شناخت حقیقی ائمه اطهار ملازم با شناخت پیامبراکرم است

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، پس از هتک حرمت به ساحت پیامبراعظم(ص) از سوی دشمنان موجی از حرکتهای خودجوش یا سازمانیافته در پاسخ به این بیحرمتی شکل گرفت که بیشتر حول پاسخ به توهینکنندگان میگشت، هرچند این حرکتها در نوع خود مثبت و تأثیرگذار بوده و است اما متأسفانه هنوز هم در بسیاری از نکات شناخت جامعه و حتی گاه نخبگان در رابطه با پیامبرعظیمالشأن اسلام آنچنان که باید نیست، نمونه مهم و قابل ملموس آن همین که همه میدانیم سبک زندگی امروز جامعه با سیره نبوی فاصله زیادی دارد اما از دیگر نکات حائز اهمیت در این زمینه آن است که متأسفانه هنوز خیلی از مردم مسئلهای همچون رحلت یا شهادت پیامبر را نمیدانند، بهگونهای که هر سال 28 صفر بهعنوان سالروز رحلت آن نبیمکرم معرفی میشود، به همین منظور با حضرت آیتالله فاطمی فلاح گفتوگو داشتیم که بهجز حضور در عرصه دفاع مقدس در جنگ هشت ساله و جانبازی در این راه امروز به دفاع از مرزهای عقیدتی اسلام میپردازد.
بهعنوان اولین سؤال بفرمایید پیامبراعظم(ص) به شهادت رسیدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، با توجه به اینکه تنها 63 سال داشتند که سن کهولت و ناتوانی نیست، آن هم برای آن زمان که مثل امروز شرایط زندگی ماشینی و عوارض آن نبوده و قاعدتا طول عمرها بیشتر بوده است؟
راجع به سؤال نسبت به شخصیت وجود مبارک آن حضرت و علت و نحوه ارتحال آن بزرگوار، مقدمهای لازم به ذکر است تا اینکه یک سؤال و بحث علمی تبدیل به جدال سیاسی و خدای نخواسته سوءاستفاده معاندین و محاربین که با عناوین مختلف علیه اسلام و امت اسلامی فعالیت میکنند، نگردد و حربهای جهت اختلافافکنی و تفرقه مخصوصاً بین خواص نشود، آنچنان که در قضیه اخیر راجع به حضرت رقیه بنت الحسین(ع) متأسفانه رخ داد. نکته قابل توجه این است که مطالب علمی نسبت به مخاطبان مختلف دارای سطوح متفاوتی است که حتی از بعض آن، تعبیر به اسرار شده و پنهان داشتن آنها نه تنها واجب بلکه جهاد فی سبیل الله قلمداد شده است، لذا روایات صحیح که مضامین مختلفی دارند، حمل بر مصالح عامه برای جامعه اسلامی میگردد. نکته مهمتر اینکه در مطالب علمی ولو اینکه تاریخی، اجتماعی، سیاسی و... باشد، همگان باید تابع حقیقت به دست آمده از منابع صحیح باشیم تا به سرانجام نیک برسیم و از هرگونه تعصب قومی و قبیلهای و فرقهای دوری گزینیم.
در برخی روایات خواندهایم که پیامبران و ائمه معصومین با شهادت از این دنیا میروند، پس با این احوال چطور میتوان مسئله رحلت پیامبر(ص) را تأیید کرد؟ لطفاً درباره این مسئله کمی توضیح بدهید.
در بعضی روایات شریفه آمده که هیچ پیامبری و وصی پیامبری نیست مگر آنکه به شهادت از دنیا میرود همین طور است لکن برداشت عمومی شهادت را گاهی فقط قتل و کشته شدن و خون دادن در راه خدا میپندارند، حال آنکه شهادت و قتل راههای دیگری هم دارد که شهادت با زهر نیز یکی از آن راههاست و برای رسول مکرم اسلام (ص) نیز همینگونه بوده که گروهی برحسب بعضی روایات وارده، رحلت آن حضرت را به ظاهر موت بدون خونریزی، جنگ، شمشیر و مقاتله با زهر میدانند که نوعی شهادت مظلومانه و ناجوانمردانه قلمداد میکنند که برای آن حضرت چنین بوده و قرآن به همین امر اشاره میفرماید که: (وما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم...) آیه شریفه که در لحظات آخر، آن حضرت برای دختر مکرمهاش جهت یادآوری، تلاوت فرمود و قرآن، هم موت و هم قتل را برای آن حضرت ذکر میفرماید که شهادت به وسیله زهر میباشد. در بعضی روایات محدثین مطلب فوق آمده و بعضی دیگر از محققان مسمومیت را منتسب به وابستگان بعضی منافقین میدانند که اهداف سیاسی از این امر را داشتهاند که به خوبی در وقایع و حوادث ناگوار در زمان رحلت شهادتگونه آن حضرت و بعد از آن، برای اهل تفکر و طالبان حقیقت روشن و آشکار است.
یکی از مشکلات اساسی این است که وجود مقدس پیامبر(ص) چندان شناخته شده نیست و به نسبت امام حسین(ع) یا امام زمان(عج) که گاهی به فراخوری مردم میشناسند کمتر شناخت داریم، به نظر شما دلیل آن چیست؟ چه باید کار کرد؟
شناخت و معرفت اهل بیت(ع) بدون شناخت پیامبراکرم(ص) میسر نیست، همچنان که در دعای شریفه عصر جمعه که بسیار مورد سفارش قرار گرفته همین مطلب آمده که اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک... و از بالاترین افتخارات ائمه هدی انتساب آنها به نبی مکرم اسلام و مورد خطاب قرار گرفتن به این انتساب است اما مظلومیت آن وجود شریف همین طور است که مضاف میباشد زیرا مظلومیت سایر اهل بیت(ع) آن حضرت از مظلومیت و غربت جدشان سرچشمه میگیرد که اگر آن حضرت مظلوم نبود و حق الهی آن حضرت همچنان که قرآن به آن اشاره فرموده و حق رسالت و مزد زحمات آن حضرت را مودت و محبت به نزدیکان و اهل بیت آن حضرت قرار داده بهجا میآوردند، دیگر نه آن حضرت و نه اهل بیت گرامیاش مورد ظلم قرار نمیگرفتند، لذا باید گفت شناخت حقیقی ائمه(ع) ملازم با شناخت پیامبراکرم(ص) است و جداییناپذیر میباشد و آن حضرت فرمودهاند که المرء یحفظ فی ولده که شخصیت هرکس در فرزندان او لحاظ میشود و اینکه فرمودند: فاطمه بضعه منی من آذاها فقد آذانی و دیگر اینکه حسین منی و انا من حسین و روایات فراوان دیگر، لذا یا حسین یا علی، همان یا رسولالله است؛ یعنی پس از پذیرش رسالت، اقرار به ولایت میکنند که اسلام کامل و ایمان است و کاری که باید انجام داد ارتباط بیشتر و معرفت به قرآن و اهل بیت وحی(ع) است که در مکتب علمای ربانی و صمدانی تحصیل میشود.
در تاریخ میخوانیم بنیامیه یا بنیعباس برای اینکه وجههای میان مردم داشته باشند، خود را منتسب به ایشان نشان میدادند ولی امروز با وجود گسترش اسلام و مسلمانان به قدری پیامبر مظلوم و غریب هستند که گاه یادمان میرود هرچه داریم به برکت ایشان بوده است، به نظر شما علت این مظلومیت حضرت چیست؟
بنیامیه و بنیعباس علیهم اللعنه و العذاب برای فریب مردم مسلمان و کسب مشروعیت غیرواقعی راهی جز انتساب دروغین نداشتند و در عمل عدماعتقاد خود به اسلام و پیامبرمکرم(ص) را در مصیبت عظمای کربلا و اسارت اهل بیت(ع)، زندانی کردن و مسموم نمودن که شهادت خاموش و قتل بدون خونریزی بود، درباره اوصیای پیامبر و امامان نشان دادند و اینکه هرچه داریم از وجود با برکت آن حضرت است که در روایات متعدد، به آن توجه داده شده که از جمله برکات عظیمه آن وجود شریف اهل بیت مکرمه آن حضرت که قرآن ناطق هستند، قرآن کریم نعمت ولایت را اکمال دین، اتمام نعمت و فریضه واجب که روز قیامت هر آینه از آن سؤال خواهد شد و همه در مقابل آن مسئولند.
ما از بچگی یاد گرفتیم تا مشکلی داریم، بگوییم یاحسین، یااباالفضل ولی هیچ وقت به ما یاد ندادهاند بگوییم یا رسولالله این عدمشناخت از کجا ناشی میشود؟
توسل به اهل بیت(ع) هم توسل به پیامبراعظم(ص) است اگر در آیات و روایات سیری داشته باشیم، درمییابیم که اهل بیت(ع) که ایمان خودشان در اعلای زندگی پربرکت و بسیار پرخدمت به اسلام که حتی جان خود را در این مسیر فدا کردند، همه در راه اعتلا و اعلای کلمه رسول خدا(ص) بود یعنی همان کلمه توحید و ولایت، لذا وجود مقدسشان از پیامبر منفک نیست، همانطور که پیامبر فرمودند: بین من و اهل بیتم جدایی نیندازید که شیعه در صلوات به همین روایت تمسک دارد و باید قبول کنیم این دو از هم جدا نیستند. در قرآن هم داریم که ما ملحق میکنیم به پیامبران ذریه آنها را، لذا این امر باعث شده که از افتخارات اهل بیت(ع) انتسابشان به رسول خدا(ص) باشد. شما ببینید در زیارات هم اول میگوییم السلامعلیک یابن رسولالله. اهل بیت مقام خودشان را به خاطر انتساب و مسیر ایمانی و کمالی رسول خدا را پیمودند و کسب کردند.
وصیتنامه یکی از مواردی است که در اسلام به آن سفارش شده است ولی چرا پیامبراعظم(ص) وصیتنامهای نداشتند ؟ آیا سایر ائمه معصومین(ع) دارند؟
آنچه در وهله اول در مورد وصیتنامه در ذهن ما نقش میبندد، این است که فکر میکنیم وصیتنامه نوشتنی است، در حالی که در وصیتنامه نوشتن شرط نیست بلکه امری که پنهان باشد، مکتوب میکنند تا دیگران که آگاه نیستند مطلع شوند. این اطلاعرسانی را پیامبر درباره وصی و جانشین خود از همان روزهای اول تبلیغ داشتند. حدیث معروف یومالدار را شیعه و سنی قبول دارند که پیامبر از ابتدای رسالت این اعلام وصایت، خلافت و جانشینی را مطرح کرده بودند. در موقعیتهای دیگری چون واقعه مشهور غدیر که شیعه و سنی به آن اعتراف دارند هم به آن اشاره شده است. از سویی قرآن وصیت مکتوب پیامبر است. حضرت مأمور بودند که با دستخط مبارک خطی ننویسند، لذا ایشان املا میکردند و امام علی(ع) مینوشتند، بنابراین وصیتنامه لازم نبود باشد، با این حال پیامبر هنگام رحلت فرمودند: دوات و کتف گوسفندی بیاورید تا وصیت کنم. شیخ طبری و برخی از منابع اهل شیعه و سنت نقل میکنند که پیامبر فرمود: من از پیش شما میروم و شما در حوض کوثر بر من وارد میشوید و از شما سؤال خواهم نمود که چه کردید با دو چیز گرانبها و بزرگی که میان شما گذاشتم، آن دو کتاب خدا و اهل بیت(ع) من هستند، پس سبقت نگیرید از اهل بیت(ع) من و از ایشان جدا نشوید و در حق ایشان کوتاهی نکنید که هلاک خواهید شد و چیزی به ایشان یاد ندهید که ایشان داناتر از شمایند و نیابم شما را که بعد ازمن از دین کافر شوید و شمشیرها روی یکدیگر بکشید. بدانید که علیبنابیطالب پسرعم، برادر و وصی من است و قتال خواهد کرد بر تأویل قرآن، چنانکه من بر تنزیل قرآن جانبازی کردم. حضرت در جلسات مختلف این سخنان را بیان فرمودند و تمهیداتی انجام دادند، از جمله فرستادن لشکری به فرماندهی اسامه به بیرون از مدینه زیرا احتمال توطئه در شهر زیاد بود، در لشکر افراد مختلفی را قرار دادند و سه مرتبه فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که به لشکر اسامه نرود. شیعه و سنی نقل کردهاند که حضرت در خانه عایشه حالشان وخیم بود، فرمودند: برای من دوات و کتف گوسفندی بیاورید تا بنویسم برای شما تا هرگز گمراه نشوید که عدهای مانع شدند. (منابع شیعه چون ارشاد شیخ مفید ج1ص 179و184، حیاتالقلوب جلد4ص1743 و برخی منابع اهل سنت مانند صحیح مسلم ج 3 حدیث 1257و1259، شرح ابن حدید معتزلی ج2ص54 صحیح بخاری ج3 و...).
در مراسم غدیرخم خیلی از اصحاب پیامبراسلام(ص) حضور داشتند و حتی منزل به منزل تا محل غدیر، خداوند نشانهها و معجزات متعددی برای آنها آورد تا ایمان قلبی به امامت و جانشینی حضرت علی(ع) بیاورند ولی چرا بعد از سقیفه تعداد کمی کنار حضرت بودند و کسی با امام علی(ع) همراهی نکرد؟
عالم در نظام جبر نیست تا همه در مسیری که خدا میخواهد بیایند. خداوند اختیار داده که مردم ایمان و راه سعادت را به اختیار انتخاب کنند، ملاک ارزشی کیفیت و انتخاب نخبگان و اولیای الهی است، مانند تنها بازمانده و بازمانده پیامبر، حضرت زهرا(س) که پیامبر عصمت و عدم خطای ایشان در انتخاب مسیر را تأیید کرده و قرآن هم صحه گذاشته است. انتخاب یک معصوم بعد از پیامبر(ص) حجت است و اینکه عموم مردم به راه دیگری رفتند به دلیل وسوسه شیطان است. میدانید که همیشه شیطان در مسیر انسان قرار دارد تا به فتنههای مختلف او را به خطا ببرد، چنانچه در امتهای قبل چون موسی(ع) چنین بوده و پیامبر(ص) هم نقل کردهاند که برای امت من هم پیش میآید، لذا شخصیتهایی مثل حضرت زهرا(س)، امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ملاک هستند، همچنین اصحاب بزرگی چون اباذر، سلمان، کمیل و... که از نخبگان اصحاب بودند و ملاک انتخاب این خواص مطرح است ولی در هر حال بعد از حضرت محمد(ص) فضا از پیش طراحی شده بود که اجرا گردید.
یکی از سؤالات در مورد پیامبراعظم(ص) این است که اگر ایشان میدانستند چه فتنهای در مورد جانشینی ایجاد میشود چرا از قبل برای جلوگیری کاری نکردند؟
این کار را حضرت انجام داده بودند ولی امتحان یکی از سنتهای الهی است که یقیناً همه انسانها امتحان میشوند و انسانها در انتخابی که میکنند سعادت و شقاوتشان مشخص میشود و مختار هستند، در قرآن هم به آن اشاره شده است. امتحان بندگان در اطاعات اوامر الهی و دوری از هوا و هوسها سنت خداست که در سوره مبارک عنکبوت هم خدا میفرماید: آیا اینطور پنداشتید که ما شما را امتحان نمیکنیم. پروردگار ابلاغ و رساندن را وظیفه پیامبران دانسته و دیگر خود مردم باید انتخاب میکردند یقیناً فتنه و امتحان از سنتهای الهی است تا سره از ناسره مشخص و جدا شود. آیات و روایات متعددی هم به صراحت تصریح کردهاند. پیامبر وظیفهشان تنها تبلیغ بود که به طرق مختلف در گفتار و اعمالشان و در مناسبتهای گوناگون ابلاغ میکردند که تاریخ عمر شریفشان به روشنی گواه است، همانطور که برای امتهای قبل هم بوده، لذا باید امتحان باشد تا اهل ایمان حقیقی از غیر جدا شوند. انشاءالله خداوند ما را در امتحانهای الهی روسفید و رستگار قرار دهد و از بصیرت لازم برخوردار باشیم تا در فتنهها راه صحیح را انتخاب نماییم./971/پ202/ج