یاد یاران سفر کرده(18)؛
شهید نادر اصغری: مرگ در راه خدا از هر چیزی نزد من عزیزتر و لذیذتر است
خبر گزاری رسا - طلبه شهید نادر اصغری در وصیتنامهاش نوشت: ای کاش برای من جانهای بینهایتی بود و تمام آنها را عاشقانه تقدیم خدا میکردم زیرا مرگ در راه خدا لذیذتر و عزیزتر از همه چیز برایم می باشد و اگر در این راه هر چه قدر بدنم تکه تکه شده باشد، برای من افتخار است.
به گزارش خبرگزاری رسا، شهید نادر اصغری به سال 1346، در روستای «ماهی آباد» از توابع شهرستان میانه، در یک خانواده مذهبی و سختکوش، دیده به جهان گشود، از همان دوران کودکی با درد و رنج و تلاش و کوشش، در مسیر زندگی آبدیده و فولادین گشت؛ به این ترتیب وقتی خود را شناخت، به کار و فعالیت از خود اشتیاق شایان نشان داد و هرگز از سختی و دشواری آن نهراسید.
او دوره دبستان را در زادگاهش آموخت، همزمان با آن در امور کشاورزی و دامداری، عصای دست پدر شد و در کار منزل به مادرش نیز کمک میکرد به طوری که بچه های روستا از رفتار او در حیرت و تعجب بودند.
تاسیس کتابخانه عمومی با هزینه شخصی
آری، تجربه تاریخی گواه بر این مهم است که همواره مردان روزگار در ایام کودکی و نوجوانی، برخوردهای غیر متعارف و شگفت انگیز نسبت به اطرافیان و محیط زندگی خود داشتند و شهید نادر اصغری هم به حق یکی از مصادیق روشن این نوادر روزگار بود.
پس از اتمام دوره دبستان، برای ادامه تحصیل به شهر میانه آمد و همراه چند نفر از دوستان، در منزل اجاره ای ساکن شد و به تحصیلات راهنمایی و دبیرستان مشغول شد؛ با تلاش، پیگیری و نمرات خوب، موفق به اخذ دیپلم شد.
در ایام تعطیلات تابستانی به فعالیت های فرهنگی، مذهبی و انقلابی می پرداخت و از ارتباط با جوانان روستا و ارشاد و تبلیغ آنان غافل نبود، وی کتابخانه به ظاهر کوچکی را با سرمایه اندک خود در زادگاهش تاسیس کرد و جوانان روستا را با کتاب و کتابخوانی آشنا نمود.
تشنه معارف جرعه ای نوشید و رفت
شهید اصغری همواره در پی شناخت حقایق هستی و عاشق معارف اسلامی بود از این رو به خاطر اشباع این تشنگی، وارد حوزه علمیه ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه) تبریز شد؛ در جرگه معنوی طلاب علوم اسلامی قرار گرفت و با اشتیاق فراوان به آموزش مقدمات علوم حوزوی همت گذاشت ولی بعد از اندکی، احساس مسئولیت نسبت به حضور در جبهه، لبیک به ندای امام (رحمت الله علیه) و اطاعت از فرمان ولی فقیه، سرنوشت او را دگرگون ساخت.
بنابراین او برای ادامه راه برادرش ناصر و هزاران شهید دیگر، چند بار در کربلای ایران حضور یافت، آخرین بار در سال 1365 راهی جبهه شد، هنگام عزیمت به جبهه، این بار بیش از هر دفعه شاد بود.
رفتنی که بازگشت نداشت، رفتنی که برای او وصال را به همراه آورد و دوستانش را برای همیشه مغموم ساخت، فرماندهان لشکر سعی نمودند او را پشت جبهه نگه دارند و مانع حضور وی در خط مقدم بشوند به همین سبب در یگان بهداری لشکر، مسئولیتی را به او واگذار کردند؛ ولی ایشان در آخرین لحظات شروع عملیات «کربلای پنج»، این مسئولیت را به دیگری سپرد و خود به جمع خط شکنان پیوست.
سرانجام این سرباز فداکار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) 19/10/1365، در عملیات کربلای پنج که در شرق بصره و منطقه شلمچه آغاز شده بود، شرکت جُست تا این که در بحبوحه نبرد، میان دو خاکریز توسط اولین گلوله خمپاره دشمن زخمی شد، سپس به فاصلهای کوتاه با گلوله دوم، شهد شیرین شهادت را نوشید و به آرزوی دیرینه خود رسید.
وصیت نامه
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» (آل عمران/169) یا الله یا الله یا الله، یا محمد یا محمد یا محمد، یا علی یا علی یا علی ، یا فاطمه الزهرا، یا حسن بن علی، یا حسین بن علی، یا مهدی، یا مهدی، یا مهدی.
الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوایی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر و لسانی مقر بالذنوب، فکیف حیلتی یا ستار العیوب و یا علام الغیوب و یا کاشف الکروب، اغفر ذنوبی کلها بحق محمد و آل محمد، یا غفار، یا غفار، یا غفار.
ای خدا! تو خود شاهد اعمالم و رفتارم و گفتارم بودی، ای خدا و ای خالق من و همه عالمیان! هر آن چه در آشکار و نهان کردم از روی ناآگاهی بوده و از آن کردهها پشیمانم و از این پشیمانی، درگاهی جز درگاه عظمت تو نمییابم که گناهان مرا ببخشد، به سوی تو آمدم زیرا که از تو سر چشمه گرفتهایم، همان « انا لله و انا الیه راجعون»
در همه حال و در همه اعمالم تو و رضای تو را در نظر میگیرم
الهی! انتخاب کردم این راه را زیرا که تنها راه شروع و تنها راه صراط مستقیم دانستم و می دانم، خدایا! اگر در این راه موجب ناراحتی والدینم شده باشم، به حکم اسلام و به حکم قرآن و حکم ولی امر که از نظر اسلام بالاتر از هر چیز میباشند آمدم،و این حکم همان « و قاتلوا هم حتی لا تکون فتنه» می باشد و امروز اسلام در شرایطی است که باید در راه و برای باقی آن از بندگان خدا قربانی این راه بشوند.
بار خدایا! با این که معصیت کار و گناه کارم ولی وقتی به درگاه بخشش و مهربانی تو مینگرم امیدوارتر میشوم، ای خدا! از کردهها و رفتارهایی که از من سر زده و به رضای تو نبوده، توبه میکنم.
در همه حال و در همه اعمالم تو و رضای تو را در نظر میگیرم و حتی تا آخرین قطره خون در این راه فداکاری میکنم تا این که از اشخاصی نباشم که عهد خود را شکستند و در کربلا فرزند فاطمه (سلام الله علیها) و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را تنها گذاشته و با استفاده از تاریگی شب فرار کردند.
مواظب باشید که منافقین از پشت خنجر نزنند
ای عزیزان و ای دوستان و آشنایان بدانید برای من روشن شده بود که در این راه شهید خواهم شد، آمدم تا این که از فرار کنندگان از جهاد نباشم و دین خود را نسبت به اسلام ادا نماییم.
واجب است بر همه مسلمین که برای حفظ اسلام از دست کفار از بهترین چیزهای خود برای خدا فدا کنند تا همان طور برای آیندگان نیز مسئولیتشان بیشتر شود، ای ملت ایران و ای مؤمنین! مواظب باشید که منافقین از پشت خنجر نزنند و امروز که وضع ناجوری دارند و هر حیله کردند دیدند اثری نکرد.
شما امروز مواظب باشید از آنهایی که خود میگویند ولی عمل نمیکنند، آنها موقع خطر نمیتوانند طاقت بیاورند، برای باقی ماندن اسلام افراد شایسته و لایق نیاز میباشد.
اما ای پدر و مادر و برادران! من در شرایطی حرکت میکنم که میدانم بعد از من شما در خانه خود، اسیر نیستید ولی امام حسین (علیه السلام) بعد ازشهادتش عزیزانش اسیر شدند، با این که میدانست که بعد از او و دشمن چه به سر خانوادهاش میآورند، ولی من شرایطم نسبت به امام حسین (علیه السلام) برای رفتن به جبهه مناسب تر است.
برادرها و خواهرها شما برتر از زینب و سکینه و رقیه و زین العابدین( علیهم السلام) نیستید و ای عزیزان و آشنایان! مرگ گذرگاهی است که همه گذرندگان باید از آن بگذرند چه زود و چه دیر همه در آغوش خاک خواهیم آرمید و در آن لحظه هیچ چیز ما را از دست مرگ نجات نمیدهد.
تنها برای آنهایی خوش خواهد آمد که توشهای برای آخرت جمع کردهاند، ای اهل دنیا! زیاد به این دنیا انس نگیرید زیرا دنیا دولت بی وفایی می باشد که چون کفار و منافقان به عهدش عمل نمیکنند.
ای کاش برای من جانهای بینهایتی بود،همه را عاشقانه تقدیم خدا میکردم
فقط تفکر کنید به این مسئله که وقتی از خانواده شما کسی مریض میشود و در حال احتضار باشد هر چند از این مال دنیا برای نجات آن خرج کنی نخواهی توانست او را نجات دهی.
پس بیدار باشید و بشتابید به سوی خدا و سعی کنید قطرات خون خود را برای رضای خدا بدهید زیرا همه ما گناهکاریم، آن پاک نمیشود مگر این که این قطرات خون را در راه خدا ریخته باشیم.
ای کاش برای من جانهای بینهایتی بود و تمام آنها را عاشقانه تقدیم خدا میکردم زیرا مرگ در راه خدا لذیذتر و عزیزتر از همه چیز برایم می باشد و اگر در این راه هر چه قدر بدنم تکه تکه شده باشد، برای من افتخار است و در آخرت در مقابل فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و آله ) رو سفیدم، ای مادر شما نیز صبر کنید بدانید که با فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همنشین خواهی شد.
این عملیات خیلی سخت است؛ زیرا که منطقه خیلی حساس است اگر شرایط طوری باشد که از میدان مین بگذریم، بدانید من عاشقانه خواهم رفت؛ زیرا اگر نروم در آن لحظه از زیان کاران شب عاشورا خواهم شد.
تمام واجبات خود را در زمان خودش انجام دادم
ای عزیزان؛ برای من توفیق الهی است که تمام واجبات خود را در زمان خودش انجام دادم، ای عزیزان! گریه تنها جدایی موقتی است و امیدوارم برای آخرت اعمال صالحی داشته باشیم تا در آخرت همه با هم همنشین باشیم، از مسجد و منبر و نماز جمعه و جماعت غافل نباشید و سعی کنید شرکت کنید.
از طرف من از همه حلالیت بخواهید، بنده به سهم خود، همه را حلال میکنم و به برادران وصیت میکنم؛ تا زمانی که عمر باقی دارید، سعی کنید این باقی عمر را برای خدا صرف کنید و مواظب باشید که لحظهای دل پدر و مادر را ناراحت نکنید، تا میتوانید آنها را تنها نگذارید.
بعد از سلام! ای قوم و ای عزیزان بیدار باشید، از این باقی عمر استفاده کنید، خود را سرگرم دنیا نکنید و برای تجمع مال سرگرم نباشید و اگر در جبهه شرکت نمیکنید؛ همفکر باشید، چنان که امام حسین (علیه السلام) می فرماید:« اگر دین ندارید لااقل مرد آزاده باشید»
شما هم اگر عملاً به شرکت در این انقلاب با این معجزاتی که در جبهه ها و حتی درجامعه دیده میشود؛ یقین ندارید لااقل با عزیزان همفکر باشید، و اما ای برادران! اگر میشود، برای من خرج ندهید، بیشتر قرآن بخوانید زیرا من در عمر خیلی به صوت قرآن علاقه داشتم .
با خون خود عهد می بندم که هر طوری که باشد فداکاری خواهم کرد
من در مورد دفن و کفن، صحبت نمیکنم؛ زیرا که دوست دارم جنازه ام در این میدان تکه تکه شود، و اگر هر طوری شده باشم خدا را شکر کنید و زیاد در شهادت من نوحه خوانی کنید.
به جوانهای «ماهی آباد» وصیت میکنم در شهادت و عیدم و سالگردهای تمامی شهدای ماهی آباد- اگر این جانب هم باشم- سینه زنی و نوحه خوانی و قرآن خوانی بکنید، اگر من میتوانستم برای شما واجب می کردم.
با خون خود عهد می بندم که در این عملیات آتیه هر طوری که باشد فداکاری خواهم کرد و اگر در این راه شهید شدم به آرزوی دیرینهام رسیدم، برای من و خانواده من افتخار است و بدانید سلام شما را به ناصر می رسانم.
ای عزیزان و ملت ایران مواظب این انقلاب و ولایت فقیه باشید که حفظ آن هچون نماز و روزه بر شما واجب است ، در مراسم شهادت و ترحیم من یادتان نرود به همه اعلام کنید: هر شخصی از این بنده گناه کار، بدی دیده، حلال کند و اگر حلالم نکرد از خانواده ام میخواهم که او را نسبت به من راضی گردانند، «والسلام»
خاطرات
چون در خانه، خواهر نداشت و مادرش تنها بود، وقتی از مدرسه بر میگشت به جای بازی با بچههای کوچه، در کار منزل به مادرش کمک میکرد چنان که هر وقت دوستانش به وی پیشنهاد بازی میدادند؛ او جواب مثبت نمیداد.
این قضیه برای بچههای روستا یک معما شده بود تا این که یک روز موضوع را تفحص میکنند و متوجه می شوند که نادر لباسهای شستنی خانه را به کنار نهر آب میبرد تا در شستن آنها به مادر کمک کند و این کار سبب حیرت آنان شد.
شایان ذکر است، علاقهمندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهدای روحانی، میتوانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www،jelveisar.ir مراجعه کنند،/995/د101/ن
ارسال نظرات