تمام گرفتاری های بشر از جهل است

آیت الله قرهی در دوازدهمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی با اشاره به گرفتاری های انسانی تصریح کرد: همه کارهای ما از روی جهل است و از دشمنی با خدا نیست. لحظهای هوی و هوس و نفس امّاره بر ما غلبه می کند، قدرت کنترل نفس و شهوات، چه شهوت جنسی، چه شهوت مالی، چه شهوت قدرت را نداریم. همه این شهوتها نشأت گرفته از حبّ الدنیا است که بر انسان غلبه پیدا میکند.
جلسه دوازدهم شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله قرهی در پی می آید:
«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ»
عرض کردیم آنچه که در باب دعا مهم است، این است که اجابت در مرحله نخست در دعا نهفته شده است. خود دعا مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است؛ یعنی پروردگار عالم انسان را دعوت کرده و خودش هم انسان را اجابت می کند. او شنونده خوبی است، گرچه بنده گنه کارش مستحقّ این که کلام او را بشنود و یا او را مورد عفو و بزرگواری خود قرار دهد، نیست؛ منتها پروردگارعالم خودش بر خودش فرض کرده است که هر کس او را صدا زد، گوش بدهد.
کرامت، دلیل اجابت
در فرازی از دعای افتتاح خواندیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یُجِیبُنِی حِینَ أُنَادِیهِ» یعنی نمی شود کسی پروردگار عالم را بخواند و او اجابت نکند. خواندن ها به حقیقت خواندن نیست و إلّا اگر خواندن به حقیقت خواندن بود، صددرصد در آن اجابت هست ولو به این که انسان خودش مستحق این نیست که خدا صدای گنه کار او را بشنود امّا وقتی جدّی انسان حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام را خواند، او محبّت می فرماید و جوابش را می دهد، خودش مستوجب عفو نیست امّا او عنایت می کند.
دلیل «یُجِیبُنِی حِینَ أُنَادِیهِ» این است که ما با یک کریم داریم صحبت می کنیم. یکی از نکاتی که در روایات در باب کرم بیان می کنند، این است: کریم انتظار مقابله به مثل کردن را ندارد، کریم نمی گوید اگر تو فلان کار را کردی؛ پس من این کار را می کنم.
اگر انسانی هم کریم شد، اتّفاقاً نه تنها در مقابل عمل طرف کاری را انجام نمی دهد، بلکه طوری برخورد می کند که اصلاً آن شخص خود را ذی حق می داند؛ یعنی احساس می کند که حقش همین بوده و باید با او چنین رفتاری می شده است. دیگر یادش می رود که او کریم است و دارد کریمانه برخورد می کند.
ذوالجلال و الاکرام کریمانه برخورد می کند؛ پس وقتی با کریم طرف هستیم، طبعاً تا او را بخوانیم، اجابت می کند، «یُجِیبُنِی حِینَ أُنَادِیهِ».
نکاتی را عرض کردیم که کرم چیست و چگونه انسان بیشتر مشمول کرم الهی می شود، آیاتی را خواندیم امّا از آن طرف بد نیست، انسان هم خودش کریم شود. از جمله همین مجالس ذکر، خودش مجالس اهل کرم هست.
وقتی از پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(ص) سؤال کردند: «لمّا سُئلَ عَن أهلِ الکَرَمِ»، فرمودند: «مَجالِس الذِّکرِ فی المَساجِدِ»، اهل مجالس یاد خدا در جایگاه هایی که انسان سجده می کند، مثل همین مسجد که جایگاه سجده و یاد خداست. این ها به عنوان اهل کرم هستند و پروردگار عالم هم این ها را دوست دارد.
کَرم چیست؟ خیلی عجیب است، انسان وقتی با کریم نشست، از پستی هم دور می شود. لذا مولی الموالی(ع) فرمودند: «الکَرَمُ حُسنُ السَّجیَّةِ و اجتِنابُ الدَّنیَّةِ» کرم، داشتن منش نیکو و دوری جستن از پستی هاست. پس انسان باید مواظبت کند، کارهایی نکند که پستی داشته باشد.
باز مولی الموالی(ع) می فرمایند: «الکَرَمُ مِلکُ اللِّسانِ و بَذلُ الإحسانِ» اهل کرم، مالک لسان خودش است، زبانش را کنترل می کند و همیشه در بذل و بخشش و فضل احسان است.
حالا مهم این است که چطور انسان به این کرم برسد؛ چون اولیاء خدا میگویند: زمانی انسان میتواند کرم پروردگار عالم را درک کند که خودش هم خویی از کرم بگیرد.
حالا این کرم چگونه به وجود میآید؟ باید انسان بلندهمّت باشد. گناه انسان را ساقط و پست میکند. انسان باید بلندهمّت باشد و به آن مقام انسانیّت خودش برسد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً».
لذا امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «الْکَرَمُ نَتِیجَةُ عُلُوِّ الْهِمَّةِ» کریم بودن نتیجه این است که انسان همّت بلند دارد. وقتی کسی همّت بلند داشت، کریم و اهل کرامت هم میشود.
پروردگار عالم خود، اوّل بلندهمّت است. همّت بلند او این است که انسان را به عنوان خلیفه الله به آن مقام خودش برساند، لذا با کرم و با بخشش برخورد میکند.
اصلاً بلندهمّتان عالم با کرم و بخشش رفتار می کنند. مثل نبیّ مکرّم(ص) که با کرم و بخشش برخورد کردند و روز فتح مکّه به مولیالموالی(ع) فرمودند: «الیوم یوم المرحمة»، باید با بخشش، با بزرگواری برخورد کنید. چون ایشان همّت بلندی داشتند و میخواستند دین گسترش پیدا کند.
چرا امیرالمؤمنین(ع) در قضیّه غصب خلافت و اهانت و جسارت به بیت خدا - چون بیت بیبی دوعالم(ع)، بیت خداست، بیتی است که در آن وحی نازل میشود - صبر کردند؟ چرا کرم به خرج دادند؟ برای این که همّت بلندی داشتند. مطلب دیگری مدّ نظر آنهاست و آن، این که دین گسترش پیدا کند و اصل دین را که تازه یک نهال نوپا است، حفظ کنند، اینها نکات خیلی مهمّی است.
پروردگار عالم میداند ما جاهلیم است. عرض کردم، در همین دعای افتتاح هم خوانده شد: «فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجَاهِلَ» خدایا! به بنده جاهل خودت رحم کن.
همه کارهای ما از روی جهل است و از دشمنی با خدا نیست. لحظهای هوی و هوس و نفس امّاره بر ما غلبه می کند، قدرت کنترل نفس و شهوات، چه شهوت جنسی، چه شهوت مالی، چه شهوت قدرت را نداریم. همه این شهوتها نشأت گرفته از حبّ الدنیا است که بر انسان غلبه پیدا میکند.
امّا جدّاً دشمن پروردگار عالم نیستیم. خود ذوالجلال و الاکرام هم میداندکه چون گرفتار این نفس هستیم، این گونه عمل می کنیم.
تمام گرفتاری های بشر و نفس او، از روی جهل است - این نکته مهمّی است که باید به عنوان کد به ذهنمان بسپاریم -
چون اگر واقعاً عالم بودیم، میدانستیم عاقبت امورمان چه میشود و این کارها را نمیکردیم. اگر میدانستیم گاهی یک گناه، ما را از آن مقام احسن به مقام اسفل میآورد و دیگر اجازه اوج و پرواز به انسان نمیدهد، آن را انجام نمی دادیم.
علّتش چیست که دچار میشویم؟ چون جاهلیم. میشود کسی به مطلبی عالم باشد و عاقل هم باشد، بعد دومرتبه گناه کند؟! بینی و بین الله وقتی انسان نگاه میکند، میبیند علّت فقط جهل است. به خاطر جهل است که این نفس امّاره بر ما غلبه می کند و به خاطر لذّات زودگذر گناه می کنیم.
خودمان هم میفهمیم همه این لذّت ها، چه لذّت مادی و ... امّا چه عامل میشود ما اینها را انجام دهیم؟ فقط و فقط همان جهل انسان است.
امّا آن که عالِم است، عاقبتاندیش است و همّت بلندی دارد. یک جواب نه محکم به نفس امّاره میگوید؛ چون میخواهد در آن مقام بماند.
پروردگار عالم کریم است. کریم موقعی میتواند کریم باشد که بلندهمّت باشد. خود پروردگار عالم اینطور است و میخواهد بندهاش این را بفهمد که نمیفهمد.
یک مثال بزنم - در مثال مناقشه نیست، ولو به این که دنیوی است امّا مطالب در آن دارد و عیبی ندارد، با این مثال قریب به ذهن میشود و انسان بیشتر میفهمد - مثلاً میگویند: پدر و مادرها چه اصراری دارند که فرزندانشان در فلان رشته تحصیلی درس بخوانند؟ برای این که اینها احساس میکنند آن چیزی که باید خودشان میشدند، نشدند و حالا چون احساس میکنند ثمره وجودیشان فرزندشان است، میخواهند آن چیزی را که خود نشدند، در فرزندشان ببینند. برای همین اصرار به این دارند. لذا امکان دارد فرزندشان هم نخواهد امّا میگویند: نه، تو باید در آن رشته باشی. یا میخواهند حدّاقل او برتر از خودشان باشد.
مثل آن لحظات آخری که حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(ره) به فرزند گرامشان بیان فرمودند: میخواهی چه کاره شوی؟ گفت: میخواهم مثل شما شوم. فرمودند: پس هیچکاره میشوی. من خواستم وجود مقدّس آقا بشوم، این شدم؛ حالا تو که می خواهی مثل من شوی، هیچ نمی شوی. البته نه این که مدّعی امام زمانی شوند، اشتباه نشود! منظور ایشان این بود که به آن مقام عصمت برسند.
طبیعی است کسی که همّت بلند دارد و می خواهد به مقام عصمت برسد؛ باید کریمانه از گناه بگذرد و خیلی چیزها را زیر پا بگذارد. نمی شود که انسان هم بخواهد به آن مقامات عالی عصمت برسد و هم خودش را یله و رها کند و هر چه نفس امّاره، وساوس شیاطین جنّ و انس و وسواس الخنّاس بیان کرد، بپذیرد.
جمع ضدّین محال است، آتش و آب با هم جمع نمی شوند، شب و روز با هم جمع نمی شوند. مثل این که شما بخواهید شوری را در شکر ببینید که این محال است. حال اگر شما بخواهید در گناه، اوج بگیرید، نمی شود.
لذا وقتی شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(ره) فرمودند: من می خواستم امام زمان شوم؛ یعنی می خواستم به آن مقام عصمت برسم.
بارها عرض کردیم آن تاجر بغدادی نذر کرده بود که اگر کاروان تجاری اش به سلامت بیاید، هدایایی از جمله شانه برای آقا و شاگردانش بیاورد. آقا به این دو سیّد عظیم الشّأن، سیّد رضی و سیّد مرتضی شانه ندادند.
مادرشان فردا آمد و گفت: به همه شانه دادید، آیا این ها تخلّفی کردند که بهشان ندادید؟ از لحاظ علمی که قوی هستند، آیا از لحاظ اخلاقی مشکلی دارند؟
آقا فرمودند: مگر این ها محاسن دارند؟!
مادرشان تعجّب کرد. گفت: این چه سؤالی است می فرمایید؟! هر روز محضر مبارک شما هستند.
آقا فرمودند: روز اوّل که آمدند، ده دوازده ساله بودند و محاسن نداشتند، به خاطر زیبایی چهره آن ها به خودم گفتم: دیگر به آن ها نگاه نمی کنم.
اصلاً به قوّه مخیّله ما نمی خورد که کسی پنج، شش سال به صورت شاگردش نگاه نکند به واسطه این که او زیبایی داشته! اگر کسی بخواهد به آن مقام عصمت برسد، همّت بلند می خواهد و باید کریمانه از خیلی چیزها بگذرد.
پروردگار عالم کریمانه از ما می گذرد برای این که همّت بلند پروردگار عالم این است که بنده اش را به آن مقام خلیفه اللّهی که خودش فرمود: «إِنِّی جاعلٌ فِی الارضِ خَلِیفَة» برساند. پروردگار عالم کریمانه از ما می گذرد؛ چون دوست دارد که انسان به آن مقام الهی برسد. نه تنها چموشی های ما را نادیده می گیرد، بلکه گاهی «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» می شود و سیئاتمان را به حسنات تبدیل می کند. بدی ها را به خوبی تبدیل می کند؛ چون کریم است. دلیل کریم بودن همان بلند همتّی پروردگار عالم است که می خواهد بنده اش به اوج برسد.
لذا باید با این دید به این فرمایش حضرت که در این فراز از دعا بیان می فرمایند: «لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» نگاه کرد. امید من به کرم توست. مگر کریم چه می کند؟ کریم آن چیزهایی را که وجود دارد نادیده می گیرد؛ چون یک چیز برتری را می خواهد.
لذا اصلاً همین توبه، خودش نادیده گرفتن گناهان انسان است که به انسان بگوید برگرد که می خواهم تو را به اوج برسانم. امّا شیطان، نفس امّاره و وسواس الخنّاس نمی گذارند؛ چون می گویند: این حرف ها را رها کن، حالا که دیگر تو گناه کردی، چطور می خواهی مثل آن کسی باشی که گناه نکرده؟!
امّا می بینید یک کسی یک موقعی برمی گردد، آن هم چه برگشتنی! اوج می گیرد و بالا می رود. رسول ترکی می شود که می فهمد این قبر، قبر خودش است.
می گوید: نگاه می کردم، دیدم قبری را در قم برای مادر آن تاجر تهرانی کنده بودند. حالا آن موق ها قبرها آماده نبود و در همان موقع می کندند. باران هم می آمد، آن تاجر گفت: این قبر چرا دم این ناودان است؟ گفتند: آقا! مردم معطّل هستند، چندین ساعت است که به جاده قم آمده اند و خسته شده اند. گفت: خیر، من این قبر را قبول ندارم. به همین خاطر رفتند قبر دیگری را کندند امّا رسول ترک دائم به آن قبر قبلی نگاه می کرد و حالش متغیّر شده بود. بعد می گوید: فهمیدم من یک هفته بیشتر باقی نیستم و همان قبر، قبر رسول ترک می شود.
رسول ترک عربده کشی بود که تغییری اساسی می کند. پروردگار عالم هم به واسطه حبّ ابی عبدالله(ع) او را به جایی می برد که به مقام انسانیّت می رساند. این ها همه لطف خداست که مطالب را این گونه عوض می کند.
یا آن احمد قصاب در صابون پزخانه کارش به جایی می رسد که آیت الله دزفولی(ره) بیان می فرمایند: اگر کسی بعد از مرگ او به سراغ قبرش برود و آن جا دعا کند، خدا دعای او را مستجاب می کند - ماجرای او را یک مرتبه ای عرض کردیم و دیگر نمی خواهیم تکرار کنیم –
پروردگار عالم می خواهد انسان را عوض کند، برای همین با کرم به او نگاه می کند، برای این که همّت بلند دارد و می خواهد انسان را به آن مقام انسانیت خودش برساند. او از روز اوّل یک چیزی را خلق کرد که ملائکه بر آن سجده کنند. ابلیس ملعون هم گفت: حالا که این طوری است، «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین»، همه را به اغواء می کشم.
خدا با کرم برخورد می کند که انسان ها برگردند. چون همّت بلند پروردگار عالم این است که انسان را به آن مقام خلیفه اللّهی برساند.
همه هم می توانند به این مقام برسند، چون «لقد خلقنا الامام» نفرمود، «لقد خلقنا النبی» نفرمود، «لقد خلقنا المسلم» نفرمود، «لقد خلقنا المؤمن» نفرمود، بلکه فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم». این ها خیلی مهم است و باید در این ها تأمّل کنیم.
پس علّت کرم پروردگار عالم، خواست ذوالجلال و الاکرام است که انسان به آن مقام بالا برسد و خود این همّت بلند ذوالجلال و الاکرام است و بشر هم باید همّتش همین باشد که به آن مقام برسد.
«وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ»، خدا صادق الوعد است، «لا یُخْلِفُ الْمیعادَ»، برای همین وقتی وعده کرده انسان را به آن مقام برساند، فرمود: تو برگرد، من ابواب رحمتم باز است و ... .
ببینید شب های جمعه در طول سال، از غروب شب جمعه تا غروب روز جمعه ابواب رحمت الهی باز است. ای کاش یک کسی به ما دائم این را یادآوری می کرد. قدیم که دیگر تلویزیون و مطالبی نبود، این طور بود. هنوز هم در بعضی روستاها رسم است که گاهی صدا می زنند. مثلاً قبل از ماه مبارک رمضان چاووشی می خواندند و مردم را بیدار می کردند که بدانید ماه مبارک دارد می آید. ای کاش یک کسی هم بود غروب شب جمعه که می شد، اعلام می کرد که هوشیار باشد! غروب شب جمعه است!
حسب روایات شریفه تمام ابواب رحمت الهی از غروب روز پنجشنبه باز می شود و تا غروب روز جمعه بسته نمی شود و ملائکه الله بین زمین و آسمان انسان ها را صدا می زنند و بیان می کنند: کیست توبه کننده؟! کیست کسی که درب خانه خدا بیاید و حاجاتش را بگیرد؟!
این ها همه لطف خدا به بندگانش است. برای همین وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می فرمایند: این قدر خدا نگران و ناراحت می شود که چرا همه ابواب رحمت باز است امّا بنده اش نمی آید، بلکه نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حقّ، شب جمعه را تازه شب گناه قرار می دهد - همه اعمالشان را می گذارند، شب جمعه به شمال برویم و مثلاً نعوذبالله گناه کنیم - حضرت می فرمایند: هر کس در شب جمعه گناه کند، عقوبت گناهان در آن شب جمعه مضاعف می شود.
پروردگار عالم آن قدر خشمگین می شود که چرا تمام ابواب رحمت را باز کرد که بندگانش بیایند، امّا برعکس، این تازه شب جمعه به کثافت کاری و شب نشینی های آن چنانی می رود که زندگی و روحش را به لجن زار گناه می کشاند.
در حالی که پروردگار عالم صدا زده و ندا داده که در هر ساعت، ششصد هزار نفر را از آتش جهنّم نجات می بخشیم، تازه اولیاء خدا گفته اند: این تمثیل است و برای آن زمانی است که جمعیّت کم بود!
پروردگار عالم مدام صدا می زند؛ چون خدا انسان ها را برگرداند و به آن مقام خودشان بیاورد و توبه یعنی همین.
کریمِ صادق الوعد
حضرت حقّ صادق الوعد هست، «لا یُخْلِفُ الْمیعادَ»، وقتی می گوید: اگر برگردی، من تو را پاک پاک می کنم تا به آن مقام انسانیّت خود برسی، واقعاً همین کار را می کند. منتها شیطان ملعون و نفس امّاره هم اجازه نمی دهند. این قدر جلوات دنیا انسان را فریب می دهد که مع الأسف یادش می رود.
امّا خدا این گونه کریمانه دارد برخورد می کند و حسب این برخورد کریمانه، نه تنها گناه را ندید می گیرد، بلکه این قدر جلو می برد که گناه را به حسنات تبدیل می کند و صادق الوعد هم هست.
ابوالعرفا(ره) نکته زیبا و عالی را در مناجاتهای شب جمعه شان بیان می فرمودند، می فرمودند: من بنده گنه کاری هستم که در محضر مبارک تو آمدم، تو وعده عفو دادی، امّا من هر بار بیشتر گناه کردم، خجلم از این که تو در این باب عفو و کرامت خود، صادق الوعدی امّا من هر توبه که کردم، خلاف توبه انجام دادم و دوباره به گناه روی آوردم.
«وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ»، خود مسکن و سکنی از همان سکینه است؛ یعنی آرامش. من به این که تو وقتی وعده کنی، در وعده ات صادق هستی، آرامش دارم. وعده کردی با کرم با تو برخورد می کنم، می دانم صادق الوعدی، امّا آیا ما هم واقعاً با کرم پروردگار عالم جلو می آییم؟!
جالب این است آن قدر حضرت حقّ صادق الوعد است که اگر هزار بار هم توبه بشکنیم، باز مرحمت می کند امّا چرا باید از توبه شکستن بترسیم؟
اولیاء سه دلیل را بیان می کنند که چرا باید از توبه شکستن بترسیم.
1. فرصت بعدی برای توبه چه زمانی است؟!
از کجا معلوم بعد از این که توبه شکستم، دیگر برای توبه بعد فرصت داشته باشم؟! کسی عمر خودش را تضمین کرده؟! ماه مبارک رمضان است دیگر، همین فردا بهشتزهرا برویم و ببینیم هم جوان می آورند، هم مسن می آورند و هم پیر می آورند. اصلاً می دانیم که حتماً تا آخر این ماه مبارک رمضان هستیم؟!
این طور نیست که بگوییم ما جوان هستیم. از کجا معلوم از مجلس بیرون رفتیم - که خدا کند انسان واقعاً در حال توبه باشد - یک حادثه و تصادفی پیش نیاید؟! ما از حوادث اطّلاع نداریم و زمان مرگ را نمی دانیم. اصلاً شاید همین الآن که روی منبر هستم، ملک الموت بیاید - اگر این طور باشد که خوب است و وقتی بسیار عالی است -
حاج آقا افضل هرندی(ره)، آن سیّد عظیم الشّأن در اصفهان مدرّس بزرگواری بودند. ایشان از علمای ربّانی بودند و دهه آخر صفر، در هرند منبر می رفتند. روزی بالای منبر رفتند. قبلش هم خیلی ها می آمدند و ایشان از باب تبرّکی نقلهایی را دهان آن ها می گذاشتند. بالای منبر رفتند، بسم الله را تا «و الصلاة والسلام» بیان کردند، به اسم پیامبر عظیمالشّأن، حضرت محمد مصطفی(ص) که رسیدند، مردم صلوات فرستادند، ولی خانمها داشتند شلوغ می کردند و سر و صدا بود. جمعیّت دیدند آقا ساکت شدند. یکی گفت: خانم ها ساکت باشید تا آقا صحبت کنند، یک صلوات دیگر بفرستید. صلوات فرستادند تا ساکت شوند. دیگر همه ساکت شدند امّا دیدند آقا حرف نمی زنند. گفتند: آقا! خانم ها دیگر حرف نمی زنند، شما بفرمایید. دیدند خبری نیست. بالا رفتند، دیدند آقا روی منبر تمام کرده اند. «لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُون» مرگ معلوم نمی کند. لحظه ای که آمد، آمد.
او «صادق الوعد» است، «وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ» امّا آیا ما ضمانتنامه گرفتیم که بعد از این که این توبه خود را شکستیم و نستجیربالله، نعوذبالله به گناه مشغول شدیم، جان ما را نگیرند؟! آن هم در همان لحظه گناه!!!
اوایل انقلاب بود. من مسجد حاج سیّد عزیزالله می رفتم تا آیت الله العظمی خوانساری(ره) را زیارت کنم. در بازار جایی هست که به آن گذر لوتی صالح می گویند، داشتم از آن جا رد می شدم که دیدم خیلی شلوغ است. گفتم: چه شده؟ گفتند: یک کسی داخل - عذرخواهی می کنم - دستشویی در حال تزریق کردن بوده که مرده و از دیشب تا صبح در آن جا بوده و بدنش خشک شده است. من رفتم دیدم، اصلاً بدن او کامل خشک شده بود. بعداً این ها مانده بودند چه کار کنند، یک چیزی دور او انداخته بودند و او را بیرون آورده بودند.
یکی می بینید در آن وضع فلاکت بار در دستشویی، در حال کشف عورت و با آن وضعیت که نمی دانند چگونه او را بیرون بیاورند، می میرد. یکی هم مثل حاج آقا افضل(ره) روی منبر فوت می کنند. تفاوت ها را ببینید.
امّا مرگ، مرگ است و هر موقع امکان دارد بیاید. از کجا معلوم که دوباره وقت توبه داشته باشیم؟!
2. قساوت قلب
دومین مورد این است که بعد از هر توبه شکستن، قساوت قلب انسان زیاد می شود. یعنی انسان مجدّد به گناه دیگر جرأت پیدا می کند. دفعات اوّل وحشت دارد و می گوید: ای داد بیداد! من مدام توبه می شکنم. امّا اگر عادی شد، دیگر قسیّ القلب می شود و راحت گناه می کند. کسی که قسیّ القلب شد، پیش خودش می گوید: اشکال ندارد، راحت هم توبه می کنم. امّا اولیاء خدا می گویند: امکان دارد دیگر اصلاً توبه نکند. او به امید توبه است که باز هم توبه می کنم امّا شاید دیگر توبه نکند؛ چون قسیّ القلب شود.
یک بار، دو بار نتیجه گناهش را دید، نتیجه چشم چرانی ، بدزبانی، فحّاشی ، نمّامی(سخن چینی)، دوبهم زنی، غیبت و تهمت و ... را دید، توبه کرد امّا وقتی عادت می شود، قسی القلب می شود و خدا هم کسی را که قسیّ القلب شود، نمی پذیرد. چون نمی تواند بیاید و خودش هم نمی آید.
3. اهانت به توبه
سومین مسئله این است که خود توبه توفیقی است که خدا مرحمت کرده است. خود توبه موجودیّت دارد - حالا إن شاءالله اگر وقتی داشتیم، در بحث اخلاق راجع به توبه بحثی را باز می کنیم که یک نکات بسیار عالی و بکری هست که شاید کم بیان شده باشد و فقط از لسان بعضی از اولیاء خدا بیان شده است، بحث ما با آن مباحث طولانی که معمولاً راجع توبه بیان می کنند، تفاوت دارد - اگر توبه دید کسی او را به تمسخر گرفته با این که خدا می خواهد کرم کند، امّا امکان دارد خود توبه امکان توفیق مجدّد توبه را از او بگیرد.
یعنی خود توبه بابی مِن ابواب رحمت الله تبارک و تعالی است. وقتی رفتی این باب را مدام بستی و باز کردی، خود آن باب توبه به انسان می گوید: تو داری به من اهانت می کنی، لذا دیگر امکان دارد توفیق توبه را از انسان بگیرد - حالا در این نکته سوم بحث دارد
علی أیّ حالٍ کسی می تواند درب خانه خدا بیاید و خوب درک کند که کرم خدا را بفهمد. بگوید خدایا! من این قدر بدی کردم، می دانم استحقاق این را ندارم که تو سخن من را بشنوی «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی»، عمر من به بدی گذشته است، می دانم نباید مستوجب عفو تو باشم، «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی»، فقط آن چیزی که عامل می شود، این است: «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» من امیدم به کرم توست و ثقه من کرم توست. چون می دانم تو کریمی، حالا آرامش می گیرم. «وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ» سکون من و جایگاهی که می توانم بنشینم و آرامش پیدا کنم، این است که می دانم تو صادق الوعدی. وقتی فرمودی من کریمم، حتماً با کرم برخورد می کنی. مثل من نیستی که گفتم: من تائبم امّا تائب نبودم. یک بار، دو بار ، سه بار، چهار بار، ده بار، صد بار، مدام توبه شکستم، من صادق الوعد نیستم امّا تو صادق الوعدی.
إن شاءالله خدای متعال شمّه ای از صادق الوعد بودن را در ما هم به وجود بیاورد./958/د102/ع