چگونه فرقهها را نقد کنیم/ بخش پنجم؛
در نقد، ریشه کلام گوینده را هدف بگیرید
خبرگزاری رسا ـ ناقد در معنویت های نوظهور باید همت خود را بر روشهایی متمرکز نماید که بنیادها را به چالش کشیده و با نقدی کوتاه، به نتایجی بزرگ دست یابد.
در بررسی و نقد هر دیدگاه و مکتبی، خصوصا عرفانهای نوپدید، به کار بستن نکاتی اساسی که در این سلسه یادداشت تبیین شده است، ناقد را به نتیجهای مطلوب رهنمون میسازد.
نقد، زیربنایی باشد نه روبنایی!
در نقد باید به مبانی پرداخت نه شاخهها. شاخ و برگها زیادند و نمیتوان به راحتی همۀ آنها را در ذهن مخاطب قیچی کرد. اگر ریشۀ کلام گوینده زده شود، تنه، شاخه و محصول همه از بین رفتهاند و دیگر هیچ کدام برای مخاطب فایده ندارند؛ چون به جایی وصل نیستند و با وزشِ باد هم جابهجا میشوند.
اما اگر نقد روبنایی باشد، تلاش ناقد حداکثر این خواهد بود که یک محور را از کارآیی بیندازد؛ ولی نه تنها محصولات و فروعات مشابه را نفی نکرده، که ریشه همچنان باقی است؛ در آن صورت گوینده میتواند از این که یک محورِ مخدوش در اندیشهاش وجود داشته، همه چیز را با عذرخواهی تمام کند؛ اما اگر مبانی و نظام معرفتیِ گوینده مخدوش شود، جایی برای عذرخواهی باقی نمیماند و عذرخواهیاش یعنی مرگ و زوالِ مکتبش.
خلاصه آن که اگر به مصاف مبانی نروی، در کارزارت انرژی خود را هدر داده، مسابقه را به حریف واگذار کردهای و دستِ خالی از میدان بیرون میروی.
امروزه از نقد شاخهای به «نقد موضوعی» یاد میکنند و نقد زیربنایی را «نقد منظومهای» مینامند.
هدف فتح کدام قله است
در نقد زیربنایی باید کاری کرد که شنونده با مسائل اساسی در هر فرقه درگیر شود و ذهنش به تب و تاب بیفتد و به افق نهایی بیندیشد. در این خصوص میتوان به نقد چند محور پرداخت[1].
یکی از این محورها «غایت» است. به راستی هر مکتب میخواهد سالک را به کدام غایت بکشاند و برساند؟ هدف نهاییاش فتح کدام قلّه است؟ در این میان باید توجه داشت کلمات پرطمطراق، ناقد را به خود مشغول نکند.
ممکن است در پاسخ، از مفاهیمِ چند پهلو و کلمات مبهم استفاده نمایند؛ مثلاً «غایت» را رسیدن به حقیقت و کشف حقیقت معرفی کنند. اینجا وظیفۀ ناقد است که به این جواب قانع نشود و تفسیر حقیقت را جویا شده و به واکاوی آن همت گمارد.
آیا مراد از حقیقت، قدرتهای غیرعادی است؟ زندگی آرام است؟ شادی و شادمانگی است؟ فرار از بحران است؟ تسلّط بر قوا و نیروهای طبیعت است؟ کنار زدن فشارهای روانی و تنشهای زندگی ماشینی است؟ بیذهنی است؟
هر کدام که باشد به جد قابل مناقشه است. درست است که موارد بالا همگی مفید و حتی بعضی از آنها لازمند؛ اما این که برای انسانِ کامل شدن، باید به کدام غایت اندیشید و سالک باید سرمایۀ عمرش را در چه راهی خرج کند، در هیچ کدام از مطلوبهای فوق یافت نمیشود. صد البته بلندهمتانِ خداخواه به هیچکدام قانع نشده و سرمایۀ عمرشان را جز به رضای دوست نفروشند.
البته پارهای از مکاتب، تفسیری که از «حقیقت» دارند به مفاهیم به کار رفته در متون اخلاقی و عرفانی شبیه است؛ در اینجا هم با بازخوانی و موشکافی دقیقتر، متوجه میشویم که قرابتی در میان نیست؛ مثلاً گاهی دم از وحدت میزنند ولی مرادشان حلول است و گاهی منظورشان اتحاد است.
درحلول همچنان دوگانگی مطرح است و جایگرفتن چیزی در چیز دیگر است؛ به عبارت دقیقتر زندانی شدن در شئ دیگر است نه رهایی. در اتحاد هم دوگانگی وجود دارد؛ چون به دو طرف نیاز دارد. فقط در وحدت است که مرزها برداشته میشود و حصاری در میان نیست؛ در چنین فضایی است که فناء فیالله معنا شده، کثرتها برداشته میشود و سالک به وحدت میرسد. چنین تفسیری از حقیقت با تفسیری که در عرفانهای شمنی و بودایی آمده تفاوتِ بنیادین دارد.
شادی، ایدهای مخصوص دالایی لاما نیست
بعضی برای نقد معنویت دالاییلاما به سراغ یکی از تکراریترین گفتههای وی میروند. دالاییلاما موضوع شادی را در گفتههایش به عنوان شعاری جذاب مطرح کرده و پارهای از محققان به نقد همین محور پرداخته، جایگاه شادی و انواع آن را برشمردهاند؛ در صورتیکه اگر به جهانبینی دالاییلاما میپرداختند و نگرش وی را در باب اصل اشیا تحلیل میکردند، قصه عوض میشد؛ در نتیجه موضوعی که به ظاهر قوّت وی به شمار میآید، به یک اشکال اساسی تبدیل شده و دالاییلاما را در جایگاه متهم مینشاند.
نگاه دالاییلاما در این باب، موضوعی جدا از نگاه آیین بودا نیست. شادی نه ایدهای مخصوص به دالاییلاما، بلکه مفهومی است برآمده از مکتب بودا. بوداییها چون شیرازۀ جهان را با رنج، گره خورده میبینند و حقیقت هستی را رنج میدانند به چیزی دعوت میکنند که این بدبینی جبران شود؛ یعنی به شادی دعوت میکنند که ضد رنج است.
ابتدای آشناییام با اندیشههای دالاییلاما این سؤال برایم مطرح شد که چه اتفاقی افتاده که دالاییلاما تا این حد به شادی پرداخته و یک کتاب مستقل در این باب نوشته و با دست و پا زدنهای فراوان تلاش میکند بگوید شادی وجود دارد؟ مگر کسی منکر وجود شادی است که وی میخواهد وجود آن را اثبات کند؟ حدس زدم مشکل جای دیگری است؛ تا اینکه به آموزههای اساسی در دین بودا برخوردم و متوجه شدم که چهار اصل اساسی بودا همگی گرد اثبات رنج در ذات هستی میچرخد.
البته دالایی لاما هیچگاه به این اصل اساسی که علّت این شعار تکراری است اشاره نکرده؛ ولی وظیفۀ پژوهشگر است که لوازم را از علّت تفکیک کرده، منشأ را از روبنا جدا کند و با تشخیص اصل از فرع به تحلیل صحیح دست یابد.[2]
همین طور بعضی تصور میکنند قانون کارما «در مکاتب شرقی» همان اصل علّیت در فلسفۀ اسلامی است؛ درحالیکه کارما هرچند نوعی علیت است، بر طبق این آموزه، وجود فعلی آدمی، معلول وجود گذشتۀ اوست و وجود آیندۀ او معلول وجود او در زمان حال است؛ به عبارت دیگر کارما با نظریۀ تناسخ و اصل رنج، پیوند خورده و با علّیت اسلامی که علّیت فاعلی برای خداوند قائل است، تفاوت ماهوی دارد.[3]
هدف در عرفان یهود
از جمله مباحث مبنایی در باب دیگر مکاتب به خصوص در عرفانهای نوپدید، برداشت آنها از مبدأ هستی است و به دنبال آن، بحث از نسبتی است که آدمیان با این مبدأ پیدا میکنند.
درعرفان یهود، هدف عارف «دِوِقوت» یا پیوستگی با خداوند است؛ لذا از وحدت با او سخن میگویند؛ اما این خدا، خدایی که در کتاب مقدس «یهُوَه» نامیده میشود نیست؛ عارف یهودی خدایی را باور دارد که نمیتوان هیچ شناختی از او داشت.
«انسُوف» خدای عارف یهودی نه ارتباط گیرنده است نه ارتباط دهنده؛ یعنی نه دریافت میکند و نه ارسال؛ چراکه از یکسو هیچ دستی به آستانش نمیرسد و هیچ دعایی به سمت او بالا نمیرود؛ از سوی دیگر، مصدر وحی هم نیست و به مخلوقاتش کاری نداشته و از آنها بیگانه است. و بالاتر این که این خدا نیازمند عبادت عارفِ یهودی است و حتی طبق عقاید کابالایی هدف عارف از عبادت و دعا، کمک به خداست تا انوار خدایی خویشتن را که در روز نخستِ آفرینش از او جدا و پراکنده شدهاند بازیابی کند.
به این دلیل تعریف خدا، صفات و ویژگیهای او، انفعال و نیازمندیاش به مخلوقات، در عرفان یهود میتواند به عنوان مبحث زیربنایی مورد کاوش قرار گیرد.
کارشناس حوزوی عرفانهای وارداتی،
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
/925/م8/ر
[1]. در اینجا از ادبیات رایج در معرفتشناسی که مفید و راهگشاست استفاده نمیکنیم؛ چون قصد داریم محتوای نوشتار برای همگان قابل فهم باشد. واژگان رایج در معرفت شناسی مانند ابزارهای معرفت، تحلیل معرفت و معیارهای صدق و کذب... در این کتاب مورد توجه نخواهد بود. ( در این باب، مطالعه کتاب منابع معرفت، نوشته محمد حسینزداه، چاپ مؤسسه امام خمینی مفید خواهد بود.)
[2]. ارتباط دادن شادی به موضوعی دیگر هم مفید است. در ویدانته اصطلاحی است با عنوان«لیلا» یعنی بازی شادمانه. این عقیده بیان می کند که خدا از سر شادی، بازی و بلهوسی به خلق جهان پرداخته است. لذا خود انگیختگی شادمانه یا شادی آفرینشگر درتحلیل شادی دخیل است.
[3]. ر.ک: مکاتب فلسفی هند؛ ص 295.
ارسال نظرات