راههای نفوذ عرفانهای کاذب/بخش سوم؛
نقد نمادهای ضد دینی، تبدیل به ترویج آنها شده است
خبرگزاری رسا ـ در سالهای اخیر پارهای از افراد دلسوز از سر اشتباه، نمادشناسی را به جای آسیبشناسی گرفته و با نام نقد به تفسیر نمادها پرداختهاند. نتیجه عملکرد این افراد به ترویج مکاتب ضد دینی منجر شده است.
دومین ابزار گسترش معنویتهای کاذب در کشور، «نماد» است. جریانات معنویتگرا همگی دارای نماد هستند. اگر چه استفاده از اشکال نمادین در همه جنبشها یکسان نیست و بعضی به صورت گسترده و بعضی تعداد محدودتری را به خدمت گرفتهاند، اما کارکرد نماد و تأثیر و سهم آن در فرآیند ترویج مکاتب قابل تأمل است. از نماد به عنوان خواهر همزاد عقل، الهام بخش و کاشف یاد شده است.(فرهنگ نمادها، ژان شوالیه، ص18) از این رو توجه به نکات زیر جهت آشنایی با تعریف و نقش نماد لازم است.
نمادها
1.نماد حتماً یک شکل نیست؛ بلکه نماد ممکن است مفهوم، رنگ، مراسم، روزی مهم، مکانی تاریخی، وِرد، عدد، رمز، پرچم و یا شعار باشد. امروزه بیشتر به تصاویر و اشکال معنادار نماد گفته میشود و این استعمال به خاطر کاربرد زیاد تصاویر و شکلها در نمادسازی است.
«چفیه» اگر چه تکهای پارچه است که فرآیند تولید آن در صنعت نساجی تفاوتی با رنگهای دیگر همین پارچه ندارد، اما به خاطر کاربرد آن در دفاع مقدس، تبدیل به نماد مبارزه، مقاومت و جهاد شده است. رنگ نارنجی در هند نشان معنویت و عرفان است و رنگ مشکی در میان شیطان گرایان علامت توجه به جایگاه شیطان در عالم هستی است. پرچم، نشان ملی یک کشور و بیانگر ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده آن مرز و بوم است. شعار «الله اکبر» نماد تفکر توحیدی است. ستارۀ پنجپر علامت بینش اومانیستی و شکل وارونۀ آن نشانۀ شیطان پرستی مدرن است. اذکار و اوراد هم نماد مکاتب و نحلههای دینی محسوب میشوند. ذکر «اُم ناما شیوایا» نشان ارادت به شیوا(یکی از خدایان مکاتب هندویی) است. روز غدیر نشان جایگاه مفهوم امامت در مکتب شیعه است. رود گنگ در نزد هندوها نشان طهارت روحی و زدودن ناپاکیهاست. عدد 11 از اعداد مقدس در کابالاست و "کندالینی" و "چاکرا" نماد انرژی حیات در یوگا و بعضی از مکاتب شرقی است. خلاصه، به هر چه که با زبان اشاره و به گونه مجمل به انعکاس باور و یا بینشی بپردازد نماد اطلاق میشود.
2.نماد بر خلاف آن چه تصور میشود در قدم اول نه با قوۀ اندیشه و دراکه انسان، که با احساس و عواطف آدمی ارتباط میگیرد. اگر چه قوۀ فکری انسان نیز از تیررس نماد در امان نیست و شعاع تأثیر نماد به ساحت قوۀ عاقله هم میرسد، اما آن چه نماد در مواجهه اول، آن را نشانه میگیرد قوای حسی و هیجانات درونی است.
نماد برای تسخیر روح و قلب انسانها ساخته شده نه برای اقناع عقل آدمی. علت این است که نماد از جنس هنر است(غالب نمادها دیداری یا شنیداریاند) و از راه حس به ساحت وجود آدمی وارد میشود و هر چه از راه ابزارهای حسی وارد شود، ابتدا قوای عاطفی را برمی انگیزاند و آنگاه اندیشه انسان را جهت داده و به باورها و اعتقادات سمت و سو میبخشد.
3.مکاتبی در تبلیغ خود موفقترند که تبلیغ خود را با نماد آغاز کنند؛ یعنی اگر از ابتدا به واسطۀ این ابزار با مخاطب ارتباط گیرند شانس بیشتری برای جذب مخاطب خواهند داشت. البته این کلام به این معنا نیست که نماد به تنهایی برای بقای یک آیین کافی است، بلکه به این معناست که اگر دیگر شرایط و بسترهای لازم فراهم باشد، انتخاب چنین سبکی برای تبلیغ، دسترسی به نتیجه را تسهیل خواهد کرد.
4.نمادها در بردارندۀ ارزشها و مفاهیم مقدساند، اما نه به صورت تفصیلی و بسط یافته؛ بلکه به شکل منجمد و دربسته. به عبارت دیگر مفاهیم گوناگون و باورهای متکثر در یک آیین، اگر قرار باشد جمعبندی و تلخیص گردد، تبدیل به نماد میشود؛ چرا که نماد سمبل ایدئولوژی است.
بنابراین نماد، اندیشۀ سربسته است و کارکرد نماد، انتقال اجمالی مفاهیم است. زبان نماد زبان رمز، ایماء و استعاره است. از این رو طبیعی است که نمادها، زبان مخصوص داشته و نیاز به ترجمان و تفسیر پیدا کنند و انتظار میرود که عقبۀ فکری هر مکتب این نقش را عهدهدار شده و کار توضیح نماد را به انجام رساند.
5.نماد، ابزاری قوی و نافذ است و برخورداری از نمادهای گویا و متنوّع، قدرتی بیبدیل محسوب میشود. به همین جهت، هرچه مفاهیم پیچیدۀ دینی و فلسفی بیشتر تبدیل به نماد گردند و به تکثر در نمادها منجر شوند، امکان انتقال ارزشهای آن مکتب به مخاطب و در نتیجه ماندگاری آن بیشتر خواهد بود. باز از همین روست که گاهی پارهای از جریانها به سود خود دست به استخدام نمادهای دیگر مکاتب میزنند و به نام خود آن را تبلیغ میکنند.
مثلاً جریان شیطانپرستی، بسیاری از نمادهایی را که در دیگر آیینها و مسلکها ریشه دارد، امروزه به سود خویش و در خدمت خود به کار گرفته است. بسیاری از نمادهایی که امروزه به نام شیطانپرستی مشهور شده، متعلّق به جریان شیطانی نیست و آنها این نمادها را تصاحب کردهاند. از جمله بعضی از این نمادها متعلّق به شرق است؛ چنان که "آنتوان لاوی" در کتابش «کالی» و «شیوا» را که در میان هندوها و یوگیها جایگاه خاصّی دارند و از خدایان هندو به حساب میآیند، همان شیطان معرفی میکند. بعضی از نمادهای ماسونها یا کابالا نیز اکنون در خدمت این آیین قرار گرفته است. بنابراین امروزه عمل "سرقت نماد" کاری است که در پارهای از مکاتب نوپدید رواج پیدا کرده است.
6.کیشها و نحلههای نوپدیدی که هنوز هویت روشنی پیدا نکردهاند، از آن جا که از جانب افکار عمومی نه به عنوان «دین» و «آیین» بلکه به عنوان «فرقه» شناخته میشوند(و بالتبع چنین تلقی از جانب مخاطب باعث دافعه میشود) تلاش میکنند از نمادهایی که ریشۀ تاریخی دارند و از قدمت زمانی برخوردارند مدد بگیرند. مثلاً پارهای از نمادهای جریان شیطانی، در تمدنهای باستانی مصر و یونان ریشه دارد. هدف آنها از این تردستی، اثبات ریشهدار بودنِ آیین شیطانپرستی و تثبیت آن و اعتمادبخشی به یاران شیطان است.
هر چند جریان شیطانی، محصول عرفان یهود و فراماسونری و نتیجۀ نامشروع این دو جریان است، اما جریان شیطانی، با پیوند زدن خود با تمدنهای کهن مصر و یونان امروزه خود را آیینی برخوردار از سنّتهای منحصر به فرد، نمادهای ویژه، مبانی مجزّا و در یک کلمه، یک «جریان مستقل تاریخی» معرفی میکند.
آنچه نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که نمادهایی که امروزه در خدمت این جریان ضد دینی و ضد توحیدی ایفای نقش میکنند، باید برای انتساب این جریان به عقبۀ سیاسی خود و فهم ریشهها و مبانی استکباری آن مورد توجه قرار گیرند؛ نه برای استقلال دادن به این جریان و در نتیجه تبلیغ و تثبیت آن.
7.نمادها لزوماً معنای واحدی ندارند. علّت این است که فرهنگهای مختلف از همدیگر تأثیر پذیرفتهاند و اقوام و ملتها، در تعامل با دیگر فرهنگها، دست به اقتباس زده و به سود خود، تغییراتی در محصولات دیگران(البته به نسبت آرمانها و ارزشهای بومی خود) دادهاند و به مرور، این فرآوردۀ جدید، نماد ارزشها و باورهای ایشان شده است. بنابراین نمادها معنای انحصاری نداشته و تفسیر تک بعدی از نماد، اقدامی غیر عالمانه است.
8.جنجالیترین بحث در نماد شناسی، شناخت ریشۀ نمادهاست که از آن به «تبارشناسی نماد» یاد میشود. کسانی که تحلیلهای بکار رفته در کتابهای فرهنگ نماد را مبنای قضاوت خویش قرار داده و نظریات خویش را بر پایه آن بنا نمودهاند، از یاد نبرند که هیچ دلیل علمی و تجربی مسلم بر فرآیند شکلگیری نمادها وجود ندارد و کتابهای نماد شناسی همه بر مبنای حدسیات علمی است نه یقینیات.
حدسیات علمی به معنای تفسیری است که بر مبنای جمع آوری شواهد و قراین مرتبط بدست میآید و احتمالهای دیگری در عرض این تفسیر(اگر چه ضعیفتر) قابل طرح و ارائهاند. به همین علت به ندرت میتوان نمادی را یافت که نسبت به منشأ آن و نحوۀ شکل گیری آن نظر واحد وجود داشته باشد.
لازم به ذکر است که کارکرد کنونی و حتی استعمال تاریخی نماد مراد نیست، بلکه وضع نماد و پیدایش آن منظور است.
به عنوان مثال امروزه نمادی به شکل حلقه یا دایرۀ بالدار توسط زرتشتیان ایران استفاده میشود و آن را به صورت مسلم برآمده از آیین زرتشت میدانند. این علامت که توسط پارسیان هند و زرتشتیان ایران به مفهوم فرَوَهَرFravahar گرفته شده و به عنوان علامت مخصوص دین زرتشتی در میان خود رواج دادهاند، در موارد گوناگون بر روی مُهرها و نقشها و بناهای هخامنشی استفاده شده است؛ در حالیکه در میان هخامنشیان نمادی از تثلیث و سهگانه گرایی وجود داشته است.(در متن سنگ نوشتهها و لوحههای هخامنشی، موضوع تثلیث به وسیله خط و نوشته ظهور یافته و هنرمندان عهد هخامنشی این عقیده را با نمایاندن انواع اشکال و نمادها از طریق زبان رمزی و استعاری به یادگار نهادهاند که البته در تفسیر آن هم اختلاف نظر زیادی وجود دارد).
بعضی از باستانشناسان حلقه بالدار را نقش اهورامزدا نامیدهاند که در آسمان در حال پرواز است. بعضی دیگر به معانی دیگر آن را تفسیر میکنند. پارهای دیگر معتقدند که این علامت هیچ ارتباطی با دین زرتشت و عقاید کنونی زرتشتیان ندارد و از اواسط قرن نوزدهم، این علامت بر اساس چاپ نقش آن بر روی جلد یا آغاز برخی کتابهای مربوط به ایران باستان، به اشتباه وارد فرهنگ و ادبیات زرتشتی گردیده و خود به خود رواج گرفته و سرانجام یک علامت زرتشتی محسوب گردیده است.
9.کسانی که قصد مواجهه با آیینها و فرقههای انحرافی را دارند، نباید سراغ نماد رفته و به تجزیه و تحلیل نمادها بپردازند و در نتیجه به شیوع نمادها دامن بزنند. این افراد از آن جا که به یک کار توصیفی همت گماشتهاند، در حقیقت به صورت ناخواسته به گسترش آن آیین دامن زده و آن را به مخاطبان بیشتری شناساندهاند. در سالهای اخیر پارهای از افراد دلسوز از سر اشتباه، نماد شناسی را به جای آسیب شناسی گرفته و با نام نقد به تفسیر پرداختهاند که در نهایت به سوی ترویج مکاتب ضد دینی گام برداشتهاند.
مثلا هر کس میتواند در وبسایت اینترنتی و آزاد "ویکیپدیا" به دلخواه خود مطلب بنویسد. پس هر گفتاری در آن وبسایت به خودی خود و بدون توجه به توان علمی نگارنده مطلب، دارای ارزش و اعتبار نیست.
10.تفسیرهای سیاسی از نمادها، امروزه رواج زیادی پیدا کرده است. این عمل غیر علمی، به خصوص در کشورهایی که ارزشهای جدیدی بر خلاف ارزشهای فرهنگ و تمدن غربی دارند به صورت وسیعی انجام میشود. مثلاً در کشور ما اعلام و شخصیتهای ایرانِ قبل از اسلام به صورت گسترده ای تحریف شده و یا جهتدار تفسیر میشود.
نام "کورش" از طرف مخالفان نهضت اسلامی، به عنوان نماد ایران باستان ترویج شده و این نماد باستانی را در جهت ضدیت با اسلام تفسیر میکنند. در حالی که کورش از کسانی است که احتمال پیامبر بودن وی در متون تفسیری و اسلامی رفته و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان وی را همان ذوالقرنین دانسته است.
از طرف دیگر جایی که ملیت ایرانی به عنوان تهدیدی برای ملیتگرایی غربی به شمار میرود، تفسیرهای ضد انسانی از کورش انجام میگیرد و او را به عنوان سمبل غارت و خشونت یاد میکنند. به عبارت دیگر آنجا که میخواهند به عنوان ابزار اسلام ستیزی از کورش استفاده کنند وی را چهرهای مدافع حقوق بشر(البته با تعریف غربی) و حامی آزادی عقیده معرفی میکنند و آن جا که کورش تهدیدی برای نژاد پرستی و ناسیونالیسم غربی محسوب میشود، تبدیل به نماد شرارت میشود.
چند سال پیش به صورت وسیعی خبر تصویب روز جهانی کورش کبیر در سازمان ملل(روز 29 اکتبر) در فضای مجازی منتشر شد و در کوچه و بازار دهان به دهان پیچید. چند روز بعد افرادی در این نام گذاری تردید کردند و خواستار مدرک این خبر و پی گیری سند رسمی آن شدند. کسانی که از بابت این نام گذاری سود میبردند از تردیدآفرینی ناراحت شدند و ادعا کردند شیرینی این افتخار ملی را نباید در کام مردم تلخ کرد. در حالی که این تردید آفرینی از طرف پژوهشگرانی مطرح شد که خود، تعلق خاطر به ایران باستان داشتند. بعد روز جهانی کورش کبیر به روز کورش کبیر تغییر نام یافت و پس از چندی این نام به روز کورش تغییر کرد و بعداً اصل این نامگذاری از طرف باستانشناسان انکار شده و معلوم گردید که اساساً چنین بحثی در سازمان ملل هیچگاه مطرح نشده است.
کارشناس و پژوهشگر حوزوی عرفانهای کاذب؛
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست/925/م8/ر
ارسال نظرات