شرح دعای ابوحمزه ثمالی(27)؛
انبیاء هم از قیامت وحشت داشتند
خبرگزاری رسا ـ آیت الله قرهی گفت: حسب روایات انبیاء(ع) از قیامت وحشت داشتند، انبیاء وقتی حالا قیامت را میشنیدند، ابدان مقدّسشان شروع به لرزیدن میکرد و اشکهایشان جاری میشد. چون آنها میفهمند چه خبر است و وحشت دارند.
به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله قرهی در بیست و هفتمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی با اشاره به اینکه ترس از روز قیامت از علامات یقین است، تصریح کرد: سومین مورد از علامات اهل یقین این بود: «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخَافَ الْفَضِیحَةَ» انسان یقین داشته باشد به این که مبعوث و برانگیخته میشود، پس بترسد از فضاحتی که(روز قیامت) خدا نکند به بار بیاید.
بیست و هفتمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله قرهی در پی می آید:
«وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ»
راضی به رضای حضرت حقّ؛ خصوصیّت اهل یقین
عرض کردیم ثمره معرفت، یقین است. اگر انسان به این مقام یقین رسید، دیگر همه مطالب برای او حل است. وقتی به این مقام رسید، رضایت برای او به وجود می آید و راضی به رضای حضرت حقّ است؛ چون می داند ذوالجلال و الاکرام ربّ اوست «أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ» و به این معرفت پیدا می کند.
وقتی ربّ ودود، ذوالجلال و الاکرام این گونه لطف و عنایت به بندگانش دارد، آن موقع می داند چون پرورش دهنده حکیم است، صددرصد هر چه که برای انسان رقم می خورد، حتماً بابی از حکمت در آن هست و راضی به رضای حضرت حقّ می شود، این خصوصیّت اهل یقین است.
اهل یقین و بری بودن از شرک خفی
اهل یقین بالجد فقط آنها هستند که می فهمند جز پروردگار عالم، الهی نیست، اهل یقین تنها کسانی هستند که موحّد می شوند، آن هم موحّدینی که هیچ گاه در زندگی شان، شریکی برای ذوالجلال و الاکرام قائل نبودند و نیستند. آنها حتّی از شرک خفی هم بری هستند.
متخلّقین به اخلاق الهی و علمای اخلاق و عرفای عظیم الشّأن اشاره کرده اند که شرک خفی این است که انسان فکر کند عمل خودش کارساز است. به تعبیر عامیانه و عوام النّاسی فکر می کند خودش زرنگ بوده که به این وضعیّت رسیده است. یا حتّی عمل خود را بالا می برد، در حالی که انسان آنها را از باب تکلیف انجام می دهد و نباید ولو به لحظه ای به آن اعمال دل ببندد؛ چون خود دل بستن به اعمال دلالت بر شرک است. اگر احساس کند این عمل اوست که می تواند قرب آور باشد، خودش را شریک قرار داده است.
یا اگر تصوّر کند که اگر دیگران نبودند، کمیت من لنگ بود؛ این شرک خفی است. گرچه حضرت ثامن الحجج، قبله ایران، ضامن آهو، امام رضا(ع) فرمودند: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلّ» آن کسی که از شخصی که عامل شده برای او نعمتی به وجود بیاید، تشکّر نکند؛ گویی از خدا هم تشکّر نکرده است امّا ضمن این که انسان باید تشکّر کند و قدردان مردم باشد، امّا باید بداند نهایت اینها خداست.
همان طور که الآن در بحث این زلزله اخیر که هموطنان آذری ما را دچار فاجعه کرد و ما را هم مصیبت زده کرد و همه ما مصیبت زده این مسئله هستیم، باید از مردم که بحمدلله و المنّه خودشان پیشتاز هستند و با مسئولین نظام و دولت مردان برای خدمت به این زلزله زدگان عزیز دارند خدمت می کنند، تشکّر کرد. باید از این کسانی که در هر مسئله ای که به وجود می آید، از جان و دل مایه می گذارند و به هر نوعی زحمت می کشند، تشکّر کرد امّا در نهایت بدانیم همه چیز از خداست.
پس باید تشکّر حقیقی از خدا باشد. در هر زمینه همین طور است؛ یعنی فکر نکنند اگر اینها نبود نمی شد. ذوالجلال و الاکرام خودش بلد است، راه ها را خودش درست می کند و مشکلات را خود او حل می کند. ذوالجلال و الاکرام ربّ ودود برای انسان هست؛ پس به انسان عنایت دارد.
لذا انسان ضمن تشکّر از آن کسی که عامل شده به او نعمتی برسد، باید بداند پشت هر پرده ای و هر مسئله ای، فقط و فقط خداست. این جاست که بیان می شود: «وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ»، حالا این از چه چیز به وجود می آید؟
حضرت در این فراز بیان می فرمایند: «وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ» آن مقام یقین به وجود می آید که عرض کردیم مقام یقین در بستر معرفت هست و معرفت انسان را به این مقام می رساند.
موردی بر سه مورد اوّل از علامات اهل یقین
چند جلسه ای راجع به این موضوع و این فراز از دعای شریفه صحبت کردیم، در جلسه گذشته طبق روایت شریفه ای از خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) عرض کردیم: «أَمَّا عَلَامَةُ الْمُوقِنِ فَسِتَّةٌ» علامت اهل یقین شش چیز است. سه مورد از این علامات را توضیح دادیم.
عرض کردیم حضرت در اوّلین مورد فرمودند: «أَیْقَنَ بِاللَّهِ حَقّاً فَآمَنَ بِهِ». توضیح دادیم که منظور از حقانیّت ذوالجلال و الاکرام چیست که وجود مقدّسشان میفرمایند به حقانیّت ذوالجلال و الاکرام یقین داشته باشد و به او ایمان بیاورد.
دومین علامت این است: «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ فَحَذِرَهُ» بداند مرگ حق است، پس بپرهیزد. عرض کردیم از مرگ که نمیشود گریخت، پس منظور از «فَحَذِرَهُ» که حضرت میفرمایند، مراقبه کردن است تا دچار مرگ ناگهانی نشویم.
لذا جدّی انسان به مقام یقین نمیرسد إلّا محدود. کما این که روایات را خواندیم و عرض کردیم فرمودند: «لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ النَّاسِ شَیْءٌ أَقَلُ مِنَ الْیَقِینِ» اهل یقین خیلی کم هستند. یک دلیلش این است: وقتی انسان را درون قبر میگذارند، تازه میگویند: «اسمع افهم یا فلان ابن فلان» یا اگر خانمی باشد «یا فلان بنت فلان» و شروع میکنند به گفتن مطالب تا این که میگویند: «ان الموت حق و سؤال نکیر و منکر حق و ...»، مدام شروع به حق گفتن میکنند. مگر نمیدانست حق است؟! مگر در تشییع جنازهها نبود؟! ظاهر امر این است که باور نداریم. بله، انسان در تشییع جنازه هم میرود. حتّی امکان دارد در غسّالخانه هم برود - که بعضی میترسند و فکر میکنند خبری است - در ختم هم شرکت میکند. ای بسا دور از اعزّه روحانی حاضر در مجلس مثل منی منبر ختم هم برود امّا باور نکند که مرگ برای خودش هم هست، این مقام یقین، یک مقام دیگری است. این که بداند مرگ حقّ است، پس از آن حذر کند، مهم است - این که حذر چیست را هم در جلسه گذشته اشاره کردیم و دیگر نمیخواهیم برگردیم -
سومین مورد از علامات اهل یقین این بود: «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخَافَ الْفَضِیحَةَ» یقین داشته باشد به این که انسان مبعوث و برانگیخته میشود، پس بترسد از فضاحتی که خدا نکند به بار بیاید.
عرض کردیم منظور این است که اگر انسان، آخر کار و آن آبروریزی آن طرف خط را مدّ نظر بگیرد، دیگر مراقبت میکند. اگر یقین داشته باشد که مبعوث و برانگیخته میشود، آن هم آنطور که قرآن و بعضی از روایات شریفه بیان میکنند - که خدا برای انسان نیاورد - که اینها در سیمایشان مشخّص است و دیگر اصلاً نیاز به حرف زدن نیست و حتّی بعضی بدون کفن و عریان هستند؛ دیگر مراقبت می کند و از رسوایی می ترسد.
سخت است، جدّاً سخت است. حسب روایات انبیاء از قیامت وحشت داشتند، انبیاء وقتی حالا قیامت را میشنیدند، ابدان مقدّسشان شروع به لرزیدن میکرد و اشکهایشان جاری میشد. چون آنها میفهمند چه خبر است و وحشت دارند. «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخَافَ الْفَضِیحَةَ».
چهارمین مورد از علامات اهل یقین؛ شوق به جنّت
«وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ فَاشْتَاقَ إِلَیْهَا» از علامات دیگر اهل یقین این است که یقین دارند به این که جنّت حق است و وجود دارد. «فَاشْتَاقَ إِلَیْهَا» پس مشتاق به سوی جنّت هستند.
انسان این اشتیاق را چگونه نشان میدهد؟ کمّل اولیاء بیان میکنند: نشانه اشتیاق به جنّت، عمل صالح و دوری از هر نافرمانی از ذوالجلال و الاکرام است.
جدّی اگر کسی، کسی را دوست داشته باشد و مشتاق لقاء با او باشد، دیگر حاضر است برای لقاء به آن عشق، حبّ و اشتیاق خودش، کارها کند کارستان! اشتیاق به بهشت، عملآور است.
یک عدّه از اولیاء الهی میگویند: میدانید چرا ما اهل نماز و عبادت به معنای حقیقی نیستیم؟ چون به این که اینجا گذرگاه است و جنّت موجود است، باور نداریم و اشتیاقی به جنّت نداریم.
یک مثال بزنم، یک تعبیری است که میگویند: «المسافر کالمجنون»، آن کسی که مثلاً می خواهد حجّ واجب برود، از الآن در حال و هوای دیگری هستند یا آن زمانی که شما می خواهید به کربلای معلّا مشرّف شوید، در حال و هوای دیگری هستید. به خصوص آن سفرهای اوّل که انسان در یک حال و هوای دیگری است و کاری به چیز دیگری ندارد، همه کارها را تعطیل می کند و فکرش را روی آن سفری که می خواهد داشته باشد، متمرکز کرده و لذا آن برنامه های سفر را تهیّه می کند. این را بارها دیدیم وقتی می گویند فلان ساعت بیایید، همه می آیند. شاید نیم ساعت بعد کلاس هایی که می گذارند شروع شود امّا اشتیاق دارند و به موقع می آیند. این اشتیاق به سفر یک حال و هوایی در انسان ایجاد می کند که همه مطالب دیگر حاشیه می شوند و بر محور آن مطلب می چرخند و آن اصل است.
اگر انسان جدّاً اشتیاق به لقاء حضرت حقّ و اشتیاق به جنّت داشته باشد، تمام کارهای دنیایش بر محور آن هست، یعنی اعمالش را کنترل می کند. لذا در عملش فقط اشتیاق به بهشت است، نه اشتیاق به دنیا و همه مطالب بر محور رسیدن به آنجاست، «فَاشْتَاقَ إِلَیْهَا».
تعبیری که در رابطه با شوق بیان می کنند، این است که می گویند: شوق، رغبت بیش از حدّ است. یک کسی آن قدر به مطلبی رغبت دارد که می خواهد سریع به آن برسد. شوق به لقاء یعنی رغبت بیش از حدّ دارد و می خواهد به لقاء و آن دیدار برسد.
پنجمین مورد از علامات اهل یقین؛ تلاش برای نجات از آتش
امّا پنجمین مطلب از علامات اهل یقین این است: «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ النَّارَ حَقٌّ فَطَهَّرَ سَعْیَهُ لِلنَّجَاةِ مِنْهَا» یقین دارد به این که حقیقتی هست به نام آتش جهنّم و نشان می دهد که تمام همّ و غمّ و سعی و تلاشش این است که از آتش جهنّم نجات پیدا کند.
چنین کسی می داند گناه عامل ورود به نار است؛ پس وحشت دارد از این که وارد جهنّم شود و برای نجات از آن تلاش می کند و سعی اش این است که نکند امری را که گناه است، انجام دهد. چون می داند گناه، هر نوع مخالفت با امر پروردگارعالم است. صرف نظر از این که چه گناهی را انجام می دهیم، خود گناه یعنی مخالفت با امر مولا و فرمان ذوالجلال و الاکرام، حالا هر چه می خواهد باشد، فرقی نمی کند. چون مخالفت می کند، می گویند این گناه است.
عرض کردیم عند الاولیاء، صغائر و کبائر ندارد. آنهامی گویند: چون انسان با امر پروردگار عالم مخالفت می کند، هر چه می خواهد باشد گناه است.
بعضی از اولیاء در مناجاتنامه های خودشان یک تعابیری دارند، اگر اشتباه نکنم به نظرم در مناجاتنامه شیخ بهاء است که در رابطه با گناه می گوید: عملی را انجام دادم که رنجش خاطر تو را باعث شد، آن عمل هیچ که نمی توانم جبران کنم، فرض می گیرم تو جبار عامل گردی آن را جبران کنم امّــا رنجش خاطر تو را چه کنم؟! با این که من عامل شدم مولای خوبی مثل تو رنجش خاطر پیدا کند، چه کنم؟!
لذا مهم است که این رنجش خاطر به وجود نیاید، فرض که پدر و مادر از آن گناه انسان بگذرند، امّا این که رنجش خاطر به وجود آورده، چه می شود؟! خود این رنجش خاطر خیلی مهم است و باید در این تأمّل کرد.
ما بر فرض بتوانیم گناه را جبران کنیم امّا رنجش خاطر مولایمان و آقاجانمان امام زمان(عج) را چه کنیم؟!
لذا پیامبر عظیم الشّأن(ص) در پنجمین مورد از علامات اهل یقین بیان فرمودند: «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ النَّارَ حَقٌّ فَطَهَّرَ سَعْیَهُ لِلنَّجَاةِ مِنْهَا» یعنی جدّی سعی اش این باشد که از آتش جهنّم نجات پیدا کند و برای همین نباید آنچه که گناه است؛ یعنی نافرمانی پروردگار عالم را انجام دهد.
ششمین مورد از علامات اهل یقین؛ محاسبه نفس
ششمین مطلبی که حضرت از علامات اهل یقین می فرمایند، این است: «وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْحِسَابَ حَقٌّ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ» این که بداند حساب رسی و حساب کشی، حقّ است.
یکی از اسماء فردای قیامت میزان است؛ یعنی وزن و حساب کشی می کنند. اسماء دیگری از جمله یوم الحسره هم دارد که به خاطر همین که انسان، نفس خودش را حسابرسی نکرده است، حسرت می خورد. «حاسبوا قبل ان تحاسبوا».
اگر انسان به حساب رسی حضرت حقّ از نفس خودش یقین داشته باشد و بداند حساب رسی حقّ است و وجود دارد؛ پس خودش قبل از این که آن زمان بیاید، به حساب نفس خود رسیدگی می کند، «فَحَاسَبَ نَفْسَهُ».
لذا خوش به سعادت آن اولیائی که اینطور بودند و هستند. بعضی ها که این اعمال را دارند، موقع خواب لحظاتی را با خودشان خلوت می کنند و از خود می پرسند: امروزم را چگونه گذراندم؟ هر قسمتش چطور بود؟ با این چشمم چه کردم؟ نستجیر بالله چه حرام یا مکروهی را انجام دادم؟ با این دهان و زبانم چه کردم؟ این زبانی که روایت می فرماید صبح به صبح، اعضاء و جوارح به آن قسم می دهند که بگذار ما امروز از دست تو آرام باشیم، بگذار یک نفس راحت بکشیم. این زبانی که مدام غیبت، تهمت، نمامی، فتنه گری و دو به هم زنی می کند. با این گوش چه کردم؟ چه چیزی گوش دادم؟ کلام خدا و کلام حضرات معصومین را گوش دادم یا نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حقّ - شما که الحمدلله این گونه نیستید، کسانی که باید بشنوند، مع الأسف نیستند - ترانه ها و موسیقی ها و غیبت و ... را گوش دادم؟
لذا خود انسان باید نفسش را شب به شب محاسبه کند و این دلالت بر اهل یقین بودن است.
آرزوی کوتاه اهل یقین
در مورد علامات اهل یقین، یک روایت دیگری را هم عرض کنم که به این سؤال پاسخ می دهد که دلیل بر یقین داشتن چه چیزی است و انسان چگونه باید بداند یقین دارد؟
مولی الموالی، وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب(ع) می فرمایند: «یُستَدَلُّ عَلَی الیَقین بِقِصَر الأمَلِ» آرزوهای کوتاه، بر یقین داشتن، دلالت دارد.
اگر انسان اهل آرزوی طولانی بود، گرفتار می شود. تکلیف یک بحث است و آرزو داشتن یک بحث دیگر. تکلیف این است که به ما می گویند: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» انسان باید از گهواره تا گور طالب علم باشد امّا اولیاء خدا می گویند: اگر کسی بگوید من می خواهم علم بیاموزم تا چنین و چنان شوم، آرزوی پوچ است.
این که من باید تکلیفم را انجام بدهم و خودت فرمودی از تو حرکت، از من برکت، یک بحث است امّا این که حالا مدام در تلاش باشم تا رزقم را زیاد کنم، بحث دیگری است.
البته نمی خواهم بگویم انسان دنبال کار و تجارت نرود امّا اگر فکر کند من خودم می توانم دوتا را چهارتا کنم، چهارتا را هشت تا کنم و ...، حکایت همان شیر فروش می شود که هر روز کوزه ای شیر در دست می گرفت و می رفت. از درب خانه امیر شهر می گذشت و دختر امیر را می دید. یکبار با خودش گفت: این شیر را که بفروشم، بعد می روم یک گوسفند می خرم، گوسفندم دوقلو می زاید، بعد همینطور تعداد گوسفندانم زیاد می شوند. بعد خواستگاری دختر امیر می آیم و او را می گیرم. حتّی فکرش تا به جایی رسید که می گفت: اگر خواست کاری کند، او را می زنم و می گویم: من دیگر برای خودم کسی هستم، دیگر رعیّت نیستم. همین که این را می گفت، با چوبدستی خود به کوزه شیرش زد و آن کوزه شکست و تمام آرزوهای طول و درازش به هم ریخت. اینچنین در تخیّلات بود.
آن کسانی که برای خدا کار می کنند، فقط به دنبال انجام تکلیف خود هستند. به عنوان مثال، برای ما یقین و مسجّل است که رهبر عزیز و فرزانه انقلابمان(مدّ ظلّه العالی) ولو به لحظه ای تصوّر نمی کردند و اصلاً در قوّه مخیّله ایشان هم نبود که بخواهند رهبر شوند. ایشان اصلاً در این وادی نبودند.
امام(ره) هم همینطور بودند، تکلیف الهی را انجام می دادند و همیشه هم می فرمودند: ما موظّف به تکلیف هستیم، نتیجه به ما ربطی ندارد. امّا امثال بنی صدر، آن ملعون منافق فکر می کردند رفتن امام(ره) به فرانسه، ایشان را پیروز کرد و یک سری تخیّلات این چنینی داشتند.
لذا اهل یقین آرزوهایشان خیلی کوتاه است و مشمول این جمله نمی شوند که: «یا من بدنیا اشتغل، قد غرّه طول الامل». پس یکی از استدلال های بسیار قوی برای اهل یقین این است که آرزوهایشان کوتاه و کم است.
اخلاص اهل یقین
«وَ إخلاص العَمَل» بحث شیرین اخلاص مورد دیگری از علامات اهل یقین است که در بحث اخلاق بیان کردیم. دیگر انسان کارش به جایی می رسد که حتّی عمل را برای ثواب نمی خواهد، عمل را فقط برای این که خدا گفته انجام می دهد. پسندم آنچه را جانان پسندد.
زهدورزی اهل یقین در دنیا
مورد سومی که حضرت از علامات اهل یقین بیان می فرمایند، این است: «وَ الزُّهدِ فی الدُّنیا» بی رغبت به دنیا باشد.
در مثال که مناقشه نیست، فرض بگیرید ساحت قدس آقایمان بیایند و به من قرهی بگویند: همه کارهای خود، درس و بحث و ... را باید تعطیل کنی و در یک روستای کوچک بروی. چه می گویم؟ می گویم: اجر و مزد این همه زحمات من این بود؟!
بی رغبتی یعنی بود و نبودش هر چیزی برای او بالسّویه باشد. بی رغبتی به دنیا این است که مثل مولی الموالی(ع) در اوج خدماتی که انجام دادند و این همه نخلستان هایی درست کردند؛ در حدّ افراد ضعیف جامعه زندگی می کردند. ایشان به عنوان خلیفه مسلمین و امام بر حقّی بودند که بیت المال دستشان هست امّا ببینید وقتی عقیل که برادرشان هست، آن طور درخواست می کند، چگونه جوابش را می دهند؟! حتّی وقتی دو تا رفیق به ظاهر نزدیکشان؛ یعنی طلحه و زبیر که بعد دشمن ایشان شدند - عجیب است که انسان چه چیزهایی در دنیا می بیند، رفقایی که یک زمانی دشمن انسان می شوند! – به محضرشان آمدند، پرسیدند کارتان شخصی است با حکومتی است؟ گفتند: نه آقاجان آمدیم خداقوّتی به شما بگوییم، حضرت فرمودند: پس کارتان شخصی است. لذا حضرت روشنایی بیتالمال را خاموش کردند و روشنایی دیگری را روشن کردند. آن دو متوجّه شدند که از امیرالمؤمنین(ع) چیزی به آنهانمی رسد و رفتند.
امیرالمؤمنین(ع) از زاهدترین افراد بودند. گرچه فرمودند: کسی مثل ایشان نمی تواند باشد. طبیعی هم هست امّا انسان باید این راه را برود و تقریباً یک طوری رنگ و بوی امیرالمؤمنین(ع) را داشته باشد. شیعه امیرالمؤمنین(ع) باید این طور باشد.
آنهایی که یک موقعی برای ریاست این همه دست و پا می زنند و میلیاردها خرج می کنند تا رئیس جمهور و ... شوند، معلوم است زهد ندارند و اصلاً برای انجام تکلیف نیامداند.
عرض کردم آن جمله بسیار حکیمانه آیتالله العظمی بهاءالدّینی(ره) را فراموش نکنیم که یک زمانی فرمودند: وقتی آقای بهشتی(ره)، آن شهید بزرگوار فرمود: ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت، این از الهامات پروردگار عالم به این مرد الهی بود. چون شیفته خدمت به مسئولیت برسد یا نرسد، برایش علی السّویه است امّا تشنه تا رفع عطش نکند، دست برنمی دارد. لذا اگر می فرمود: ما تشنگان خدمتیم، نه شیفتگان قدرت؛ غلط بود.
اما یک کسی برعکس می شود و برای دنیا حتّی جلوی امامالمسلمین می ایستد یا برای دنیا حتّی جلوی استادش هم می ایستد مثل آقای منتظری که جلوی امام(ره) ایستاد که امام با ان عظمت برگردد بگوید: من نوکر شما هستم، دست بردار امّا او به کار خود ادامه دهد!
زهد این است که دنیا برای انسان علی السّویه باشد، تکلیف شد، چشم؛ تکلیف نشد، خودش دنبال قدرت و ریاست نرود و تا تکلیف نشده چیزی را دنبال نکند.
پس نشانه های اهل یقین از نگاه امیرالمؤمنین(ع) این سه مورد شد که انسان آرزوهایش را کوتاه کند، اخلاص در عمل و زهد در دنیا داشته باشد.
پروردگارا! توفیق یقین را به ما مرحمت بفرما! ما را در مقام یقین قرار بده!/958/د102/ن
ارسال نظرات