نگارش قرآن کریم به خط زیبای نستعلیق

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی روز سه شنبه در جمع علما و روحانیان حوزه علمیه در مسجد اعظم قم به ادامه تفسیر سوره مبارکه قصص پرداخت.
این استاد تفسیر حوزه علمیه گفت: بر اساس کرویت زمین، هیچ کدام از شب و روز در خارج بر دیگری مقدم نیست و از جهت شرافت و فضیلت هم نمی شود گفت که ذاتا شب بر روز مقدم است چون اینها اجزای یک ماهیت اند و این تقطیع برای تنظیم کارهای ما است و دلیلی بر شرافت ذاتی یکی بر دیگری وجود ندارد، اگر رجحانی هست نسبی و اضافی است نه نفسی یا مطلق، اما اثبات رجحان نسبی آسان است چون در قرآن کریم فرمود «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا، إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا»؛ روز سرگرم کارهای عادی هستی اما شب یک نشئه خاصی است، از شب به عنوان ناشئه مخصوص یاد کرده است که برای نماز شب و مناجات و مانند آن است، بنابراین تقدم لیل بر نهار نسبی و اضافی است.
مشکلات رسم الخط
مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به عبارت «وَیْکَأَنَّهُ» ابراز داشت: «وَیْ» باید از «کَأَنَّهُ» جدا نوشته می شد، برخی نقل کرده اند که خط مصحف قیاسی نیست و سماعی است و باید به همین وضع باشد، این را فخر رازی نقل کرده که خط مصحف توقیفی است و لا یُقاس علیه، هم صغری و هم کبرای این حرف سند می خواهد، اول چند قرآن در مدینه بود که بعد چند هزار شده است چون تمام شهرها و روستاها قرآن داشتند و در خدمت قرآن بودند و چون آن روز چاپ نبود همه قرآن ها دست نوشته و خطی بوده و هر کدام طبق قواعد و ادبیاتشان مثلا الف را متصل یا منفصل می نوشتند، اختلاف ادبیات در هر عصر و مصری بود اما تمام الفاظی که در قرآن کریم هست که الان در خدمت آن هستیم همان است که از زبان مطهر پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنیده شده و تردیدی در آن نیست منتهی در چگونگی نوشتن اختلاف وجود دارد، مثلا در آیه «کُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیهَا» باید «کُلَّما» نوشته می شد اما در قرآن فعلی «کُلَّ مَا» نوشته شده است، یکی حرف است و یکی اسم و مضاف و مبتدا است و با هم فرق می کند، اگر روایت معتبری باشد که خط مصحف همین است و آن چه که از خط مصحف در عصر اول بود نباید تغییر کند اطاعت می کنیم اما نه کبری سند دارد نه صغری، اگر بگوییم خط مصحف این است دلیل می خواهد و این که نباید طبق قواعد با آن برخورد کرد هم دلیل می خواهد.
مجمع تقریب به فکر رسم الخط نستعلیق باشد
این استاد عالی حوزه علمیه قم گفت: مجمع تقریب و مانند آن باید کاری انجام دهند که این سامان پیدا کند یا لااقل موافقت کنند که قرآن با خط نستعلیق که خط زیبای ما ایرانی ها است نوشته شود و با این خط فرزندان ما در داخل ایران به خوبی می توانند قرآن را یاد بگیرند اما خط عثمان طه و مانند آن برای فرزندان ما بسیار دشوار است، مثلا باید به او بگوییم این الف کوچکی که به زحمت می بینی خواندنش الف است ولی نوشتنش الف نیست، این برای او دشوار است ولی اگر بخواهد قرآن را یاد بگیرد بهترین خط که خط نستعلیق است مناسب است و هیچ تحریف و هتکی هم در قرآن کریم نیست، یا در سطح عموم یا در سطح محلی موافقت کنند.
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به آیه شریفه «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» خاطرنشان کرد: به واسطه منزلت بالای آخرت به «تِلْکَ» تعبیر شده و الا اوحدی از انسانها جهنم و بهشت را می بینند و مشهود آنها است و مراد از «الدَّارُ الْآخِرَةُ» در این آیه بهشت است، این آیه جمع بندی مطالب این سوره مبارکه است، در جریان فرعون فرمود «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ»، در جریان قارون هم فرمود قومش به او گفتند «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ»، یک علوّ و یک فساد مطرح شده است، برخی خیال کرده اند اگر کسی علو فرعون و فساد قارون را نداشت به همین آسانی مشمول «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» خواهد بود در حالی که اصل مهم بخش پایانی و جمله سوم است، ممکن است کسی علو فرعون و فساد قارون را نداشته باشد اما گرفتار معاصی دیگر باشد، عمده «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» است، اگر کسی اهل تقوا باشد پایان کار به سود اوست.
وی افزود: بیان حضرت امیر سلام الله علیه برای اوحدی است و ما را به آنجا نرسد، حضرت فرمود اگر کسی افتخار کند و بگوید شِراک نَعل من؛ بند کفش من از بند کفش دیگری بهتر است مشکل دارد و این علوّ فی الارض است، این یک تفسیر است و یک تفسیر ساده ای هم هست که بگوییم معیار علوّ، علوّ فرعون و معیار فساد، فساد قارون است، انسان سعی کند لباس خوب و با دوام بپوشد خوب است اما نباید با تفاخر و فخرفروشی همراه باشد، «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ» را خدای متعال به انبیا و اولیا و ائمه علیهم السلام داده است و شاگردان آنها هم سهمی می برند، در دعای ندبه می خوانیم «بَعد أن شَرطتَ علیهم الزُهد فی درجات هذه الدنیا الدنیة»، این اصل است، ممکن است کسی را نسوزانند اما هنر آن است که انسان به بهشت بار یابد، علوّ فی الارض هم مصداقی از مصادیق فساد است، فساد گاهی با جاه است و گاهی با چاه یک وقت انسان برای دیگری چاه می کَند که او را ساقط کند و یک وقت هم خودش جاه طلب است، فساد (بالمعنی الاعم) نمی گذارد انسان به بهشت برسد، «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» مطلق است و در هر بخشی از بخشهای تاریخی دنیا و آخرت، پایان کار به سود اهل تقوا است ولی اینجا چون صدر آیه مربوط به آخرت است مراد از عاقبت نسبت به قیامت است.
در قیامت معیار حال فعلی است
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با اشاره به آیه شریفه «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» بیان داشت: بحث مبسوطی در این باره ذیل آیه 89 و 90 سوره مبارکه نمل گذشت، این یک تعبیر لطیف قرآنی است که معیار حال فعلی است، نفرمود «مَن فَعَلَ الحَسَنَة»، ممکن است کسی در دنیا کار خوب کرده باشد اما آن را حفظ نکرده و به هم بزند، در قیامت و در صحنه معاد کسی که کار خیر در دست اوست و آن را بیاورد مأجور است پس حفظ و دوام و نگهداری و عدم ابطال عمل سهم تعیین کننده ای دارد، سیئات حسنات را از بین می برد، ارتداد هم باعث می شود که اعمال خوبِ انسان رخت بربندد.
وی اضافه کرد: به تعبییر سیدنا الاستاد رضوان الله علیه روایات غیبت حاکم بر این آیات است، در روایات غیبت دارد که اگر کسی کار خیری کرد بعد غیبت کسی را کرد، اگر طلب حلالیت و آبروی او را حفظ کرد بخشوده می شود وگرنه حسنه ای از حسنات او را می گیرند و به دیوان عمل غیبت شونده می گذارند و اگر حسنه ای نداشت سیئه ای از سیئات شخص غیبت شده را می گیرند و در نامه اعمال غیبت کننده می گذارند، در صحنه قیامت بر اساس «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ» عرض می کند خدایا من فلان کار را کردم ولی آن را نمی بینم، می گویند خودت به دیگری منتقل کردی، مثل اینکه کسی فرشی پیدا کرده بعد آن را فروخته باشد، اگر کسی آبروی دیگری را بریزد کار خیر خود را به او منتقل کرده و دیگر عمل او نیست تا ببیند، درباره سیئه هم عرض می کند خدایا من این کار را که در نامه عملم آمده انجام نداده ام، می گویند آن غیبتی که کرده ای باعث انتقال سیئه از غیبت شونده به غیبت کننده می شود، همه علمای ما این روایات را قبول کرده اند، پس اگر کار خیری کند و آن را باطل کند یا با غیبت به دیگری منتقل کند آن را نمی بیند و معیار این است که عمل را با خود بیاورد./913/پ201/ج