معرفی پایان نامههای حوزوی؛
نقد و بررسی آرا و اندیشههای فرانتس کافکا
خبرگزاری رسا ـ پایان نامه « نقد و بررسی آرا و اندیشههای فرانتس کافکا» پژوهش موسی هلودی به بررسی اندیشههای کافکا پرداخته است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، پژوهشگر در این تحقیق به تأثیرات اندیشههای کافکا بر نویسندگان غربی، شرقی و ایرانی را مورد بررسی قرار داده است.
بر اساس این گزارش کافکا دارای شخصیتی اگزیستانسیالیستی و مشربی پوچ گرا است که روی افکار نویسندگانی همچون صادق هدایت و غیره تأثیر گذاشته است.
چکیده:
جامعه فکری ما جامعهای مملو از تفکرات وارداتی است و آن چه مهم است ارائه یک تصویر درست از این تفکرات است.
یکی از مهمترین این جریانات ادبیاتی به نام ادبیات انحطاط است و از جمله نمادهای آن فرانتس کافکا نویسنده آلمانی زبان است، پرسش اصلی در این تحقیق این است که حقیقت و ماهیت جهان فکری کافکا چیست؟
فرضیه اصلی نوشتار موجود این است که کافکا دارای تفکر اگزیستانسیالیستی و مشربی پوچ گرا است او متدینی است خنثی، هر چند دلایلی دال بر صهیونیست بودن او نیز وجود دارد.
فن تحقیق در این اثر، کتابخانهای است و روش آن تحلیلی، توصیفی با رویکرد نقد است این پژوهش دربردارنده شش بخش است، در بخش اول به معرفی شخصیت و وضعیت اجتماعی و فکری عصر کافکا پرداخته شده است.
در بخش دوم رابطه کافکا با مکتب اگزیستانسیالیسم و دو تن از شخصیتهای اگزیستانسیالیست یعنی «کی یرکگارد» و «داستایوفسکی» مورد بررسی قرار گرفته است.
بخش سوم اختصاص به بررسی تأثیر گذاری کافکا بر ادبیات غرب، شرق و ایران دارد در ادبیات غرب، به «آلبر کامو» و «هارولد پینتر»، و در ادبیات شرق به «هاروکی مورا کامی» و در ایران به بررسی تأثیر کافکا بر «صادق هدایت» پرداخته است.
بخش چهارم نوشتار پیش رو، به کنکاش پیرامون رابطه کافکا با دین به طور کلی و همچنین رابطهاش با ادیان یهود و مسیح به طور خاص میپردازد که از این رهگذر رابطه کافکا با دو فرقه یهودی «قبالا» و «حسیدیسم» نیز مورد ارزیابی قرار گرفته است.
در بخش پنجم رابطه کافکا با جریان فکری«نیهیلیسم» مورد توجه و ارزیابی قرار میگیرد واپسین بخش این پژوهش هم به رابطه کافکا با مکاتب ادبی میپردازد.
خلاصه نظریه برگزیده در مورد کافکا این است که او تا توجه به شرایط نامناسب خانواده و وضعیت جسمیاش و نیز شرایط خاص حاکم بر جامعه، شخصیتی منزوی، مأیوس و ناتوان پیدا میکند و هیچ گاه نمیخواهد که خود را از این شرایط رهایی بخشد.
او با اینکه از دو دین رایج زمان خود در اروپا دل میکند اما هیچگونه تلاشی برای یافتن دین برتر و کامل نمیکند و در نهایت تبدیل به یک نماد برای جریان پوچ انگاری میگردد.
تفصیل و تبیین این مسأله به طور دقیق در بخشهای مختلف این پژوهش آمده است.
نتیجه گیری:
پس از بررسیها و پژوهشهای مختلف که پیرامون شخصیت و جهان فکری کافکا صورت گرفت در یافتیم که او با توجه به وضیعت ظاهری و جسمی متمایزش و نیز تربیت یافتن در خانوادهای که مناسبات صحیحی در آن حکم فرما نبود، شخصیتی منزوی ناامید و افسرده به دست آورده بود همینها کافی بود تا بذر بدبینی در دلش ریشه بدواند کاراکتر مالیخولیایی کافکا البته منحصراً از شرایط شخصی و خانوادگیاش نبود بلکه محیط و جامعه عصر او جز تقویت حس بیگانگی هیچ دستاوردی برای او به ارمغان نداشت.
او در جامعهای میزیست که یهودیان را بر نمیتابیدند، هر چند آلمانها در اقلیت بودند اما غیر آلمانیها جز طبقات زیرین جامعه بشمار میآمدند.
همه این شرایط از کافکای چک تبار و یهودی، فردی منزوی و بیگانه در اجتماع ساختند اما با وجود تفکرات اگزیستانسیالیستی در افکار کافکا، او هرگز نتوانست خود را از قید این میلهای اسارت برهاند.
او همواره در این وضعیت روحی باقی ماند و با خلق آثاری در همین فضای یاس انگار،بذر این فضای بیمار گونه را در دل خیلی از مخاطبان آثارش کاشت.
کافکا بیشترین تأثیر پذیری در حوزه فکری را از کییر کگارد و داستایوفسکی داشت او کییر کگارد را ستارهای درخشان برای خود میدانست و به شدت از نوشتههای داستایوفسکی دفاع میکرد.
کافکا همان طور از متفکران برجستهای تأثیر پذیرفت به همان مقدار بر نویسندگان مطرحی در جهان تأثیر گذاشت که در غرب میتوان به آلبرکامو و هارولدپینتر اشاره نمود، البته کامو تفاوتهای نسبتاً زیادی با کافکا داشت.
کافکا هر چند خنثی اما در کیش، یهودی مسلک بود بر خلاف کامو که ملحد و بی دین بود، کافکا برای ادعای اسارت و مجبور بودن انسان راهحلی محافظهکارانه ارائه میداد اما کامو عصیان را یگانه راه سعادت میدانست.
در ادبیات شرق هم به یکی از متأثرترین نویسندگان از کافکا به نام هاروکیموراکامی پرداخته که به نشانه همین تأثیر و علاقه نام یکی از رمانهایش را کافکا در کرانه گذاشت هر چند که کافکا نام قهرمان ژاپنی داستانش است و هیچ ارتباطی با کافکای آلمانی ندارد اما با این نامگذاری علاقه خود را به او ابراز داشته است.
در ادبیات ایران ضمن بررسی مختصر نویسندگانی همچون بهرام صادقی و صادق چوبک به بررسی تفصیلی تأثیر کافکا بر صادق هدایت پرداخته است، هدایت که در جاهای کافکا تر از کافکا میشده و در نهایت با خودکشی روی مرادش را هم سفید کرد، به شدت نسبت به دین و روحانیت بدبین بود.
او هرگز این نفرت را کتمان نمیکرد و هر از گاهی از زبان شخصیتهای داستانهایش عقدها و ناراحتیهای درونیاش را نسبت به دین و علمای دین ابراز میکرد.
در ادامه به بررسی رابطه دین و کافکا پرداخته شد که به طور مشخص رابطه کافکا با یهودیت و مسیحیت و فرقههای یهودی مورد سنجش قرار گرفت، در این بخش پس از بررسی آثار خود کافکا و آثار پیرامون او پی به نوعی تضاد در معرفی شخصیت کافکا بردیم. بعضی او را یهودی متعصب و صهیونیستی درخشان و بعضی دیگر یهودی خنثی و بی تعصب میدانند.
کافکایی که ماکس برود دوست صمیمی و صهیونیستاش به همراه گوستاو یانوش به ما معرفی میکنند در نهایت تغایر و تفاوت با کافکایی است که در آثار و یادداشتهای روزانهاش میشناسیم.
کافکا یهودیت را خلاصه در رفتار مزورانه و مقدس مأبانه پدرش میداند و لذا بی میلی خود را به این دین پنهان نمیکند، به مسیحیت هم نیز به عنوان نماد خدا، دین و پیامبر میتازد و داعیهدار ناکار آمدی دین برای انسان میشود.
البته عدهای سعی داردند تا حداقل او را به فرقههای یهودی از جمله قبالا و حسیدیسم منتسب و مربوط کنند اما دین گریزی کافکا مسألهای نیست که بتوان آن را در آثار مختلفش نادیده گرفت.
جمله معروف کافکا در مورد مسیح و ظهورش در روز بعد از روز واپسین، خود حاکی از انتقادهای جدی او به مسیحیت به عنوان نماد مذهب است، در اندیشه کافکا خدا همان قصر محصور است که مسیح هیچ گاه به آن راه نیافت، و دین همان قوانین ظالمانهای است که «ژوزفکا» را بیرحمانه نابود میسازد.
گراکوس شکارچی همان پیامبر عاجز و ناتوان از رهایی خویش است و جامعه بشری همان است که کارل روسمان را سرگردان و آواره میکند، و در نهایت خانواده همانی است که گرگور سامسای ساده لوح را مسخ و سپس طرد میکند.
کافکا آنقدر انسان را عاجز و درمانده میداند که خود را به مثابه حشرهای در زیر پای هیولاهای قدرتمند میداند آری چنین شخصیتی نمیتواند یک یهودی متعصب و یا صهیونیست درخشان باشد.
پس از بررسی رابطه دین و کافکا به کنکاش پیرامون رابطه او با نیهیلیسم پرداخته و در پایان نیز ضمن بررسی رابطه کافکا با مکاتب ادبی همچون، سورئالیسم و اکسپرسیونیسم به عنوان نماد و پیامآور ادبیات تخدیر یاد کردیم.
ادبیاتی که کارکردی تخدیر کننده دارد و مخاطب با مطالعه آن با بیش از آنکه به سوی حقیقت بیابد در مسیر تحیری دائمی گام مینهد.
به طور خلاصه کافکا هیچ گاه شخصیت بیمار خود را درمان نکرد و مانند بسیاری از همقطاران خود با بسنده کردن به بررسی دو دین یهودیت و مسیحیت خود را از دستیابی به دین مبین اسلام محروم ساخت به طور کلی نقصان و انحراف موجود در یهودیت و مسیحیت را به پای تمام ادیان جهان نوشتند.
جامعه غرب را به همه جوامع بشری تسری دادند و با ساختن دنیایی مجازی برای خود چشم از واقعیتهای جهان، تلخی و شیرینی پستی و بلندی بستند.
به تعبیر روانکاوانه کودک درون کافکا هرگز رشد و نمو نکرد او همان شخصیت سر خورده منزوی و بدبین کودکی را تا زمان مرگ با خود داشت بدینسان است که باید کافکا و آثارش را بیمار بنامیم و نه طبیب.
شایان ذکر است، پایان نامه «نقد و بررسی آرا و اندیشههای فرانتس کافکا» به قلم موسی هلودی و با راهنمایی «حجتالاسلام عبدالحسین خسرو پناه» و با مشاوره«حجت الاسلام محمدرضا ضمیری» برای اخذ مدرک سطح سه حوزه علمیه قم نوشته شده و در سال 1389دفاع شده است.
علاقهمندان به مطالعه این پایاننامه میتوانند به کتابخانه آیتالله حائری یزدی در «مدرسه عالی فیضیه» مراجعه کنند./905/پ202/ن
ارسال نظرات