۲۵ شهريور ۱۳۹۱ - ۱۹:۵۴
کد خبر: ۱۳۸۷۸۴
مدیر مدرسه علمیه معصومیه قم؛

انسان تا از سیم خاردار نفس عبور نکند از سیم خاردار دشمن عبور نخواهد کرد

خبرگزاری رسا ـ روحانی رزمی تبلیغی گفت: شهید علی چیت‌سازیان جمله ای دارد که خیلی زیباست؛ ایشان می‌فرماید« انسان تا از سیم خار دار های نفس عبور نکند، از سیم خاردارهای دشمن نمی‌تواند عبور کند» ایشان واقعاً از سیم خاردارهای نفس عبور کرد».
حميد ملکي

کلامش بوی نهج‌البلاغه می‌دهد، با علی‌ها رفاقت داشته است، قرآن را با نهج‌البلاغه می‌فهمد. به علم آموزی در سنگر افتخار می‌کند و خود را تماشاگر صحنه‌های ناب می‌داند.


در همدان زاده شده و با هم‌شهری‌‌هایش در جبهه محشور بوده است، از شهیدی نام می‌برد که همنام خود اوست.


از شهید حمید هاشمی به عنوان یک بسیجی فداکار نام می‌برد، یکی از «علی»‌ها که با آن‌ها بوده است چیت سازیان است که به خاطر شجاعتش او را عقرب زرد می‌نامیدند.


همه کلامش در سه جمله خلاصه می‌شود که هر جمله را جمله‌ پس از آن تکمیل می‌کند؛ تعبد از ولایت را رمز اوج گرفتن رزمندگان می‌داند و تعبد را به شرط تعقل می‌پذیرد که کامل‌کننده‌ این دو صفت بزرگ را اخلاص می‌داند.


پای گفتگو با حجت‌الاسلام ملکی، مدیر مدرسه معصومیه قم(س) می‌نشینیم تا رازهایی از دوران مقاومت و صبر و ایثار را برای ما که نبوده‌ایم بگوید و خاطرات آنان را که بوده‌اند را تجدید کند که مبادا فراموشمان شود که روی چه خون‌هایی خانه بنا کرده‌ایم و چه موهبت‌هایی را باید سرمشق قرار دهیم.


رسا ـ ابتدا از همرزمی با شهید هاشمی بگویید؟
من همرزم بسیجی شهید حمید هاشمی، اهل همدان بودم
نه شهید هاشمی که جنازه‌اش دو سه سال پیش آمد که اهل اهواز یا دزفول و از بچه های اطلاعات و عملیات بود. با ایشان همرزم نبودم البته در یک منطقه با هم بودیم اما ایشان را نمی‌شناختم.


رسا ـ نقش روحانیت در دفاع مقدس را تبیین کنید.
روحانیتی که در دفاع مقدس نقش ایفا می‌کردند دو دسته بودند:
یک دسته طلبه های بسیجی پایه های اول و دوم تا سطح یک که خیلی جنبه تبلیغی محض نداشتند، تبلیغی رزمی بودند. تبلیغی رزمی هم نه این‌که سخنرانی کنند؛ یعنی همین‌که طلبه‌ها در جمع نیروهای مؤمن جهادگر بودند خود این خیلی موثر و نوعی تبلیغ عملی بود.
خود من هم در تمام دوران جنگ، به این صورت بودم؛ یعنی هیچ وقت نرفتم برای تبلیغ، بلکه در کنار رزمنده‌ها جزو نیروهای تک تیر انداز بودم.


رسا ـ بسیاری از روحانیون به صورت رزمی و تبلیغی اعزام می‎شدند، شما به صورت رزمی از طریق بسیج اعزام می‎شدید یا تبلیغی و یا رزمی تبلیغی؟
همیشه از طریق بسیج می‌رفتیم. البته من تنها این طور نبودم، تعداد زیادی از بچه‌ها به این صورت بودند، این‌ها نقش بسیار موثری داشتند.
یادم هست سه ماه در اطلاعات و عملیات همراه با شهید علی چیت سازیان بودم ، این سه ماه که تمام شد کاری پیش آمد که باید برمی‌گشتم شهر. وقتی از این نیروها خداحافظی می‌کردم شهید علی چیت سازیان ـ مسؤول اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین که خودش دلاوری بود و به ایشان عقرب زرد لقب داده بودند ـ بغضش گرفته بود، با اینکه نه مبلغ بودم و نه امام جماعت. یعنی همین‌که یک طلبه در جمع این بچه‌ها بود، باعث دلگرمی فرماندهان و نیروها واقع می‌شد.


رسا ـ پس به نظر شما منش طلبه‌ها اثر ویژه ای در روحیه رزمندگان داشت.
همین که رزمندگان می‌دانستند که طلبه‌ها حدیث می‌دانند، قرآن می‌دانند، احکام بلدند و درس طلبگی می‌خوانند و عمل می‌کنند، این واقعاً عجیب بود و تأثیر گذاری‌اش هم عجیب بود.
یک دست از شخصیت‌هایی که تشریف می‌آوردند، شخصیت‌های اخلاقی بودند؛ مثل آشیخ جواد تهرانی، صاحب کتاب «عارف صوفی چه می‌گوید»، که یکی از عرفای مشهد بود. ایشان وقتی به جبهه می‌آمد کسی انتظار نداشت که فرضاً بیاید تک تیر انداز شود، ولی می‌آمد و پوتین بچه‌ها را جفت می‌کرد و گرد و خاک آن را با دست و دستمال پاک می‌کرد و به سر و صورتش می‌مالید.
این هم یک طیف از علما که وقتی در کنار رزمنده‌ها بودند باعث دلگرمی، قوت قلب و سکینه و آرامش می‌شدند. این نوع روحیه دادن به رزمنده‌ها واقعاً غوغا می‌کرد.


رسا ـ از روحانیونی که در دفاع مقدس در کنارشان بودید کسی را به خاطر دارید؟
یک نفر به نام آقای کرمی از روحانیون تهران بود. اسمش در خاطرم نیست، من ملبس نبودم ولی ایشان ملبس بود. در اصل به عنوان تبلیغ آمده بود؛ نماز جماعت می‌خواند، صحبت می‌کرد و در عین حال پا به پای بچه‌ها حرکت می‌کرد؛ وقتی می‌رفتند گشت با بچه‌ها می‌رفت، می‌رفتند دیدبانی با بچه‌ها می‌رفت، انسان عجیبی بود. الآن هم نمی‌دانم کجاست، خیلی دوست دارم ایشان را ببینم.


رسا ـ روحانیت چطور فرهنگ ایثار و شهادت را برای رزمنده‌ها تبیین می‌کردند؟
با عملشان. وقتی خود این شخص روحانی، زن و بچه و فامیل را رها می‌کند و می‌آید خودش را در معرض خطر قرار می‌دهد، این ایثار است. یعنی این‌که از جان بگذری، از مال بگذری، از خانواده بگذری، از فرزند بگذری، این‌ها عمل بود، دیگر لازم نبود روحانی در مورد ایثار توضیح بدهد. ایثار را با عمل خود نشان می‌داند، لازم نبود در مورد اخلاص حرف بزنند، اخلاص را در رفتار خود نشان می‌دادند.
کما اینکه می‌دانید پیامبر گرامی اسلام(ص) هم، در خطبه و سخنرانی «کان رسول الله اقصر الناس خطبةً» خیلی کم سخنرانی می‌کردند ، بیشتر عمل می‌کردند. همه فرهنگ‌ها را با عملشان نشان می‌دادند، یاد می‌دادند نه فقط با گفتن.


رسا ـ نقش روحانیان در بصیرت دادن به رزمندگان را تبیین کنید.
در این باب آن‌هایی که اهل جنگ و جبهه بودند، این بصیرت را داشتند که امام خمینی را نایب بر حق امام زمان می‌دانستند. از این‌رو هر اشاره ای که امام می‌کردند؛ اگر به کسی تشر می‌زدند رزمندگان می‌فهمیدند که به چه کسی تشر می‌زنند، اگر افرادی را تقبیح می‌کردند آن‌ها سریع موضع می‌گرفتند، اگر افرادی را تحسین می‌کردند، باز هم پیرو بودند. این تقوایی که داشتند باعث شد آن‌ها امام را امام ببینند، نه مثل منافقین و گروه های مخالف که امام را به عنوان دشمن یا مزاحم می‌دیدند. آن‌ها به خاطر تقوای درونی که داشتند، امام را یک شخصیت نورانی می‌دانستند که عَلَم اسلام را به دست گرفته و جلودار است. رزمندگان این بصیرت را از تبعیت؛ تبعیتی که از رهبری داشتند به دست آورده بودند.


رسا ـ تعبد رزمندگان از چه جنسی بود؟
تعبدی که ریشه‌اش تعقل بود. یعنی فکر می‌کردند و می‌دیدند که امام همه چیزش را برای نجات ایران و انسان‌ها گذاشته است؛ این تعقلش.
تعبدش هم اینست که یک شخصیت این چنینی را باید دنبالش دوید؛ با سر هم دوید. یعنی ریشه تعبد، تعقل بود. همین‌طور کورکورانه از امام تبعیت نمی‌کردند؛ رفتار امام، منش امام، سابقه امام، زندگی امام، جماران امام که یک خانه گِلی بود و وقتی می‌خواستند آنجا را تعمیر کنند، امام که فهمید نگذاشته بود و گفته بود نه، همین که هست خیلی هم خوب است.
یا در پاریس که برای ایشان بخاری می‌گذارند،وقتی فهمید که ایرانی‌ها مشکل نفت دارند فرموده بود بخاری را بردارید. این تعقل در عمل امام نتیجه‌اش شد عشق و تعبد به امام. روحانیون امام را با تعقل شناختند و با تعبد تبلیغش کردند.


رسا - در مورد جایگاه مباحث دفاع مقدس و خاطرات شهدا در تبلیغ دینی بفرمایید .چقدر روی جوان‌ها و مردم تأثیر دارد؟
فرمایشاتی که اخیراً مقام معظم رهبری داشتند برای جوان‌ها _فکر می‌کنم برای دبیرستانی‌ها_ که کاملاً یک فرمایش حقیقی و عینی است، ایشان فرمودند:« همچنان شهدا می‌توانند الگوی شما جوان‌ها باشند».
ما متأسفانه در این زمینه کاری نکردیم. یک وقت هست که ما مناقب امیرالمؤمنین(ع) را مطرح می‌کنیم؛ ما اصلاً آن‌ها را نمی‌فهمیم؛ شما بگو شجاعت علی. ما اصلاً از آن جنس شجاعت نداریم که بفهمیم، علمش را هم نداریم.
ولی رزمندگانی که پیرو علی بن ابی طالب بودند، پیرو امام حسین (ع) بودند؛ ما هم می‌توانیم مثل آن‌ها باشیم. یعنی چیزهایی که آن‌ها دارند ما هم داریم و چیزهایی که ما داریم آن‌ها هم دارند؛ بنابراین راحت می‌توانیم آ نها را به عنوان الگو انتخاب کنیم، که چطور ایثار کردند، چطور در دوران دفاع مقدس از نظر علمی خود را عقب نگه نداشتند و در سنگر درس خواندند.
ای کاش این خاطره‌ها جمع شود و کتابی شود که آن تعداد از بچه‌هایی که در سنگر درس خواندند و به شهر آمدند و امتحان دادند، نمره‌هایشان بیشتر از بچه‌هایی شد که در شهر درس خواندند! این مسأله چقدر الگوی خوبی می‌تواند باشد که جوان‌هایی مثل این جوان‌های امروز در دل سختی‌ها چنین حماسه‌هایی آفریدند و درخشیدند.
من پارسال پیشنهاد دادم که بروید دبیرستان‌های دهه 60 را واکاوی کنید، آنجا پر از گنج است. الآن بعضی دبیرستان‌ها را شروع کردند. رییس دبیرستان ها را شناسایی و با آنها مصاحبه کردند، دبیرانی که در آن زمان مربی این بچه‌هایی که شهید شدند بودند،با آنها صحبت کردند نتایج خوبی به دست آمده است.
آقای وحید جلیلی و دوستانشان در «موسسه راه» در حال کار روی این مسأله هستند. به عنوان نمونه الآن دارند روی دبیرستانی که خود من در آن مشغول به تحصیل بودم کار می‌کنند. انشاء الله در آینده مثمر ثمر خواهد بود.


رسا ـ حال و هوای مناطق عملیاتی در دفاع مقدس با حضور رزمندگان حال معنوی خاصی داشت، که همگان از این جو معنوی بهره می‌بردند و عده‎ای نیروی محرکه فضای معنوی بودند در این بین به نظر شما روحانیت بیشتر از رزمنده ها معنویت می‌گرفتند یا رزمندگان از روحانیت؟
تعامل بود؛ واقعاً وقتی امام می‌فرمود رهبر من آن نوجوان دوازده ساله است، امام که اغراق نمی‌کردند، این یک واقعیت بود که تمام روحانیون این حس را داشتند؛ یعنی هم روحانیت از این جوان‌های مؤمن، متدین، شجاع و ایثارگر کسب معنویت می‌کردند و هم آن‌ها عاشق روحانیت بودند و از هم اثر می‌گرفتند.


رسا - شما مقالات متعددی در مورد قرآن دارید آیا در زمان جنگ هم فعالیتی در زمینه قرآن داشتید؟
بله آن زمان راجع به قرآن و نهج‌البلاغه جلساتی داشتیم. در اصل قرآن را از منظر نهج‌البلاغه می‌دیدم؛ که من همچنان این بحث را در شبکه ولایت، روزهای دوشنبه ادامه می‌دهم. به نظر من نهج‌البلاغه می‌تواند قرآن را تفسیر کند و تمام فرمایشات حضرت که در نهج‌البلاغه هست، تفسیر آیات قرآن است. فقط باید ربطش را پیدا کنیم که این فرمایش حضرت، تفسیر کدام آیه قرآن است. آن زمان در حد توان کم خودم از این جلسات داشتیم و خیلی هم بچه های آن زمان استقبال می‌کردند.

رسا ـ در چه سطح تحصیلی بودید که وارد دفاع مقدس شدید؟
من سال 60 وارد حوزه شدم. از همان وقت هم وارد جبهه ‌شدم؛ یعنی از پایه اول و دوم.

رسا ـ دقیقاً چه سالی وارد جبهه شدید؟
سال 60 وارد جبهه شدم و اولین عملیاتی که شرکت کردم عملیات رمضان بود. که من در آن عملیات با اینکه اولین جبهه‌ام بود، معاون دسته شدم. در همانجا هم تیر خوردم و در وسط عملیات مرا به عقب برگرداندند.

رسا ـ بعد از اینکه معالجه شدید برگشتید؟
بله. من ارتباطی با فرماندهان داشتم؛ آن‌ها به من می‌گفتند: چون شما طلبه هستید نزدیک عملیات، ما به شما اطلاع می‌دهیم. من عمدتاً وقتی می‌رفتم زمانی بود که 10 تا 15 روز بعدش عملیات می‌شد. عملیات را شرکت می‌کردم و بعد برمی‌گشتم.

رسا ـ شما در چند عملیات شرکت کردید؟
عملیات رمضان، والفجر 2 ـ که در حاج عمران بود ـ عملیات والفجر 5 و عملیات میمک.

رسا ـ در مورد نقش همسران روحانیت و حماسه آن‌ها هم اگر مطلبی دارید بفرمایید.
تنها همسران روحانیت نبودند، بلکه همسران تمام فرماندهان و بسیجیان واقعاً ایثار می‌کردند؛ همسرانشان را تشویق می‌کردند که شما نباید از همنوعان خود عقب بمانید. همسران و مادرانی مثل مادر وهب. که اگر آن‌ها مانع ایجاد می‌کردند ،مثلا اگر تقاضای طلاق می‌کردند و یا اینکه می‌گفتند ما بچه های شما را نگه نمی‌داریم، شوهرانشان نمی‌توانستند به جبهه بروند. غالباً می‌گفتند شما خاطرتان جمع باشد، ما از بچه هایتان خوب نگهداری می کنیم، شما فقط به امام لبیک بگویید.
به نظر من صحنه کربلا تکرار شده بود ولی در یک وسعت بیشتر.


رسا ـ شما متولد 1342 هستید وقتی وارد جبهه شدید 20 سالتان بود، متأهل بودید؟
نه من سال 66 متأهل شدم. یادم هست که وقتی متأهل شدم بعد از 5 - 6 ماه رفتیم حلبچه. عملیات حلبچه که اتفاق افتاده بود، ما وارد منطقه شدیم. آخرین جبهه ای که من رفتم حلبچه بود.


رسا ـ حلبچه شیمیایی شدید؟
بعد از شیمیایی وارد آن منطقه شدیم. (البته شاید شیمیایی شدیم گرمیم حالیمون نیست).

رسا ـ خاطره ای شیرین یا تلخ از جانبازی، دوران دفاع مقدس بفرمایید.
من خودم را همچنان به عنوان یک تماشا چی در جبهه می‌دانم به صورت واقعی؛ چرا که من سه ماه هم در اطلاعات و عملیات بودم؛ یعنی برای گشت و شناسایی می‌رفتم.
در همان اولین گشت شناسایی که من رفتم، فرمانده اطلاعات عملیات «شهید علی چیت سازیان»، نباید به گشت می‌آمد ولی به خاطر اینکه من اولین گشتم بود و به خاطر رفاقتی که با من داشت همراه ما آمد.
وقتی که وارد خاک عراق شدیم غروب بود. من یکباره دیدم ایشان به سر و کله‌ خود می‌زند. من احساس کردم ما اسیر شدیم و حتماً اتفاق بدی افتاده است و آن هم این است که ما محاصره شده ایم. خیلی ناراحت شدم که اطلاعات عملیات نیامده اسیر شدیم. بعد از مدتی آن‌ها برگشتند و گفتند حرکت کنیم برویم جلو. رفتیم آنجایی که باید می‌رفتیم، زیر دیدبان عراقی‌ها. و آنجا باید نقشه می‌کشیدند، کالک می‌کشیدند. همچنان در این فکر بودم که چه اتفاقی افتاد که آقای چیت سازیان خودش را می‌زد و عصبانی بود؟ مگر چه شده بود؟ ولی دیگر فرصت نبود، نمی‌شد که سؤال کنم. چرا که ما نزدیک دشمن نباید کوچک‌ترین عکس‌العملی نشان می‌دادیم.
در هر صورت ما با این فکر برگشتیم. نزدیک خاک ایران که رسیدیم به ایشان عرض کردم که علی آقا چه شده بود، چرا این کار را می‌کردی؟ هرچه به ایشان التماس کردم ایشان قبول نمی‌کرد که بگوید.خلاصه گفتم اگر نگویی الآن داد می‌زنم. گفت شیطان بود، آمده بود سراغ من. و شیطان می‌گفت که الآن ملکی ـ یعنی من، چون طلبه بودم ـ الآن می‌بیند شما چقدر شجاع هستی و بعد به شهر که رفت برای بچه‌ها تعریف میکند و فلان. من داشتم شیطان را می‌زدم. بعد شروع کرد به گریه کردن. آنقدر گریه کرد که حساب ندارد ؛ می گفت که من از دست این شیطان کجا برم؟
این یکی از آن خاطرات خیلی قشنگی است که هیچ وقت یادم نمی‌رود که آنها چقدر مراقب خودشان بودند. ایشان جمله ای دارد که خیلی زیباست؛ ایشان می‌فرماید: « انسان تا از سیم خار دار های نفس عبور نکند، از سیم خاردارهای دشمن نمی‌تواند عبور کند» ایشان واقعاً از سیم خاردارهای نفس عبور کرد.

رسا ـ وظیفه روحانیان و مومنین پس از جنگ در پاسداشت ارزش‌های دفاع مقدس چگونه است.

ببینید سنگر همان سنگر است فقط شکلش عوض شده . هرکس که داخل حزب خدا شود حتماً پیروز می‌شود ولی باید سختی ها را تحمل کرد.
آن تیز بینی‌ها، سینه کش رفتن‌ها، تیغ به پا رفتن‌ها، شب نخوابی‌هایی که در سنگر های مادی وجود داشت صد برابر سخت‌تر از آن را باید در این سنگرهای جنگ نرم تحمل کنیم.
اگر یک روز بخوابیم، اگر یک روز احساس امنیت و آرامش کنیم، اگر یک روز احساس کنیم دشمنی وجود ندارد همان روز روزی است که دشمن به ما پاتک میزند و همه ما را از بین می‌برد؛ لذا روحانیت در رأس و بعد از آن همه مجاهدان، همه مؤمنان باید یکی پس از دیگری خودشان را در سنگر الهی، برای محافظت از حزب الاهی، برای محافظت از دین خدا بدانند.
این وظیفه روحانیت است که بتواند خود و مؤمنانی که پیرو دین هستند را در سنگر سرحال، شاداب، بصیر، مسلح نگه دارد؛ ما مثال‌هایی داریم مثل جنگ احد که پیامبر گرامی اسلام آنجاست، علی ابن ابی طالب آنجاست اما چون مجموعه قاعده را رعایت نمی‌کنند شکست می‌خورند.

رسا ـ شما معتقدید که اگر تبعیت نباشد احتمال شکست مثل جنگ احد هست؟
احتمال که نه حتماً شکست هست، یقیناً شکست هست چون دشمن در حال حمله است، در حال هجوم است آن هم با تمام عِده و عُده‌اش.

رسا ـ از وقتی که در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید متشکرم.

/995/گ402/ن

ارسال نظرات