بصیرت اجتماعی و اخلاق قرآنی تبیین شد

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، پروفسور کوین راینهارت، استاد دانشگاه دارتموث در همایش بینالمللی اخلاق و ادیان که امروز در سالن همایشهای بنیاد علوم وحیانی اسراء برگزار شد به تبیین مقاله خود با عنوان «بصیرت اجتماعی و اخلاق قرآنی» پرداخت و سخنان خود را با این مضمون که درباره واژه «معروف» در قرآن چه میدانیم، آغاز کرد.
وی در سخنانی به زبان انگلیسی، با بیان اینکه مدافعان و مخالفان و کسانی که اخلاق اسلامی را با صداقت توصیف میکنند بر این باورند که قرآن سرچشمه هنجارهای رفتاری مسلمانان است، گفت: اگرچه از یک منظر، این ادعا مسلم و غیرقابل بحث است، اما به طور ناخودآگاه یکی از ظریفترین و متمایزترین ویژگیهای اخلاقی قرآن را مبهم جلوه میدهد.
این استاد دانشگاه افزود: قرآن به صورت مکرر تصریح میکند که انسان بایستی براساس هنجارهایی که در قرآن تصریح نشده عمل نماید، یعنی انسان به جز مراجعه به منابع اخلاقی غیرمبتنی بر وحی چاره دیگری ندارد و به نظر میرسد استفاده پرتکرار قرآن از واژگان درونتهی، فاقد صراحت و بدون مدلول ایجابی خاص برای اشاره به خوبی اخلاقی از سر بیدقتی نباشد و تلنگری است به تأمل اخلاقی با لحاظ اقتضائات روزگار نو.
بخشی از ترجمه مقاله این استاد دانشگاه به این شرح است:
در روزگار ما، از میان کسانی که با دین مواجهه دارند، تلقی دو گروه ـ بنیادگرایان و برخی منتقدان اسلام ـ از قرآن همچون مجموعهای خشک و انعطافناپذیر از قواعد برای زندگی مسلمانی است. اما از منظر «تاریخ ادیان» که نگاه کنیم، اسلام در محیطهای اجتماعی بسیار متنوعی اعم از شهری و روستایی، و مناطق جغرافیایی گوناگونی اعم از استوایی و بیابانی، تنوع حیرتانگیزی از خود به نمایش گذاشته است. و همین امر باعث میشود انتظار داشته باشیم که این دین، بر خلاف چیزی که برخی هوادارن و منتقدانش به آن نسبت میدهند، صرفا یک «کتاب قانون» خشک و سختگیرانه نباشد و تنوع و انعطافپذیری جزئی از سرشت آن باشد. در این مقاله میکوشیم به عنوان بخشی از یک طرح کلانتر در باب گونهگونیهای اسلام، مفروضات اخلاقی قرآن را برای فهم سرشت تنوعپذیر آن در عرصه اخلاق و نسبت آن با اقتضائات زمانی، مکانی و محیطی بکاوم.
تلقی از قرآن به عنوان «کتاب قانون» شاید تا حدی ناشی از چینش فعلی سورهها در قرآن مکتوب باشد که براساس آن عمده «آیات الاحکام» در پنج سوره نخست قرآن پس از حمد قرار داده شدهاند. به نظر میرسد نمیتوان وجود چیزی در حدود 500 آیه فقهی در قرآن را دال بر این امر گرفت که قرآن صرفا یک کتاب قانون است. و ظاهرا از همان اوان اسلام چنین تلقیای از قرآن وجود نداشته، و شواهدی وجود دارد که نشان میدهد این مفهوم، هم در بین شیعیان و هم در بین اهل سنت، بعدها به وجود آمده است. آنچه باعث شده مسیحیان، و بالاخص پروتستانهای معاصر، قرآن را نوعی کتاب قانون ببینند این است که در نگاه الاهیاتی آنها برجستگی احکام و قواعد شرعی در دین آن را به سمت خشکی و انعطافناپذیری سوق میدهد.
ادعای نگارنده این است که بعد از پیامبر، مسلمانان در موضوعات اخلاقی، به عنوان مکمل آنچه در قرآن آمده بود، به منابع دیگری روی آوردند؛ اهل سنت به «سنت» پیامبر و هم عصران او و شیعیان به سخنان امامان شیعه. اما این چرخش به سوی منابعی غیر از قرآن نه تنها به معنای نقص و فتوری در قرآن نبود بلکه پایه در تعالیم خود قرآن داشت و جزء جداییناپذیر آن بود و به یک معنا ساز و کار آن در خود قرآن تعریف شده بود. در واقع در قرآن باب گفتمان اخلاقی «باز» گذاشته شده و بار تکمیل آن به دوش اقتضائات زمانی، مکانی، و محیطی هر عصر نهاده شده است. بررسی مفاهیم اخلاقی قرآن و بالاخص مفهوم «معروف» در آن که بیشتر به صورت بالمعروف به کار رفته، این مطلب را تا حدودی روشن میکند.
واژگان مربوط به خوبی و فضایل اخلاقی در قرآن
برای فهم تلقی قرآن از فضیلت اخلاقی یا «خوبی» باید واژههای اخلاقی مرتبط را بررسی کرد. در قرآن واژههای متعددی بر این مفاهیم دلالت دارد، از جمله برّ، تقوی، خیر، احسان، صالح، معروف و برخی مشتقات یا هم خانوادههای آنها در قالب صفت، فعل، قید و مانند آن. برای فهم معنای قرآنی این واژهها باید معنای هر یک را از بافت فرهنگ و زندگی اعراف پیش و همزمان با اسلام استخراج کرد و سپس تحول و تطور معنایی آن در زبان قرآن را بررسی کرد تا بتوان معنایی را که نهایتا در آن اشراب شده است دریافت. از این بین به نظر میرسد بررسی دو مفهوم «برّ» و «معروف» از همه روشنگرتر و راهگشاتر باشد، زیرا برجستگیای که بالاخص در واژه «برّ» وجود دارد و مدلولهای ضمنی آن در باب نظرگاه اخلاقی قرآن، در سایر واژهها به روشنی دیده نمیشود.
واژه «برّ» در دوران پیش از اسلام نیز تهی از معنا و مدلول اخلاقی و حتی دینی نبود. این واژه و مشتقان آن سه مؤلفه معنایی به قرار زیر داشت: نوعی احترام عمیق، بالاخص نسبت به والدین؛ نوعی خوش قلبی؛ و نهایتا نوعی خلوص و سختگیری شدید در آداب و مناسک «دینی» اعراب (بالاخص در جریان حج، احرام و موضوع حُمس. در دوران حیات پیامبر، این واژه در قرآن به صورت سلبی و ایجابی و با ذکر برخی مصادیق، باز تعریف شده و معنای جدیدی در آن اشراب شده است (بقره: 177). قرآن، در تقابل با مقام معظم رهبری>لفه سوم و در ردّ آن، مؤلفه دیگری به آن میافزاید که عبارت است از نوعی کشش و جهتگیری درونی به سوی خدا مشتمل بر آگاهی و استشعار به حضور او (از جمله در بقره: 177 و 189). این معنا از «برّ» بسیار نزدیک به مفهوم «تقوی» در قرآن است به طوری که این واژه در سه آیه از قرآن در کنار «تقوا» یا مشتقات ریشه «و»، «ق» و «ی» به کار رفته است.
میتوان گفت بهترین واژهای که به فهم ماهیت احکام اخلاقی قرآن کمک میکند «معروف» و همخانوادههای آن است. این واژه به اشکال گوناگون 39 بار در قرآن تکرار شده و در موارد زیادی در کنار «احسان» آمده است. گاه به صورت صفت به کار رفته (قولٌ معروف) و گاه به صورتی که چیزی بین قید و اسم است (بالمعروف)، و از آن دو چیز به صورت توأمان برداشت میشود: اینکه کار توصیه شده «چگونه» انجام شود و اینکه «چه کاری» انجام شود. این واژه هرگاه در آیات الاحکام به کار رفته، معمولا اصل حکم بیان شده در آیه را قید میزند و میگوید آن کار را «بالمعروف» انجام دهید. واژه «معروف» در زبان انگلیسی معمولا به Kindness(مهربانی) ترجمه میشود اما به قرینه اصطلاح قرآنی امر به «معروف» و نهی از منکر مشخص میشود که چنین معنایی (مهربانی) مراد نیست. به گفته مایکل کوک، هیچ شاهدی وجود ندارد که نشان دهد خود واژه «معروف» ـ برخلاف واژه «برّ» ـ اصطلاحی فنی است و ظاهرا در این مورد ما با واژهای اخلاقی و درونتهی سر و کار داریم که باز محتوای آن به روش معیارهای از پیش شناخته شده نهاده شده است. قرآن درباره محتوای این واژه توضیحی نمیدهد و مثلا نمیگوید «معروف بالشرع»، «معروف من النبی»، «من اولیالامر» یا «من اهل العلم».
براین اساس میتوان گفت که طبق تلقی قرآنی، بخشی از خوبیهایی که قرآن به آن امر میکند نیازی به «تصریح» وحی ندارد و در این موارد به فهم متعارف ارجاع داده شده است. همین موضوع بود که باعث شد شافعی در کتاب خود با نام «رساله» بگوید فهم قرآن متوقف بر درک و دریافت مدلولهای ضمنی بسیاری است که نزد مخاطبان عصر نزول قرآن شناخته شده بود. در واقع، قرآن در دستورهای اخلاقی خود آنجا که میگوید مسلمانان کاری را «بالمعروف» یا «معروفا» انجام دهند یا امر به «معروف» کنند، فرهنگ اخلاقی اعراب را به عنوان پیشزمینه در نظر گرفته است و این فرهنگ است که بخشی از این قبیل مدلولهای ضمنی را ـ که در حال حاضر غایباند ـ تفسیر و روشن میکند. در موضوع امر به معروف و نهی از منکر قرآن نمیگوید «به آنچه پیامبر میپسندد امر کنید یا از آنچه خوش نمیدارد نهی کنید» و نبود الگوپردازی اخلاقی بسیار قابل توجه و تأمل است.
به طور کلی میتوان گفت در واژگان اخلاقی قرآن آنجا که از کلمات «معروف»، «صالح»، «برّ»، «احسان» و همخانوادههای آنها استفاده شده، هیچ یک از این واژهها به منبع معرفتی خاصی برای اخلاق اشاره ندارند و مراد از آنها معرفت یا دانش اخلاقی به وجه عام آن است. حال اگر اسلام را دینی جهانی و جهانشمول بدانیم، آیا میتوان گفت وقتی قرآن فرمان میدهد که کاری را «بالمعروف» یا «معروفا» انجام دهید از مسلمانان عصر ما نیز میخواهد که ـ همانند مخاطبان عصر نزول قرآن ـ دانش اخلاقی خود را ملاک و مبنا قرار دهند؟ آیا در این صورت، با توجه به دگرگون شدن مفروضات و فهم اخلاقی ما در خصوص مسائلی نظیر بردهگیری، زنان، برابری و عدالت، نباید این فهم اخلاقی خود را در فهم دستورهای اخلاقی قرآن به کار زنیم؟ به نظر میرسد استفاده پرتکرار قرآن از واژگان درونتهی، فاقد صراحت و بدون مدلول ایجابی خاص برای اشاره به خوبی اخلاقی از سر بیدقتی نباشد و تلنگری است به تأمل اخلاقی با لحاظ اقتضائات روزگار نو. /920/پ201/ی