تصوف در مقابل عرفان اصیل است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، یکی از مشکلاتی که گاه در تأیید و یا نفی یک پدیده انسان را از دایره انصاف دور میدارد، عدم فهم صحیح از آن پدیده و عدم فهم صحیح از واژه های مورد استفاده در آن پدیده است. بی شک پدیده ای مانند تصوف نیز از این قاعده مستثنی نبوده و لازم است در ابتدا تعریف درستی از واژه های مورد استفاده در تصوف ارائه شود. در این رهگذر بر آن شدیم تا با کارشناس ارشد تصوف، جناب حجت الاسلام محمد رضا لایقی در این مورد هم کلام شویم. آن چه در ادامه می خوانید گفت و گویی تفصیلی است با ایشان.
رسا - واژه تصوف هم در کلام موافقان و هم در کلام مخالفان تصوف دیده میشود؛ آیا این واژه در همه جا و در تمام دورانها به یک معنا بوده یا این که قبلاً به یک معنا استعمال میشده و بعدها به معنای دیگر بیان شده است؟
به عنوان ابتدای کلام باید عرض کنم مدتهاست در فضای فکری معاصر ما کتابهایی از طرف مخالفین، موافقین و پژوهشگران بی طرف و منصف نوشته میشود و چون تصوف مکتب و جریانی است که سابقه تاریخی طولانی مدتی دارد، قاعدتاً برای بیان مطالب، پژوهشگران و نویسندگان نیاز پیدا میکنند که به آثار قدمای صوفیه رجوع کنند. البته به آثار بزرگان خودمان هم که در این رابطه نوشته شده رجوع میکنند؛ کلمات آنها را استخراج کرده و برای اثبات یا رد مطالب خودشان به آن مطالب استناد میکنند. اما نکته آن جاست که واژه تصوف و مشتقات آن، مثل صوفی یا متصوفه مثل بسیاری دیگر از لغات که ریشه تاریخی طولانی دارند، قاعدتاً باید تطور و تغییراتی را به خود دیده باشند. ما بسیاری از واژهها را در طول تاریخ میبینیم که در محیط های مختلف در فرهنگ ها و برهه های تاریخی مختلف، بار معنایی خاص خودشان را داشتهاند. گاهی اصلاً قلب شدهاند؛ گاهی حتی ممکن است واژه ای را ببینیم که در دو برهه زمانی یا حتی در دو منطقه مکانی دو معنای متفاوت و گاه متضاد را با هم داشته اند. این را بسیار میشود در بین واژهها دید که بررسی بیشتر در این زمینه به واژه شناسی و فقه اللغة ارجاع داده میشود.
اما در رابطه با خود واژه تصوف هم باید بگوییم بله این واژه هم از واژههایی است که وقتی در طول تاریخ بررسی میکنیم، میبینیم که به معانی مختلفی به کار رفته است. اگر چه در بین این معانی مختلف، میتوان یک حد مشترکی دید که در همه این کاربردها لحاظ شده باشد؛ اما گاه معانی این واژه با هم بسیار متفاوت اند. به جز برهه های تاریخی، در بین گروههای مختلف هم با معانی مختلف به کار رفته است. مثلاً وقتی که متکلمین، کلمه صوفی به کار میبرند، یک معنا را اراده میکنند. وقتی که حکما از واژه صوفی و صوفیه استفاده میکنند، معنای دیگری را اراده میکنند. وقتی که مثلاً خود متصوفه صوفی میگویند، معنای دیگری اراده میکنند. ملخص کلام این که باید گفت: واژگان تصوف و صوفی و مشتقات آنها در طول تاریخ شامل تطور معنایی شده و بار معنایی گوناگونی را پذیرفتهاند. نکته آن جاست که در بسیاری از علومی که در واژه های بنیادینشان دارای سابقه تاریخی هستند، برای این که بحث، قدرت علمی پیدا کند و شأنیت علمی پیدا کند، حتماً باید برویم ریشه شناسی و معنا شناسی کنیم و واژهها را مانند علم اصولی که در حوزهها خوانده میشود، به عنوان یکی از مقدمه های اجتهاد برای فهم مطالب دینی از متون اصلی، مانند قرآن و روایات دینی باید واژه شناسی کرد. در رابطه با تصوف هم همین مسئله برقرار است.
افرادی که در رابطه با تصوف قلم میزنند و از اصطلاحات عالمان دینی یا خود عرفا و متصوفه در این زمینه استفاده میکنند، باید قبل از استناد به این کلمات، ببینند آن ها چه ارادههایی از واژگان صوفی و تصوف کردهاند و کدام اصطلاح مد نظرشان است و هر اصطلاحی معنایش فرق میکند و قاعدتاً نتیجه مباحث هم متفاوت خواهد شد.
رسا - بفرمایید واژه تصوف در اصل وضع به چه معنایی بوده و در طول تاریخ به چه معانی به کار میرفته است؟
در بسیاری از آثاری که از گذشته تا به امروز در رابطه با تصوف و در زمینه تصوف پژوهی، از سوی نویسنده های مختلف مخالف، موافق و پژوهشگران بی طرف ارائه شده، معمولاً در ابتدای کتابهایشان میبینید که فصلی به واژه شناسی تصوف و صوفی اختصاص داده شده، قولهای متفاوت و متعددی ارائه شده است؛ مثلاً برخی تصوف را از صوف به معنای پشم میگیرند، برخی تصوف را از صوفی به معنای صفا میگیرند، برخی تصوف را مشتق از اصحاب صفه میگیرند، بعضی از صفة القفا به معنای موهای پشت گردن که ناچیز است میگیرند، بعضی از صوفانه و بعضی از صف. نظرات مختلف دیگری هم هست که بازگویی شان لازم نیست. ابوریحان بیرونی نظری دارد، قشیری نظری دارد، اینها را اگر کسی خواست بیشتر مطالعه کند، به مقدمه مرحوم علامه همایی، بر مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه عزالدین محمودی، متوفی 1804 مراجعه کند. ایشان در آن جا این بحث ها را به طور مستوفی مطرح کردهاند و نیازی نیست که این جا بحث شود. البته نکته ای که هست این که صرفاً هم بحث واژه شناسی نیست، به قول شاعر که میگوید:
الصوفیه ما رضوا لصوف نسبتهم حتی الدعو عنهم من طاعه الصوفوا
اشاره به این که اگر چه بسیاری از صوفیان معتقدند که صوفیه از صوف به معنای پشم گرفته شده -به خاطر این که این ها در زمستان و تابستان لباس های پشمینه میپوشیدند- ولی ایشان خودشان میخواستند که از این واژه شناسی هم یک بار معنایی مثبتی را برای خودشان به دست بیاورند.
ولی آن چیزی که اکثر محققین بر آن نظر مثبت دارند، این است که تصوف از صوف به معنای پشم گرفته شده بوده و آن هم به خاطر این بود که عده ای مثل عبدالواحد ابن زید و مالک ابن دینار بصری که سر دسته شان حسن بن ابی الحسن بصری(متولد 21 متوفی 110 هجری) در صدر اسلام و پس از عهد رسول الله -که به حلقه حسن بصری مشهورند- کسانی بودند که بسیار زهد خشک و افراطی را پی گرفته بودند که در یادداشتها و نوشتهها به این اشاره کرده ایم. تعریف اینها از زهد به نوعی تن آزاری بود؛ به همین خاطر همیشه لباس پشمینه میپوشیدند. مردم هم که اینها را دیدند این وجهه ظاهری را برایشان لحاظ کردند و به آنها صوفیه یعنی پشمینه پوش گفتند.
رسا - یعنی میخواهید بفرمایید وضع تقیدی بوده و بر اثر کثرت استعمال مردم به وجود آمده است؟
بله.
رسا - در دوره های بعد به چه معانی به کار میرفته؟
در دوره های بعد با تکامل خود مکتب صوفیه و تطور و تغیرش واژه های صوفی، تصوف، متصوفه و از این دست هم استعمالات دیگری پیدا کردند. شما در برخی از دورهها وقتی نگاه میکنید، میبینید تصوف وقتی گفته میشود، مراد همان مکتب سیر و سلوکی است که طیفی از اهل سنت بر اساس شریعت و کلام اهل سنت انجام میدادند. تصوف که گفته میشد، یعنی عرفان اهل سنت. سیر و سلوک بر مبانی شریعتی اهل سنت که ما هم تصوف را در نوشتارهایمان به همین صورت معنا کردیم. در برهه های دیگری از زمان، این تصوف که گفته میشد، مطلق سیر و سلوک مد نظر بوده است. کاری به این که بر اساس چه مذهبی باشد، نداریم. لذا میگوییم صوفیان مسیحی، همان طور که میگوییم عارفان مسیحی. عارف مسیحی که میگوییم، یعنی کسی که اهل سیر و سلوک است. بر اساس شریعت اهل سنت، صوفیان هند و همانگونه که میگوییم مرتاضین هندو. پس در استعمال این واژه به صرف این که یک عده ای اهل سیر و سلوک باطنی هستند، حالا بر چه مذهب و کلام و شریعتی، کاری نداریم؛ صوفی اطلاق میشود. پس این اصطلاح دوم اعم از اصطلاح اول است.
گاهی در طول تاریخ تصوف را -به خصوص در کلام علمای متعصب شیعه و کسانی که اهل عرفان پژوهی و عرفان نظری و این موضوعات بودند- به عنوان عرفان نظری به کار بردهاند؛ یعنی به عنوان علم از آن نام بردهاند. در کلمات عرفان پژوهان و عرفای معاصر مثل مرحوم آشتیانی، خیلی جاها میبینید که به این معنا استفاده شده که: در حوزه درس تصوف فلان عالم ما تلمذ کردیم؛ از کاربردهایشان کاملاً مشخص است که وقتی میگویند تصوف، مرادشان همان مبانی عرفانی نظری است؛ یعنی به عرفان علمی و نظری گاه تصوف گفته شده است. مرحوم مطهری نظرشان این است که تصوف شکل اجتماعی عرفان است و صوفی همان شکل اجتماعی عرفا بوده است و این جا شیعه و سنی بودنشان مطرح نیست و همین که اهل سیر و سلوک بودهاند و مبانی معرفتی را ابراز میکردند، وقتی به جنبه فرهنگیشان نظر داریم، میگوییم عرفا. وقتی به جنبه ظاهری و اجتماعیشان نظر داریم که یک جریان اجتماعی هستند، با یک ظاهر و آرایش و مکان خاص و تشریفات خاص، به آنها متصوفه میگوییم.
گاهی وقتی گفته میشود تصوف، شکل عملی عرفان مراد است. امام راحل(ره) هم نظرشان همین است؛ یعنی در اصطلاحات اگر گفته شد صوفی، عارف به عرفان عملی مد نظرمان است.
رسا - در سده اخیر به خصوص، به چه معنایی به کار میرود؟
در صد ساله اخیر وقتی که گفته میشود متصوفه، گاهی مراد همین صوفیهای اصطلاحی هستند؛ یعنی مطلق صوفیها. گاهی متصوف که گفته میشود، مراد متلبس است؛ یعنی تشبه پیدا کردن به چیزی مثل متفلسف؛ یعنی کسانی که حقیقتاً فیلسوف نیستند، ولی خودشان را به فیلسوف بودن متشبه میکنند؛ یعنی فیلسوفان دروغین. گاهی اگر متصوفه گفته میشود، بار معنایی منفی دارد؛ یعنی کسانی که ادعای تصوف دارند.
در 150 یا 200 سال اخیر میبینیم که تصوف در مقابل عرفان به کار برده میشود. عرفان را به همان شکل صحیح سیر و سلوک بر مبانی کلامی و شریعتی مذهب حقه که تشیع باشد و به دور از سلسله بازی و فرقه بازی و مراد و مرید بازی آن چنانی باشد به کار میبرند. ما در این عرفان صحیح مرشد و استاد راهنما داریم، ولی مراد، مرید، بیعت، سجده، سر سپاری و این موضوعات را نمیبینیم. به اینها عارف میگوییم و به راهشان عرفان میگوییم. کسانی مثل مرحوم آقا سید علی آقای قاضی. میشود گفت که این نوع عرفان از مرحوم آقا محمد بید آبادی شروع شده و در افرادی چون مرحوم علامه بحر العلوم، مرحوم آقا سید علی آقای قاضی، آقا سید علی شوشتری، آقا سید حسین قاضی، ملا حسینقلی همدانی، تا برسد به مرحوم علامه طباطبایی، مرحوم شاه آبادی، مرحوم امام(ره)، مرحوم آقا میرزا آقا جواد ملکی تبریزی، تا بزرگان امروز مانند آیت الله علامه حسن زاده آملی، مرحوم آیت الله بهجت و دیگر بزرگان. افرادی که یکی از خصوصیاتشان همیشه این بوده که در فقه صاحب نظر بودند؛ یعنی عرفانشان یک عرفان شریعت محور بوده، بر اساس شریعت حقه. به کلی هم این سلسله بازیها و فرقه بازیها و مراد و مریدی و جوز هندی و انگشتر و... که در فرقه های صوفیه میبینیم در این نوع عرفان نیست.
در مقابلش این سلسله بازیها و فرقه بازیها و... را که اصلی ندارد و با روح اصلی و کلی عرفان هم مخالف است، تصوف میگوییم. این عبارت و اصطلاح امروزی تصوف است.
گاهی تصوف که گفته شده، مطلق سیر و سلوک باطنی و نگرش اصطلاحاً ازوتریک در مقابل نگرش اگزوتریک؛ نگرش باطنی و نگرش عمیق به موضوعات، به خصوص جهان هستی، در مقابل ظاهر به کار رفته است. بنا بر این اصطلاح میبینم بعضی از مستشرقینی که معاند با اسلام بودند، در کتابهایشان مطرح کردهاند که اسلام تصوف ندارد. از این طرف ما میبینیم که مخالفین تصوف هم که اطلاع و آگاهی که مستشرقین مد نظرشان بوده را ندارند، گفتند: ببینید این مستشرقین میگویند اسلام تصوف ندارد و حال آن که مراد مستشرقین این است که اسلام اصلاً جنبه باطنی ندارد؛ بلکه یک رویه ظاهری خشک خشونت گراست.
در مقابل آن مستشرقین، بعضی از بزرگان ما آمدند گفتند: اسلام و تشیع عین تصوف است و مرادشان این بود که عرفان و باطنی گری و پرداختن به آن جنبه های عمیق در اسلام وجود دارد. پس این هم یک مسئله ای است که روشن میشود، اطلاع و آگاهی و عدم آگاهی از استعمال واژه ای مثل تصوف چه قدر مرادها را مختلف میکند.
رسا - واژه تصوف در بیان بزرگان شیعه به چه معنایی بوده است؟
ابتدا باید به این موضوع بپردازیم که رویکرد عالمان شیعه نسبت به تصوف در طول تاریخ چه بوده است. علمای شیعه رویکردی که به تصوف داشتهاند، عموماً مرادشان تصوف علمی قدیم بوده؛ یعنی آن بخشی از تصوف بعدها مورد عنایت علما و عرفای شیعه قرار گرفت که ناظر به وجوه نظری بود. ناظر به آن هستی شناسی و مطالب نظری بود که عرفایی مانند: محیالدین، قیصری و عبدالرزاق مطرح کرده بودند. لذا استفاده ای که علمای شیعه از تصوف دارند، معمولاً ناظر به جنبه نظری است؛ لذا شما در آثار مرحوم سید جلالالدین آشتیانی این را میبینید. خیلی جاها میفرماید علم تصوف؛ تصوف و عرفان نظری را به یک معنا به کار میبرد و اصلاً مرادش از تصوف، تصوف اصطلاحی سلسله ای و فرقه ای نیست.
/922/401/ر