگر به آفریقا و اروپا گسترش پیدا کرده بود.

این فتوحات، غنایم و درآمد زیادی داشت و پول‌های بسیاری نصیب مسلمانان کرد. طبیعی هم بود که با رسیدن این درآمدها به مدینه، صحابه پیامبر بیشترین سهم را از آن ببرند. کسانی که در جنگ تبوک هر 9 نفر به یک خرما قانع بودند، حالا پس از پیامبر اکرم(ص) هر یک به نود تن خرما هم قانع نبودند. فضایل صحابه با ثروت شدن بر سر زبان‌ها افتاد و بین مردم معروف شدند.

ثروتمندی صحابه سبب ‌شد که در ذهن بچه‌های آنان که در این ناز و نعمت بزرگ شدند تحولی رخ دهد و آن این‌که کسانی که از روی ایثار برای پیامبر اکرم(ص) فداکاری می‌کردند و می‌جنگیدند، اکنون اهل حساب و کتاب شوند؛ این تحولی که در ذهن فرزندان صحابه رخ داد، از آن حکایت می‌کرد که دیگر دوران ثروت و استفاده از آن است و دیگر نباید در جنگی شرکت کرد.

رسا ـ پس صحابه و فرزندانشان به تنها چیزی که می‌اندیشیدند قدرت و خلافت بود.

بله! بسیاری از افراد بانفوذ صحابه به خلیفه شدن می‌اندیشیند و به چیزی کمتر از آن قانع نبودند.

رسا ـ آیا در ذهن مسلمانان این سؤال شکل نگرفته بود که جایگاه غاصبان خلافت، کجاست؟

این سؤال شکل گرفته بود؛ اما سؤال‌های دیگری نیز به دنبال آن مطرح شده بود. وقتی در شورایی که از سوی خلیفه دوم تشکیل شده بود، تنها قریشیان حضور داشتند و پس از آن‌که قتل خلیفه سوم رخ داد، در ذهن مردم این سؤال عقیدتی مطرح شد که عثمان و قاتلان عثمان در آخرت چه جایگاهی دارند.

پیش از آن‌که مردم پاسخ سؤال خود را پیدا کنند با واقعه دیگری روبرو شدند و آن این‌که به فاصله کوتاهی یعنی به فاصله چهار ماه بعد، جنگ جمل رخ داد که در آن صحابه مشهوری مانند طلحه، زبیر و همسر پیامبر در یک گروه و حضرت علی(ع) و انصار در گروه دیگر بودند؛ این سؤال دوباره تکرار شد که جایگاه اخروی طلحه و زبیر و کسانی که از این سپاه کشته شده‌اند، کجاست و همین‌طور کسانی که طلحه و زبیر را کشتند؟ این سؤال‌ها و مانند آن سبب می‌شود تا ذهن مردم به هم ریخته و نتوانند پاسخ قانع‌کننده‌ای برای آن پیدا کنند.

در ادامه جنگ صفین و نهروان رخ می‌دهد و سؤال دوباره تکرار می‌شود. زمانی که حضرت علی(ع) به شهادت رسید و پس از آن صلح بر امام حسن(ع) تحمیل شد، دوباره این سؤال مطرح می‌شود و به جایی می‌رسد که سی سال پس از خلافت پیامبر اکرم(ص)، فردی خلیفه مسلمانان می‌شود که خود و پدرانش سی سال با پیامبر اکرم(ص) جنگیدند.

رسا ـ معاویه برای کنترل مسلمانان چه اقدام‌هایی انجام داد؟

معاویه برای این‌که خود را موجه نشان دهد و جانشین پیامبر اکرم(ص) معرفی کند، ناگزیر دست به شمشیر برد و زمانی که دید مردمی زیر بار این خلافت نمی‌روند، با تبلیغات فراوان، جلوی ترویج فضائل بنی‌هاشم را گرفت و حتی خبرهایی را در مدح بنی‌امیه از قول پیامبر اکرم(ص) ساختند.

برای این‌که سیئات بنی‌امیه در جامعه و دشمنی‌شان با اسلام روشن نشود، لازم بود چهره افرادی محبوب مانند حضرت علی بن ابیطالب(ع) و بنی هاشم خراب شود و چهره افراد مشوشی مانند معاویه و خانواده ناپاک وی، موجه نشان داده شود؛ از این‌رو در خطبه‌های نماز جمعه، امام علی(ع) و خانواده پاک آن حضرت سرکوب و معاویه و خانواده‌اش سربلند می‌شوند و این امر تا زمانی ادامه پیدا می‌کند که بچه‌های کوچک با این تبلیغات رشد می‌کنند.

تبلیغات مخرب علیه امام علی(ع) به اندازه‌ای بود که وقتی آن حضرت به شهادت رسید این سؤال برای مردم شام مطرح شد مگر علی(ع) نماز می‌خواند که در مسجد کشته شد. متأسفانه این تبلیغات در عراق هم کار خود را کرد و جوان‌هایی که در دوران قیام عاشورا سن آنها بیست سال به بالا هست با این تبلیغات بزرگ شدند.

در سراسر عراق نامه‌ای پخش شد که طبق آن شیعیان تعقیب، زندانی و اموالشان مصادره می‌شد و به هرکسی در مدح بنی‌امیه و در ضمّ بنی‌هاشم و خلفای پیشین حدیثی نقل می‌کرد، ولو این‌که دروغ بود، پاداش داده می‌شد.

رسا ـ آیا توده مردم این توطئه‌ها را باور ‌کردند؟

جنگ‌های مسلمانان با کفار از یک سو، جنگ‌های داخلی از سوی دیگر و جنگ‌های حضرت علی(ع) با معاویه، سؤالاتی را در ذهن مردم بی‌جواب گذاشته بود و چون بین دو راهی مانده بودند، فریب این توطئه‌ها را خوردند و به این نتیجه رسیدند که دعوای بین بزرگان قبایل عرب بر سر حق و باطل نیست؛ بلکه دعوا بر سر قدرت و خلافت است.

مردم در ذهن خود این‌گونه تحلیل کردند که دیگر کسی دنبال رساندن حق به حقدار نیست؛ بلکه همه تلاش می‌کنند خود به قدرت برسند؛ از این‌رو به طرف افرادی متمایل شدند که احتمال پیروزی آنها بیشتر بود؛ چراکه وقتی پدیده‌ای در جامعه ظهور می‌کند، مردم با بزرگان و سران قبیله خود به حساب و کتاب پرداخته و تأمین منفعت قبیله‌ای خود را در هر یک از طرفین دعوا جویا می‌شوند.

رسا ـ چرا کوفیانی که به امام حسین(ع) نامه نوشتند، علیه ایشان شمشیر کشیدند؟

در دوران امام حسین(ع) اکثر عرب‌های ساکن در کوفه و بصره، جنگجو بودند و بازار تجارت و صنایع دستی و کسب و کار در اختیار عجم‌ها قرار داشت. عرب‌های ساکن کوفه که به دسیسه‌های بنی‌امیه و نامشروع بودن خلافت یزید پی برده‌ بودند، نامه‌های خود را به سمت مدینه و مکه فرستادند و از امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه دعوت کردند.

اما وقتی حضرت مسلم(ع) در کوفه به شهادت رسید، اکثر این افراد هوادار ابن زیاد شدند و به لشکر عمر سعد پیوستند؛ برای این‌که دیدند منفعتشان در پیوستن به گروه ابن زیاد تأمین می‌شود؛ هرچند امام حسین(ع) حق مطلق است، درد دین دارد و به سبب پیشگیری و مبارزه با بدعت‌ها قیام می‌کند، اما این مردم درد دین ندارند و تنها دردشان منفعت است؛ از این‌رو به سمت گروهی می‌روند که احتمال پیروزی آن بیشتر است.

کسانی که در صحرای کربلا حاضر شدند و با امام حسین(ع) جنگیدند، امام خود را می‌شناختند؛ اما هرچه امام حسین(ع) فریاد می‌زد که من فرزند پیامبر اکرم(ص) هستم و برای احیای دین آمده‌ام، لشکر مقابل به دستور فرمانده طبل می‌زدند و هیاهو می‌کردند تا صدای امام به گوششان نرسد که مبادا در دلشان اثری بگذارد.

امام حسین(ع) ‌فرمودند که پوست و گوشت شما از مال حرام پر شده و حرف حق در دل شما اثر نمی‌کند؛ بنابراین حتی اگر خود پیامبر اکرم(ص) هم در این زمان زنده بودند و این واقعه برایشان اتفاق می‌افتاد، سر ایشان را می‌بریدند؛ چراکه کسی دیگر دنبال حق نبود و منفعت حرف اول را می‌زد.

در این جنگ نابرابر تبلیغات بنی‌امیه به اندازه‌ای کارساز شده بود که لشکر ابن زیاد با این‌که می‌دانستند با پسر پیامبر اکرم(ص) می‌جنگند، اما خود را لشکر خدا می‌خواندند و بشارت بهشت به خود می‌دادند؛ اینان به سبب منفعت دنیوی، جای حق و باطل را در روز عاشورا، عوض کردند.

رسا ـ از این‌که وقت ارزشمند خود را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید، تشکر می‌کنم. /920/گ402/ع

ارسال نظرات