به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، با وجود موفقیتهای چشمگیر اقتصادی و صنعتی کره جنوبی در دهههای اخیر، تصویری که پشت این پیشرفتها پنهان است، حکایت از ساختاری عمیقاً نابرابر و پیچیده دارد. تمرکز شدید قدرت اقتصادی در دست گروههای بزرگ صنعتی و مالی موسوم به «چهبیولها» باعث شده است تا ثروت و فرصتها در جامعه به شکلی نامتوازن توزیع شوند و شکافهای طبقاتی، جنسیتی و نسلی به مرزهای خطرناکی برسد. این نابرابریها نه تنها عدالت اجتماعی را به چالش میکشند، بلکه سلامت روانی و کیفیت زندگی اقشار گستردهای از جامعه کرهای را به مخاطره انداختهاند. در چارچوب نظریه «سرمایهداری قاتل»، این نظام اقتصادی با محرومسازی تدریجی بخشهایی از جامعه، عملاً «قتل اقتصادی» آنها را رقم میزند؛ فرایندی که به بررسی ابعاد و پیامدهای آن در این محور میپردازیم.
نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در بستر سرمایهداری کرهای
۱. چِبیولها: امپراتوریهای خانوادگی سرمایه
سرمایهداری کرهجنوبی، بر پایه انباشت قدرت و ثروت در گروهی محدود از شرکتهای خانوادگی غولپیکر شکل گرفته است؛ شرکتهایی که در کره با نام چِبیول (Chaebol) شناخته میشوند. چِبیولها ساختارهایی اقتصادیاند که معمولاً از دهها یا حتی صدها شرکت تابعه تشکیل شدهاند و بهصورت موروثی توسط یک خاندان اداره میشوند. سامسونگ، الجی، هیوندای، SK، و لاته از مشهورترین این گروهها هستند.
با وجود اینکه چِبیولها نقش مهمی در توسعه اقتصادی کره در دهههای پس از جنگ کره ایفا کردهاند، تمرکز قدرت در این ساختارها، به مرور نوعی سرمایهداری انحصاری و الیگارشیک ایجاد کرده است که آثار مخرب اجتماعی-اقتصادی آن امروز بیش از همیشه احساس میشود.
۲. «سرمایهداری قاتل»: حذف نخبگان بیرون از ساختار
اصطلاح «سرمایهداری قاتل» بهخوبی ابعاد این نظام نابرابر را توضیح میدهد. در چنین ساختاری، فرصتهای موفقیت اقتصادی و اجتماعی به شکل معناداری در اختیار کسانی قرار میگیرد که یا از درون ساختارهای چِبیولها آمدهاند یا در مدار آنها قرار دارند. کارآفرینان مستقل، شرکتهای نوپا و حتی قشر متوسط، در این رقابت نابرابر محکوم به شکستاند. در نتیجه، حذف تدریجی بازیگران کوچک از صحنه اقتصادی رخ میدهد؛ نه بهدلیل ناتوانی یا بیکفایتی، بلکه صرفاً بهدلیل محرومیت ساختاری از فرصتها.
۳. شکاف طبقاتی و بحران اجتماعی
سیطره چِهبیولها باعث شکلگیری یک طبقه ممتاز و ابرثروتمند شده است که در تضاد کامل با طبقات کارگر، بیکاران، و حتی قشر متوسط در حال افول قرار دارد. دادهها نشان میدهند که:
- اختلاف درآمد میان دهکهای بالا و پایین بهشدت در حال افزایش است؛
- قیمت مسکن، خدمات بهداشتی و آموزش، بهگونهای سرسامآور رشد کردهاند که بسیاری از خانوادهها حتی در صورت اشتغال دو نفره نیز از پس هزینههای زندگی برنمیآیند؛
- بسیاری از جوانان در مواجهه با ناتوانی در تأمین آینده خود، از ازدواج، فرزندآوری یا حتی رؤیاپردازی درباره آینده صرفنظر کردهاند.
این وضعیت، یکی از دلایل اصلی کاهش نرخ زاد و ولد، بیثباتی روانی نسل جوان، و مهاجرت معکوس نخبگان از کره به شمار میآید.
۴. فساد ساختاری و فقدان عدالت اقتصادی
نفوذ چِهبیولها تنها به اقتصاد محدود نمیشود؛ بلکه در ساحت سیاست، رسانه و دستگاه قضایی نیز نفوذ قابلتوجهی دارند. بسیاری از مدیران ارشد چِبیولها سابقه محکومیتهای بزرگ مالی، فساد و حتی سوءاستفاده از قدرت را داشتهاند، اما با عفو ریاستجمهوری یا فشارهای سیاسی، از مجازات میگریزند.
از سوی دیگر، سیاستگذاریهای دولتی اغلب به نفع بقای چبیولهاست؛ بهگونهای که نظام مالیاتی، مقررات کار، و حمایتهای بانکی بیشتر به آنها اختصاص دارد تا بنگاههای کوچک یا اقشار پاییندست. در نتیجه، عدالت اقتصادی از معنا تهی میشود و ساختار اقتصادی به جای آنکه مولد رقابت سالم و تحرک طبقاتی باشد، به سامانهای بسته، رانتی و انحصاری بدل میشود.
5. شکاف طبقاتی و نابرابری درآمدی
یکی از مهمترین تبعات سلطه چهبیولها بر اقتصاد کره جنوبی، تمرکز ناعادلانه ثروت و درآمد در دستان اقلیتی خاص است. این شرکتهای بزرگ، به پشتوانه نفوذ در نهادهای قدرت و برخورداری از حمایتهای دولتی، سهم قابلتوجهی از منابع اقتصادی کشور را در اختیار گرفتهاند؛ وضعیتی که به تضعیف طبقه متوسط و گسترش فقر نسبی در میان اقشار کمدرآمد منجر شده است.
با وجود رشد بالای تولید ناخالص داخلی (GDP)، بخش عمده این ثروت در میان چبیولها و طبقه ممتاز شهری انباشته میشود. طبق آمارهای رسمی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD)، کره جنوبی یکی از بالاترین نرخهای نابرابری درآمدی را در میان کشورهای توسعهیافته داراست. در شاخص جینی (Gini index) که نابرابری درآمد را اندازهگیری میکند، کره جنوبی با اختلاف معناداری در کنار کشورهایی چون آمریکا و شیلی قرار گرفته و با کشورهای رفاهمحوری چون نروژ، آلمان یا ژاپن قابلمقایسه نیست.
این شکاف روزافزون میان فقیر و غنی، آثار مخربی بر ساختار اجتماعی برجای گذاشته است:
- جوانان بسیاری دیگر چشماندازی برای صعود طبقاتی متصور نیستند؛
- هزینه مسکن در شهرهایی چون سئول به حدی سرسامآور است که حتی قشر تحصیلکرده نیز از خرید یا اجاره مسکن مناسب عاجز شدهاند؛
- دسترسی عادلانه به آموزش عالی، مراقبتهای بهداشتی و فرصتهای شغلی بهشدت مختل شده است.
در چنین فضایی، احساس بیعدالتی، ناامیدی و انزوا در میان مردم افزایش یافته و نوعی گسست اجتماعی شکل گرفته است که هم مشروعیت نظام اقتصادی را زیر سؤال میبرد و هم سرمایه اجتماعی را تضعیف میکند. جامعهای که روزگاری با «آرمان ترقی جمعی» شناخته میشد، اکنون با نسل جوانی مواجه است که خود را بازنده رقابتی میداند که قواعدش از پیش به نفع دیگران نوشته شده است.
6. نابرابری جنسیتی و نسلی
ساختار سرمایهداری کرهای نهتنها باعث شکاف اقتصادی میان طبقات اجتماعی شده، بلکه نابرابریهای عمیقی در بُعد جنسیتی و نسلی نیز پدید آورده است.
در حوزه نابرابری جنسیتی، زنان کرهای همچنان با تبعیضهای گسترده در بازار کار مواجهاند. بر اساس گزارشهای جهانی، تفاوت فاحش دستمزد بین زنان و مردان، نبود فرصتهای برابر برای ارتقاء شغلی، و محدودیتهای فرهنگی نظیر فشار برای ترک کار پس از ازدواج یا فرزندآوری، از عوامل عمدهای هستند که زنان را در موقعیتی آسیبپذیر قرار دادهاند. در واقع، بسیاری از زنان تحصیلکرده، پس از ورود به بازار کار با «سقف شیشهای» مواجه میشوند؛ ساختاری نادیدنی اما واقعی که مانع صعود آنان به سطوح مدیریتی و تصمیمگیری میشود. این تبعیض نهتنها به بیعدالتی فردی میانجامد، بلکه نیمی از ظرفیت انسانی جامعه را از مشارکت مؤثر بازمیدارد.
در سوی دیگر، نابرابری نسلی، نسل جوان را به شدت تحتفشار قرار داده است. جوانان کرهای که با آرمانهای ترقی، تحصیلات بالا و آرزوی پیشرفت وارد میدان میشوند، با بازار کاری مواجهاند که به شدت رقابتی و اشباعشده است. هزینههای سرسامآور زندگی، بهویژه در حوزه مسکن و تحصیلات، عملاً آیندهای روشن برای این نسل باقی نگذاشته است.
نسل جوانی که روزگاری موتور محرک توسعه بود، اکنون در بسیاری موارد احساس میکند که قربانی سیستم شده و حتی از ابتداییترین فرصتهای زندگی ـ همچون ازدواج، استقلال مالی، یا تشکیل خانواده ـ محروم مانده است. این وضعیت منجر به رشد پدیدههایی مانند بیفرزندی، مهاجرت تحصیلی و شغلی، یا کنارهگیری از فعالیتهای اجتماعی شده است.
محرومیت اقتصادی به مثابه «قتل اقتصادی»
در چارچوب نظریه «سرمایهداری قاتل»، هنگامی که ساختار اقتصادی بهگونهای طراحی شده باشد که اقشار وسیعی از جامعه از دسترسی به منابع حیاتی و فرصتهای برابر محروم شوند، میتوان از نوعی «قتل تدریجی اقتصادی و اجتماعی» سخن گفت. این نوع قتل، نه با اسلحه یا خشونت فیزیکی، بلکه با ابزارهایی مانند تبعیض سیستماتیک، ناکارآمدی سیاستهای بازتوزیعی، و تمرکز بیرویه ثروت در دستان گروهی محدود، تحقق مییابد.
در این فضا، انسانها نهتنها از رشد و تعالی بازمیمانند، بلکه دچار انزوای روانی، سرخوردگی جمعی و تخریب آرام بنیانهای شخصیتی و خانوادگی میشوند. محرومیت از آموزش باکیفیت، خدمات درمانی مناسب، مسکن شایسته و اشتغال پایدار، نهفقط معضلات اجتماعی، بلکه جلوههایی از همان «قتل اقتصادی»ای است که نظریهپردازان عدالت اجتماعی نسبت به آن هشدار میدهند.
در چنین سامانهای، فقر صرفاً یک مشکل مالی نیست، بلکه به وضعیتی وجودی تبدیل میشود که انسان را از معنا، کرامت و امید تهی میسازد؛ و این، مصداق بارز مرگ تدریجی در دل سرمایهداری مدرن است.