به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله روح الله قرهی در پانزدهمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی با اشاره به اثرات مثبت ایمان به پروردگار تصریح کرد: یکی از عوامل توسّل و امید به کرم پروردگار عالم و این که انسان به واسطه صادق الوعد بودن پروردگار عالم آرامش بگیرد، ایمان است، یعنی اگر ایمان وجود داشته باشد، جدّاً انسان به پروردگار عالم متوسّل میشود. اگر ایمان وجود داشته باشد، طبعاً انسان کرم خدا را درک میکند و اگر ایمان وجود داشته باشد، صادق الوعد بودن حضرت حقّ را میفهمد.
پانزدهمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله قرهی در پی میآید:
«وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ»
ایمان؛ سبب توسل و امید به کرم خدا و آرامش انسان
یکی از عوامل توسّل و امید به کرم پروردگار عالم و این که انسان به واسطه صادق الوعد بودن پروردگار عالم آرامش بگیرد، ایمان است.
یعنی اگر ایمان وجود داشته باشد، جدّاً انسان به پروردگار عالم متوسّل میشود. اگر ایمان وجود داشته باشد، طبعاً انسان کرم خدا را درک میکند و اگر ایمان وجود داشته باشد، صادق الوعد بودن حضرت حقّ را میفهمد.
لذا در این فراز از دعای شریف ابوحمزه بعد از این که علّت آرامش در دعا را، صدق وعد پروردگار عالم بیان میکند، میفرماید: پروردگارا! پناهم در این است که من به یکتایی تو، ایمان دارم. یکتایی و توحیدی مثل تو وجود ندارد. لذا میدانم که تو به تعبیری یگانه یگانهای و به خاطر همین یگانگیات با دیگران فرق میکنی.
دیگران که صادق الوعد میشوند، بالاخره حدّی دارند، اگر دو بار ، سه بار، ده بار به آنها بدی کنی و تو را بپذیرند امّا بالاخره وقتی میفهمند تو صادق الوعد نیستی، آنها هم درباره تو صادق الوعد نخواهند بود. امّا ذوالجلال و الاکرام اگر مذنب بیش از حدّ هم گناه کند، باب را همیشه باز گذاشته و میگوید: هیچوقت مأیوس نباشید.
پس دلیل این قضیه که من اینگونه آرامش دارم و میدانم تو صادق الوعد هستی؛ این است که من به ایمان به یگانگی تو، پناه آوردهام، «وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ» - این نکته مهمّی است، این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید -
اصلاً خود توحیدشناسی موقعی برای انسان میسور میگردد که به حدّ وسع وجودی خودش مبادی توحیدی و اوصاف توحیدی نه حقیقت توحیدیّه را درک کند و ایمان داشته باشد. بدون ایمان انسان اصلاً نه خداشناس میشود و نه تن به مبادی توحیدی میدهد، ایمان مرحله اساسی است که باید در این دقّت کنیم.
ایمان؛ محبوب و زینت بخش قلوب
قرآن کریم و مجید الهی پر از آیاتی است که بحث ایمان و مؤمنین در آن تشریح شده است و راجع به ایمان و این که انسان بداند همه کارها براساس ایمان شروع میشود، آیات متعدّدی دارد.
از جمله این آیات، آیه شریفه 7 سوره حجرات است. پروردگار عالم نسبت به مؤمنین میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ». خدا ایمان را محبوب شما قرار داد. لذا اگر ایمان محبوب انسانها نباشد و دلهای آنها آراسته به ایمان نباشد، موحّد نمیشوند.
پس ایمان اصل است. اگر ایمان بود، به حقیقت توحیدشناسی به وجود میآید. انسان میداند که ذوالجلال و الاکرام یگانه است، پس همه کارهایش هم یگانه است. تفاوت پروردگار عالم با انسانها و با هر مخلوق پروردگار عالم همین است که اصلاً ذوالجلال و الاکرام یگانه است. لذا همه مطالبش، رحمتش، مغفرتش، صادق الوعد بودنش، کرمش و ... یگانه و استثنائی است.
برای همین است که باید ایمان، محبوب دلها و زینت قلوب باشد، تا یگانگی توحید را درک کند.
منشأ ایمان از قلب
اینجاست که باز پروردگار عالم در همین سوره حجرات، آیه 14 راجع به این که آیا هر کسی که بگوید من ایمان دارم، صادق است یا خیر، میفرماید: خیر، این ایمان نیست. از جمله در مورد بحث اعراب بادیهنشین میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا». پروردگار عالم میفرماید: عدّهای از این اعراب بادیهنشین پیش شما میآیند و میگویند: ما ایمان آوردیم. حبیب من! «قُلْ» به آنها بگو: «لَمْ تُؤْمِنُوا» شما ایمان نیاوردید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» اگر میخواهید، بگویید ما تسلیم شدیم.
ایمان از قلب نشأت میگیرد و وقتی ایمانی از قلب نشأت گرفت، طبعاً توحیدشناسی را میفهمد و در توحیدشناسی عمدهاش این است که میداند حضرت حق صادقالوعد است و امید به کرم ذوالجلال و الاکرام هم پیدا میکند. لذا موحّدین عالم اینطور هستند.
ایمان؛ ریشه حقّ و حقّ، راه هدایت
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع)یک تعبیر عجیبی را راجع به ایمان دارند، میفرمایند: «الإیمانُ أصلُ الحقّ» ایمان اصل و ریشه حقّ است.
قرآن، جداکننده حقّ و باطل است و برای همین فرقان نامیده میشود امّا اصل این حق کجاست؟ یعنی چه زمانی انسان میتواند نه تنها حقّطلب، بلکه حقّشناس گردد؟ میفرمایند: آن که ایمان داشته باشد، «الإیمانُ أصلُ الحقّ».
چون خصوصیّت حقّ و باطل این است: حقّ، هدایت و باطل، ظلمت و گمراهی میآورد. اگر کسی تمسّک به حقّ زد، طبیعی است که میداند این راه، او را به هدایت میرساند. پس برای همین اگر میخواهد به حقّ برسد، باید ایمان داشته باشد و ایمان اصل حقّ است.
لذا در ادامه میفرمایند: «و الحقُّ سبیلُ الهُدى»؛ راه هدایت همین حقّ شناسی است و تا انسان حقّ و باطل را نشناسد، هدایت نمیشود.
دلالت شک داشتن، بر ضعف ایمان
پس یکی از خصوصیّات ایمان این است که انسان را در شکّ و شبهه نمیگذارد. آن کسی که در شک و شبهه باشد، معلوم است ایمانش ضعیف است؛ چون اصل حقّ، ایمان است «الإیمانُ أصلُ الحقّ» و خصوصیّت حقّ این است که ما را هدایت میکند. پس وقتی کسی حقّشناس شد، حتماً به هدایت به راه راست رسیده است.
شمشیر و محلّ آزمون مؤمن
قدر زیبا امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند، پس همه این راهها از حقّ است و اصل حقّ هم از ایمان است. حال، شمشیر ایمان چیست؟ حضرت میفرمایند: «و سَیفُهُ جامعُ الحِلْیَةِ» شمشیر ایمان این است که شما یک آراستگی در باطن و ظاهر خودتان پیدا میکنید و این خصوصیّت اهل ایمان است.
در ادامه بیان میفرمایند: «قَدیمُ العُدَّةِ» ایمان همیشه برای جنگ با دشمن آماده است. کسی که مؤمن است، به واسطه آن حلیهای که دارد، همیشه آماده است.
حلیّه او، آن چیزهایی است که انسان را آماده کرده و زیبنده یک انسان همیشه آماده است. مؤمن همیشه مجهّز به علم و آمادگی روحی است «قَدیمُ العُدَّةِ».
آنوقت دنیا چه حالتی برایش دارد؟ «الدُّنیا مِضْمارُهُ»؛ دنیا برای او محل آزمون است. یعنی مؤمن در دنیا محک میخورد.
ایمان؛ لازمه باور به مسائل غیبی و معجزات
پس به واسطه ایمان حقّشناس میشود و توحید را میشناسد. امّا بدون ایمان شک دارد که خدا جدّاً نعوذبالله، نستجیربالله میتواند این همه گناه من را ببخشد؟! شک دارد به این که آیا امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) قسیم النّار و الجنّه هست یا خیر؟ شک دارد آیا آن اولیاء خدا متّصل هست یا خیر؟
کما این که تا ایمان نباشد، انسان باور به مبانی توحیدی خدا و دنیا و آخرت و مسائل غیبی ندارد. این نکته خیلی جالبی است که حضرت شیخنا الاعظم، حضرت مفید(ره) تبیین فرمودند. ایشان در ادامه با یک تمثیل زیبا فرمودند: این که بنیاسرائیل بعد از دیدن این همه معجزه از آن کلیمالله، حضرت موسی(ع)، گوسالهپرست شدند، به این دلیل است که ایمان نداشتند.
آنها فقط ظاهر میدیدند. آنها هر بار ظاهر معجزه را میدیدند. یک بار ید بیضاء موسیبنعمران(ع) را دیدند. یک مرتبه دیدند عصای حضرت، اژدها میشود. یک مرتبه دیدند که همین عصا عامل میشود برای به وجود آمدن آن دوازده چشمه. یک مرتبه دیدند همین عصا عامل میشود برای باز شدن دریا امّــــــا در حقیقت ایمان به حضرت موسی(ع) و ایمان به خدا ندارند.
دلیل این که ایمان ندارند، این است که به سرعت فریب سامری را خوردند. حالا تازه سامری هم از آن گرد سمّ اسب حضرت جبرائیل یا جاپای ولیّ خدا، یک مقدار برداشته بود و میدانست این میتواند اعجاز کند و همین کار را کرد. گوسالهای از طلا درست کرد و این خاک را هم در آن ریخت. گوساله سامری شروع به صدا درآوردن کرد.
پس اینها ایمان نداشتند، اینها فقط معجزه دیده بودند و ایمان چیزی ماورای دیدن معجزات است. لذا طبق آن فرمایشات حضرت شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(ره)، اگر کسی ایمان نداشته باشد، معجزات هم برای او کارساز نیست.
معجزات انبیاء فقط برای مؤمنین کارساز بود. امّا بقیّه یکی دو مرتبه میدیدند و بعد فراموش میکردند؛ چون سامری میآمد و به صورت ظاهر یک معجزه دیگر نشان میداد و اینها به سمت او میرفتند. اگر کسی دیگری میآمد، سامری را هم رها میکردند و سراغ یکی دیگر میرفتند.
بعضی با این که دائم اعجاز دیدهاند، با این که بارها کراماتی از انبیاء الهی، حضرات معصومین و اولیاء الهی دیدهاند امّــا چون ایمان در قلب ندارند، به کوچکترین چیزی قلبشان میلرزد و به شک و شبهه میافتند. با این که دیدند امّا ایمان ندارند و خطرناکترین چیز، همین ریب و شک است که بیان کردند: اگر انسان در آن توقّف داشته باشد، بیچاره میشود.
امّا ایمان عامل میشود که این مطالب نباشد و چقدر زیبا در این روایت شریفه بیان کردند که اصل حق ایمان است «الإیمانُ أصلُ الحقّ و الحقُّ سبیلُ الهُدى». اصلاً این حقّ که در بستر ایمان است، راه هدایت را به انسان نشان میدهد. منتها باید در بستر ایمان باشد؛ چون اصلش ایمان است.
ینجاست که انسان مسلّح به این ایمان، همیشه و همیشه میتواند براساس آن حرکت کند و در آزمونها سرافراز باشد.
خوف و رجا از دیدگاه اولیاء چیست؟
پس علّت این که انسان به صادق الوعد بودن پروردگار عالم ایمان میآورد، همین بحث ایمان اوست. اگر انسان بخواهد صادق الوعد بودن خدا را درک کند و به واسطه آن آرامش داشته باشد، باید ایمان داشته باشد و إلّا باور نمیکند. چون هر لحظه شیطان با وساوس خودش میآید انسان را فریب میدهد تا به کرم خدا امید نداشته باشد.
مگر میشود کسی به کرم پروردگار عالم عالم امید نداشته باشد؟! بله، کسی که ایمانش ضعیف باشد، اینگونه میشود.
ببینید این که انسان باید در خوف و رجا باشد، یک بحث جداست. خوف و رجا از دیدگاه اولیاء یعنی من امید دارم و میدانم خدا بخشنده است، خدا مضاعف میکند، خدا چون کریم است صدای من مذنب را هم میشنود و من در سایه آن صادق الوعد بودنش، آرامش دارم «وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ» که براساس آن ایمان حقیقی هم به اینها مطّلع هستم. امّا من در خوف و رجا هستم؛ یعنی امیدم به این است که این حال را دارم امّا میترسم که نکند از این حال بیرون بیایم و یک موقع این حال من را غافل کند.
البته اگر کسی این حال حقیقی را داشت، دیگر غافل هم نمیشود. خوف از این است که انسان این حال را از دست بدهد. نه خوف از این که من از خدا بترسم که آیا من را میبخشد یا نمیبخشد. مگر میشود از یک طرف امید داشته باشم که خدا من را می بخشد و از یک طرف هم ناامید باشم؟!! خیر، من خوف از این دارم که نکند این حال سکون در صادق الوعد بودن و این حال ثقه بر کرم خدا را از دست بدهم - این یکی از نکات بسیار مهم فوق عرفانی است. من مجبورم گذرا بگویم امّا شما گذرا از آن رد نشوید و در مورد آن تأمّل کنید، فتأمّل فیه جیّداً -
ذا خوف و رجا با آن چیزی که تبین میکردند، زمین تا آسمان متفاوت است. در حقیقت خوف من از این است که نکند این حال ثقه بودن به کرم و آرامش در صادق الوعد بودن پروردگار عالم از دست من برود. رجاء من هم به همین هست.، به این که او صادق الوعد است، به این که او کریم است و من هم پناه بردم و امیدم به همین کرم خداست.
لذا آن کسی که شک کند که خدا میبخشد یا نمیبخشد، مؤمن نیست. او باید بگوید صددرصد خدا میبخشد. البته یک جا بیحیایی من هست که خدایی ناکرده من دارم با اعمالم در صف دشمن میروم که بحث آن جداست. امّا یک موقعی من از روی جهل، هوا و هوس و نفس امّاره کاری کردم؛ یعنی این نفس دون من را بیچاره کرد و با شیطان بیرونی (ابلیس) و ایادیاش دست به دست هم دادند و من را بدبخت کردند - همان « عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ» که قرآن بیان میکند -
لذا در اینجا خوف انسان از این است که نکند این نفس من را بیچاره کند و از بین ببرد؛ یعنی خدا کریم است امّا نکند یک موقعی اعمال من، من را به سمتی ببرد که خدای ناکرده خودم از زیر چتر کرم خدا خارج شوم. نه این که خدا کرمش را بردارد.
گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟!
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»، وعده خداست. خدا هیچ قومی را تغییر نمیدهد و اگرعنایت و کرم کرد، هیچ موقع کرمش را برنمیگرداند، «حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» مگر این که خود انسان عامل شود.
در مثال مناقشه نیست مثل این می ماند که به کسی پول یا ملکی را بدهند، او عصبانی شود و خودش آن پول یا سند منزل را پاره و ریز ریز کند. پروردگار عالم که داد، ما بودیم که از کرم خدا خارج شدیم.
ایمان عامل می شود که انسان این مطالب را بفهمد، «وَ لَجَئِی» و پناه میبرم، «إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ» از طریق ایمان به توحید و این که خدا یگانه هست و تمام کارهایش هم یگانه هست و وقتی چیزی را به انسان داد، از انسان نمیگیرد. منتها خود انسان را هم مختار قرار داده است.
در مثال مناقشه نیست مثل این میماند که شربت، غذا یا نذری را بگیرید، امّا بیرون بروید و خودتان عمدی ظرف را بشکنید و آن مواد غذایی را بریزید. اینجا گناهکار شمایید. آن کریم که داد و لطفش را به شما کرد، اگر شما خودت شکاندی، تقصیر پروردگار عالم چیست؟! تقصیر آن صاحب کرم چیست؟!
مثل این که میگویند: خدا دارد میدهد امّا من و تو در گدایی درب خانه خدا باید سمج باشیم. چون بیان میکنند: گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟! این هم همین حالت را دارد.
چرا مذنب ناامید نیست؟
پس ایمان به پروردگار عالم ما را به توحید میرساند. «وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِرُبُوبِیَّتِک» نفرمود، بلکه «بِتَوْحِیدِکَ» فرمود؛ یعنی تو یگانه هستی و میدانم همه مطابت هم یگانه هست. برای همین من امیدوارم. چون «لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ» پناهم بر ایمان به یکتایی توست و برای همین «لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ» و «سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ» هست. برای همین میدانم که «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی» من شامل عفو تو نباید باشم امّا ناامید هم نیستم چون امید به کرم تو دارم و تو یگانهای و در همه چیز هم یگانه هستی. این نکته بسیار زیبا و عالی است که باید درونش تأمّل کنیم.
پروردگارا! ما را مؤمن قرار بده.
حالا إنشاءالله جلسه بعد، به فضل الهی اگر زنده بودیم، عرض میکنیم که چه کنیم این ایمان قوی شود./958/د101/ن